مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

این روزها ما ایرانی‌ها کشتی شناس ترین مردم جهانیم

27 دی 1396 توسط مدیر النفیسه

وقتی همه چیز دان می‌شویم

این روزها ما ایرانی‌ها کشتی شناس ترین مردم جهانیم. بسیاری از ما که حتی می‌توانیم با ناخداهای معروف جهان نیز مناظره برگزار و در مورد علت غرق شدن یک کشتی بحث کنیم.
 

کشتی برای بسیاری از ما ناشناخته‌ترین وسیله حمل و نقلی دنیاست. اکثر ما تجربه سفر با ماشین، اتوبوس، قطار و هواپیما را داریم اما تقریبا تجربه سفر با کشتی را نداریم.

با این میزان اطلاعات اما بعد غرق شدن کشتی سانچی، ناگهان بسیاری از ما تبدیل به کارشناس ارشد کشتی‌رانی شدیم.

برخی از ما چنان از کشتی سخن می‌گوییم که انگار روی عرشه به دنیا آمده‌ایم. انگار شب‌ها را در کشتی صبح کرده‌ایم و هر روز طلوع آفتاب را بر روی یک نفت کش دیده‌ایم و لذت برده‌ایم.

 

آری، این روزها ما ایرانی‌ها کشتی شناس ترین مردم جهانیم. بسیاری از ما که حتی می‌توانیم با ناخداهای معروف جهان نیز مناظره برگزار و در مورد علت غرق شدن یک کشتی بحث کنیم.

این عادت ماست وقتی هر اتفاقی می‌افتد ما تبدیل کارشناس ارشد می‌شویم. یادتان هست وقتی پلاسکو آتش گرفت همه آتش نشان شدیم. وقتی هواپیما سقوط کرد همه ما خلبان شدیم. وقتی زلزله می‌آید همه زلزله شناس شدیم.

آنقدر به کارشناس شدن خود مطمئن هستیم که حتی حرف کارشناس‌ها را هم باور نمی‌کنیم و می‌گوییم آنها اشتباه می‌کنند یا می‌خواهند حقیقت را پنهان کنند.

نمونه بارز این رفتار را می‌شود در جامعه دید. در مترو، در اتوبوس، در تاکسی، در مغازه، در دانشگاه و …

جدا از این رفتار تقریبا همه ما در سه مورد کارشناس ارشد هستیم.

1️- سیاست: سیاست خوراک ماست. سال‌هاست که ما در امر سیاست عالم هستیم. چنان در مورد ساختار قدرت صحبت می‌کنیم که گویی دکترای علوم سیاسی داریم. این تحلیل‌های ما فقط مختص به ایران نیست. اینقدر که ما ایرانی‌ها در مورد ترامپ و سیاست‌های او حرف زدیم و تحلیل کردیم، علمای روابط بین الملل نظر نداده‌اند.

2️- معماری: امکان ندارد ما وارد یک ساختمان شویم و در مورد معماری آن حرف نزنیم. خانه‌ها را معمولا کسانی می‌سازند که درس اینکار را خوانده‌اند. یعنی اگر اتاقی را آن گوشه گذاشته‌اند، حتما حکمتی دارد اما ما بدون اینکه حتی آجری را جابه‌جا کرده باشیم، ایرادهای فنی از یک ساختمان می‌گیریم.

- 3️پزشکی:همه ما در درون خود یک پزشک داریم. از سرماخوردگی تا سرطان را درمان می‌کنیم. بسیاری از ما حتما چند بیمار را ویزیت کرده‌ایم حتی نسخه هم نوشته‌ایم. بعضی از ما حتی تشخیص پزشک‌ها را قبول نداریم و می‌گوییم آنها نمی‌فهمند. تو حرف من را گوش کن.

به امید روزی که یاد بگیریم تنها و تنها در مورد کاری که بلد هستیم اظهار نظر کنیم.

عصر ایران؛ مصطفی داننده-

 نظر دهید »

امید را از نجاری بیاموز که مغازه اش سوخت،...

27 دی 1396 توسط مدیر النفیسه

امید را از نجاری بیاموز
که مغازه اش سوخت،
ولی او با همان
چوب های سوخته
مغازه ذغال فروشی باز کرد

1516193737photo_2018-01-17_16-24-20.jpg

 نظر دهید »

باید نگاهتان وصله ی تن هم باشد تا ابد.

27 دی 1396 توسط مدیر النفیسه

.تا وقتی که قلبتان نبض دارد پای آدمهایتان باشید
دل بدهید برای حال هم…
عاشقی کنید باهم…
چای عصرانه را همه دور هم باشید…
بی بهانه بخواهید صدای هم قسم هایتان را بشنوید
لبخند های هم را سنجاق کنید به تنتان که مبادا فراموش شود
دلخوری ها را بگذارید اشک شوق دیدار بشوید و ببرد…
سر بگذارید روی سینه ی عزیز جانتان و صدای زندگی را بشنوید
هرتپش ،تصدقیست که برای کنارهم بودنتان میزند
روزی میرسد که دلتان برای همین نوشتن ها ،صدا ولبخندها همین دستهایی که الان میشود گرفت و بوسید تنگ میشود…
باید نگاهتان وصله ی تن هم باشد تا ابد.

 نظر دهید »

این دفعه مهمان من!

27 دی 1396 توسط مدیر النفیسه

هفت یا هشت سالم بودم، برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل باسفارش مادرم رفتم.

اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن!

پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش … میوه وسبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35زار.
دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادادرای از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم.

خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟
راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود … مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم.
داشتم ازکاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور می‌کردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می‌ داد.

پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره.

گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه ازجلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد گفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه.

دنیا رو سرم چرخ می‌خورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج صبوری!

مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم.
حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من!
ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه!؟! بخدا هنوزم بعد 44 سال لبخندش و پندش یادم هست!
بارها باخودم می گم این آدما کجان و
چرا نیستن؟
چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه كتاب های روان‌شناسی خوندن
و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟
ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه …!
پرویز پرستویی

 نظر دهید »

مامانهای عاشق

27 دی 1396 توسط مدیر النفیسه

مامانهای عاشق

امروز داشتم به درد دست مامانم و دیابتی که بعد از دوری من از انها گریبانش را گرفت فکر میکردم .

راستش هر وقت یک خانم میانسال ایتالیایی را میبینم که کنار رودخانه میدود , دوچرخه سواری میکند و یا خانم مسن ایتالیایی را میبینم که با یک دست کالسکه نوه اش را هل میدهد و با یک دست ساک خرید را و تازه یک سگ کوچولو هم دنبالشان میدود به یاد خانمهای میانسال و مسن ایرانی که در کوچه و خیابان میدیدم می افتم و بغض میکنم.

در ایران میانگین سن زنان به 70 هم نمیرسد و تازه وقتی بازنشست میشوند تمام رنج و دردهای فیزیکیشان شروع میشود. معلمهایی که آرتروز زانوو گردن دارند و پرستارهایی که درد پا و واریس دارند وکارگرانی که درد مچ و چشم دارند و غیره.. تازه این به استثنای زنانیست که با قالیبافی و کارهای دستی و کشاورزی و کارگری زندگی میگذرانند و مزایای بازنشستگی هم ندارند.

اغلب زنان بالای پنجاه سال در ایران خود را ناتوان و نا امید و بی انگیزه میابند و شور و شوق زندگی در آنها به شدت کاهش میابد.
باید این گروه زنان میانسال در ایران را با تمام نگرانیهاشان برای آینده ی فرزندان تحصیلکرده و بی کار در خانه مانده و همسرهایی که عشق سالهاست برایشان خاکستری سرد شده, دریافت.

روابط دوستانه این زنان حول دورهمی های مذهبی و مهمانیهای خانوادگی دور میزند و گاه حتی اندوخته ی مالی اندکی هم بعد از سالها کار برای خود ندارند.

اینها همان مامانهای مهربان و عاشقی هستند که همه چیزشان را فدای استواری خانواده ومشکلات مالی تمام نشدنی تورم و اقتصاد ناپایدار ایران , و تیمار پدر و مادر پیر خودشان کرده اند.

 اعظم بهرامی

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 681
  • 682
  • 683
  • ...
  • 684
  • ...
  • 685
  • 686
  • 687
  • ...
  • 688
  • ...
  • 689
  • 690
  • 691
  • ...
  • 1250
شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي

رتبه

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس