مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

کارگردان «سر دلبران» تاکید کرد: «ما فیلمسازان کمتر پشت در مسجد رفته ایم

29 خرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

نویسنده سریال «سر دلبران» در نشست خبری این مجموعه مطرح کرد که ما روحانی‌ای را در این سریال می‌بینیم که گویی در جامعه کمرنگ شده است.
 

لطیفی در ابتدای نشست در سخنان کوتاهی بیان کرد:  «وقتی پیشنهاد این کار به من ارایه شد به سرعت پذیرفتم‌ زیرا در کشور من به گونه ای شده که وقتی از قشر روحانی حرف می زنیم وجه سیاسی در ذهن می آید و درباره وجه اجتماعی کمتر حرف زده می شود.»

کارگردان «سر دلبران» تاکید کرد: «ما فیلمسازان کمتر پشت در مسجد رفته ایم و این فضا را به تصویر کشیده ایم ولی فکر می کنم با آنچه در این سریال نمایش داده شد تا حدودی به خواسته خود رسیده ام. روحانی این سریال پیش‌نماز یک مسجد با روحیات خود است و امیدوارم این ویژگی های اجتماعی در قصه دیده شده باشد.»

وی درباره پرخاشگری های برزو ارجمند به عنوان نقش روحانی سریال اظهار کرد: «این روحانی همیشه عصبی نیست. در جامعه روحانیون برای این لباس ارزش قایل هستند و به این دلیل اگر فریادی دارند جای دیگر آن را برمی آورند و نمی گذارند کسی بشنود. البته بخشی از این پرخاشگری به شکل شوخی بود و بخشی هم جاهایی بود که او باید عصبانی می شد.»

این کارگردان همچنین درباره عروسی در مسجد اظهار کرد: «وقتی خواستیم عروسی را در مسجد بگیریم چالش داشتیم. مثل این چالش که رمضان ماه جشن است و ما باید دوران شادی را بگذرانیم. عروسی در مسجد سنتی است که باید احیا شود.»

 برزو ارجمند دیگر بازیگر سریال درباره پرخاشگری هایی که نقشش داشت، اظهار کرد: «من خیلی خوشحال هستم که دهمین کارم را با لطیفی انجام دادم و در این زمینه رکورد دارم. زمانیکه ما در مشهد تحصیل می کردیم اتوبوس ها همیشه مقصدشان حرم امام رضا(ع) بود و ما از مدرسه و از هرجا در می رفتیم به حرم می رسیدم. من آنجا با دوستان روحانی رفاقت پیدا کردم و دیدم آنها هم مثل بقیه آدم ها هستند. آیا توقع دارید یک نفر پول نزول کند و روحانی فقط بگوید چه کار بدی انجام دادی و عصبانی و ناراحت نشود. در نیروی انتظامی هم این اتفاق می افتد و آنها هم عصبانی می شوند.»

 

وی ادامه داد: «من از آنچه بازی کردم راضی هستم چراکه من انسان مطلقا خوب را بازی نکردم. سید سلیم پیشه اش روحانیت است و اگر هر کاری می کند شغلش است و در منزل مثل دیگران است و ممکن است عصبانی شود.»

این بازیگر یادآور شد: «هرآنچه نمایش داده شد از فیلتر فردی مثل لطیفی رد شده است‌. ما برای هر سکانس زیاد تمرین می کردیم و در نهایت آقای لطیفی نظر می داد. لطیفی فردی است که اسلام را می شناسد و کارنامه او اینها را نشان می دهد و آنچه در این سریال تصویر شده است از فیلتر چنین فردی عبور کرده است.»

لطیفی در بخشی از این نشست درباره ایده های فیلمنامه که پرداختی ضعیف داشتند، عنوان کرد: «من همیشه در ذهنم یک روحانی وجود دارد و او مرحوم حجت الاسلام چیذری است که در محله چیذر زندگی می کرد و یک معمار بود که در طول عمرش ریالی پول از منبرهایش نگرفت این روحانی برای من همیشه قابل احترام بود و بخشی از شخصیت مورد نظرم در سریال را از او گرفته ام.»

 

وی درباره فیلمنامه «سر دلبران» ادامه داد: «من اگر بخواهم خود را به چالش بکشم باید بگویم اتفاقاتی در این سریال و در فیلمنامه مدنظرمان بود که فکر می کنم به صورت «کاشت» اتفاق افتاد ولی شکل نگرفتن این اتفاقات از جایی لطمه می خورد که به حس خود بیننده مربوط می شود.»

این کارگردان سینما و تلویزیون برخی انتقادها به سریال را به دلیل سوژه آن دانست و بیان کرد: «قشر روحانیت در کشور ما اولین قشری است که مورد نقد قرار می گیرد و نسبت به آن موضع می گیرند. این سریال فقط حرف هایش را زده و نه بر تایید و نه رد کسی دیگر است.»

در ادامه محمدرضا شفیعی تهیه کننده درباره فضای سریال و اینکه زندگی مردم و ارتباطات با زمان کنونی تطابق ندارد، اظهار کرد: «لازم نیست در سریال ها همه چیز براساس وقایع و سبک زندگی روز باشد. مسجد جایگاهی را ۳۰ سال قبل در کشور داشت که الان ندارد. این سریال تذکری بود تا بگوییم جایگاه مسجد در گذشته این چنین بوده است که روحانی و معتمدان محله آسیب ها و مسایل را حل می کردند. می شد تاریخ این سریال را در دهه ۷۰ انتخاب کنیم اما خواستیم زمان حاضر را انتخاب کنیم تا تذکری برای مخاطب باشد.»

حسین حسنی نویسنده سریال نیز در ادامه درباره اینکه سریال چه مخاطبی را هدف قرار داده است، گفت: «مخاطب این سریال هم روحانیون هستند و هم مردم.»

 به گفته وی، ما روحانی ای را در این سریال می بینیم که گویی در جامعه کمرنگ شده است.

وی درباره ضعف فیلمنامه نیز عنوان کرد: «نظر من این نیست که فیلمنامه ضعیف است اما فکر می کنم قصه می توانست با طمانینه بیشتری پیش رود حتی خاطرم است وقتی آقای لطیفی این فیلمنامه را خواند، بیان کرد که کار قابلیت ۵۰ قسمت شدن را دارد.»

در ادامه خشایار موحدیان تدوینگر سریال نیز تصریح کرد: «افرادی که اینجا هستند هیچ گاه نمی خواهند کار ضعیف بسازند اما ممکن است کاری بهتر باشد یا پایین تر باشد. ما سعی خود را انجام دادیم و امیدواریم مردم هم کار را پسندیده باشند.»

لطیفی نیز با اشاره به بازخوردهایی که از مردم گرفته است، عنوان کرد: «من با مردم ارتباط دارم و بازخوردهایی داشتم خیلی متوسط بود و عده ای کار را دوست داشتند و عده ای هم اظهار بی میلی می کردند. من می پذیرم که در نقاطی ریتم سریال می افتد اما بشر جایزالخطاست. من برای بعضی از آثار با دل خودم می روم اما شاید دیگر دلی سراغ کاری نروم زیرا ممکن است عده ای آنها را دوست نداشته باشند.»

حذف مباحثی درباره سودهای بانکی

وی افزود: «ما در این سریال به مسایلی مثل نزول و سودهای بانکی هم پرداختیم اما در این نشست از این مباحث حرفی نشد. ما در سریال حرف هایی از سودهای بانکی بیان کردیم که حذف شد.»

کارگردان «سر دلبران» با اشاره به سودهایی که بانک ها بابت وام دریافت می کنند، گفت: «من با بانک های کشور مشکل دارم و وام نمی گیرم چون این پول ایراد دارد؛ این نظر من به عنوان یک مسلمان است که سیستم بانکی ایراد دارد. من قبل از انقلاب نزول خواری می شناختم که ۱۰ درصد می گرفت اما امروز باید ۱۸ درصد سود بدهید. ما فقط اسامی را عوض کرده ایم ولی پول کشور دچار مشکل شده است.»

وی اضافه کرد: «من سریالی مثل «کت جادویی» را ساختم و از همان ابتدا درباره این دغدغه ها حرف داشتم. اینها درد من است و می گویم کشورم دارد به خاطر پول نابود می شود.»

شفیعی نیز با اشاره به دیالوگی که از سریال حذف شد، گفت: «دیالوگی داشتیم که در آن گفته می شود «شما فرض کنید در بانک های ما انقلاب نشده است» و این دیالوگ از سریال حذف شد.»

حسنی نویسنده سریال نیز در این باره توضیح داد: «این دیالوگ را عینا حجت الاسلام جوادی آملی بیان کرده بود اما مشکل این است که وقتی ما (در سریال ها) این سخنان را بیان می کنیم، حذف می شود.»

لطیفی در بخش دیگر درباره «سر دلبران» که به دغدغه های مختلفی پرداخته است، اظهار کرد: «زمانیکه قرار بود این سریال را بسازیم به نویسنده گفتیم ما در زمین حریف بازی می کنیم و باید آماده باشیم چون خیلی نقد خواهیم شد.»

وی اضافه کرد: «بعضی مرا فیلمساز حکومتی می دانند اما چه کسی می داند که من چه فیلمنامه هایی را می خواستم کار کنم و نشده است.»

در بخش پایانی نشست برزو ارجمند تصریح کرد: «ما چرا از تجربیات نسل قبل استفاده نمی کنیم؟ این رویکرد باعث می شود که با سر به زمین بخوریم. سریال «سر دلبران» تجربه نهمین کار من در ماه رمضان است و فکر می کنم اگر ۷۰۰ نفر هم این سریال را دیده باشند و برایم دعا کرده باشند این انرژی وارد زندگی من می شود.»

لطیفی در پایان این نشست گفت: «من در این نشست نه ضعف کار را پذیرفتم و نه قوت کار را و از این حرف ها توشه ای برای کارهای بعدی خود می گیرم. با این حال من از آنها که نظر بد دادند ممنونم چون نشان می دهد باز هم سریال را دیده اند.»

 نظر دهید »

مملکت کلا شده است دکتر و ارشد

28 خرداد 1397 توسط مدیر النفیسه



از خیابان انقلاب که رد می‌شوی هر چار پنج متر یکی را می‌بینی پلاکارد دستش دارد و هرگونه سفارش علمی را در هر رشته‌ای برایت قبول می‌کند. از پایان نامه‌ی کارشناسی و ارشد و دکتری گرفته تا سطح سه و چهار حوزه‌ی علمیه. مقاله‌ی علمی پژوهشی، و آی‌اس‌آی (یعنی مجلات معتبر بین‌الملی) و هر کوفت و زهرماری که دانشجو برای دفاع مدرکش و استاد برای ارتقای شغلی و مالی‌اش نیاز به نوشتن دارد. یا تحلیل‌های آماری که منِ بدبخت با این هوش متوسطم در دوره کارشناسی ارشد از چند جا شکافت هسته‌ای برداشتم تا چند تحلیل ساده را یاد بگیرم، همه‌اش با یک شماره تلفن و یک شماره حساب در عرض چند روز تقدیم‌تان می‌شود.
خیابان که تمام می‌شود با خودم فکر می‌کنم بعضی گول‌ها هستند که از بس شیک و لطیفند، آدم هِی دوست دارد بخوردشان. نه تنها بخورد؛ بلکه، به پایش پول هم بدهد و بعد سرش را چند سانتی بالاتر بگیرد و پُز بدهد که آی مردم من از شما بیشتر گول خوردم، تو رو خدا بیایید من را ببینید. تازه قبلش هم یک سفره‌ی حضرت عباسی نذر آن می‌کند که توفیق گول خوردن نصیبش شود.

یکی ازین گول‌ها، گول تحصیلات عالیه‌ی دانشگاهی است که در این چند ده سال اخیر همه در تلاشند آن را هر طوری شده بخورند و یک‌وقت از قافله‌ی خورندگان عقب نمانند. اتفاقا گاهی بابت تشکر از این چیز خوردن، پول کلانی هم به بنگاه های عظیم اقتصادی که پشت سر این مکان‌های علمی قرار گرفته است می‌دهند.
باورتان نمی‌شود من سه بار گول خوردم ارشد گرفتم و یک بار دکتری. حالا هم در چهل سالگی با وجود چندبار عمل فتق و دیسک کمر و ناخنک چشم و آسیب اعصاب مچ دست و مفاصل زانو و سردردهای میگرنی و بی‌خوابیِ شبانه و هزار کوفت و زهرماری که با زیاد درس‌خواندن نصیبمان شد بازهم حاضرم گول بخورم. تنها نعمتی که نصیمبان نشد بواسیر بود که با اجازه الان که به گوش فلک رسید، منتظرم دست طبیعت توفیق آن را هم بدهد.

خب که چی؟ به پیر به پیغمبر اوس ممدِ مکانیک محله‌مان هیچ کدام از این‌ها را ندارد و درآمدش هم چندبرابر من است. وسط کار هم نیازی نیست مدام حواسش به این باشد یک موقع سوتی سیاسی و فلان و فلان بدهد که به هزار جا پاسخگو باشد.

آقا جان من، والدین عزیز، به پیر به پیغمبر دانشگاه خبری نیست. گاهی حتی خلاقیت کُش است. باور کنید یک مملکت این همه دانشجو نمی‌خواهد. باور کنید درآمد و عزت و احترام یک استادکار فنیِ خوب (چه هنرها و فنون زنانه و چه مردانه‌اش) از یک استاد دانشگاه بیشتر است. این چه مصیبتی است سرمان آمده که حتماً باید دانشگاه برویم تا بتوانیم چندرغاز از دولت گدایی کنیم. تو را به خدا استعدادهای بچه‌تان را کور نکنید، بگذارید دنبال استعدادش برود. دانشگاه هم تا لیسانس بس است. باور کنید در ینگه دنیای پیشرفته، ارشد و دکتری فقط مال نوابغ است یا مال آدم‌های خیلی پولدار. اصلا کسی به فکر این چیزها نیست. مردم دنبال کار یاد گرفتن هستند. شرکت‌ها هم وقتی کارشان با یک لیسانس راه می‌افتد دیگر مرض ندارند ارشد و دکتری استخدام کنند که ادعایشان گوش فلک را کر می‌کند و به وقت کار اندازه‌ی شاگرد اوس ممد هم جربزه ندارند.

مملکت کلا شده است دکتر و ارشد. والا من جرأت نمیکنم کسی را به اسم خودش صدا بزنم. به آبدارچی‌مان هم می‌گویم دکتر. حتی به خردسالان محله‌مان هم مهندس می‌گویم. نگویی، بهشان برمی‌خورد. آن‌وقت سر کلاس می‌روی، همین ارشدها و دکترها خیلی‌هاشان یک پاراگراف انگلیسی و عربی نمی‌توانند ترجمه کنند. حالا حرف زدن پیشکش!حتی پیشکش اساتید.

از ما گفتن بود!
ولی شما باز بروید گول‌تان را بخورید.

دکتر محسن زندی

 نظر دهید »

هشدارهای پلیس پایتخت در خصوص مراقبت از کودکان/ این نکات را خیلی جدی بگیرید!

28 خرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

هشدارهای پلیس پایتخت در خصوص مراقبت از کودکان/ این نکات را خیلی جدی بگیرید!

مرکز اطلاع رسانی پلیس پیشگیری تهران بزرگ اعلام کرد: کودکان خود را در مراکز خرید، تفریحی و خودرو تنها نگذارید و آنها را به حال خود رها نکنید.

به گزارش خبرآنلاین، مرکز اطلاع رسانی پلیس پیشگیری تهران بزرگ در رابطه با امنیت کودکان در اماکن عمومی گفت: با توجه به شروع فصل تابستان و تعطیلی مدارس و نیز حضور بیشتر کودکان در اماکن عمومی، بهتر است والدین در فعالیت های اجتماعی، فرزند خود را همراه در اجتماع حاضر کنند تا ضمن ارائه آموزش های لازم به کودکان، مهارت های خود مراقبتی را فرا بگیرند.

این مرکز از والدین می خواهد از فرستادن فرزندان خود برای خرید مایحتاج روزانه به صورت تنهایی خودداری و سعی کنند فرزندشان را همراه خودشان برای خرید به مراکز تجاری ببرند تا علاوه بر آموختن آداب خرید، مهارت های لازم را فرا گیرند و قدرت نه گفتن و اعتماد به نفس آنان تقویت گردد. همچنین از رها کردن آنان در مراکز خرید، محیط های ساختمانی و داخل خودرو، دوری کنند،همچنین در طول روز، زمانی را برای بازی کردن و تفریح کودکان اختصاص بدهند و همراه کودکانشان در محیط های ساختمانی و یا مراکز تفریحی بازی کنند.

چنانچه هنگام مراجعه به مراکز تجاری، نوزاد خود را در کالسکه قرار می دهند آن را در معابر رها نکند و در زمان مشاهده ویترین‌های مغازه و یا صحبت کردن با سایر افراد و متصدیان مغازه، نهایت مواظبت را داشته باشند و از آنان غافل نشوند؛ به خصوص زمانی که فرزندشان به طلا و جواهر آراسته است؛ زیرا سارقان طلاجات کودکان در کمین هستند.

این مرکز در پایان به شهروندان تاکید کرد: والدین نقاط خصوصی بدن کودکانشان را به آن ها آموزش دهند و تأکید کنند کسی حق لمس و نوازش آن را ندارد.

152932627918-6-18-143910n00101233-b.jpg

 نظر دهید »

فوتبال حلقه پیوند قلبها؛ چرا بیشتر مراکشی ها با عزیز بوهدوز همدردی کردند؟

26 خرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

فوتبال حلقه پیوند قلبها؛ چرا بیشتر مراکشی ها با عزیز بوهدوز همدردی کردند؟

او در جام جهانی 2018 در رقابت بین ایران و مراکش با زدن گل به تیم خودی روی زمین نشست و به تلخی گریه کرد. تصاویر او در بیشتر رسانه های جهان منتشر شد و بازتاب های مختلفی را در پی داشت.


پس از این که عزیز بوهدوز به دروازه ی مراکش در مصاف با ایران گل زد به شدت گریست. در حالیکه تعدادی از کاربران فضای مجازی در مراکش او را به باد انتقاد گرفتند و از ناسزا گفتن و سرزنش او دریغ نکردند اما گروه زیادی از مغربی ها هم با او همدردی کرده و نوشتند که او را بخشیده اند زیرا می دانند که او در زندگی رنج های زیادی تحمل کرده است و برای پوشیدن لباس تیم ملی مراکش بسیار سختی دیده است.

این طور که سایت (الیوم 24) نوشته عزیز بوهدوز هنوز به دنیا نیامده بود که برادرش «عزیز» در کودکی از دنیا رفت. به همین دلیل پس از به دنیا آمدنش نام عزیز را به یاد برادرش روی او گذاشتند. خانواده ی او نام عزیز را از اسم بازیکن سابق فوتبال مراکش «عزیز بودرباله» الهام گرفته بودند.

برخلاف پدرش ، مادر عزیز آرزو داشت تا پسرش فوتبالیست موفقی شود و او را در تیم ملی مراکش ببیند. عزیز هم می خواست با پوشیدن لباس تیم ملی مراکش دل مادرش را شاد کند. اما پدر و مادرش پیش از تحقق این رویا از دنیا رفتند اما عزیز بوهدوز باز هم دست از تلاش برنداشت و برای شادی روح مادرش همچنان ادامه داد. او در سال 2016 برای نخستین بار اسمش در لیست بازیکنان تیم ملی مراکش رفت.

او در جام جهانی 2018 در رقابت بین ایران و مراکش با زدن گل به تیم خودی روی زمین نشست و پس از زدن گل به تلخی گریه کرد. تصاویر او در بیشتر رسانه های جهان منتشر شد و بازتاب های مختلفی را در پی داشت.

البته از سوی دیگر بازیکنان تیم ملی ایران هم با او همدردی کرده اند از جمله رضا قوچان نژاد و علیرضا جهانبخش و فوتبالیست سابق پژمان جمشیدی و صابر ابر بازیگر خوب و توانای کشورمان.

علیرضا جهانبخش خطاب به بازیکن مراکشی نوشت: سرت را بالا بگیر مرد، ما همه حرفه‌ای هستیم و اشتباه می‌کنیم، ناراحت نباش و مثبت فکر کن.

پژمان جمشیدی با انتشار این عکس در اینستاگرامش نوشت: امروز در کنار تمام لذت و غرور و شادی که همه وجودم رو سیراب کرد، ناگهان یاد تو افتادم. یاد حالت که هیچکس نمیداند چگونه است. یاد خانواده ات که تمام عشق و قلبشان بدرقه راهت بود. زندگی برای هر دو ما ادامه دارد قهرمان. هم برای ما که در اوج سختی و فشار، چند ساعتی شادترین ملت جهانیم، و هم برای تو که حالا غمگین ترین پسر دنیایی.

ما مردم ایران از پیروزی تیممان غرق در شور و هیجانیم اما همه آرزو میکنیم، تو دوباره روی پاهایت بایستی و به آرزوهایت برسی. پ.ن: تبریک به همه مردم ایران در همه جای جهان و دم تمام بازیکنامون و کادر فنی هم گرم. دوستون داریم پژمان.

صابر ابر با انتشار عکس گریه کردن عزیز بوهدوز در اینستاگرامش نوشت: هی مرد من خیلی اهل فوتبال نیستم و نبودم، اما تو زندگیم برد و باخت داشتم. دیشب فکر کردم که تو حتمن ساعات سختی رو میگذرونی و در همون ساعات مردم و ملت ایران غرق در خوشحالین، اما میخوام بگم، ما تو رو درک می کنیم. ما کم نباختیم. برای مردمم خوشحالم و برای تیم کشورم که لایق بهترین ها هستن. اما خواستم بهت بگم: اشتباه تو غم‌های زیادی رو شست.

1529172326167743_465.jpg

 1 نظر

کتاب خواندن را با شاهنامه آغاز کردم

24 خرداد 1397 توسط مدیر النفیسه

کتاب خواندن را با شاهنامه آغاز کردم
 

درست در روز پیشواز ماه رمضان امسال وقت مصاحبه با او داشتیم. صبح زود همان روز در مراسم بزرگداشت ملاصدرا سخنرانی کرده بود و بعد هم به خاطر قولی که به ما داده بود خودش را به سازمان سمت رسانده بود. پیش از این چندبار به دلیل کسالت، قرار مصاحبه مان کنسل شده بود. وقتی در ابتدای صحبت مان تشکر کردیم بابت وقتی که به ما داده و علی رغم کسالت و ناخوشی اش حاضر شده گفتگو کند، گفت من ناخوش نیستم منتها از یک آدم ۸۵ ساله بیشتر از این نباید توقع داشت.

احمد احمدی، که در سال های اخیر بیشتر او را به واسطه مسئولیتش در سازمان سمت می شناسند مردی سخت کوش بود که تا لحظات آخر عمرش مشغول تلاش و در پی جستجوی علم بود. به گفته خودش تا حدممکن سعی می کرد لحظه ای از عمرش را هدر ندهد و امید به زندگی و شوق فراگیری علم در او به حدی بود که در گفتگویی که داشتیم از ترجمه یک کتاب آلمانی خبر داد و گفت احتمالا تا یک ماه آینده آماده می شود ولی اجل به او امان نداد و جمعه ۱۸ خردادماه دار فانی را وداع گفت. احمدی متولد سال۱۳۱۲ در روستای کهکدان ملایر بود و روز جمعه ۱۸ خرداد ماه در ۸۵ سالگی از دنیا رفت. مسئولیت های متعددی را در طول عمر خود به عهده داشته که همگی در جهت پیشبرد علم و دانش بوده است.

گفتگویی که در ادامه می خوانید آخرین گفتگوی وی با رسانه هاست که با خبرگزاری مهر انجام شده است و در آن درباره زندگی شخصی و خانوادگی و تحصیلات و سوابق کاری و اجرایی با این استاد پیش کسوت فلسفه گپ زدیم و تقدیر بر این بود که این گفتگو در روز تشییع پیکر او منتشر شود. 


*خیلی ممنون که با مشکلات و احوالات ناخوشی که دارید به ما وقت گفتگو دادید.

ناخوش نیستم ولی خب از یک آدم ۸۵ ساله نمی توان خیلی توقع داشت.

*ولی با وجود این سن و سال همچنان مشغول فعالیت و کار کردن و حضور در همایش ها هستید.

بله از سرکار که می روم خانه بخشی از کارهایم که مرتبط با «سمت» است تازه شروع می شود.

*دوست دارم بحث را اینگونه آغاز کنم که چه چیزی شما را مشتاق به این همه کار شبانه روزی می کند و باعث شده که شما این همه سال سازمان «سمت» را رها نکنید؟

هرکسی علاقه ای به چیزی دارد. من پرداختن به کاری که نتیجه ای نداشته باشد را هدر دادن عمر می دانم و فکر می کنم باید از عمرم نتیجه ای بگیرم وگرنه آن را هدر دادن می دانم. بنابراین کار می کنم و سعی می کنم هم که کار سودمند کنم.

 

*همانطور که اشاره کردید در یک خانواده روستایی و کشاورز در ملایر به به دنیا آمدید و زندگی کردید چطور سراغ علم و تحصیل رفتید و به اینجا رسیدید؟

من هوش خوبی داشتم. حدود ۴-۵ ساله بودم که به مکتب خانه می رفتم. آن موقع به این صورت بود که از عم جزء شروع می کردند و بعد قرآن و بعد هم سراغ کتاب می رفتند. آن موقع من ۱۲ روزه عم جزء، دو ماهه قرآن را فراگرفتم و پس از آن هم سراغ خواندن کتاب رفتم و شروع به خواندن کتاب هایی مثل شاهنامه کردم.

*چندساله بودین که کتاب هایی مثل شاهنامه را خواندید؟

خودمان شاهنامه نداشتیم. مادرم در یک روستای دیگر فامیلی داشت که او شاهنامه داشت و رفت از او برای من شاهنامه را گرفت تا بخوانم وقتی داشت با کتاب برمی گشت من حدود یک کیلومتر به استقبال مادرم رفتم تا کتاب را از او بگیرم. پسرعمویی هم داشتیم که وقتی می آمد مسجد کنار منزل ما نماز می خواند می گفت بیا برویم خانه ما. می رفتم خانه آنها و درکنار پسرعمویم شاهنامه را می خواندم و او هم ایرادات خواندن من را می گرفت. پدرم می گفت بیا به جای شاهنامه عین القضات بخوان.

*پس پدرتان با اینکه کشاورز بوده ولی اهل مطالعه بوده است.

بله با اینکه سواد کمی داشت ولی قرآن می خواند و با کتاب هایی مثل عین القضات هم آشنایی داشت. وقتی من به سن خواندن رسیدم به او ایرادات خواندنش را می گفتم، بعد هم وقتی ۱۲ ساله بودم پدرم فوت کرد. من همیشه به وزیرآموزش و پرورش می گفتم ای کاش یک هیأت هوش یاب به این روستاها و مناطق بفرستید چون در آنجا سرمایه های بی زحمتی است که خدا به این کشور داده است. گاهی وقتی یک آدم باهوش در یک روستا را تربیت بکنیم می تواند در آینده فرد تأثیرگذاری باشد. خود من وقتی در روستای کهکدان زندگی می کردم یک تاجر پارچه به پدرم پیشنهاد داد که من را به شهر بیاورد ومدرسه بفرستد ولی پدرم می گفت ما او را برای کار لازم داریم. پس از فوت پدرم رفتم سراغ ریاضیات و خودم شروع به خواندن ریاضیات کردم. ۱۵-۱۶ ساله که شدم رفتم سراغ عربی خواندن و کتاب جامع المقدمات را گرفتم. آن زمان فامیلی در تهران داشتیم که از او برای خواندن عربی کمک گرفتم.

*همزمان کار هم می کردید؟

بله همه این خواندن ها را در کنار کشاورزی انجام می دادم. صبح ها بعد از خواندن قرآن وقتی می رفتم به صحرا برای کشاورزی با خودم فعل آیاتی که خوانده بودم را صرف می کردم تا در ذهنم بماند. پس از خواندن عربی سراغ خواندن کتاب ملا محسن رفتم. وقتی ۱۸ ساله شدم به مدرسه نوربخش در بروجرد رفتم. رئیس مدرسه یک روحانی از هم دوره های مرحوم بروجردی بود. به طلبه ها می گفت شما این همه اینجا درس می خوانید و یاد نمی گیرید، بعد احمدی این ها را درکنار بزها خوانده و آنقدر هم خوب یاد گرفته است. حدود ۴-۵ سال در بروجرد درس خواندم و خیلی خوب پیش رفتم در آن دوران شبانه روز در مدرسه بودم و حتی شب ها هم همان جا می خوابیدم. فقط تابستان ها می آمدم روستا به برادم کمک می کردم.

پس از این دوره بار سفر به قم بستم. آن زمان تازه دو جلد کتاب تفسیرالمیزان منتشر شده بود و هر جلد آن ۱۰ تومان بود که برای آن زمان پول زیادی بود. هر طورشد کتاب را تهیه کردم و مشغول خواندن آن شدم. پس از آن به واسطه یکی از دوستانمان با درس های علامه طباطبائی آشنا شدیم و پای درس های ایشان حاضر شدیم. اولین جلسه ای که پای درس ایشان نشستم شیفته اش شدم و مثل عاشقی که به معشوقش برسد خوشحال بودم. اواخر سال ۱۳۳۶ وقتی ۲۴ ساله بودم به قم رفتم و طلبه رسمی قم شدم. وقتی به قم رفتم به کسی که از طرف مرحوم بروجردی شهریه تحصیل من را می داد گفتم من آمدم قم تا اینجا بمانم و ایشان به کمک کرد تا بتوانم به تحصیل بپردازم. اسفار و تفسیرالمیزان را نزد علامه طباطبائی خواندم. علاوه براین ها، دروس جدید هم هرچیزی به دستم می رسید می خواندم.

*آن زمان هنوز با امام خمینی آشنا نشده بودید؟

خیر، دو سال بعد از اینکه نزد علامه درس می خواندم سرکلاس و درس فقه امام خمینی(ره) حاضر شدم. سال ۱۳۳۹ مرحوم آقای بروجردی فوت کردند و در آن سال من بر جلد نهم تفسیر مجمع البیان حاشیه نوشتم. در آن زمان با افراد دیگری چون مرحوم بروجردی، آیت الله نجفی، آیت الله محقق داماد (پدر مصطفی محقق داماد)، آیت الله مشکینی و آیت الله نوری همدانی درس خارج داشتم. در این مدت کار چاپخانه هم می کردم و روزی چندساعت در مجله مکتب اسلام که از سال ۱۳۳۷ منتشر می شد کار می کردم.

*مادرتان در این دوران در قیدحیات بودند؟

بله مادرم در قید حیات بودند و در همان سال ها وقتی من ازدواج کردم مادرم را آوردیم قم. تا اینکه ایشان سال ۱۳۴۰ فوت کردند. همان زمان با خودم فکر می کردم خب من وقتی مجتهد بشوم قراراست بعدش چه بشود. این شد که فکر کردم باید کاری کنم. رفتم تهران امتحان تصدیق مدرسی دادم و خیلی هم خوب امتحان را دادم و به دانشگاه الهیات رفتم ولی واقعیتش چیزی یاد نگرفتم و فقط برای گرفتن مدرک رفتم درس خواندم، همانطور که امروز هم همه به این منظور به دانشگاه می روند. فقط کمی از درس حمیدی شیرازی که ادبیات تدریس می کرد استفاده کردم. آذرماه سال ۱۳۴۵ من دبیر شدم. مدتی در تویسرکان بودم ولی بعد ازمدتی برای اینکه بتوانم به کار مجله مکتب اسلام هم برسم به قم منتقل شدم. در همین ایام پای درس های علامه طباطبائی هم می رفتم.

 

*با چه کسانی سرکلاس و درس علامه طباطبائی حاضر می شدید؟

آیت الله جوادی املی، آیت الله حسن زاده، آیت الله امیری، آیت الله شیخ یحیی انصاری و بنده شاگردهای شبانه علامه طباطبائی بودیم.

*درهمان دوران جمع های دیگری هم مثل دکتر شایگان ودکتر نصر و اینها هم نزد جلسات علامه طباطبائی می رفتند. شما با آن ها در یک کلاس و جلسه بودید؟

آن ها کلاس قبلی ما بودند. شیوه آقای علامه طباطبائی اینگونه بود که شب های پنجشنبه و شب جمعه جلسه داشت. این جلسات تا سال ۱۳۵۴ ادامه یافت.

*در همان زمان وارد دانشگاه در مقطع فوق لیسانس شدید؟

بله وقتی قم بودم به دلیل نزدیکی به تهران دانشگاه هم می رفتم. در همان دوران در دانشکده ادبیات، رشته فلسفه مقطع فوق لیسانس قبول شدم. البته به من خیلی احترام می گذاشتند. پس از فوق لیسانس هم وارد دوره دکترا شدم و در همان زمان شروع به آلمانی خواندن کردم.

*چرا آلمانی؟

چون رشته های فلسفه عموما آلمانی هستند و من مردم آلمان را هم به خاطر نظمشان دوست داشتم. البته من انگلیسی را هم خوب بلد بودم. دکتر مهدوی از اینکه دید من آلمانی می خوانم خیلی خوشش آمد. آن زمان من با آقای دکتر حدادعادل هم دوره بودم. او هم سراغ فرانسوی خواندن رفت. در همین زمان که مشغول خواندن دوره دکترا بودم برای من کلاس گذاشتند تا تدریس کنم.

*چطور به ستاد انقلاب فرهنگی رفتید؟

سال ۱۳۵۷ انقلاب شروع شد و من مشغول نوشتن تز دکترا بودم تا اینکه یک شب مرحوم حاج احمدآقا زنگ زدند و گفتند بیا ستاد انقلاب فرهنگی. گفتم من مشغول نوشتن رساله ام هستم. ضمن اینکه از کار اجرایی هم خیلی بدم می آمد و فکر می کردم مگر می شود آدم کار علمی را رها کند و به کار اجرایی بپردازد. ولی حاج احمدآقا گفتند امام این دستور را داده و من دیگر چیزی نگفتم.

حدود سال ۱۳۵۹- ۱۳۶۰ به ستاد انقلاب فرهنگی رفتم. آن زمان در ستاد من به همراه دکتر شریعتمداری، حسن حبیبی، جلال الدین فارسی و عبدالکریم سروش مشغول کار شدیم. پس از گذران آن دوران قرارشد مدرسه ای راه بیندازیم که استاد تربیت کند و همان زمان دانشگاه تربیت مدرس راه اندازی شد و من هم رئیس آن شدم. البته ابتدا مدرسه بود و بعدها به دانشگاه تبدیل شد. درحال حاضر این دانشگاه حدود ۳۰ هزار استاد تربیت کرده است. پس از آن در اواخر سال ۱۳۶۳ آقای خامنه ای دستور دادند که مرکزی برای انتشار کتاب راه اندازی بشود و دستور دادند بنده این مسئولیت را به عهده بگیرم. رفتم نزدشان و گفتم من مسئولیت دانشگاه تربیت مدرس را هم دارم ولی گفتند شما به دلیل ارتباط خوبی که با قم دارید بهتر است عهده دار این مسئولیت بشوید.

*شما در یک دوره ای از زندگی تان علی رغم اینکه از کار اجرایی خوشتان نمی آمد نماینده مجلس هم بودید. چرا تصمیم گرفتید وارد مجلس شوید؟

بله من در دوره هفتم مجلس نماینده مجلس شدم. در عین حال که خیلی اهل سیاست نیستم ولی در دوره ششم چون خیلی افراط بود در آخرین روز ثبت نام برای مجلس ثبت نام کردم و در دوره هفتم وارد مجلس شدم و بعد از آن هم دیگر هیچ وقت نه کاندیدا شدم و نه وارد کار اجرایی و سیاسی شدم.

*دوست دارید که اگر قرار است از شما یاد بشود با چه عنوانی ازشما یاد بکنند و با چه عنوانی شما را بشناسند؟ فیلسوف، استاد دانشگاه، رئیس سازمان سمت، نماینده مجلس یا…؟

به عنوان رجل سیاسی که اصلا دوست ندارم شناخته شوم. من یک دانشگاهی- حوزوی هستم. علمای قم مثل مرحوم فاضل لنکرانی به من می گفتند شما که دانشگاهید ما خاطرمان جمع است چون نمی گذارید انحراف پدید بیاید.

*چرا این همه سال سمت را رها نکردید؟

من که در قید عنوان و اینها نیستم. هدف اصلی من این بود که برای دانشجوهای علوم انسانی یک دوره کامل علوم انسانی تهیه شود، چون نمی دانید که در آن سال ها چه چیزهایی به خورد دانشجویان می دادند. سازمان سمت تاکنون حدود ۲۴۰۰ عنوان کتاب منتشر کرده است که حدود ۲۳۰۰ عنوان آن روانه بازار شده و بقیه هم زیرچاپ است.

*چند فرزند دارید؟

شش پسر و دو دختر. یکی از پسرانم معاون پژوهشی وزرات علوم بوده و اکنون رئیس مرکز تحقیقات سیاست های علمی کشور است. یکی دیگر از پسرانم پاسدار بوده و الان بازنشسته است. پسر دیگرم هم رادیولوژیست است. یکی هیأت علمی دانشگاه خواجه نصیر است. یکی عضو هیأت علمی پژوهشکده تحقیق و توسعه «سمت» است و پسر آخرم عضو هیأت علمی دانشگاه تهران است. دوتا دختر هم دارم. یکی استاد دانشگاه علامه طباطبائی در رشته مترجمی زبان فرانسه است. آخرین دخترم هم فارغ التحصیل رشته هوش تحصیلی است.

*با توجه به اینکه از سیاست همیشه فراری بودید، مشکلی نداشتید که پسرتان معاون وزیر علوم شده است؟

نه چون رشته ای که او می خواند خوب است و سیاسی نیست و بیشتر در امور فرهنگی مشغول است. البته به ایشان پیشنهاد وزیر بودن دادند ولی من اجازه ندادم و گفتم نه وزیر نشو.

*چرا؟

چون وقتی در مجلس بودم فهمیدم اوضاع چه خبر است و می دانستم قراراست چه اتفاقی بیفتد.

*درطول این سال ها بارها برای شما موقعیت فراهم شده بود که در کشور دیگری تحصیل یا زندگی کنید چرا این کار را نکردید؟

یک بار برای شرکت در جلسه ای سال ۱۳۷۱ به آمریکا رفتم همان زمان به من پیشنهاد تدریس فلسفه اسلامی دادند. پسرم از این پیشنهاد استقبال کرد و گفت خوب است ولی قبول نکردم. من از زندگی خارج از ایران نفرت دارم و هیچ وقت به زندگی کردن در جایی غیر از ایران فکر نکردم.

*شما خیلی سال پیش پیشنهاد داده بودید که دوره کارشناسی فلسفه حذف شود دلیل این پیشنهادتان چه بود؟

فارغ التحصیل هایی که من در رشته فلسفه دیدم مخصوصاً دخترها بعد از تمام شدن درسشان کاری نمی توانند بکنند و درس خواندنشان برایشان بی فایده است. من نگفته بودم رشته فلسفه حذف بشود گفته بودم که دانشجویان رشته فلسفه وارد مقطع کارشناسی ارشد و دکترا شوند چون فارغ التحصیل مقطع کارشناسی کارآیی ندارد.

*نظرتان راجع به اسلامی سازی علوم انسانی که این روزها بحثش دوباره مطرح است، چیست؟

بنده هیچ وقت در ۴۰ میلیون نسخه کتابی که در سازمان سمت منتشر شد، ادعا نکردم در حال اسلامی سازی علوم انسانی هستم، چون هنوز نمی دانم اسلامی کردن علوم یعنی چه؟ اما غرض ما از اسلامی سازی این است که هرچه جنبه مناسبی دارد به علوم اضافه کنیم و اگر چیز نامناسبی هم دارند برداریم. اسلامی سازی معنی گسترده ای دارد ولی به طورکلی یعنی اینکه علوم را طوری ساماندهی کنیم که در آن چیز نامناسبی وجود نداشته باشد.

* غیر از انگلیسی و آلمانی چه زبان های دیگری می دانید؟

کمی هم فرانسه می دانم ولی نه به اندازه انگلیسی و آلمانی. به زبان انگلیسی که چند کتاب نوشتم، به زبان آلمانی هم مدتی است مشغول ترجمه کتابی هستم که فکر می کنم تا یک ماه آینده تمام کنم.

*این کارها را در خانه انجام می دهید؟

بله معمولاً در خانه مشغول کارهای ترجمه می شوم و کلا درطول شبانه روز ۵ ساعت می خوابم. ما در دو طبقه زندگی می کنیم. یک طبقه حاج خانم است و طبقه دیگر هم من هستم و ۵-۶ هزارجلد کتاب. صبح که می آیم سمت، پس ازآن غروب می روم خانه کمی استراحت می کنم تا شب که حاج خانم کمی غذا برایم می آورد و چند دقیقه ای صحبت می کنیم و بعد برمی گردد پائین.

*رابطه تان با هنرهای موسیقی، سینما و تئاتر چطوراست؟

بی تفاوت هستم و رابطه خوبی ندارم. راسل گفته بود من درعمرم یکبار هم سینما نرفتم چون فکر می کنم حیف عمر است که اینگونه بگذرد.

 
 سایت خبری تابناک

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 116
  • 117
  • 118
  • ...
  • 119
  • ...
  • 120
  • 121
  • 122
  • ...
  • 123
  • ...
  • 124
  • 125
  • 126
  • ...
  • 165
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • سامیه بانو
  • فائزه ابوالقاسمی
  • نورجان

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 61
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 279
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 22
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس