مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

تأثیر احساس گناه والدین بر سلامت روان فرزندان

20 خرداد 1402 توسط مدیر النفیسه


گاهی برخی والدین نسبت به تربیت فرزندشان احساس گناه می‌کنند و تصور می‌کنند مادر یا پدر خوبی برای فرزندشان نبودند یا نیستند؛ اگرچه این احساس تا حدی طبیعی است اما تداوم آن می‌تواند سلامت روان فرزندان را به خطر بیندازد. 

به‌عنوان والدین، آیا گاهی اوقات احساس می‌کنید که به‌اندازه کافی برای فرزندتان خوب نبوده‌اید؟ آیا از اینکه فرزندتان را ترک می‌کنید و سرکار می‌روید، احساس گناه می‌کنید؟ آیا خودتان را با والدین دیگری که به نظر می‌رسد همه‌چیز برای فرزندشان فراهم می‌کنند، مقایسه می‌کنید و آرزو می‌کنید که‌ای کاش مثل آن‌ها بودید؟ آیا تابه‌حال به خاطر رفتار فرزندتان یا تنبیه او احساس گناه کرده‌اید و همچنان خودتان را سرزنش می‌کنید؟ این‌ها احساساتی است که بسیاری از والدین به دلیل عشق و علاقه به فرزندشان، با آن‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کنند.


درواقع، والدین به دلیل علاقه به فرزندشان از اینکه والد مناسبی برای او نباشند، می‌ترسند. به گفته دکتر ناهید کرمی، روانشناس کودک و نوجوان و مدرس دانشگاه، احساس گناه والدین تا حدی طبیعی است اما والدین باید مراقب باشند که درگیر شدن با این احساس می‌تواند آن‌ها را از شیوه تربیتی سالم دور کند و آسیب‌های مخربی را به دنبال داشته باشد.

برخی والدین بیشتر دچار احساس گناه می‌شوند
همه افراد ممکن است در مورد مسئولیت‌ها و وظایف خاصی که به عهده‌دارند ضعف‌هایی را در خود احساس کنند و درمقاطعی فکر کنند که وظایف خودشان را به خوبی انجام نداده‌اند و درنتیجه، احساس گناه کنند. یکی از این موارد، احساس گناهی است که درصد بالایی از والدین این حس را تجربه می‌کنند و شاید مقطعی درگیر این حس شوند.
 
 اگرچه درصد بالایی از والدین این حس را تجربه می‌کنند اما دکتر کرمی می‌گوید که برخی والدین بیشتر دچار احساس گناه می‌شوند: «والدینی که وسواس فکری زیادی دارند یا چالش ذهنی بالایی در اصول تربیتی فرزندشان را تجربه می‌کنند، بیشتر دچار احساس گناه می‌شوند. این دسته والدین، تربیت و رشد کودکان را کمالگرایانه بررسی می‌کنند و آن را بسیار دشوار و سخت می‌انگارند. همچنین والدینی که همیشه دلایل مشکلات زندگی‌شان را ضعف فرزند پروری والدین خودشان می‌دانند و تلاش می‌کنند که بهترین باشند و الگویی از والدین خود در تربیت فرزندشان برندارند نیز احتمالاً در تربیت فرزندشان بیشتر دچار احساس گناه می‌شوند.»

این روانشناس ادامه می‌دهد: «دسته دیگر، والدینی هستند که اضطراب بالایی دارند و همیشه منتظر و گوش‌به‌زنگ اتفاقات و بحران‌های غیرمنتظره هستند.»

کرمی یکی دیگر از دلایل احساس گناه در والدین را مقایسه با سایر والدین در رسانه‌های اجتماعی و اشباع از توصیه‌ها و اطلاعات زیاد می‌داند و می‌گوید: «این روزها شبکه‌های اجتماعی به یک مورد قدرتمند در ورودی اطلاعات برای عموم مردم تبدیل‌شده است. گاهی افراد در گروه‌های عمومی یا خصوصی مطالبی را در مورد کودکان، فرزند پروری، اصول تربیتی، کلاس‌های آموزشی متفاوت برای فرزندان، تفریحات بچه‌ها و… به اشتراک می‌گذارند که والدین مضطرب، بامطالعه این مطالب شاید احساس کنند که در مورد فرزند خود کوتاهی کرده و والدین کافی نبوده‌اند لذا احساس گناه در آن‌ها تشدید شده و سبب احساس شرم یا عذاب وجدان در آن‌ها می‌شود.»

