مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

سکوت سر شار از ناگفتنی هاست

07 مرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

چرا همیشه گفته میشود:
سکوت نشانه ی رضایت است..

چرا نمی گویند :
نشانه ی دردیست عظیم ،
که لب ها را به هم دوخته است…!!!

چرا نمی گویند :
نشانه ی ناتوانی گفتار ،
از بیان سنگینی رفتار افراد است…!!!

چرا نمی گویند :
نشانه ی دلی شکسته است که
نمیخواهد با باز شدن لب ها از همدیگر
صدای شکسته شدنش را
نامحرمان متوجه شوند…!

پس سکوت همیشه نشانه ی رضایت نیست:

⚡️سکوت سر شار از ناگفتنی هاست⚡️

 نظر دهید »

راننده محترم! آهسته برانید

07 مرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

راننده محترم! آهسته برانید

عابرین درموبایل هستند …

1532842849photo_2018-07-29_10-09-39.jpg

 نظر دهید »

هر موقع اشتباه کردی معذرت خواهی کن.

07 مرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

#پندانه

هر موقع اشتباه کردی معذرت خواهی کن.

معذرت خواهی، شکستن غرور نیست

نمایش شعور است.

1532842720photo_2018-07-29_10-06-48.jpg

 نظر دهید »

ذهن خوانی وزود رنجی

06 مرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

ذهن خوانی وزود رنجی

ذهن خوانی کردن یعنی بدون بررسی کافی روابط بین خودتان و طرف مقابل، تصمیم گیری یا قضاوت کنید.

افراد زود رنج باید به این نکته توجه کنند که هیچ گاه بر اساس آن چیزی که احساس می کنند، تصمیم نگیرند و با طرف مقابل شان برخورد نکنند. گاهی آن چیزی که احساس انسان ها می گوید با حقیقت متفاوت است.

زود رنج ها اگر نسبت به طرف مقابل شان ذهنیت منفی داشته باشند، این ذهنیت باعث می شود از هر حرف و حرکت آن ها برداشت اشتباه کنند که طبیعتا با برخورد نامناسبی هم به آن رفتارها پاسخ خواهند داد.

راضیه_تدین_نبوی

 نظر دهید »

ماجرای جالب چگونگی ساخته شدن پل آهنچی قم

06 مرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

ماجرای جالب چگونگی ساخته شدن پل آهنچی قم

مسجد جای خالی نداشت، مالامال از جمعیت شده بود، واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت تعریف می کرد.

از مسجد که بیرون آمد، فکر وقف کردن رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی نداشت، تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد!

نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت، زمزمه ای در جانش شکل گرفت:

بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم.

اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد.

وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد، از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.!

چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود، شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند.

هوا کم کم تاریک می شد، باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد، عزمش را جزم کرد و بار سفر بست، به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد.

ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود.

کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود، سردرگم و گیج مانده بود دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد.

درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت:

آقا، کار می کنی؟

بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم، حالا چه کاری هست؟

من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم، شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟

دلش فرو ریخت، خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود، با دلهره پرسید:

حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟

اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم، من در این کار مهارت دارم.

پولی در بساط نداشت، نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود، امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک!

همه چیز به سرعت پیش رفت، معامله سر گرفت، حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند بدنش داغ شده بود نمی دانست چه بگوید، آبرویش در خطر بود، اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت …!

درست همان موقع ، مردی با کت و شلوار قهوه ای و کلاه لبه داری که تا روی ابروهایش پایین کشیده بود جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟

گفتند: بله!

گفت: هر قدر که باشد می خرم.

هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطور معجزه آسایی به فروش رسید.

سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد، باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد، این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود.

حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند.

شبانه راهی قم شد، می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند، در راه به یاد عهدش با حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد:

بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم …

حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند، بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود، مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند.

با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به 200 نفر رسید.

قصد داشت 30 نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت:

خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند، من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم.

نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت و پل آهنچی نام گرفت و عبور و مرور مردم آسان شد.

حالا به آرزویش رسیده بود و اموالش را وقف کرده بود.


“نشریه فکه”

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 289
  • 290
  • 291
  • ...
  • 292
  • ...
  • 293
  • 294
  • 295
  • ...
  • 296
  • ...
  • 297
  • 298
  • 299
  • ...
  • 1250
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • زفاک
  • نورفشان
  • نویسنده محمدی

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 97
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 28
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 21
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس