مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

نکاتی برای زندگی بهتر

19 مرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

نکاتی برای زندگی بهتر

 

ساده ترین راه برای شاد بودن دست کشیدن از گلایه است

خوش بین باشید .افراد خوش بین نسبت به افراد بد بین عمر طولانی تری دارند

کینه و نفرت را از قلبتان پاک کنید .نفرت مثل اسید ،ظرفی را که در آن قرار دارد از بین میبرد

بدن برای شفا دادن خود توانایی عجیبی دارد فقط باید با کلمات مثبت با آن صحبت کرد

اگر میخواهید شاد زندگی کنید باید دل دیگران را شاد کنید

اگه دو کلمه خسته ام و احساس خوبی ندارم را از زندگی حذف کنید بسیاری از بیماری ها و خستگی ها برطرف می‌شود

مثبت فکر کنید .وقتی مثبت فکر میکنید شادتر هستید و افکار مهرورزانه در سر میپرورانید

و سر انجام با توکل به خداوند رحمان همه چیز ممکن است

 نظر دهید »

قتی یک زردشتی چاه آب مسجد اعظم قم را ایجاد کرد و پول نگرفت

19 مرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

وقتی یک زردشتی چاه آب مسجد اعظم قم را ایجاد کرد و پول نگرفت
آیت الله علوی بروجردی تولیت مسجد اعظم و کتابخانه آیت الله بروجردی به نقش یک زردشتی در ایجاد چاه آب مسجد اعظم قم پرداخت. 

 آیت الله علوی بروجردی گفته است:

آقای لرزاده، معمار مسجد اعظم، برای من نقل می‌کرد که می‌خواستیم در مسجد اعظم چاه بزنیم. باید کسی را می‌آوردیم که متخصص این کار باشد. به ما گفتند متخصص این کار آقایی است به نام جمشید یگانگی و پسران که مؤسسه و بنگاهی در خیابان سعدی دارند و کارشان بسیار خوب است اما زرتشتی‌اند. با آقای بروجردی مطرح کردیم و ایشان هم استقبال کرد.

آنها هم اظهار آمادگی کردند. منتها ما وحشت داشتیم که در زمین وقف‌شده برای مسجد زرتشتی‌ها چاه بزنند. با موافقت آقای بروجردی آنها آمدند و چاه زدند و چاه خیلی خوبی هم از کار درآمد و از عجایب آن اینکه آب این چاه شیرین‌تر از چاه‌های اطرافش است. چاه‌هایی که داخل رودخانه است شور است، اما PH آب این چاه خیلی پایین‌تر است. این چاه را زدند و موتور گذاشتند و تا انتها کار را به نحو احسن انجام دادند. آقای لرزاده می‌گفت به سراغشان رفتم و گفتم صورت حساب بدهید، اما امروز و فردا می‌کردند. تا اینکه یک روز خود جمشید، که مدیر بنگاه بود، گفت صورت حساب دادن ما یک شرط دارد.

شرطش این است که ما آقای بروجردی را از نزدیک ملاقات کنیم. آقای لرزاده می‌گفت من نمی‌توانستم از طرف ایشان قولی بدهم و بعید می‌دانستم که آقای بروجردی بپذیرند. با این حال پیش آقای بروجردی رفتم و ماجرا را به ایشان گفتم. آقای بروجردی بسیار استقبال کرد و گفت چرا نگفتی بیایند. به هر حال با یگانگی خدمت آقای بروجردی رفتیم.

ایشان در اتاق کناری زیر کرسی نشسته بود و چون بسیار پیر بود نمی‌توانست به هنگام ورود افراد از جا بلند شود. یگانگی وارد شد و خدمت آقای بروجردی، که مرجع تقلید شیعه بود، رفت. دست و پایش را گم کرده بود. به آقای بروجردی چسبید و پیشانی، گونه‌ها و دستش را بوسید. لرزاده به من گفت که آقای بروجردی در این بوسیدن‌ها نه خودش را عقب کشید و نه دستش را این طرف و آن طرف کرد که حاکی از آن باشد که ایشان کافر و نجس است. کاملاً مانند رفتاری که با مسلمانان داشت با او مواجه شد. یگانگی کنار آقای بروجردی نشست و دست آقای بروجردی را گرفت.

آقای بروجردی مطلقاً دستش را نکشید و مدتی دست در دست هم بودند. آقای بروجردی هم از ایشان تعریف کرد و گفت شنیده‌ام که کار خوبی کردی و آقای لرزاده از شما تعریف می‌کرد، اما چرا صورت حساب نمی‌دهی. یگانگی گفت برای همین خواستم خدمت شما بیایم و عرض کنم که اجازه بدهید در کار خیری که شما کرده‌اید من هم سهیم باشم. شما مسجدی برای خدا ساخته‌اید. اجازه دهید ما هم به اندازه این چاه در بنایی که شما ساخته‌اید سهیم باشیم. آقای بروجردی در گرفتن مبالغ کلان اخلاق خاصی داشتند و مخصوصاً از سهم امام در مسجد خرج نمی‌کردند و به‌راحتی به پیشنهاد افراد برای کمک‌کردن پاسخ مثبت نمی‌دادند. آقای لرزاده کاملاً با این روحیه آقای بروجردی آشنا بود. با این حال تا یگانگی این پیشنهاد را داد، آقای بروجردی پذیرفت. آقای لرزاده می‌گفت برای من تازگی داشت که آقای بروجردی چنین چیزی را قبول کرد.

بعدها مرحوم آقای میرزا ابوالحسن روحانی، در مجلس آقای بروجردی، همین اشکال طلبگی مرا که به آقای طباطبایی می‌کردم به آقای بروجردی وارد کرد و گفت حالا که آقای یگانگی این همه به شما اظهار ارادت دارد به او امر بفرمایید که مسلمان شود. آقای لرزاده می‌گفت آقای بروجردی وقتی ناراحت و عصبانی می‌شدند صورت و گوش ایشان قرمز می‌شد. خود من هم دیده بودم. چون ایشان وقتی فوت شدند من ۱۰ سالم بود. آقای بروجردی از شنیدن آن حرف عصبانی شدند و سرشان را پایین انداختند و هیچ نگفتند. آقای جمشید یگانگی با این حرف قدری کوچک شد و در واقع به او القا شد که تو در میان ما قدری بیگانه هستی و مسلمان نیستی. البته این هم سلیقه‌ای است و گاهی چنین اظهارنظرهایی می‌شود. آقای بروجردی بعد از اینکه این حالتشان برطرف شد سرشان را بلند کردند و به ایشان گفتند: «آقای حاج میرزا ابوالحسن! من دعا می‌کنم خداوند اخلاص آقای یگانگی را به ما بدهد». تا حدی این وضعیت جبران شد، و بعد هم که آقای یگانگی می‌خواست برود آقای بروجردی با اینکه بسیار پیر بود و به‌سختی می‌توانست از جا بلند شود، برخاست و او را چند قدم بدرقه کرد تا جبران آن کلام را بکند.

این اصل قصه است و تتمه‌ای هم دارد. بعدها این چاه، در زمان نوه آقای بروجردی، که متولی مسجد بود، خراب شده بود. ایشان می‌گفت در پرونده‌ها گشتیم و آدرس بنگاه آنها را پیدا کردیم. در همان خیابان سعدی چند مغازه بود که نوشته بودند بنگاه جمشید یگانگی و پسران. به آنها گفتیم که چاه خراب شده است. آنها گفتند که چاه را ما زده‌ایم و می‌آییم درست می‌کنیم. آمدند و چاه را تعمیر کردند و باز هم صورت حساب نمی‌دادند. به بنگاه آنها مراجعه کردیم. معلوم شد خود جمشید فوت شده و بچه‌هایش متصدی بنگاه هستند. یکی از پسرانش که مدیر عامل بنگاه بود، ملاقاتی با من گذاشت و پرونده را آورد و گفت پدر ما نوشته است که این چاه را ما برای آقای بروجردی و مسجد اعظم زدیم. تا وقتی این بنگاه هست و شما بچه‌ها هستید، هر کاری این چاه داره بدون دریافت پول موظفید انجام دهید و این وصیت من به شما است.

 

منبع:شفقنا

 نظر دهید »

آسانترین راه ممکن است دشوارترین راه باشد.

18 مرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

آسانترین راه ممکن است دشوارترین راه باشد.

روزی چکاوکی در جنگل آواز سر داده بود.

مردی با جعبه ای پر از کرم از آن حوالی می گذشت.

چکاوک از او پرسید:آسان

درون جعبه چیست و به کجا می روی؟

کشاورز گفت:
درون این جعبه کرم دارم و به بازار می روم تا آنها را بفروشم و با پول آن ها پر بخرم..

چکاوک گفت: من پرهای زیادی دارم، یکی از آن ها را می کنم و به تو می دهم و تو در عوض به من کرم بده تا مجبور نباشم دنبال کرم بگردم.!

کشاورز قبول کرد و کرم ها را به چکاوک داد و پر گرفت.

روزهای بعد این اتفاق چندین بار به وقوع پیوست، تا اینکه روزی رسید که چکاوک دیگر پری در بدن نداشت.!

حالا دیگر او نمی توانست پرواز کند و کرم شکار کند، چکاوک بسیار زشت شده بود و دیگر آواز نمی خواند و آن قدر منتظر کشاورز ماند تا از گرسنگی مرد.!


سرنوشت پذیران مانند چکاوک قصه ی ما، همیشه آسان ترین راه ها را بهترین راه می دانند، ولی سرنوشت سازان می دانند بهترین ها همیشه مترادف با آسان ترین ها نیست.!

 نظر دهید »

وای بر ما اگر حرف‌های جلسه استیضاح راست باشد و وای بر ما اگر راست نباشد

18 مرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

وای بر ما اگر حرف‌های جلسه استیضاح راست باشد و وای بر ما اگر راست نباشد

حرف‌های جلسه استیضاح را هم مردم شنیدند هم کسانی که مسؤول رسیدگی به رفتار نمایندگان و اعضای دولت هستند. سخنرانی‌های دیروز نشان داد در رابطه مجلس و دولت اتفاقات عجیبی در حال افتادن است. 
دیروز در جریان جلسه استیضاح ربیعی شاهد بگم‌بگم‌های مختلف از سوی نمایندگان و البته وزیر حالا سابق کار بودیم. دیروز حرف‌هایی زده شد که نمی‌شود از آن به سادگی گذشت.

یکی از نمایندگان از پیشنهاد 500 میلیونی برای مطرح نشدن  مشکلات بهزیستی حرف زد و دیگری از به توپ بستن مجلس توسط خود نمایندگان.

یکی دیگر از نمایندگان پشت تریبون قرار گرفت و گفت پسر آقای وزیر با پسر معاونش در دبی شرکت زده‌اند. در مجلس گفته شد دختر یکی از نمایندگان مشهور مجلس، مسئول فاینانس پتروشیمی با مدرک لیسانس است.

آن نماینده مشهور هم فریاد زد که دختر من فوق لیسانس شیمی از دانشگاه شریف دارد که قبل از آنکه آقایان سر کار آیند در پتروشیمی کار می‌کرد. این آقایان بگویند بچه‌های آنها و دار و دسته‌شان در این سیستم بیشتر درگیر هستند یا بچه‌های من؟ این حرف‌ها را که می‌زنند چه معنایی دارد.

 

وزیر هم وقتی پشت تریبون قرار گرفت از فشار نمایندگان گفت:« رئیس بهزیستی سبزوار یک زن برجسته است اما به من فشار می آورند که یا این فرد را بردار یا اینکه تو را استیضاح می کنیم. در اتاق من می گویند سالی 400، 500 میلیون تومان به حساب فرد موردنظر آن‌ها واریز شود.»

این حرف‌ها را هم مردم شنیدند هم کسانی که مسؤول رسیدگی به رفتار نمایندگان و اعضای دولت هستند. سخنرانی‌های دیروز نشان داد در رابطه مجلس و دولت اتفاقات عجیبی در حال افتادن است.

تمام این حرف‌ها نشان داد در رفتار برخی از آقایان فساد و زد و بند وجود دارد.

حالا نهادهایی که وظیفه رسیدگی به این رفتار را دارند باید وارد عمل شوند تا مشخص شود چقدر از حرف‌های روز استیضاح راست بوده است.

مردم این حرف‌ها را می‌شنوند و می‌گویند فساد کشور را گرفته است. دیروز خود نمایندگان با حرف‌های خود بر این موضوع صحه گذاشتند.

به خدا بازداشت یک وزیر، یک نماینده مجلس و هر  مقام دیگری به جرم فساد اشکالی ندارد. اتفاقا این رفتار با استقبال گسترده مردم روبرو و زمینه ساز اعتماد بیشتر به نظام خواهد شد.

هرچه زودتر باید مشخص شود که حرف‌های زده شده در مجلس اتهام بوده است یا جرم. اگر جرمی اتفاق افتاده است باید سریع و صریح با آن برخورد شود.

ممکن است خیلی از این حرف‌های زده شده درست نباشند و برای رسیدن به مقاصد سیاسی مطرح شده باشد. روشن شدن ابعاد این ماجرا می‌تواند برای بسیاری هم حکم رفع ابهام و اتهام را داشته باشد.

استیضاح دیروز علی ربیعی از جهاتی یادآور محاکمه عبدالله نوری در سال 78 بود. آنجا که وزیر کشور دولت  اصلاحات که چند حکم از امام داشت خطاب به رییس دادگاه گفت: اگر آنچه می‌گویید راست باشد وای بر ما اگر راست نباشد باز وای بر ما. چون اگر راست باشد مردم می‌گویند روحانی مورد تایید امام، هاشمی و خاتمی اینگونه است، دیگران چگونه هستند؟ و اگر راست نباشد باز مردم می‌گویند اگر با روحانی تایید امام، اینگونه رفتار شود با دیگران چگونه رفتار می‌شود، در هر صورت وای بر ما.

حالا حکایت استیضاح علی ربیعی است. چون اگر اتهامات نمایندگان به او راست باشد وای بر ما و اگر راست نباشد باز وای بر ما.

در حالت اول دولت باید تکلیف شرکت‌های شستا را روشن کند و وزارت کار را به همان وزارت روابط کار برگرداند، نه یک تشکیلات اقتصادی عظیم که پتروشیمی، کشتی، بیمه، کفش ملی و … در اختیار دارد. اگر راست نباشد شورای نگهبان  بگذارد نمایندگان کلان نگر تر و احزاب رقابت کنند نه افرادی که تنها به فکر روابط و منافع هستند.

 

منبع :عصر ایران

 نظر دهید »

عکس سلفی،اختلال روانی

18 مرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

عکس سلفی به عنوان اختلال روانی سلفیتیس نام یک نوع اختلال روانی می باشد که تمایل به عکس گرفتن از خود یا همان «عکس سلفی» است.

تعریف «سلفیتیس»: «تمایل وسواسی ـ اجباری برای گرفتن عکس از خود و فرستادن آن در شبکه‌های اجتماعی تا بتوانند کمبود عزت نفس و شکاف حاصل از فقدان صمیمیت را جبران کنند و در سه سطح رده‌بندی می‌شود؛ لب مرزی، حاد و مزمن.»

1- اگر روزی سه عکس سلفی از خود می‌گیرید اما آنها را در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک نمی‌گذارید، در رده‌ سلفیتیس لب مرزی قرار می‌گیرید.

2- اگر روزی حداقل سه عکس از خودتان را به این شبکه‌ها ارسال می‌کنید، دچار اختلال سلفیتیس حاد هستید.

3- اگر اشتیاق غیرقابل کنترلی برای گرفتن روزانه شش عکس از خود و ارسال آنها را تجربه می‌کنید، شما دچار اختلال سلفیتیس مزمن هستید.

افرادی با مشخصه‌های «توجه‌طلب با اعتماد به‌نفس پایین»، «خودشیفته‌ها»، «افراد دوری‌گزین»، «افرادی که به دنبال آخرین مد هستند»، «وابستگی ایجاد شده به دنبال انتشار عکس و دریافت لایک» بیشتر درگیر این حالت هستند.

این پدیده می‌تواند اختلال “خودشیفتگی ـ دیجیتالی” به همراه داشته باشد. “

مجله پزشکی مادر”

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 279
  • 280
  • 281
  • ...
  • 282
  • ...
  • 283
  • 284
  • 285
  • ...
  • 286
  • ...
  • 287
  • 288
  • 289
  • ...
  • 1250
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • رهگذر
  • ندا فلاحت پور

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 10
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 14
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 27
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس