برای همسرتان بهترین باشید
#همسرانه
برای همسرتان بهترین باشید
#همسرانه
برای همسرتان بهترین باشید
آیا زمستان سختی در پیش است
سرخ پوستان از رییس جدید پرسیدند: آیا زمستان سختی در پیش است؟
رییس جوان قبیله که نمی دانست چه جوابی بدهد گفت: برای احتیاط بروید هیزم تهیه کنید.
سپس به سازمان هواشناسی زنگ زد:
آقا امسال زمستان سردی در پیش است؟
و پاسخ شنید: اینطور به نظر می آید.
پس رییس دستور داد که بیشتر هیزم جمع کنند، و بعد یک بار دیگر به سازمان هواشناسی زنگ زد:
شما نظر قبلی تان را تأیید می کنید؟
و پاسخ شنید: صد در صد.
رییس دستور داد که همه سرخپوستان، تمام توانشان را برای جمع آوری هیزم بیشتر بکار ببرند.
سپس دوباره به سازمان هواشناسی زنگ زد: آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیش است؟
و پاسخ شنید: بگذار اینطور بگویم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر.
رییس پرسید: از کجا می دانید؟
و پاسخ شنید: چون سرخ پوستها دارند دیوانه وار هیزم جمع میکنند!
حکایت امروز کشور ما شده …
بیایید کمتر هیزم جمع کنیم!
واکنش قالیشویی اوغلی به نتانیاهو!
در حاشیه اظهارات خنده دار نخست وزیر رژیم ضهیونیستی در سازمان ملل در خصوص وجود نیروگاه هستهای در تورقوزآباد، صفحه طنز «بی قانون» تیتر یک امروز خود را به این موضوع اختصاص داد
علم بهتر است یا ثروت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
4 نکته از یک سرقت!
1- در دزدی از یک بانک ، دزد فریاد زد:
هیچکس حرکت نکند پول مال دولت است.
بااین حرف همه به آرامی روی زمین دراز کشیدند.
به این می گویند «شیوه تفکر»
2- وقتی دزدان به مخفیگاهشان رسیدند،دزد جوان که لیسانس تجارت داشت به دزد پیرکه شش کلاس سواد داشت گفت: بیاپولها را بشماریم.
دزد پیرگفت: وقت زیادی میبرد، امشب تلویزیون مبلغ را اعلام میکند.
به این می گویند «تجربه»
3 - بعداز رفتن دزدها مدیر بانک به ریسش گفت فورا به پلیس اطلاع میدهم ولی رییس گفت : صبرکن تا خودمان هم مقداری برداریم و به برداشتهای قبلی خود اضافه کنیم وبارقم دزدی اعلام کنیم.
به این می گویند «با موج شنا کردن»
4 - وقتی تلویزیون رقم را اعلام کرد دزدان پول رو شمردند و بسیار عصبانی شدند که ما زندگیمان راگذاشتیم و 20میلیون گیرمان آمد ولی رئیسان بانک در یک لحظه و بدون خطر 80 میلیون بدست آوردند.
به این میگویند «دانش بیشتر از طلا میارزد»
یک روز از سرِ بی کاری ،به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند.
با این عنوان که “فقر بهتر است یا عطر؟”
قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود. چند نفری از بچه ها نوشتند “فقر"..
از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند.
نوشته بودند که “فقر خوب است . چون چشم و گوش آدم را باز می کند و او را بیدار نگه می دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند.”
عادت کرده بودند مجیز فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.
فقط یکی از بچه ها نوشته بود “عطر"..
انشایش را هنوز هم دارم . چه زیبا نوشته بود :
” عطر ، حس های آدم را بیدار میکند..
که فقر آنها را خاموش کرده است
فریبا وفی