مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

چگونه مامون امام رضا را مجبور به خوردن زهر کرد؟

24 شهریور 1402 توسط مدیر النفیسه

چگونه مامون امام رضا را مجبور به خوردن زهر کرد؟



خلیفه عباسی، در حالی که صدایش می‌لرزید، فریاد زد:«هیچ چاره‌ای ندارید؛ باید از این انگور میل کنید!» آن گاه با دستش اشاره‌ای کرد و از پشت ستون‌ها، تعدادی مأمور شمشیر به دست ظاهر شدند. امام رضا(ع) مقداری از آن انگور تناول کرد و از جای خود برخاست…

امام(ع) در آخرین روزهای حیات پربرکتش، بارها درباره شهادت خود با اباصلت سخن گفت. امام رضا(ع) در شبی که فردای آن، آخرین روز ماه صفر بود، اباصلت را نزد خود فرا خواند. با او کمی صحبت کرد و سپس فرمود: «ای اباصلت! من فردا از سوی این مرد فاجر و تبهکار، فرا خوانده می‌شوم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم را با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است.» اباصلت منقلب شد، سیلاب اشک از دیدگانش فروریخت. امام(ع) او را به آرامش و صبر سفارش کرد و سپس به نماز ایستاد. اباصلت از محل عبادت امام‌رضا(ع) بیرون آمد، اما چنان اضطرابی بر وجودش مستولی شده بود که قادر نبود قدم از قدم بردارد؛ به ناچار، همان‌جا نشست و در خلوت شبانه، به آخرین عبادت‌های علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) نگریست و اشک ریخت. اباصلت آرزو می‌کرد کاش هیچ وقت صبح فرا نرسد، اما انگار خورشید روز آخر ماه صفر، زودتر از روزهای دیگر در آسمان ظاهر شد. خروس‌خوان بود که درِ اتاق محل اقامت امام رضا(ع) را به شدت کوبیدند. اباصلت سراسیمه برخاست و در را گشود. یکی از غلامان مأمون بود؛ پیامی برای امام(ع) داشت: «خلیفه شما را احضار کرده است، باید همراه من بیایید.» اباصلت نگران و مضطرب، به چهره مولایش نگریست. امام(ع) لبخندی پرمهر بر لب داشت. آرام برخاست و عبایش را بر دوش افکند، کفش‌هایش را پوشید و در پی غلام به راه افتاد.

امام(ع) عبا را بر سر کشید
مأمون به ظرف انگوری که مقابلش بود، نگاه کرد؛ سپس کوشید تا صحبت با امام رضا(ع) را آغاز کند:«پسر عموی عزیز! چرا کمتر به ما سر می‌زنید؟» پرسش خلیفه آن‌قدر بی‌ربط بود که امام(ع) دلیلی برای پاسخ دادن به آن، ندید. مأمون آشکارا مضطرب بود. او می‌دانست که قصد جان چه کسی را کرده است. مأمون، کرامات علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) را دیده بود. او از مقام علمی پسر رسول خدا(ص) آگاهی داشت، می‌دانست که دست به جنایتی غیرقابل بخشش می‌زند، اما قدرت و ثروت، چیزی نبود که فرزند هارون بتواند از آن بگذرد. او بنیان این حکومت را بر خون برادرش، امین، استوار کرده‌ بود و حالا حاضر نبود حقی را که غصب کرده است، به آسانی وانهد.

مأمون خوشه‌ای انگور برداشت. دانه‌های درشت انگور در نور خورشیدی که از پنجره به داخل تالار می‌تابید، برق می‌زد. خلیفه عباسی، انگور را به امام رضا(ع) تعارف کرد و گفت: «ای پسر رسول خدا! تاکنون انگوری بهتر از این ندیده‌ام، خواهش می‌کنم از آن میل کنید.» امام(ع) تبسم کرد و آرام فرمود:«ای بسا که انگورهای بهشت بهتر از این انگور باشد»؛ آن گاه ادامه داد: «میلی به خوردن انگور ندارم، مرا معاف کن.» مأمون دوباره اصرار کرد،اما امام(ع) باز هم نپذیرفت. خلیفه عباسی، در حالی که صدایش می‌لرزید، فریاد زد:«هیچ چاره‌ای ندارید؛ باید از این انگور میل کنید!» آن گاه با دستش اشاره‌ای کرد و از پشت ستون‌ها، تعدادی مأمور شمشیر به دست ظاهر شدند. امام رضا(ع) مقداری از آن انگور تناول کرد و از جای خود برخاست.

مأمون فریاد زد: «قصد دارید به کجا بروید؟» امام(ع) پاسخ داد:«به همان جا که مرا فرستادی.» خلیفه عباسی به مأموران دستور داد مانع خروج حضرت نشوند.

علی‌بن موسی الرضا(ع) از اتاق بیرون آمد و مسافت تالار تا در خروجی را از میان دالانی طولانی پیمود. در انتهای دالان و کنار در، اباصلت انتظار مولایش را می‌کشید، ناگاه دید که امام(ع) می‌آید، در حالی که عبایش را بر سر کشیده است.

اباصلت همه چیز را فهمید؛ بدون آن‌که کلامی بگوید، در حالی که آرام می‌گریست، در پی مولایش حرکت کرد. وقتی به محل اقامت رسیدند، امام‌رضا(ع) رو به اباصلت کرد و فرمود:«در را ببند». سپس در بستر افتاد و یار وفادارش را به نزد خود فراخواند:«اباصلت! مأمون مرا مسموم کرد. نگذار این راز در پرده بماند. شیعیان را از حقیقت شهادت من مطلع کن. امشب منتظر باش، فرزندم، محمد، به بالینم خواهد آمد.»

 نظر دهید »

"ما به محیطمان عادت میکنیم"

17 شهریور 1402 توسط مدیر النفیسه

قانونى داریم که همیشه ثابت است:

“ما به محیطمان عادت میکنیم”
اگر با آدم های بدبخت نشست و برخاست کنید، کم کم به بدبختی عادت می کنید و فکر می کنید که این طبیعی است.

اگر با آدم های غرغرو همنشین باشید عیب جو و غرغرو می شوید و آن را طبیعی می دانید.

اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می شوید ولی در نهایت شما هم عادت می کنید به دیگران دروغ بگوییدو اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت.

اگر با آدم های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه می شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است.

“تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین می کشند و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی شوی”

📕 راز شاد زیستن
✍🏻 #اندرو_متیوس

 نظر دهید »

چرا می‌کوشیم آدم‌ها را تغییر دهیم؟!

12 شهریور 1402 توسط مدیر النفیسه

چرا می‌کوشیم آدم‌ها را تغییر دهیم؟!
این درست نیست. آدم باید یا دیگران را همان‌طور که هستند بپذیرد، یا همان‌طور که هستند به حال خودشان بگذارد.
آدم نمی‌تواند آنها را عوض کند، فقط توازن‌شان را بر هم می‌زند. چون یک انسان از قطعه‌هایِ واحدی درست نشده است که بتوان تکه‌ای را برداشت و به‌ جایش چیزِ دیگری گذاشت. او یک کل است و اگر آدم یک سویش را بکشد، سوی دیگرش، چه بخواهی چه نخواهی کشیده می‌شود.

📚 نامه به فلیسه
👤 فرانتس کافکا

 نظر دهید »

با همسری که روز تولد و سالگرد ازدواج را فراموش می کند، چه کنیم؟

10 شهریور 1402 توسط مدیر النفیسه

با همسری که روز تولد و سالگرد ازدواج را فراموش می کند، چه کنیم؟ 

 

             


اگر رابطه زناشویی زوجین خوب باشد و زن و شوهر حال خوبی در زندگی مشترک داشته باشند، فراموشی مناسبت های مهم نظیر روز تولد و سالگرد ازدواج تاثیر حداقلی بر کیفیت زندگی مشترک دارد. 
به گفته یک روانشناس، اگر رابطه زناشویی زوجین خوب باشد و زن و شوهر حال خوبی در زندگی مشترک داشته باشد، فراموش کردن جشن گرفتن مناسبت های مهم نظیر روز تولد و سالگرد ازدواج تاثیر حداقلی در کیفیت زندگی مشترک دارد.
 
محمد ابراهیم تکلو در گفت و گو با ایسنا با اشاره به اینکه مولفه های بسیار زیادی بر کیفیت زندگی مشترک اثر گذار است و نمی توان همسر را به صرف اینکه روز تولد یا سالگرد ازدواج را فراموش کرده است، مورد مواخذه قرار داد، اظهار کرد: مهم این است که زوجین در زندگی مشترک حال خوبی با یکدیگر داشته باشد چراکه اگر یک رابطه مشترک با کیفیت باشد می توان از سایر مسائل همانند اینکه همسر جشن گرفتن مناسبت های مهم زندگی را فراموش کرده است، چشم پوشی کرد.
 
 وی توضیح داد: اگر رابطه زناشویی زوجین خوب باشد و زن و شوهر حال خوبی در زندگی مشترک داشته باشند، فراموشی مناسبت های مهم نظیر روز تولد و سالگرد ازدواج تاثیر حداقلی بر کیفیت زندگی مشترک دارد. از این رو اگر همسر ما برای زندگی مشترک تلاش می کند، وفادار است، علاقه خود را به ما ابراز می کند و برای افزایش کیفیت رابطه کم نمی گذارد، می توان از اینکه مناسبت های مهم زندگی را فراموش کرده، گذر و چشم پوشی کرد چراکه این امر تاثیرات حداقلی بر کیفیت رابطه و زندگی مشترک دارد.
 
این روانشناس در عین حال تاکید کرد: از سوی دیگر مناسبت های مهم نظیر روز تولد یا سالگرد ازدواج بهانه و فرصتی برای ابراز علاقه و حس دوست داشتن زوجین به یکدیگر است البته نباید فراموش کرد این امر در استحکام یک رابطه استاندارد تاثیر خوبی دارد اما در مقابل نیز روابطی وجود دارند که در آن زوجین به یکدیگر ابراز علاقه نمی کنند، از خود گذشتگی ندارند و برای زندگی مشترک تلاش نمی کنند و به طور کلی زندگی مشترک آنها از کیفیت خوبی برخوردار نیست اما مناسبت ها را خیلی شیک جشن می گیرند. به همین دلیل است که می گویم این مسائل تاثیرات حداقلی بر کیفیت رابطه دارد و در زندگی مشترک مسائل مهم تری وجود دارد.
 
تکلو توضیح داد: گاهی برای برخی زوجین به لحاظ خصوصیات شخصیتی گرامی داشت چنین مناسبت هایی مهم نیست و امری پیش پا افتاده تلقی می شود این درحالیست که همسر آنان بسیار روی گرامیداشت مناسبت ها حساس است. در چنین شرایطی باید درباره حساسیت های خود با همسر صحبت کرد و به او گفت که برگزاری تولد یا جشن سالگرد ازدواج تا چه اندازه اهمیت دارد؟ گاهی یکی از زوجین جشن گرفتن مناسبت ها را کم اهمیت می داند و تصور می کند همسرش نیز اهمیتی برای مناسبت ها قائل نیست بنابراین باید درباره این موضوعات با همسر صحبت کرد.
 
وی با بیان اینکه به طور کلی باید کیفیت رابطه زناشویی را به عنوان یک اصل مهم مد نظر قرار داد، افزود: گاهی باید از همسر درباره چرایی اینکه مناسبت ها را جشن نمی‌گیرد، پرسش کرد. گاهی همسران دلایل قانع کننده ای دارند. گاهی نیز دلایل بیشتر به سمت بهانه تراشی می رود که در چنین شرایطی متوجه می شویم رابطه مشترک ما با مشکلی مواجه است که باید آن را حل کرد.
 
به گفته این روانشناس، زوجین می توانند به همسر خود گوشزد کنند که جشن گرفتن مناسبت ها برایشان مهم است تا همسر تاریخ تولد یا سالگرد عقد را از یاد نبرد.
 
تکلو در پایان سخنان خود خطاب به زوجین تاکید کرد: زوجین باید درباره تمام احساسات خوب یا بد خود نسبت به همسر با یکدیگر صحبت کنند. احساسات مثبت را به زبان آورند و درباره رفتارهای آزار دهنده با هم صحبت کنند. گاهی زوجین تصور می کنند همسر متوجه می‌شود که یک رفتار خاص آزاردهنده است و خودش نباید آن رفتار را تکرار کند اما این امر فقط منجر به سو تفاهم می شود بنابراین درباره خواسته ها و نیازهایمان باید با همسر صحبت کنیم.

 نظر دهید »

جملاتی که با نیت خیر می‌گوییم اما بی‌ ادبی تلقی می‌شوند

07 شهریور 1402 توسط مدیر النفیسه

جملاتی که با نیت خیر می‌گوییم اما بی‌ ادبی تلقی می‌شوند

گاهی‌ اوقات جملاتی که با نیت خیر می‌گوییم اما بی‌ ادبی تلقی می‌شوند. گفت‌وگوهای کوتاهی که هدفشان رعایت ادب بوده، پایانی بی‌ادبانه دارند و حتی باادب‌ترین و مهربان‌ترین آدم‌ها هم می‌توانند این اشتباه را مرتکب شوند.

نگرانی از اینکه نکند گفت‌وگوی کوتاه شما دیگری را آزار دهد، ممکن است باعث شود که به کل از شروع گفت‌وگو یا حرف زدن با دیگران پرهیز کنید. 
اگر شما هم از گفت‌وگوهای کوتاه روزمره وحشت دارید، تنها نیستید. بااین‌حال، این گفت‌وگوها، به گفته جف تمپل، روان‌شناس از دانشگاه تگزاس، گاهی فقط بدنام شده‌اند.
 
 این نوع گفت‌وگوهای روزمره می‌توانند باعث تقویت ارتباطات و قوی نگه‌داشتن پیوندها در جوامع شوند.
 
 
 «همه ما نیاز به دیده و شنیده شدن داریم، حتی اگر شخصی غریبه در یک کافی‌شاپ محلی این احساس را در ما ایجاد کند.»
 
اما گاهی گفت‌وگوهای کوتاه روزمره می‌توانند مسیر اشتباهی طی کنند.
 
تمپل برای آنکه مثالی از این مسیر غلط بیاورد داستانی شخصی تعریف می‌کند:
 
«روزی در صف یک فروشگاه بزرگ ایستاده بودم که خانمی که ظاهر مهربانی داشت متوجه سه پسر من شد و پرسید، آیا آن‌ها برادرند؟ وقتی جواب مثبت دادم، او پاسخ داد: اوه، ولی خیلی قیافه‌شون با هم فرق داره، پدرشون یک نفر بوده؟»
 
«بعد از این گفت‌وگو سکوت آزاردهنده‌ای ایجاد شد و من تلاش کردم بهترین پاسخ ممکن را بدهم. من مطئنم که فقط سعی داشت مؤدب باشد و درباره فرزندان من نظر محبت‌آمیزی بدهد اما پرسش او همه روزهایی که برای بچه‌دار شدن تلاش می‌کردم، روابط گذشته و سایر موضوعات بی‌ادبانه را در ذهن من تداعی کرد.»
 
مشکل همین است: گاهی‌اوقات گفت‌وگوهای کوتاهی که هدفشان رعایت ادب بوده، پایانی بی‌ادبانه دارند و حتی باادب‌ترین و مهربان‌ترین آدم‌ها هم می‌توانند این اشتباه را مرتکب شوند. نگرانی از اینکه نکند گفت‌وگوی کوتاه شما دیگری را آزار دهد، ممکن است باعث شود که به کل از شروع گفت‌وگو یا حرف زدن با دیگران پرهیز کنید.
 
اما گفت‌وگوی کوتاه مهارت ارزشمندی است و با یادگیری چند رهنمون ساده می‌توانید از عهده آن بربیایید.
 
هی، شما دو تا کی بچه‌دار می‌شوید؟
منظور شما: من شما دو نفر را دوست دارم و فکر می‌کنم والدین خوبی می‌شوید. خیلی هیجان‌زده‌ام روزی پدر و مادر شدن‌تان را ببینم.
 
آن‌ها می‌شنوند: کی بالاخره با هم صمیمی‌تر می‌شوید؟ هنوز حامله نشدی؟ آیا من می‌توانم بخشی از تصمیم شخصی و بسیار خصوصی شما باشم؟
 
جولیا، ۳۴، ساله از جورجیا، می‌گوید: «به عنوان زوجی که به تازگی عروسی کرده‌ایم، من و همسرم این جمله را زیاد می‌شنویم و حس شرمندگی و ناامنی به ما دست می‌دهد. من سنم بالاتر است و حس می‌کنم باید به دیگران اثبات کنم که هنوز توان باروری دارم. راه‌حل من اجتناب از حضور در جمع‌های خانوادگی است.»
 
تمپل می‌گوید: «هیچ راه‌حل مودبانه‌ای برای طرح این پرسش وجود ندارد زیرا با اینکه نیت شما خیر است، اما به شما ربطی ندارد. ضمنا بچه‌دار شدن فاکتورهای دیگری دارد که ممکن است شما از آن بی‌خبر باشید. ممکن است زوجی مشکل باروری، مشکل مالی یا هر مشکل دیگری داشته باشند که مانع از بچه‌دار شدن‌شان می‌شود. خیلی کوتاه، مطرح کردن این پرسش یکی از بزرگ‌ترین خطاهای ادبی است.»
 
به جایش بگویید: شما دو نفر زوجی عالی هستید و من هیجان‌زده‌ام ببینم آینده برای شما چه طرح‌هایی دارد. برنامه‌تون برای آینده چیه؟
 
این پرسش یک پرسش باز است که به طرف شما اجازه می‌دهد تصمیم بگیرد که چه چیزهایی را درباره برنامه‌های شخصی‌اش می‌خواهد با شما به اشتراک بگذارد. این برنامه‌ها می‌توانند برنامه بارداری یا چیزهای دیگری مثل تحصیلات یا برنامه‌های شغلی باشد.
 
واقعا اهل کجایی؟
منظور شما: موضوع متفاوتی درباره‌ات حس کردم و کنجکاوم بیش‌تر درباره‌ات بدانم.
 
آن‌ها می‌شنوند: خیلی متفاوت به نظر می‌رسی، نباید اهل اینجا باشی.
 
لئو پاتریک، ۲۸ساله، اهل میشیگان می‌گوید: «من در کره جنوبی به دنیا آمدم و والدین سفیدپوستم من را وقتی خیلی کوچک بودم به فرزندی قبول کردند و در آمریکا بزرگ شدم. اما چون شبیه به کره‌ای‌ها هستم، مردم مرتب از اینکه انگلیسی را خیلی خوب حرف می‌زنم، شگفت‌زده می‌شوند. و وقتی می‌گویم اهل میشیگان هستم با تعجب می‌گویند: نه! واقعا اهل کجایی؟» این پرسش به من حس بیگانه و دیگری بودن و تعلق نداشتن به اجتماع می‌دهد.
 
به جایش بگویید: از ملاقات با شما خوشوقتم، کمی بیش‌تر درباره خودت برایم بگو.
 
نکته اصلی گفت‌وگوهای کوتاه یافتن اشتراکات است نه ارضای حس کنجکاوی. بنابراین پرسش‌های باز به شما کمک می‌کند تا طرف مقابل را بشناسید.
 
خیلی خوشگل و باهوشی – چرا کسی توی زندگی‌ات نیست؟
منظور شما: فکر می‌کنم خوشگل و باهوش و ایدئالی.
 
آن‌ها می‌شنوند: کسی دوستت داره؟ چه ایرادی داری که هنوز ازدواج نکردی؟
 
تکرار کنید: به ما ربطی ندارد. این محدوده‌ای است که هرگز نباید وارد آن شوید. رابطه موضوعی کاملا شخصی است. ضمنا باید درباره پرسش‌های جنسیت‌زده بسیار محتاط باشید. یک نسخه برای همه کار نمی‌کند.
 
به جایش بگویید: هم زیبایی و هم باهوش و من تحسینت می‌کنم! چه اتفاقات تازه‌ای در زندگی‌ات افتاده؟ وقتی سوالات شخصی می‌پرسید باید بسیار محتاط باشید زیرا دیگران حس می‌کنند که شاید نیت بدی داشته باشید.
 
خسته به نظر می‌رسی! خوبی؟
منظور شما: نگرانتم و می‌خواهم مراقبت باشم!
 
آنچه می‌شنوند: واضحه که یه چیزی شده و همه هم متوجه می‌شن.
 
تمپل می‌گوید، دریافت دیگران از این پرسش تا حد زیادی بستگی بدارد به بافتی که این پرسش در آن مطرح می‌شود. برای مثال اگر به دوستی صمیمی می‌رسید که در حال خاراندن پیشانی و آه کشیدن است، پرسیدن این سوال ایرادی ندارد. اما مطرح کردن این پرسش در مقابل کارمند فروشگاه یا یک همکار دور، شما را قضاوت‌کننده و مهاجم نشان می‌دهد.
 
میشل، ۴۴ساله از یوتاه، می‌گوید: «هر وقت آرایش ندارم، یکی پیدا می‌شود که بپرسد مریضی یا خسته‌ای؟ من به طور طبیعی چشم‌های پف کرده دارم و این اذیتم می‌کند اما چه کار می‌توانم بکنم؟ لطفا این سوال را انقدر نپرسید.»
 
به جایش بگویید: «چه خبر بود امروز؟ فقط می‌خوام بدونی که به فکرت هستم.» راه‌های بسیار زیادی هستند که می‌توانید نگرانی و حس مراقبت‌تان به اشخاص را نشان دهید، بنابراین تا می‌توانید این پرسش‌ها را باز نگه دارید. اجازه بدهید دیگران خودشان به شما بگویند چه حسی دارند و بعد بر مبنای پاسخی که می‌دهند، به آن‌ها واکنش نشان دهید. »
 
به نظر میاد [فلان ایراد در بدن یا چهره] اذیتت می‌کنه. چه اتفاقی افتاده؟
منظور شما: خیلی زخم بزرگی است! احتمالا داستان جالبی دارد و من دوست دارم بشنوم.
 
آنچه می‌شنوند: این زخم روی بدنت خیلی مشخص است و مردم را آزار می‌دهد.
 
پاتریک می‌گوید: «به دلیل عمل شکاف کام در کودکی، در قسمت فوقانی لبم زخم‌هایی دارم. خودم درباره این زخم‌ها می‌دانم. به خودم می‌گویم که اغلب مردم متوجه نمی‌شوند، بنابراین وقتی کسی می‌پرسد: «وای خدای من، چه اتفاقی برات افتاده؟»، فکر می‌کنم که همه واقعا به این زخم خیره می‌شوند.
 
کنجکاوی نسبت به زخم‌ها، خطوط حاملگی، تفاوت اعضای بدن یا هر چیز دیگری که نگاه مردم را جذب می‌کند، طبیعی است اما پرسشگری درباره اتفاقی که به این زخم‌ها منجر شده، روش مؤدبانه‌ای برای صحبت کردن از معلولیت‌ها نیست. صبر کنید تا خودشان درباره این موضوعات صحبت کنند. شاید بعضی با صحبت کردن درباره زخم‌ها، جراحی‌ها و معلولیت‌های‌شان راحت باشند و دیگران نباشند. باید به هر دو دسته احترام بگذارید.
 
لطفا در برخورد با زخم‌ها و معلولیت‌ها چشم‌های‌تان را گشاد نکنید و به آن‌ها خیره نمانید. چون وقتی زبان بدن‌تان درست نباشد، مهم نیست که چقدر کلام‌تان مودبانه باشد.
 
به جایش بپرسید: «زخم جالبیه. اگر دوست داشته باشی من دوست دارم داستان این زخمو بدونم!» با اینحال بهتر است که هیچ چیز نپرسید و اجازه بدهید که خودشان سفره دل‌شان را باز کنند. اما اگر حس می‌کنید رابطه نزدیکی دارید، ایرادی ندارد که یک پرسش کوتاه و باز بپرسید. اما فرضیه‌سازی و قضاوت نکنید.
 
چرا نگرانی؟ آرام باش، طوری نیست
منظور شما: دلم نمی‌خواهد ببینم که استرس داری! برای من اهمیت داری و می‌خواهم مطمئن باشم که حالت خوب است.
 
آنچه می‌شنوند: نگرانی‌هایت مسخره است و فکر می‌کنم که پیاز داغش را زیاد کرده‌ای.
 
تمپل می‌گوید: «گفتن این جمله که نگران نباش، در هیچ زمانی در تاریخ، باعث نشده فرد نگران، دیگر نگران نباشد.» این نوع پرسش‌ها احساسات واقعی و طبیعی انسان‌ها را بی‌اعتبار جلوه می‌دهند و به طریقی در زمره گسلایتینگ (پدیده چراغ گاز) قرار می‌گیرند که انگشت اتهام را به سمت اشخاص می‌گیرند. درواقع این پرسش به آن‌ها می‌گوید که اشتباه می‌کنند و باید احساس‌شان را تغییر دهند.
 
به جایش بگویید: بگو نگران چی هستی؟ دوست دارم بشنوم. خیلی اوقات دیگران فقط به کسی نیاز دارند که حرفشان را بشنود نه اینکه توصیه‌ای به آن‌ها بکند یا تلاش کند اوضاع را درست کند. سعی نکنید با مثبت‌اندیشی مسموم اطرافیان‌تان را عصبانی کنید و به جایش گوشی همدل داشته باشید.
 
سخت کار کردن یا به سختی کار کردن؟ قاه قاه
منظور شما: می‌خواهم درباره شغل‌تان گفت‌وگوی کوتاهی داشته باشم و این مورد خیلی بامزه است، نه؟
 
آن‌ها می‌شنوند: تو تنبلی و اصلا کارت را درست انجام نمی‌دهی.
 
لطیفه گفتن‌ها و چشم غره رفتن‌ها در گفت‌وگوهای کوتاه شغلی رایج هستند. درست است که شوخ‌طبعی یخ رابطه را باز می‌کند اما می‌تواند برداشت غلطی در ذهن مخاطب به جای بگذارد. به دنبال نوع خاصی از شوخ‌طبعی باشید یا به کل آن را کنار بگذارید.
 
به جایش بگویید: می‌خواهی یک لطیفه مسخره بشنوی؟ و بعد یک لطیفه خنک تعریف کنید، مثل اینکه «می‌دونی چرا ماهی‌ها توی دریا دست نمی‌دن؟ چون دستاشون خیسه!». هر کسی به این لطیفه‌ها نمی‌خندد ولی لااقل از کاربردن لطیفه‌های آزاردهنده خودداری کرده‌اید. راه‌حل دیگر، کلا در محیط کاری لطیفه نگویید.
 
خیلی خوب شدی، وزن کم کردی؟
منظور شما: خیلی عالی هستی و مشتاقم بدانم که چه تغییری کردی.
 
آنچه که می‌شنوند: باید وزن کم کنی تا بهتر به نظر برسی.
 
نظر درباره وزن هیچ وقت نظر درستی نیست، حتی در مورد نزدیک‌ترین اعضای خانواده. تمپل می‌گوید: «جوامع اهمیت سنگینی به وزن می‌دهند و استانداردهای زیبایی وابستگی زیادی به عدد روی ترازو دارند.»
 
به جایش بگویید: خیلی خوشحال به نظر می‌رسی. چه اتفاق تازه‌ای این روزها برات رخ داده؟ اصلا درباره وزن صحبت نکنید. اگر دوست داشته باشند که درباره تغییر وزن‌شان با شما صحبت کنند، حتما این کار را می‌کنند و بعد شما می‌توانید پرسش‌های‌تان را در این مورد از آن‌ها بپرسید.
 
خیلی خوبه که هنوز شما دو تا با هم هستید، پس چرا عروسی نمی‌کنید؟
منظور شما: شما خیلی بانمکین و دوست دارم که ازدواج کنید.
 
آنچه می‌شنوند: دارم رابطه شما را قضاوت می‌کنم و به شما درباره ازدواج فشار می‌آورم و شما باید زودتر ازدواج کنید.
 
به جایش بگویید: شما زوج دوست‌داشتنی‌ای هستید. چه ماجراجویی‌هایی در آینده می‌خواهید داشته باشید؟ این پرسش به آن‌ها امکان می‌دهد که اگر بخواهند درباره اهداف بزرگ‌شان، از سفر شغلی تا نامزدی و ازدواج، با شما صحبت کنند
 
خیلی ناراحت‌کننده است، آخه چرا مردن؟
منظور شما: خیلی ناراحتم که خبر مرگ عزیزانت را می‌شنوم و کنجکاوم بدانم چه اتفاقی افتاده است.
 
آنچه می‌شنوند: لطفا یکی از غم‌انگیزترین لحظات زندگی‌ات را شرح بده تا حس کنجکاوی من ارضا شود.
 
اینکه بخواهیم بدانیم فردی به چه دلیل از دنیا رفته، طبیعی است اما پرسیدن از علت مرگ هیچ کمکی به بازماندگان نمی‌کند. وقتی مرگ رخ می‌دهد، اولین کاری که باید بکنید حمایتگری است. حتی اگر مرگ بر اثر خودکشی رخ داده باشد.
 
به جایش بگویید: قلبم از شنیدن این خبر شکست. می‌توانم در حال حاضر کمک خاصی بکنم؟ مطمئن باشید که اگر خانواده متوفا بخواهند که علت مرگ را بدانید، حتما با شما به اشتراک می‌گذارند. در غیراینصورت، فقط پیام تسلیت بفرستید و سوالی نپرسید.
 
خیلی داغون شدی نه؟ حتما قلبت شکسته!
منظور شما: درباره فقدانی که در زندگی تجربه کردی شنیدم و متأسف شدم.
 
آنچه می‌شنوند: باید به خاطر این غم بزرگ به شکل خاصی رفتار کنی.
 
تمپل می‌گوید: «وقتی شخصی فقدانی عظیم را تجربه می‌کند، از مرگ عزیزان تا شکست عشقی یا حتی از دست دادن یک حیوان خانگی، احساسات پیچیده‌ای را تجربه می‌کند. شاید غمگین نباشد اما خشمگین یا در انکار باشد و هیچ‌کدام از این احساسات غلط نیست. پرسش از احساس واقعی آن‌ها، باعث می‌شود احساس کنند که به شکل غلطی سوگواری می‌کنند.»
 
به جایش بگویید: از فقدانی که تجربه می‌کنی، متأسفم. چطور می‌توانم کمک کنم؟ می‌توانم برایت قهوه یا ناهار درست کنم؟ در این شرایط واژگان کم می‌آورند، صرف پذیرفتن اینکه واژگان‌تان قاصرند، کفایت می‌کند که طرف مقابل شدت همدلی شما را احساس کند.
 
چرا هیچی نمی‌خوری؟ گرسنه‌ات نیست؟
منظور شما: نگرانم که هیچی نمی‌خوری و می‌خوام مطئن شم که حالت خوبه.
 
آنچه می‌شنوند: من لقمه‌هایت را می‌شمارم و در حال قضاوت کردنت هست.
 
نظر دادن درباره غذا نخوردن، حساسیت غذایی و نخوردن غذایی خاص، درست نیست و مهم نیست چگونه بپرسید، اغلب دریافت درستی از این پرسش‌ها نمی‌شود. به خصوص اگر کسی دچار اختلال تغذیه یا بیماری باشد، پاسخ به این پرسش‌ها برایش دشوار می‌شود.
 
فرد بزرگسال درباره وقت و نوع و چگونگی غذا خوردن خودش تصمیم می‌گیرد و دیگران را زیر ذره‌بین نمی‌گذارد.
 
به جایش بگویید: خوشحالم که اینجایی، اگر چیزی نیاز داری فقط بگو. درباره عادت‌های غذایی آدم‌ها نپرسید و به جایش درباره کارهایی که در آن لحظه با هم انجام می‌دهید، بپرسید.
 
سرطان داری؟ تو یک مبارزی!
منظور شما: خیلی نحیفی و مو نداری، حتما بیماری.
 
آنچه می‌شنوند: من خیلی واضح بیمار به نظر می‌رسم و تقلایم با این بیماری کاملا واضح است.
 
بگذارید همین اول نکته مهمی را بگوییم، خیلی از آدم‌ها «کچلی» را معادل سرطان می‌گیرند اما شرایط بسیار زیادی هست که ممکن است به کچلی فرد منجر شود. خیلی‌ها هم دوست دارند برای تنوع و خوش‌گذرانی از کلاه‌گیس یا کلاه استفاده کنند.
 
باز هم کنجکاوی طبیعی است اما این مورد را هم در زمره پرسش‌هایی بگذارید که به شما ربطی ندارد.
 
تمپل می‌گوید: «ضمنا بسیاری از آدم‌هایی که واقعا سرطان دارند دوست ندارند برچسب جنگجو یا مبارز بخورند. زیرا همه فکر نمی‌کنند که آن‌ها در حال مبارزه هستند؟ بعد وقتی کسی می‌میرد چه؟ منظور این است که خوب مبارزه نکرده؟»
 
به جایش بگویید: این روزها چطوری؟ تمپل می‌گوید، اگر طرف شما فردی کاملا غریبه است، اصلا درباره وضعیت سلامتی‌اش نپرسید. اما اگر دوستی صمیمی یا یکی از نزدیکان است، می‌توانید درباره سلامتی یا حسی که در آن لحظه دارند بپرسید و به آن‌ها فرصت بدهید که هر مقداری که می‌خواهند را با شما به اشتراک بگذارند.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 1248
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • 0marziyeh

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 17
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 30
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 29
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس