عوارض خونه تکونی
عوارض خونه تکونی
عوارض خونه تکونی
#همسرانه
مرد هم نیاز به توجه دارد،
نیاز به دریافتِ هدیه و بوسه و صمیمیت دارد
مرد هم توجه می خواهد
قرار نیست که همه وظایف عاطفی
و جسمی و مالی یک رابطه را به
تنهایی به دوش بکشد…
#همسرانه
هرگز زندگی را بر اساس منت گذاشتن پایه ریزی نکنید، اینکار باعث می شود مرد از شما دوری کند و همان اتفاقی بدی که نباید بیفتد برایتان رقم می خورد.
جهیزیه های خود یا موارد این چنینی را هرگز به شکل منت به شوهر خود تحمیل نکنید و فراموش نکنید زندگی زوجین یعنی دیگه ما هرچی داریم به هر دو تعلق داره پس نگویم این ماله منه این مال تو .
همیشه سازش کنید از تحت فشار قرار دادن شوهر خودداری کنیدو مرد را به مستقل شدن دعوت کنید.
#پندانه
روباه زنگوله دار نباشیم
میگویند آقا محمد خان قاجار علاقه خاصی به شکار روباه داشته. تمام روز را در پی یک روباه با اسبش میتاخته تا جایی که روباه از فرط خستگی نقش زمین میشده. بعد آن بیچاره را میگرفته و دور گردنش، زنگولهای آویزان میکرده در نهایت هم رهایش میکرده.
تا اینجای داستان مشکلی نیست. درست است روباه مسافت، زیادی را دَویده، وحشت کرده، خسته هم شده، اما زنده و سالم است. هم جانش را دارد، هم دُمش را. پوستش هم سر جای خودش است. میماند فقط آن زنگوله!… از اینجای داستان، روباه هر جا که برود یک زنگوله توی گردنش صدا میکند.
دیگر نمیتواند شکار کند، زیرا صدای آن زنگوله، شکار را فراری میدهد. بنابراین «گرسنه» میماند. صدای زنگوله، جفتش را هم فراری میدهد، پس «تنها» میماند. از همه بدتر، صدای زنگوله، خود روباه را هم «آشفته» میکند، «آرامش»اش را به هم میزند. دقیقا این همان بلایی است که انسان امروزی سر ذهن پُرتَنشِ خودش میآورد.
دنبال خودش میکند، خودش را اسیر توهماتش میکند. زنگولهای از افکار منفی، دور گردنش قلاده میکند. بعد خودش را گول میزند و فکر میکند که آزاد است،
ولی نیست. برده افکار منفی خودش شده و هر جا برود آنها را با خودش میبرد. آن هم با چه سر و صدایی، درست مثل سر و صدای تکان دادن پشت سر هم یک زنگوله…
#پندانه
حاجی نوری داستانی را در دارالسلام ذکر کرده است.
عابدی سال ها مشغول عبادت بود. در عالم رویا به او خبر دادند که خداوند مقدر فرموده تا نصف عمرت فقیر باشی، نصف دیگر غنی؛ حال اختیارش با خودت است که نصف اول را انتخاب کنی یا دوم را.
در عالم رویا گفت:
زن صالحه عاقله ای دارم؛ با او مشورت می کنم…
زن گفت: نصف اول را غنی انتخاب کن.
از فردا شروع به زیاد شدن نعمت شد. زن گفت:
ای مرد وعده خداست، همین طور که خدا نعمت می دهد، تو هم انفاق کن.
از این طرف می آمد از آن طرف می داد.
نصف عمرش گذشت. منتظر است فقر بیاید، اما سال ها گذشت و فرقی نکرد. همین طور نعمت خدا بر او جاری ماند.
عرض کرد پرودگارا
چه طور شد…
به او خبر دادند، تو تشکر کردی ما هم زیاد کردیم.
لئن شکرتم لازیدنکم
شکر مال انفاق آن است
چنانچه کفرانش روی هم گذاشتن اموال است.
? قلب قرآن، ص 105