به تو از دور سلام
به تو از دور سلام
به تو از دور سلام
#داستان_های_اخلاقی
✍️روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی میگذشت. در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آن جا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود از آن جا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمندهام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور مکن. در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ.
? کیمیای سعادت، جلد اول
┈┈•✾???✾•┈┈
شاخص اقتصادی از دید شاه عباس
شاه عباس از وزیرش پرسید: امسال اوضاع اقتصادی کشور چگونه است؟
وزیر گفت: الحمدالله به گونه ای است که تمام پینه دوزان توانستند به زیارت کعبه روند.
شاه عباس گفت:
نادان اگر اوضاع مالی مردم خوب بود میبایست کفاشان به مکه میرفتند نه پینهدوزان، چون مردم نمیتوانند کفش بخرند ناچار به تعمیرش می پردازند، بررسی کن و علت آن را پیدا نما تا کار را اصلاح کنیم…
?هزار و یک حکایت اخلاقی
عوارض ضدعفونیکنندههای دست
? خیلی خوبه که همیشه یک بطری ضدعفونیکننده دست با خودتون دارین، اما یک مشکل وجود داره! احتمال اینکه پوست دستتون خشک بشه و ترک بخوره خیلی زیاده، راهکارهای ما رو مطالعه کنید تا این اتفاق نیفته
نخستین برنامهٔ دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. اما چندروز پس از آغاز آبلهکوبى به امیرکبیر خبر دادند که مردم از روى ناآگاهى نمىخواهند واکسن بزنند. بویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان مىشود و چندی از کودکان براثر نزدن واکسن جان باختند. امیر پس از شنیدن این اخبار شروع به گریستن کرد، میرزا آقاخان گفت: گریستن، آن هم به این گونه، براى چند کودک در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند. امیر با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع مىکنند. تمام ایرانىها اولاد حقیقى من هستند و من از این مىگریم که چرا این مردم باید اینقدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.