میلاد امام حسن عسگری ع مبارک
میلاد امام حسن عسگری ع مبارک
میلاد امام حسن عسگری ع مبارک
در هفتهای هستیم که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به جهت نشان دادن انسجام مسلمین در برابر دشمن واحد، هفته وحدت نامیده شد. مقوله وحدت چندسالی میشود که به شدت با چالشهای جدی روبهرو است و بعضا کجفهمیهای صورت گرفته از آن، این موضوع را در سرحد کفر، نفاق، کوتاه آمدن از عقاید دینی، بیغیرتی دینی، عدم تعلق خاطر به اشخاص بزرگ مذهب و… کشانده است! در اردوگاه شیعه و سنی اگر نظری بیفکنیم کسانی را خواهیم یافت که مقوله وحدت برایشان به معنای «یکی» شدن با پیروان سایر مذاهب است و این قضیه را خیانت به باورهای دینی خویش میاگارند.
ابتدا نقل قولی را از حکیم انقلاب بیان میکنیم تا بعد تعریف ساده آن روشن شود:« امروز نهضت اسلامی در دنیای اسلام شیعه و سنی نمیشناسد؛ شافعی و حنفی و جعفری و مالکی و حنبلی و زیدی نمیشناسد؛ عرب و فارس و بقیهی قومیتها را نمیشناسد؛ در این میدان عظیم، همه هستند. سعی کنیم دشمن بین ما تفرقه نیندازد. همه با هم احساس برادری کنیم، هدف را مشخص کنیم. هدف، اسلام است؛ هدف، حکومت قرآنی و اسلامی است. البته بین کشورهای اسلامی مشترکاتی وجود دارد، تمایزهائی هم وجود دارد.»
با توجه به کلام رهبری معظم، مهدی مسائلی تبیین خوبی از تعریف وحدت میکند:« وحدت اسلامی به معنای یکی شدن مذاهب نیست. این وحدت نه شدنی است و نه منظور داعیان این وحدت است. وحدت به معنای نادیده گرفتن اختلافات و شیعه شدن سنی، یا سنی شدن شیعه نیست. مقصود از وحدت اسلامی همبستگی مسلمانان و اتحاد پیروان مذاهب گوناگون با وجود اختلافات مذهبی، در برابر دشمنان اسلام و بیگانگان است. معنای صحیح وحدت شیعه و اهل سنت این است که با توجه به این که بین دو مذهب مشترکات بسیاری است، دو گروه باید بر محور این مشترکات به هم نزدیک شوند؛ برای حفظ و تعالی اسلام با همدیگر همکاری و همیاری داشته باشند؛ چرا که هر دو دشمن واحدی دارند. دشمنان اسلام، دشمنان هر دو مذهب هستند. در برابر این دشمنان و برای جلوگیری از سوء استفاده آنان از اختلافات باید در مقابل آنها بر وجوه اشتراک خود تکیه کنند، تا بتوانند بر دشمنان اسلام که دشمن مشترک شیعه و سنی هستند، از خود دفاع کنند.»
گاهی افراد، وحدت را تأیید عقاید و مقدسات طرف مقابل میشمرند که با توجه به آنچه که گفته شد باطل بودن این حرف مشخص گردید. اختلاف مذهبی چیزی است که در درون مذاهب نیز دیده میشود. مگر اهلسنت در امور فقهی با هم اختلاف ندارند؟ مگر اشعری و ماتریدیه و معتزله یکی هستند؟ مگر اهلسنت قربانی افراطگرایی وهابیت عربستان نشدند؟ پس آنچه که مشخص است واضح بودن اختلافات است، اما نوع مواجهه ما با این اختلافات و این که این اختلاف چه سرنوشتی را برای ما به ارمغان میآورد نقطه اصلی بحث است.
شیعه و سنی، قرنهای طولانی است که در مسائل گوناگون اختلاف نظر دارند و این امر، گاه از سوی فتنه انگیزان مایه گسستها، بلکه نزاعهای فراوان در تاریخ شده است، و بیگمان، یکی از عللِ ضعف مسلمانان در حال حاضر در برابر هجمه استعمار غرب، همین امر بوده است. در قرون اولیه اسلامی هرچند گاهی نزاع مذهبی بالا میگرفت و درگیریهای محله شیعه نشین کرخ با محله سنی نشین بغداد از مشهورات تاریخ است، اما همچنان زیست مسلمین با هر عقیده و نظری در کنار یکدیگرمعمول بود و جریان داشت. شیخ صدوق نزد اهلسنت خراسان حدیث فرا میگرفت که حاصلش شد عیونالاخبار الرضا، از آن طرف هم مسلم و بخاری از محدثان شیعه حدیث نقل کردند که نتیجهاش شد صحیحین.
شیعه و سنی هر دو مسلمان و در اعتقادات، احکام، اخلاق و … دارای مشترکات زیادی هستند، البته اختلاف هایی هم دارند که انکارشدنی نیست، اما این اختلاف ها نباید منجر به خصومت و دشمنی شود و به اساس اتحاد و برادری اسلامی ضربه وارد سازد . علامه شرف الدین می گوید:«سیاست سبب جدایی شیعه و سنی شد، همو نیز باید سبب اتحاد شیعه و سنی شود.» منظور این است که سیاست استعماری و دسیسههای بیگانگان فرق اسلامی و از جمله شیعه و سنی را از هم جدا کرده است، باید سیاست اسلامی به منظور مقابله با دشمن مشترک نیز آنها را به هم پیوند دهد.
وحدت اسلامی اساسی ترین موضوعی که ایجاب میکند حفظ احترام یکدیگر، عدم سب و توهین و دروغ به یکدیگر و فاصله گرفتن از تمسخر منطق فکری مسلمین است که این حکم عقل و فطرت انسانی است؛ چرا که هر کسی عقایدی دارد و اگر قرار است ما با آن عقاید مخالفت بکنیم نوع مواجهه ما در وهله اول نباید به شکلی باشد که حساسیت و تشنج ایجاد بکند بلکه باید با زبان لیّن و استدلال برهانی باشد تا بتوان با گفت و گو و ایجاد دیالوگ به نتیجه مثبت و راه حقیقت رسید همان که قرآن کریم می فرماید:« ادعُ إِلىٰ سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ ۖ وَجادِلهُم بِالَّتي هِيَ أَحسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبيلِهِ ۖ وَهُوَ أَعلَمُ بِالمُهتَدينَ. یعنی با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن! پروردگارت، از هر کسی بهتر میداند چه کسی از راه او گمراه شده است؛ و او به هدایتیافتگان داناتر است»
محمد مهدی اسکندری
چهار ویژگی حضرت عباس، قمر بنی هاشم علیه السلام
عباس بن علی(ع) دارای ویژگی های معنوی خاصی مانند مقام تسلیم، تصدیق، وفا و نُصح در حد اعلی بود که در زیارت نامه آن حضرت ذکر شده و وجود چنین خصایصی باعث ممتاز گشتن ایشان از سایر شهداء شده است.
یکی از راههای پی بردن به مقام و عظمت قمر منیر بنی هاشم (ع) مراجعه به زیارت نامه آن حضرت است که از امام صادق (ع) نقل شده: «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَل؛ شهادت می دهم برای حضرتت به تسلیم و تصدیق و وفا، و خیرخواهی، برای یادگار پیامبر مرسل»، در این بیان شریف به چهار مقام ویژه عباس بن علی (ع) اشاره می شود:
الف: مقام تسلیم
«در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی»
با توجه به فرمایش امیرالمومنین(ع): «الدُّنیَا دارٌ بالبلاءِ مَحفوفَةٌ؛ دنیا سرایی است که به بلا پیچیده شده است»، در مواجه با مشکلات، بلاها و مصیبت ها چندین عکس العمل معنوی مانند توکل، صبر، رضا و تسلیم قابل تصور است و در این میان، مقام تسلیم برترین آن هاست.
زیرا توکل عبارت است از آن که قدرت انسان مستغرق و فانی در قدرت حق تعالی شود، همان طوری که مقام رضا یعنی اراده انسان مستغرق و فانی در اراده خدا شود، و مراد از مقام تسلیم نیز آن است که علم انسان مستغرق و فانی در علم حضرت حق شود. به عبارتی دیگر: در مقام توکل شخص برای خود اراده و قدرتی می بیند، لکن اراده و قدرتش را تفویض به وکیل می کند.
اما در مقام رضا، شخص راضی، برای خود اراده و قدرتی نمی بیند، آن چه از حق تعالی صادر می شود موجب خشنودی اوست، در مقابل تلخی ها و سختی ها که لازمه زندگی دنیاست هرگز احساس نارضایتی ندارد، بلکه با خشنودی و رضایت کامل تحمل می کند، و زبان حال و قالش این است: «عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد ای عجب من عاشق این هر دو ضد».
تفاوت مقام صبر با مقام رضا این است که انسان در مقام صبر تلخی می بیند ولی برای رسیدن به ثواب تحمل می کند از باب «إنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِساب [زمر/10] البته صابران به حد کامل و بدون حساب پاداش داده خواهند شد».
اما انسان در مقام رضا اصلا تلخی نمی بیند، بلکه بلا و مصیبت را لطف الهی تلقی می کند و آن را نشانه اعتنا و توجه محبوب به خود می داند.
مقام تسلیم از مقام رضا هم بالاتر است، چون در مقام رضا هر چه حق تعالی مقرر فرموده موافق طبع شخص است. اما در مقام تسلیم انسان برای خود طبعی نمی بیند تا موافق یا مخالف باشد، در مقام تسلیم خودی نمی بیند تا بگوید من پسندم آنچه را جانان پسندد، بلکه خود و هرچه دارد را تسلیم حق تعالی می کند، و حضرت ابالفضل (ع) دارای مقام تسلیم بود.
ب: مقام تصدیق
قدم بعد از تسلیم تصدیق است. انسانی که تسلیم محض شد مَحرم می شود و به مرحله ای می رسد که به صدق و حقانیت صاحب ولایت پی می برد. در جریان عاشورا، برخی از افراد در رابطه با قیام سید الشهداء (ع) اظهار نظر می کردند و ایراداتی داشتند، ولی در هیچ منبعی ذکر نشده که قمر بنی هاشم (ع) در مقابل امام، اظهار نظری کرده باشد. این همان مقام تصدیق است که هر چه امام بفرماید را صدق بداند.
ج: مقام وفا
عباس بن علی (ع) مصداق أتم و أکمل وفای به عهد و باقی ماندن بر بیعت بود که خداوند مومنان را این چنین توصیف می کند: «الَّذینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمیثاق [رعد/20] آن ها که به عهد الهی وفا می کنند، و پیمان را نمی شکنند».
وفاداری حضرت ابالفضل (ع) نسبت به صاحب ولایت جلوه های گوناگونی دارد، مثلا: زمانی که دو مرتبه برای او امان نامه می آوردند، هر دو را با قاطعیت رد می کند و یا در شب عاشورا زمانی که امام بیعتش را از اصحاب بر می دارد، نخستین کسی است که اظهار وفاداری می کند و عرضه می دارد: «لِمَ نَفْعَلُ ذَلِکَ لِنَبْقَی بَعْدَکَ لَا أَرَانَا اللَّهُ ذَلِکَ أَبَدا؛ دست از یاری تو برداریم که بعد از تو زنده باشیم؟ خدا هرگز نخواهد که بعد از تو زنده باشیم»؛ یا زمانی که به شریعه فرات می رسد در حالی که در اوج تشنگی است، اما به احترام لبان خشکیده امام زمانش، قطره ای آب نمی نوشد و مشک را پر از آب می کند و به سمت خیمه حرکت می کند.
د: مقام نُصح
نُصح به معنای خلوص است. قمر بنی هاشم (ع) نهایت خلوص را در انجام فرمان امامش به کار گرفت و در همه مراحل به عنوان یک سرباز ولایت انجام وظیفه کرد. حتی در آخرین لحظات، وقتی برای تهیه آب می رود در مسیری گام بر دارد که هزاران تیر انداز و مبارز در کمین نشسته اند و با آن که صدها توجیه برای نرفتن و آب نیاوردن می توانست بیاورد، ولی تمام همتش انجام وظیفه و بر آورده کردن خواسته امامش بود.
بنابراین مقام تسلیم، تصدیق، وفا و نُصح در وجود حضرت عباس بن علی (ع) بود که وی را از سایر شهداء ممتاز می کند و به مقامی می رساند که به فرموده امام سجاد (ع): «اِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ برای عبّاس (ع)، نزد خداوند ـ تبارک و تعالی ـ، منزلتی است که همه شهدا در روز قیامت، به آن مقام غبطه می خورند».
رابرت فریگنو نویسنده آمریکایی گفته است: بیشتر جنگ ها با دروغی شروع می شوند. جنگ های خوب، جنگ های بد، آنها همه با دروغی شروع می شوند، و صلحی که بعد از آن می آید، آن وعده های بخشش و همکاری و عدالت برای همگان… آنها هم دروغ هستند، دروغی در پوشش امید.
نا امیدانه می نویسم: به امید اینکه دیگر جنگی در کار نباشد.
خودگویی منفی و تاثیرات آن
صدای درونی منفی میتواند شکلهای مختلفی داشته باشد.
میتواند بازدارنده: مثلاً «من در این کار خوب نیستم، پس بهخاطر امنیت شخصیِ خودم هم که شده نباید برای انجام آن تلاش کنم»
یا مطلق: مثلاً «من هیچوقت نمی توانم کاری را درست انجام دهم» به نظر برسد.
ممکن است حس ارزیابی واقعبینانهی موقعیتتان را القا کنند: مثلاً «نمرهی ریاضیام خیلی پایین شده، من ریاضیام خوب نیست»
یا کاملاً خیالپردازانه باشد: «من احتمالاً در این کلاس میافتم و دیگر هیچوقت نمیتوانم به یک دانشگاه خوب بروم».
صدای درونی منفی یا همان منتقد درونی خیلی شبیه به والدینی سختگیر یا یک دوست قدیمی است.
ممکن است وارد مسیر تحریفات شناختی عادی شود: فاجعهسازی، سرزنش کردن و از این قبیل. صدای درونی منفی به هر گفتگوی درونیای گفته میشود که با خودتان دارید و توانایی شما را برای باور کردن خودتان و تواناییهایتان و رسیدن به اهدافتان محدود میکند.
صدای درونی منفی هر فکری است که شما و تواناییتان برای ایجاد تغییرات مثبت در زندگی و اعتمادبهنفستان را ضعیف میکند. به همین دلایل صدای درونی منفی نه تنها میتواند استرسزا باشد، بلکه واقعاً میتواند سدِ راه موفقیتتان شود.
آن دسته از افرادی این نوع صداهای درونی منفی زیاد برایشان اتفاق میافتد معمولاً استرس بیشتری دارند. این تا حد زیادی بهخاطر این است که واقعیتشان برای ایجاد تجربهای که در آن قدرت رسیدن به اهدافشان را ندارند تغییر پیدا میکند. این میتواند هم بهخاطر ضعیف شدن توانایی فرد برای دیدن فرصتهایی که اطراف خود دارد باشد و هم بهخاطر کاهش تمایل فرد برای سرمایهگذاری کردن روی این فرصتها. این یعنی درک شدیدتر استرس هم بهخاطر درک آن و هم تغییرات رفتاری ایجادشده بهخاطر آن است. به خودتان میگویید نمیتوانید کاری را انجام دهید و هرچه این صدا را بیشتر بشنوید، بیشتر باورش خواهید کرد.ایدآلگرایی. کمکم باور خواهید کرد که «عالی» به خوبی «ایدآل» نیست و اینکه ایدآل قابلدستیابی است.
درمقابل افراد موفق معمولاً خیلی بهتر از رقیبان ایدآلگرای خود عمل میکنند چون استرس کمتری دارند و با کاری که درست و خوب انجام شده باشد خوشحال هستند. برخی تحقیقات نشان دادهاند که زمزمههای درونی منفی میتواند موجب تشدید حس افسردگی شوند که اگر به آن رسیدگی نشود واقعاً مخرب خواهد بود.ایجاد چالش در روابط. این انتقادهای درونی هم باعث میشوند نیازمندتر یا نامطمئنتر به نظر برسید و هم ممکن است این زمزمهها را به عادتهای کلیتر منفی تبدیل کنید که موجب آزار دیگران است.یکی از آشکارترین اشکالات صدای درونی منفی این است که این گفتگوها مثبت نیستند. خ
یلی سادهانگارانه به نظر میرسد ولی تحقیقات نشان دادهاند که صدای درونی مثبت یک پیشگوی قوی برای موفقیت است.