مدیرالنفیسه

  • خانه
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

چند قدم براى داشتن یک زندگى شاد:

03 دی 1404 توسط مدیر النفیسه

چند قدم براى داشتن یک زندگى شاد:

1. خودتون رو به خاطر افراد بى فایده اى که لایق داشتن هیچ جایگاهى در زندگیتون نیستند، دچار استرس نکنید.

2. هیچوقت احساساتتون رو بیش از حد صرف چیزى نکنید، چون در غیر این صورت صدمه می بینید.

3. همیشه در حال یاد گرفتن باشید و نگران آینده نباشید، چون در همه حال خدا هواتون رو دارد.

4-ایمان داشته باشید.

 نظر دهید »

نکبت سیاه زمستان و معنای شب یلدا

30 آذر 1404 توسط مدیر النفیسه

✔️نکبت سیاه زمستان و معنای شب یلدا
✍️سهند ایرانمهر

در قدیم از زمستان با عبارت «سیاه زمستان» یاد می‌کردند. زمستان معادل گرسنگی و سرما و ناامیدی بود و طبیعی است با یخ و برفبندان، ارتباط قطع می‌شد و تنهایی هم به این فهرست نکبت‌بار اضافه می‌شد.

بنابراین برخلاف تصور، آخرین شب پاییز، شب مهیب و ترسناکی بوده، اولِ زمستان، اولِ نکبت و بدبختی، نه محفل گرم با انار دانه‌شده و آجیل!

برای اینکه بهتر بتوانید احساس پدران‌مان را درک کنید تصور کنید که قرار است حادثه‌ای رخ دهد که آثار زیانبارش تاریکی و سرما و تنهایی است و حالا برای انسانی که در آستانه واقعه قرار گرفته و هیچ‌چیز برای دفاع یا فرار ندارد چه می‌ماند جز :«باهم بودن».

مبدعان شب یلدا دنبال شب‌نشینی به صرف آجیل و انار و گلپر با تِم زمستان نبوده‌اند. آن را جشن شادی هم نمی‌دیدند. مگر اول بهار است که شادی کنند؟ یلدا آغاز زمستان است، آغاز سیاه زمستان.

عراقی به همین دلیل در توصیفش می‌گفت:
«نهایت الوان انوار را گویند که سواد اعظم باشد».

و مسعود سعد سلمان می‌سرود:
شاهی که هول و کینه او بر عدوی ملک
تابنده روز را شب یلدا کند همی

سعدی هم از «شب‌ها»ی یلدا حرف می‌زند، شب را جمع می‌بندد و آن را چیز تلخ و دردمندانه می‌داند که پایانش را انتظار می‌کشد.
هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
یا
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم

بنابراین یلدا به خودی خود چیز نکبتی است. وجه دلپذیرش یلدایی‌اش نیست، قدرتی است که کنار هم بودن، با امید به امکانِ پایانش، ایجاد می‌کند.

پدران ما می‌خواسته‌اند در اوج ترس و در آستانه پیشآمدی طولانی و تاریک و‌نکبت‌بار به نزدیکان‌شان بگویند:
«بیایید کنار هم باشیم، قوت قلب هم باشیم، گرمای هم باشیم، به هم رحم و‌ یکدیگر را قوی کنیم و از همین، امید بگیریم. مگر چیز دیگری به جز خودمان داریم؟!»
آنها می‌دانستند که آدم‌ها اول در خودشان فرو می‌ریزند و بعدا از تهدیدهای خارج از خود، آنها در این شب، درون همدیگر را مستحکم می‌کردند. در این شب، برای قوت قلب، یاد همدیگر می‌انداختند که آغاز پایانِ هرچیز وقتی است که به اوج خودش برسد: فواره وقتی فرو‌می‌ریزد که به اوج برسد و سحر وقتی می‌آید که تاریکی به حد مطلقش رسیده باشد، آن هم نه یکباره که تدریجی و فردا اگرچه آغاز زمستان است اما «منطق امید» در شب یلدا می‌گوید:
«به شمارش معکوس تاریکی فکر کن که از فردای زمستان-که فکر می‌کند فردا روز سلطنت اوست-آغاز می‌شود».

پدران ما باید اینطور می‌گفتند که فرونریزند. آنها برای اولین بار در تاریخ، نه فقط برای روزهای رُستن و زایندگی -که عید نوروز باشد- که برای نکبت و سیاهی که آغاز زمستان باشد، جشن ساختند، جشنِ «نترسید، باهم هستیم»، «ناامید نباشید، تمام می‌شود» ،آنها به ماهیت دگرگون زندگی پی‌برده بودند و می‌دانستند جشن‌ها همیشه مقدمه روزهای سبز نیستند و گاهی باید آمادگی روزهای سیاه تلقی شوند و برایش نسخه «باهم بودن»،«به هم رحم کردن»و «به‌هم امید دادن» را تجویز می‌کردند.

البته تحریف‌ها توانست به این مضمون جالب هم گند بزند و این شب را تبدیل کند به شب تقدیس ناامیدی مطلق و تن‌دادن به تداوم به استناد قیمت آجیل و هندوانه که از بس هرسال تکرار شده که مغزمان به جای تغییر فکر می‌کند جزو سنت یلداست!

اینکه آدم در خانه تنها بنشیند و تماسی بگیرد به دوست و آشنای ناامید و بگوید به اندازه توان همراهی‌اش می‌کند، اینکه آدم به دیگری رحم کند، اینکه آدم دیگری را تشویق کند، اینکه آدم دانسته‌ای را با بقیه به اشتراک بگذارد و راه ناآگاهی و تاریکی را ببندد، مهارتی را به کسی که دستمایه‌ای برای معاش و گذر زندگی ندارد، بیاموزاند و…. به مراتب به منطق شب یلدا که شب توانمندسازی در برابر تاریکی و قویدل کردن دیگران است، نزدیکتر است تا نمک زدن به انار دانه شده و نالیدن‌های بی‌حاصل و وجود بلافایده برای دیگران که فقط منطق تسلیم را تبلیغ می‌کند.

یلدایی بودن یعنی مثل شهاب‌الدین نسوی در «نفثه‌المصدور» (به معنی خلط سینه!) و در کشاکش بلای مغول چنین قلم زدن:

«شب یلدا اگرچه دراز بود زایل شود و صبح جهان‌افروز روی نماید».

شب یلدا، برای ما ایرانیان فقط طولانی‌ترین شب سال نیست، نماد پایان‌پذیری تاریکی هم هست به شرط باهم بودن، به شرط گردهم‌آمدن، به‌شرط ایستاده نگه‌داشتن نیروی زندگی و ترحم، عشق و ابتکارعمل .

شب یلدا نماد آن سیاهی است که ابهتش با «همراهی و حمایت از هم» به ریشخند گرفته می‌شود. شب یلدا تنها جایی است که نگاه آدم‌هایی که متفق‌اند روزهای تاریکی در پیش است، مهربانانه و حمایتگرانه به هم گره می‌خورد و به جای تهدید زمستان به فرصت ‌دقایقی می‌اندیشد که به مرور از عمر تاریکی می‌کاهد.

 

✍️سهند ایرانمهر

 نظر دهید »

چرا مسألهٔ اساسی خلافت را مسکوت بذاریم؟!

26 آذر 1404 توسط مدیر النفیسه

⚡️چرا مسألهٔ اساسی خلافت را مسکوت بذاریم؟!

🔻جریان درس آموز و جالب گفتگوی مرحوم آیةالله امامی کاشانی با عالم اهل سنت و استاد مسجد الحرام، آقای عبدالله بسام

 


 نظر دهید »

فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند

23 آذر 1404 توسط مدیر النفیسه

حرمتها که شکسته شد
مسیح هم که باشی نمیتوانی دل شکسته را احیا کنی
انچه در دستت بود امانتی پنهان بود حراج شد
انچه نباید بگویی گفته شد
فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند
حرف، حرف ویران کردن دل است
نه دیواری خراب کنی از نو بسازی
دلی که ویران کردی قصری بود که خود ساکن آن بودی”
راستی حالا که خود را بی خانه کردی
با آوارگیت چه میکنی
شاید به خرابه های جا مانده از دیگران پناه میبری…….؟؟

 نظر دهید »

من کوه ندیده‌ام چنین در جریان

22 آذر 1404 توسط مدیر النفیسه

 

من کوه ندیده‌ام چنین در جریان

📝 خرده‌روایت‌هایی از گپ‌وگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با زنان و دختران حاضر در دیدار با رهبر انقلاب در حسینیه امام خمینی(ره)؛ ١٤٠٤/٠٩/١٢

📝 مادر شهیدان باقری را که روی ویلچر می‌آورند، خودم را می‌رسانم. عینک سیاه زده‌اند. می‌خواهم دستشان را ببوسم اما رویشان را سفت گرفته‌اند، پر چادرشان را بوسه می‌زنم. سلام و کلمات پر کرنشم را نمی‌شنوند. خانمی روی شانه‌ام می‌زند: «مادر نمی‌تونن…» و اشاره می‌کند به گوشش. عروس خانواده است. معاون آموزشی دبیرستانی دخترانه. می‌شناسم کادر آنجا را. آشنایی می‌دهم و می‌گویم «پس شما بگویید. چطوره احوالشون؟»

می‌گوید: «خب… مادر همیشه غمشون تو دلشونه، من کوه ندیده‌ام چنین در جریان من کوه ندیده‌ام چنین در جریان من کوه ندیده‌ام چنین در جریان من کوه ندیده‌ام چنین در جریانمقابل مردم چیزی بروز نمی‌دن. ولی خیلی سخته شرایطشون. درسته شهید دادن ولی…» بغضش می‌رسد پشت پلک‌هاش و به ثانیه‌ای چشم‌خانه‌اش دریای سرخ می‌شود.

«شده بی‌قراری کنن؟»

«سر سجاده با روضه اشک می‌ریزن… گاهی صدای گریه‌شون بلند می‌شه…»

به کوه نشسته روی ویلچر نگاه می‌کنم. شعری توی سرم می‌چرخد و برای عروس زمزمه می‌کنم: «من کوه ندیده‌ام چنین در جریان، من رود ندیده‌ام چنین پابرجا» دوتایی اشک‌هایمان را نچکیده پاک می‌کنیم.

🗓 شماره ٢٠

رسانه «ریحانه» را دنبال کنید
🖥 @khamenei_reyhaneh

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 1254
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • انتظار
  • زفاک
  • خلوت نشینِ گوشه‌ی گوهرشاد

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 14
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 16
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 15
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس