خانه ای که کودک یک ساله دارد
خانه ای که کودک یک ساله دارد
دیگر خانه شما نیست،
خانه کودک است.
باید خانه را برای کودک
نوپای کنجکاو امن کرد.
خانه ای که کودک یک ساله دارد
دیگر خانه شما نیست،
خانه کودک است.
باید خانه را برای کودک
نوپای کنجکاو امن کرد.
?
ازپیرےپرسیدم
خوشبختےچیست
گفت
اگه میخواےسلامت باشے
موقع بیماری پدرومادرت
بهشون برس
اگرمیخواهےثروتمندشوی
به پدرمادرت کمک مالے کن
اگه میخواےخوشبخت باشی
باپدرومادرت مهربان باش
فهمیدم همه چیز من به پدر و مادرم وابسته است
شکرگزار باشیم تا مسرور شویم
نویسندهای نامدار، در اطاقش نشسته بود تک و تنها. دلش مالامال از اندوه و در سرش اندیشههای دور و دراز از نابسامانی و ناسازگاری زندگی. قلم در دست گرفت و چنین نوشت:
“سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند. مدّتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت. در همین سال به سنّ شصت رسیدم و شغل مورد علاقهام از دستم رفت. سی سال از عمرم را در این مؤسّسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم. در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکیاش محروم شد. مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود. از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد.” و در پایان نوشت، “خدایا، چه سال بدی بود پارسال!”
در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهرهاش را اندوهزده یافت. از پشت سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود خواند. بی آن که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد. اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد.
نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود:
“سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم. سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم. حالا میتوانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزونتر صرف نوشتن کنم. در همین سال بود که پدرم، در نود و پنج سالگی، بدون آن که زمینگیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت. در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید. اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند.” و در پایان نوشته بود، “سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!”
نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد.
نتیجه آن که در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار میکند بلکه امتنان و شاکر بودن است که ما را مسرور میسازد.
?پادشاهی به وزیرش گفت:
3 سوال دارم اگر جواب دادى وزیر هستى و گر نه از مقامت عزل میشوى.
ـ سوال اول: خداوند چه میخورد؟
ـ سوال دوم: خداوند چه میپوشد؟
ـ سوال سوم: خداوند چه کار میکند؟
وزیر که جواب سوالها را نمىدانست؛
ناراحت بود. ?
غلامى فهمیده و بسیار زیرک داشت به غلامش گفت:
سلطان 3 سوال کرده اگر جواب ندهم عزل میشوم
غلام گفت: جواب هر سه را میدانم؛
ولى حالا فقط دو جواب را میگویم، اینکه خداوند چه میخورد؟
غم بندههایش را مىخورد.
اینکه خداوند چه مىپوشد؟
خداوند عیبهاى بندههایش را مىپوشد.
اما پاسخ سومی را اجازه دهید فردا بگویم.
فردا وزیر و غلام نزد پادشاه رفتند.
وزیر به دو سوال جواب داد.
سلطان گفت: درست است؛ ?
ولى بگو جوابها را خودت پیدا کردى یا از کسى پرسیدى؟
وزیر گفت: این غلام من انسان فهمیدهیى است جوابها را او داد.
پادشاه گفت: پس لباس وزارت را بدر آور و به این غلام بده و غلام هم لباس نوکرىاش را از تن در آورد و به وزیر داد.
بعد وزیر به غلام گفت پس سوال سوم چى شد؟
غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدى!
خداوند چه کار میکند؟ ?
خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام…
✅همه مردها نفوذ پذیرند
اگر به هر دری میزنید نمیتوانید به قلبش وارد شوید، شیوه اشتباهی را در پیش گرفته اید…
✨با خود خلوت کنید و به رفتارتان فکر کنید.