او توصیه می‌کند: «والدین باید به‌طور مستقل در مورد کافی و خوب بودن خودشان تصمیم بگیرند و با دیدن تصاویری که گاهی ممکن است تاحدی ساختگی باشد، تحت تاثیرقرارنگیرند و خود را سرزنش نکنند.»

احساس گناهِ بیش‌ازحد مخرب است

کرمی احساس گناه در حد اعتدال را لازم و ضروری می‌داند و می‌گوید: «خیلی از والدین ممکن است احساس گناه را بارها و بارها در مورد فرزندشان تجربه کنند؛ تا وقتی‌که این تجربه عملکرد والدین را تحت‌الشعاع قرار نداده و باعث دقت بیشتر آن‌ها در مسائل مربوط به فرزندشان شود، لازم و ضروری است.»

احساس گناه بیش‌ازحد والدین مخرب است: «برخی والدین به دلیل احساس گناه بیش‌ازحد ممکن است به خواسته‌های فرزندان بیش‌ازاندازه بها دهند و آن‌ها را برآورده کنند، در این صورت فرزندان احساس ناکامی را تجربه نمی‌کنند و در جوانی و بزرگ‌سالی افرادی با اعتمادبه‌نفس پایین خواهند بود یا احساس ناامنی می‌کنند و در تعامل با افراد جامعه دچار مشکل می‌شوند.»

«برخی والدینی که بیش‌ازحد احساس گناه یا عذاب وجدان دارند، نمی‌توانند تصمیمات صحیح در مورد فرزند خود بگیرند و شاید آسیب‌های زیادی را در زندگی خود و فرزندان به وجود آورند و باعث شوند که فرزندانشان ازنظر سلامت روان دچار آسیب شوند.»

برخی عوامل باعث تشدید احساس گناه می‌شود

کرمی، عدم کنترل احساس گناه را عاملی در تشدید این حس می‌داند و می‌گوید: «اگر والدین نتوانند احساس گناه را در خود کنترل کنند، در برقراری تعامل مثبت با فرزندان ناتوان خواهند شد. این دسته والدین، هرروز شاهد فاصله گرفتن فرزندان از خود هستند و توانایی کنترل فرزندان و آموزش مهارت‌های صحیح برای زندگی آن‌ها را ندارند؛ درنتیجه این حس در آن‌ها بیشتر خواهد شد و عملکرد زندگی آن‌ها را به‌شدت کاهش خواهد داد.»

این روانشناس ادامه می‌دهد: «والدینی که درگیر اختلالات روانی هستند و نه خود توانایی از بردن این مشکلات را داشته و نه از مشاور و روانشناس کمک گرفته‌اند نیز می‌توانند باعث تشدید احساس گناه در خود شوند.»

در این موارد احساس گناه را باید جدی گرفت

به گفته کرمی، احساس گناه والدین معمولاً در چند ماه اول بعد از تولد فرزند اول آن‌ها وجود دارد و پس از مدتی برطرف می‌شود اما اگر این احساس از بین نرود، مخرب خواهد بود چراکه والدین دچار وسواس یا اضطراب می‌شوند و اثر مخرب آن، در تمامی مراحل زندگی خود و فرزندان به‌صورت زنجیره‌ای معیوب زندگی آن‌ها را دچار مشکل و آسیب خواهد کرد.

اگرچه احساس گناه والدین طبیعی است، اما زمانی که اجازه دهید این احساس گناه بر افکار و تصمیمات شما غلبه کند، ناسالم می‌شود. او می‌گوید: «زمانی که والدین توان انجام مسئولیت‌ها و وظایف روزمره خود و فرزندان را ندارند و آن‌قدر خود را ناتوان می‌بینند که در انجام کوچک‌ترین کارها و تصمیمات مستأصل می‌شوند، این احساس خطرناک می‌شود و باید آن را جدی بگیرند و به روان‌پزشک یا روانشناس مراجعه کنند تا قادر به حل این مشکلات یا تضعیف این احساس شوند.»


بر احساس گناه خود غلبه کنید

کرمی در توصیه‌ای به والدین می‌گوید: «والدین باید بدانند که هیچ‌کدام از ما کامل نیستیم و در موارد گوناگون ضعف‌هایی در انجام وظایف و مسئولیت‌هایمان خواهیم داشت، مهم این است که ارزش هدف‌های خود در تربیت و رشد کودکانمان را بدانیم و ارزیابی صحیح و مثبتی از خود داشته باشیم.»

او تأکید می‌کند: «والدین باید با افرادی تعامل داشته باشند که حس عذاب وجدان را در آن‌ها به وجود نیاورند و آن‌ها را قضاوت نکنند و درنهایت این خود آن‌ها باشند که برای نحوه برخورد با فرزندانشان و برآوردن خواسته‌های آنان تصمیم می‌گیرند؛ در این صورت والدین می توانند از احساس گناه پیشگیری یا آن را رفع نمایند.»
 
منبع: ایرنا

 نظر دهید »

رهبری که تنها انقلاب پیروز در اسلام معاصر را رقم زد

13 خرداد 1402 توسط مدیر النفیسه


 تاریخ انقلاب‌ در کشورهای عربی و اسلامی در دوره معاصر نشان می‌دهد که رهبری واحد و رویکرد یکپارچه مردمی اصلی‌ترین عامل موفقیت یک انقلاب به شمار می‌رود؛ چیزی که در انقلاب اسلامی ایران تحت رهبری امام خمینی (ره) مشهود است. طی 4 دهه گذشته، در میان همه تلاش‌هایی که در کشورهای مختلف عربی و اسلامی برای تغییر نظام و درواقع «انقلاب» صورت گرفته، انقلاب اسلامی ایران تنها نمونه موفق در این زمینه به شمار می‌رود و تلاش‌های مشابه در کشورهایی چون تونس، سودان، مصر و لیبی یا نیمه‌کار ماند یا نتیجه عکس داد.

 

برای درک این مطلب و اینکه چرا کشورهای مذکور در تحقق اهداف خود برای تغییر نظام و انقلاب ناکام بودند، در وهله نخست باید به مفهوم انقلاب توجه کنیم. اصطلاح انقلاب از تغییر و دگرگونی گرفته شده و به معنای تحولات بنیادین در هر زمینه‌ای است است. اما اساسا مردم انقلاب را تحت عنوان تغییرات سیاسی که به تغییر حکومت منجر می‌شود، می‌شناسند.

زمینه‌های وقوع انقلاب اسلامی ایران از دهه 20 شمسی و با اعتراض مردم به حکومت دیکتاتوری خاندان پهلوی فراهم شده بود و در دهه 30 تحت رهبری شخصیت‌های ملی و مذهبی همچون دکتر «محمد مصدق» و آیت‌الله سید «ابوالقاسم کاشانی» به اوج رسید و اولین نتیجه آن ملی شدن صنعت نفت بود. اما در 28 مرداد سال 1332 حکومتی که دکتر مصدق تشکیل داده بود در اثر یک کودتای آمریکایی-انگلیسی شکست خورد و رژیم دیکتاتوری پهلوی تا 2 دهه دیگر نیز حکومت کرد.

قیام خونین 15 خرداد 1342 نقطه عطف انقلاب مردمی ایران بود و جنایت‌هایی که رژیم شاه علیه ملت مرتکب شد چهره دیکتاتوری و استبدادی این رژیم را به همه جهانیان نشان داد. اما با این وجود مردم ایران عقب‌نشینی نکردند و اعتراضات به شکل یکپارچه تحت رهبری امام خمینی (ره) که در تبعید بود همچنان ادامه داشت تا این که بزرگترین رویداد تاریخی اسلام معاصر به ثبت رسید و در بهمن 1357 انقلاب اسلامی ایران پیروز شد.

در توضیح علت پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در ابتدای امر روشن است که نقش رهبری این انقلاب بسیار حائر اهمیت است. امام خمینی (ره) به عنوان شخصیتی مذهبی که در عین حال از یک کاریزمای عالی و بینش نظامی و سیاسی دقیق برخوردار بود توانست به مدت دو دهه یک رویکرد ثابت را برای قیام علیه رژیم مستبد شاه حفظ کند. این انقلاب طبقات اجتماع، بخشها، گروههای زیرزمینی و احزاب را تحت الشعاع خویش قرار داد.حتی  بعضی از این گروههای سیاسی در باطن به انقلاب اعتقادی نداشتند اما مجبور بودند به علت مقتضیات زمان و واقعیات موجود به آن گردن نهند.

دومین عامل اصلی موفقیت انقلاب ایران، اتحاد و پایداری مردم در ادامه مسیر انقلابی خود تا تحقق هدف و پیروزی بود؛ به طوری که ملت ایران علی‌رغم قرار گرفتن در معرض توطئه‌های خارجی و شکنجه‌های حکومت شاه، از پای ننشسته و بیش از 3 دهه در این راه مداومت ورزیدند.



اما شرایط انقلاب در سایر کشورهای اسلامی که به آن اشاره شد، متفاوت از ایران بود. انقلاب تونس در دهه قبل که زمینه‌ساز تحولات موسوم به «بهار عربی» بود با خودسوزی یک جوان تونسی به نام «محمد بوعزیزی» شروع شد که در پی آن اعتراضات گسترده علیه گرانی و فساد و بیکاری سراسر تونس را فراگرفت. اما تنها بعد از گذشت 2 سال از این انقلاب رهبران آن دچار اختلافات گسترده شدند و نه تنها به هیچ یک از تعهدات خود عمل نکردند، بلکه شرایط حتی بدتر از قبل شد.

نمونه مشابه این اتفاق در لیبی نیز رخ داد که منجر به وقوع یک جنگ داخلی در این کشور شد. هدف از اعتراضات گسترده ملی در لیبی که از ژانویه 2011 آغاز شد، سرنگونی رژیم دیکتاتوری «معمر قذافی» بود که البته این امر حاصل شد. اما در نتیجه مداخلات ناتو و به طور مشخص آمریکا، این انقلاب به بیراهه رفت و در عمل منجر به تجزیه لیبی به دو قسمت شد که بر یک سوی آن دولت وفاق ملی و سوی دیگر «خلیفه حفتر» فرمانده نظامی و جنایتکار لیبیایی حکومت می‌کند و دائما با هم در حال جنگ هستند.

انقلاب مصر نیز چنین شرایطی داشت و بعد از آغاز اعتراضات مردمی در 15 ژانویه 2011، یک جوان مصری به نام «عبده عبدالمنعم» خودسوزی کرد و اعتراضات بالا گرفت. در نتیجه این تحولات دولت «حسنی مبارک» از خلال یک کودتای نظامی سقوط کرد اما همه چیز به نقطه صفر برگشت و اکنون بعد از گذشت یک دهه، اوضاع مصر تحت حکومت «عبدالفتاح السیسی» تغییری نکرده است.

نمونه دیگر از شکست انقلاب‌های مردمی، سودان است که به کشور کودتاها معرف شده و به طور کلی همه انقلاب‌هایی که از سال 1956 و بعد از استقلال این کشوراز اشغالگری انگلیس، آغاز شده، در ادامه راه منحرف گشته و بدون استثناء همگی ناکام بوده‌اند. از 6 دهه گذشته تاکنون بیش از 15 حرکت انقلابی در سودان رخ داد که تمامی آنها به جنگ قدرت بدل شده و در نهایت شکست خورده‌اند. در نتیجه چنین رویکردی، امروز در سودان شاهد یکی از خطرناک‌ترین درگیری های داخلی هستیم که میان ارتش به فرماندهی عبدالفتاح البرهان و نیروهای واکنش سریع به ریاست محمد حمدان دقلو معروف به حمیدتی رخ داده و این کشور در آستانه جنگ داخلی قرار گرفته است.

همانطور که گفته شد این انقلاب‌ها هیچ یک رهبر واحد و مشخصی نداشتند و همین امر موجب وقوع جنگ قدرت بین رهبران مختلف  و در نهایت شکست کودتا می‌شد. فقدان رهبری واحد به معنای عدم اتحاد مردمی در مسیر انقلاب است. اما تاثیر مداخلات خارجی در شکست این انقلاب‌ها را نباید نادیده گرفت.  اینکه تحولات موسوم به بهار عربی در سال 2011 توسط آمریکا با هدف سرنگونی نظام سوریه از خلال جنگ جهانی تروریسم به راه افتاد، موضوع پوشیده‌ای نیست.

ایالات متحده به همین ترتیب که سعی داشت از خلال هیولای داعش، نظام بشار اسد را در سوریه از بین ببرد، به دنبال روی کار آوردن نظامی سرسپرده به خود در سایر کشورهای عربی نیز بود و از همین رو انقلاب‌ در کشورهایی چون تونس و مصر و لیبی و … را در راستای منافع خود جهت‌دهی کرد.

درواقع همه انقلاب‌هایی که طی 4 دهه قبل در کشورهای عربی و اسلامی رخ داد، رهایی از شر یک حکومت دیکتاتوری و رسیدن به دموکراسی و آزادی بود اما روش آنها با هم تفاوت داشت. به همین علت است که انقلاب اسلامی ایران علی‌رغم همه فشارها و توطئه‌هایی که از داخل و خارج علیه آن وجود داشت؛ از جنگ تحمیلی 8 ساله با عراق تا ارتحال امام، همچنان پابرجاست. در اینجا بحث ایدئولوژیک و پیروزی از الگو و موازین اسلامی حقیقی را نیز نباید نادیده گرفت که تا انتها در ماهیت و روح انقلاب ایران باقی ماند.

 

علی عباسی، گروه جهان الف

 

 نظر دهید »

امام علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع)احیاگر مفهوم ولایت

10 خرداد 1402 توسط مدیر النفیسه


زمانه زیست و امامت حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) دوران مهم و پراهمیتی است. از طرفی حکومت بنی‌عباس در دوره دوم خود قرار دارد که شامل خلافت کسانی چون هارون، امین و مأمون است و این خلافت در این بازه زمانی به یک ثبات و تحکیم در سراسر جهان اسلام رسیده و پایه‌های حکومت خود را سفت کرده است. از طرفی هم ما با یک جامعه شیعی نوظهور مواجهیم که پس از تلاش‌های امام صادق، منسجم شد و بعدها از طریق سازمان وکالت توسط امام کاظم در برابر هجوم عباسیان مصون نگه‌داشته شد.  

هارون قصد داشت  تا جامعه شیعه را تضعیف کرده و با ایجاد رعب و وحشت کنترل خود بر شیعیان را گسترش دهد. حبس و تبعید و قتل شیعیان از جمله سیاست‌های هارون برای پیشبرد اهدافش بود که دامن‌گیر امام کاظم(ع) هم شد. اما به یک‌باره ورق برگشت و امام رضا (ع) وقتی دید تشییع پیکر امام کاظم با یک استقبال بی‌نظیر مواجه شده است از این ظرفیت استفاده کرد و آن را در راستای اهداف امامت به کار گرفت. دوران 20 ساله امام رضا را باید به دوره 10 ساله هارون، 5 ساله امین و 5 ساله مأمون تقسیم کرد که در طول این سال‌ها حضرت ثامن‌الحجج با حفظ جامعه شیعه و نفوذ در بین مسلمین فضا را تا حد زیادی تقویت کردند. 

 نتیجه استفاده صحیح امام رضا از این بستر آن شد که پس از یکدوره سخت و طاقت‌فرسا بر شیعیان، آنها از فاز تقیه بیرون آمدند و توانستند در یک فضای آزادانه‌تری به فعالیت و کنشگری بپردازند. هر یک از ائمه ما در دوره تاریخی خود اقداماتی را درپیش می‌گرفتند؛ امام حسن(ع) صلح کردند، امام حسین(ع) دست به قیام زدند، امام صادق (ع) فقه شیعی را تدوین کردند و امام کاظم(ع) به وسیله ساختار وکالت دست به اداره تشکیلات شیعیان زدند. مهم‌ترین فعالیت‌های امام رضا (ع) را باید تبیین استحقاق اهل بیت پیامبر به جانشینی و خلافت دانست. البته این حرکت ایجابی یک جنبه سلبی دیگری هم داشت که آن نفی و نقد خلافت عباسی بود. 

صدور احادیث قابل توجهی از علی بن موسی الرضا(ع) در تبیین و بیان عظمت و شأن ولایت اهل بیت در چنین فضایی صادر شده و در گام بعدی ایشان خود را امام برحق جامعه خواندند و توضیح دادند که امام و ولی جامعه چه وظایفی را باید عهده‌دار باشد. امام گام بعدی فعالیت خویش را ناظر  به شیعیان برداشت و آن تبیین عدم همکاری با خلافت و سلطنت جور عباسی است. ایشان حتی‌الامکان شیعیان را از حضور در دستگاه خلافت عباسی انذار می‌دادند و خوش نداشتند که پیروانشان همکار و همراه با سیاست عباسی باشند. حسن‌بن‌حسین انباری، از شیعیانی بود که به مدت 14 سال با امام رضا در مورد حضور در دستگاه خلافت نامه‌نگاری کرد و بیان داشت می‌ترسم اگر حاضر نشوم آنان به بهانه «رافضی» بودن بلایی سرم بیاورند. امام در پاسخ به او نوشت که تنها درصورتی می‌تواند با عباسیان همکاری کند که حق را رعایت کرده و اموال به دست آمده را بین فقرای مسلمین تقسیم کند. 

 امام رضا(ع) را باید احیاگر سنت نبوی دانست که مهم‌ترین این سنن درباره مقوله ولایت الهی است. ایشان با برگزاری جلسات درس و بحث به تبیین این موضوع پرداخته و شبهات مخالفین را پاسخ گفتند. اهمیت این کار امام رضا(ع) به حدی بالا بود که بسیاری از پیروان «واقفیه» که پس از امام صادق(ع) ایجاد شده بودند به بدنه اصلی تشیع بازگشتند.

حجت‌الاسلام محمدجواد یاوری، استاد تاریخ اسلام و عضو هیأت علمی دانشکاه باقرالعلوم

 نظر دهید »

ارزش و مقام دختر در کلام رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله

31 اردیبهشت 1402 توسط مدیر النفیسه

 نظر دهید »

چرا باید کتاب بخوانیم؟!

25 اردیبهشت 1402 توسط مدیر النفیسه

چرا باید کتاب بخوانیم؟!

 

 

دین اسلام و به طور کلی ادیان الهی بر محور کتاب، خواندن و مطالعه و آگاهی استوار شده اند، وقتی که دین الهی براساس خواندن و آگاهی استوار است، بنابراین فرهنگ کتابخوانی، فرهنگ ادیان الهی است. فرهنگ توجه به کتاب و معطوف شدن ذهن انسان به محتوای کتاب و دستاوردهایی که مطالعه و کتابخوانی دارند، جزئی از فرهنگ دینی است. اگر کتاب را از ادیان الهی خاصه اسلام بگیریم، چیزی از عناصر اصلی آن ادیان باقی نمی ماند، چون کتاب از منظر اسلام، «قرآن» است. کتاب یعنی همه ارزشها، کتاب یعنی قرآنی که همه فضائل انسانی و الهی در او جمع است. همه داستانهای خوب و الگوهای سرنوشت ساز و مطلوب انسانی در قرآن وجود دارد. کتاب یعنی مجموعه فضائل و دستاوردهای ذهن و اندیشه بشر.

اگر بخواهیم از نگاهی امروزین به موضوع کتاب بنگریم واقعیت این است که وقتی انسان کتاب می خواند و کتابخوانی به عنوان بخشی از زندگی و عادات و آداب او و خلقیات او تبدیل می شود، به دستاوردهای معنوی و حتی دنیوی بسیار خوبی می رسد. به دستاوردهایی که به ذهن و روح و حتی جسم او مربوط می شود. اولین فایده کتابخوانی، آرامش است. انسانهایی که در اثر ندانستن، کم توجهی به مسائل عالم دچار نوعی تزلزل و ناآرامی و شاید استرس و اضطراب هستند، با کتاب خواندن می توانند به ساحل آرامش برسند. انسانی که کتاب می خواند مثل فردی است که به دریای دانش می رسد. دریا به انسان آرامش می دهد، کتاب به عنوان منبع دانش، آگاهی نهادینه شده که نام آن معرفت است، هم به انسان آرامش می دهد. این آرامش باعث تمرکز می شود باعث تجمع همه قوای انسانی و استعدادهای انسان می شود و از تجمع و تمرکز قوای انسانی دستاوردهای بشری از لحاظ علمی و فکری به دست می‌آید، حتی دستاوردهای تمدنی، اختراعات و اکتشافات و … بر اثر این تمرکز به دست می آید. پس یکی از آثار و فواید خواندن کتاب، آرامش و کاهش اضطراب و تمرکز و … است. 

دومین فایده و کارکرد کتابخوانی تقویت قوای ذهنی و حافظه انسان است. کتاب خواندن انسان را به وادی‌های جدیدی می کشاند و ذهن انسان را از خستگی و دلمردگی و افسردگی نجات می دهد. تحریک ذهنی و فکری، ایجاد حرکت و رویش و پویش فکری کار کتاب است، چون کتاب حاصل اندیشه های دیگران است، در واقع انسان با کتاب علم دیگران را با علم خودش جمع می کند و سرجمع علم خودش و دیگران، بسیار بیشتر از علم خودش است. 



از طرف دیگر فایده دیگر این است که انسان حس همدلی و همراهی و هم احساسی با دیگران را می دهد. وقتی انسان با دیگران، جامعه و افراد فرهیخته با نویسندگان کتاب و خالقان اندیشه های نوین احساس مشترک پیدا می کند و همدلی می کند قطعا موجب دستاوردهای بعدی خواهد شد. جامعه آرام، همدل و همراه و همفکر ایجاد خواهد کرد. جامعه ای که حداقل نسبت به همدیگر خشونت؛ (چه خشونتهای کلامی و چه خشونتهای عملی) و نامردی نخواهند داشت.

کارکرد بعدی کتاب و کتابخوانی این است که به افزایش معلومات و آگاهی انسان کمک می کند، دایره لغات انسان با کتابخوانی بسیار رشد می کند و یکی از شاخص های مهم در ارتباطات اجتماعی و گفتگو با دیگران، این است که دایره لغات انسان اولاً گسترده باشد و ثانیاً دایره لغات مطلوبی باشد یعنی کلماتی که استفاده می کند دارای علمی و اخلاقی و معنوی باشد تا نسبت به کسانی که در اثر عدم مطالعه دایره لغات بسیار اندکی دارند و یا دایره لغاتشان کوچه و بازاری است و از عالم معنا و فکر و اندیشه و علم بهره ای ندارد، طبعا این دایره لغات به درد نمی خورد.

کتابخوانی حافظه انسان را افزایش می دهد، وقتی مرتبا ذهن و حافظه را درگیر مطالب جدید کنیم، حافظه تقویت می شود، بلکه ابعاد و جلوه هایی از حافظه که قبل از این فعال نمی شدند و به کار گرفته نمی شدند، با مطالعه کتب متنوع و با موضوعات مختلف می توان آن قسمتهای مغفول از ذهن و حافظه انسان، فعال شود و این ظرفیتها به فعلیت برسد. نتیجه همه این کارکردها را می توان این امر دانست که با مطالعه و کتابخوانی، دنیای انسان دنیای بزرگتری می شود. در بیاناتی از معصومین(ع) آمده است هر کسی که زبان دیگری بداند، یک انسان جدیدی می شود. وقتی شما چند زبان را بدانید، چند انسان در قالب یک انسان هستید، یعنی چند انسان در وجود یک نفر جمع شده است. 

کتاب که می خوانید انگار با جان انسانهای دیگر متحد شده اید، چون افکار و اندیشه های انسان، اصل وجود انسان را تشکیل می دهد. ای برادر تو همه اندیشه ای/ ما بقی خود استخوان و ریشه ای. وقتی که اصل وجود انسان اندیشه است و با اندیشه های دیگران شریک می شوید، با آنها یکتا و یکسان می شوید. به قول مولوی؛ متحد جانهای مردان خداست. مردان خدا که اهل اندیشه هستند، از طریق کتاب و تبادل اندیشه هایشان با هم متحد هستند. وقتی دنیای انسان، دنیایی از اندیشه ها و فرهیختگان شد، دنیای بسیار بزرگی روبروی او قرار می گیرد و بالاترین از این دنیا، دنیا و چیز دیگری نیست، لذا انسانهای مطالعه کننده و کتابخوان هرگز احساس کمبود و تنهایی و وحشت و نداری و فقر نمی کنند، چون دل و اندیشه شان همواره همراه با انسانهای فرهیخته، بزرگوار، وارسته و از دنیا رسته، بسیار والا و سربلند و سرافراز است. بنابراین هرگز احساس کوچکی و حقارت نمی کنند. دلیل این امر بزرگ شدن دنیای آنهاست، خروج از انزوا، تک روی، وحدت نفسانی و وحشت انسانی(وحشتی که در اثر تنهایی برای انسان ایجاد می شود) برایشان روی می دهد. وقتی که دنیای انسان بزرگ شد عزت نفس پیدا می کند و احساس بزرگی می کند؛ مثل قطره ای که به دریا متصل شده است. وقتی که به کتابهای اندیشمندان متصل هستید به دریایی از معنویت و علم متصل هستید، لذا احساس کمبود نمی کنید و همین باعث می شود که تفکر شما هم تفکر باز و گسترده ای باشد و محدود به محیط های کوچک و اندیشه ای بسته نباشد.

وقتی تفکر انسان در اثر بزرگ شدن دنیای انسان، گسترده شد، مهارتهای نوین تفکر پیدا می کند. تفکر باعث ایجاد دانش، علم و معلومات جدید می شود، یعنی انسان با دانسته های خودش به دانسته های جدید می‌رسد و مجهولات خودش را جمع می کند. علاوه بر اینکه به معلومات جدید می رسد قدرت تحلیل بهتر نسبت به وقایع و حوادث و امور مختلف پیدا می کند، یعنی کسی که با خواندن کتابهای مختلف به همه عوامل دخیل در موضوع و همه زمینه‌ها و اسبابی که باعث یک پدیده می شوند نظر می‌افکند و همه را می‌بیند، قطعا تحلیل جامع‌تری نسبت به کسی که از یک زاویه مسائل را می بیند، مثلا از زاویه شنیدن یا دیدن امور، چون محدوده دیدن انسان بسیار محدود و کم است، حتی دیدن مجازی انسان، یا دیدن از زاویه تلویزیون و موبایلهای دیگر، باز محدود است، یعنی دیدنی‌ها و شنیدی های انسان محدود است اما خواندنی های انسان وسیع است، با خواندن انسان به اعماق اندیشه و تحلیل دیگران و عواملی که برای امور قائل هستند و زمینه هایی که برای حوادث قائل اند، پی می برید و از این طریق دامنه اندیشه و تحلیل و قدرت تفکر تحلیلی بسیار بالاتر می رود و مسائل را آن طور که باید می بینید نه آن طور که دیگران خواسته اند. پس یکی از نتایج کتاب و کتابخوانی این است که انسان در برابر تحلیلهای غلط و یک سویه و در برابر تفسیرها و اندیشه های ساختگی می تواند مقاومت کند، می تواند از خودش قدرت ارزیابی و آزمون داشته باشد و نگذارد هر کس با هر اندیشه و تزویر و فریبی بتواند فکر او را سازمان دهد و تنظیم و دستکاری کند. بنابراین در اثر همه آنها به انسان قدرت ارزیابی و تحلیل و آنالیز دقیق مسائل داده می شود که با آن می تواند با قدرت تحلیل و ارزیابی بسیاری از مسائل را واکاوی کند و به دستاوردها و راه حلهای نوینی در مسائل مختلف دست پیدا کند. به هر حال اینها نکات مهمی است در مورد اهمیت مطالعه و کتابخوانی که باید مورد توجه قرار گیرد.


به نظر می رسد یکی از عناصری که می تواند به جامعه ما آرامش و استقلال و امنیت فکری، تحلیلی و شناختی بدهد، چون امنیت فکری و شناختی، مهمتر از امنیت فیزیکی است، این است که انسان اهل مطالعه باشد. انسانی که اهل مطالعه هست اهل مدارا و تحمل، تحلیل و سنجش دقیق مسائل است، لذا کسی که اهل مطالعه است، با سرعت تصمیم نمی گیرد، شتابزده برخورد نمی کند و مخالف خودش را به سادگی، تکفیر و محکوم نمی کند و مجال می دهد که دیگران سخن خود را بگویند و اندیشه شان را مطرح کنند و بعد با تأنی و تأمل و حوصله به تحلیل رفتار و اندیشه دیگران می پردازد و این امری است که جامعه ما به شدت به آن نیاز دارد.

روحیه تحمل و مدارا و استماع و گوش دادن به سخن مخاطب و پرهیز از پیش داوری، اتهام، دشمن تراشی، پرهیز از انتساب به دشمن و برچسب‌های دیگری که امروزه در جامعه افراد و گروه ها به همدیگر می زنند ناشی از نبود فرهنگ عمیق مطالعه، آگاهی و کتابخوانی است. کتابخوانی یعنی احترام به اندیشه و حرمت جان و سخن و زندگی دیگران. کتابخوانی یعنی حرمت اندیشه؛ از هر کسی که باشد از کوچک و بزرگ، از زن و مرد، از دختر و پسر، از اندیشمند و بیسواد و از باسواد و فرهیخته و عالم دهر. هر که باشد اندیشه او محترم است و باید مطرح و شنیده شود و در صورت لزوم و تصمیم جمعی به منصه ظهور برسد و در جامعه به آن عمل شود. طبعا اندیشه ها در یک آوردگاه منطقی و صحنه رقابت درست و عقلانی می توانند با همدیگر در رقابت باشند تا مردم بهترین اندیشه ها را انتخاب کنند. ان شاء الله جامعه ما در این مسیر موفق باشد.  

دکتر مصطفی عباسی مقدم

استاد علوم قرآن و حدیث دانشگاه کاشان

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 164
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • رضائي كهخا
  • صالحي
  • زفاک
  • یا مهدی

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 20
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 41
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 28
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس