مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

در حاشیه زلزله چهارشنبه شب تهران،

02 دی 1396 توسط مدیر النفیسه

در حاشیه زلزله چهارشنبه شب تهران، مهدی فرد این کارتون را در نیشخط منتشرکرد.

151401856217-12-23-92030photo_2017-12-23_00-15-13.jpg

 نظر دهید »

قانون جذب،فرضیه یا خرافه

02 دی 1396 توسط مدیر النفیسه

قانون جذب،فرضیه یا خرافه

یکی از بزرگترین خرافه های موجود در جهان که از آموزه ها و مبانی مهم در عرفان های نوظهور، به خصوص عرفان های سکولار و اومانیستی و جنبش عصر جدید، می باشد"فرضیه جذب” است که از آن به “قانون #جذب” تعبیر می شود و سالهاست توسط سخنرانان و نویسندگان، مطابق فرهنگ و مذهب مخاطبان، تبلیغ و ترویج می گردد.

خلاصه ادعای معتقدین به “فرضیه جذب” این است :

افکار و اندیشه انسان، بر پدیده های خارجی اثرگذارند از نوع تاثیر علت تامه برمعلولش.
یعنی انسان تنها کافی است به گوشه ذهن خود چسبیده و به تصاویر ذهنی متمرکز شود، تا آن تصاویر در دنیای خارج، به صورت واقعیتی عینی جلوه گر شوند. مثلا اگر کسی به ماشین خاصی علاقه دارد کافی است تمام فکر و ذهنش آن ماشین شود تا بالاخره بتوان صاحب ماشینی که می خواهد بشود و آن را به سوی خود جذب نماید.


یکی از مروجین غربی فرضیه جذب می گوید:

عمل تجسّم، تو را به هر چه بخواهی متصل می کند. تجسم خواسته ات، نیروی مغناطیسی ایجاد می کند و این نیرو، خواسته ات را به سوی تو جذب می کند. (قدرت، راندا برن.ص 68)

یکی دیگر از مروجین ایرانی فرضیه جذب می گوید:

همیشه به ثروت های بیکرانی که در آینده به دست خواهید آورد، بیندیشید… همواره بگویید من ثروتمندم …کاری کنید که واقعا کودک دورن شما، یعنی ضمیر نا خواگاه شما ثروت را احساس کند و همان شرایط را برای شما فراهم نماید. احساس کنید، ثروت خود را و احساس کنید رفاه خود را … به نمادهایی از ثروت، مثل اسکناس، چک، و تصاویر شمش های طلا خیره شوید و با آن معاشقه کنید.
با تصور و افکار شما، تمام دنیا یک کاتالوگ در دست شما می شود. انگار شما دارید به جهان سفارش می دهید. هر انتخابی که بکنید درست است. قدرت تماماً در اختیار شماست.
(تکنولوژی فکر ص 238)

فعالیت های مروجین این آموزه :
چندی پیش مستندی به نام “راز” از شبکه چهار در ترویج و تبلیغ قانون جذب پخش شد.

برخی از روانشناس های مشهور ایرانی با برگزاری کلاس در تالار های بزرگ کشور، به حمایت و تبلیغ از این نظریه می پردازند. همچنین کتاب های فراوانی در این موضوع به رشته تحریر در آمده است.


مهمترین نقد و اشکالات فرضیه جذب :
1_وحیانی نبودن این آموزه
2- باقی ماندن این قانون در حد یک فرضیه و عدم رسمیت آن در مجامع علمی
3- جایگزین کردن مراقبه ذهنی در عوض عبادات شرعی
4- اصالت داشتن ذهن و انسان مداری، زیرا در این نظریه، انسان ها، مدار و کانون عالم هستی بوده و تمام اشیاء را به سمت خود جذب می کنند درحالیکه در ادیان الهی کانون جهان هستی خدا و اراده و قضا و قدر الهی می باشد .
5_فرو بردن انسان در گرداب آرزوها و افسردگی شدید بعد از نا امیدی از رسیدن به آنها
6_از آن جایی که هیچ زمان بندی برای رسیدن به شیء مورد نظر بیان نمی شود، شخص تا واپسین لحظات زندگی اش باید منتظر بماند.
7_ مشابهت تعالیم این فرضیه با تعالیم سحر و جادوگری

لازم به تذکر است که :

در آموزه ها و تعالیم دین اسلام، چیزی که اهمیت دارد، تفکر و تعقل در آیات الهی برای معرفت بیشتر و در نتیجه وصول به سعادت است و نباید این موضوع را با تمرکز و توهم و تخیل که در مکاتب دیگر سفارش شده است یکی دانست زیرا دامنه فعالیت هر کدام با یکدیگر متفاوت است، تفکر انسان در محدوده عقل و تمرکز او در محدوده “وهم” می باشد.

نکته :
عبور از حیطه و دامنه عقل گرایی و ورود به عالم خیال و توهم، نقطه مشترک تمامی عرفان های دنیاست. در تصوف نیز، تقویت قوه خیال سبب ورود به عالمی دیگر می شود که آن را عالم مثال (عالم جن و شیاطین) می نامند. در این عالم انسان هرچه تصور کند را به وضوح در پیش چشم خود مشاهده می کند. آنها تمرکز فراوان همراه با تلقین را کلید ورود به این عالم می دانند. در این عالم است که شخص، توانایی دیدن امور مخفی را پیدا کرده و با دیگر موجودات ارتباط بر قرار می کنند.

ادامه دارد….

 نظر دهید »

نسل هتل نشین!!!

02 دی 1396 توسط مدیر النفیسه

نسل هتل نشین!!!

سی سال پیش، دخترهای خانه صبح ها زود بیدار میشدند تا قبل از مدرسه رفتن همه جای خانه را رفت و روب کرده باشند و بعد اجازه داشتند راهی مدرسه شوند. و پسرها باید یا صبح زود یا عصر نان و مایحتاج خانه را خرید می کردند و کارهای مردانه را کمک پدر خود انجام می دادند.
حالا با نسلی مواجهیم که صبح که بیدار می شوند انگار از هتل خانه شان خارج میشوند!
چون که والدینش به عنوان مستخدمین “هتل خانه ” همه جا را رفت وروب خواهند کرد. و با یک تلفن همه چیز درب خانه مهیاست .
نسلی که در برابر اتاقی که در آن میخوابد و خانه ای که در آن زندگی میکند وظرفی که در آن غذا میخورد احساس مسئولیت ندارد آیا در آینده برای خانواده اش و یا در برابر سرزمینی که از آب وخاک آن بهره مند است حس مسئولیت خواهد داشت!!!

برای این نسل سرزمین هم چون هتلی است که میتوان خورد وخوابید وریخت وپاشید؛ از مواهب طبیعی آن بهره مند شد و بعد اگر باب میل نبود آن را ترک کرد.

سرزمین هم مثل خانه برای این نسل، هتل است با این فرق که متأسفانه مستخدم سرجهاز ندارد و همه فقط برای خوردن و خوابیدن و بردن آمده اند.
این نسل را چه کسی وچه کسانی چنین تربیت کردند؟؟؟
کی بود؟ کی بود؟!
اتفاقاً ایندفعه ، من بودم، تو بودی، ما بودیم و…همه بودند. کمی به خود بیاییم و تکانی به خودمان واین نسل هتل نشین بدهیم…

 نظر دهید »

‍ التماس تفکر

02 دی 1396 توسط مدیر النفیسه

‍ التماس تفکر
بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد:

حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک زندان طبق قوانین بین المللی برای رفاه زندانیان داشته باشد را دارا بود.

این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت.

آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد.

در آن از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد، اما…

اما بیشترین آمار مرگ زندانیان
در این اردوگاه گزارش شده بود.

عجیب اینکه زندانیان به مرگ طبیعی میمردند.

با این که حتی امکانات فرار وجود داشت اما زندانیان فرار نمیکردند.

بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند.

آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنان خودشان که مافوق آنها بودند رعایت نمیکردند،

و در عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.

دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:

در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بود را به دست زندانیان میرساندند و نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشد
هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردند را تعریف کنند.

هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت.
اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیهی نمیشد.

در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.

تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است،

چرا که با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین می رفت.

با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.

با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد هم گروهی ها از بین میرفت.

و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.

این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.

نتیجه:

اگر این روزها فقط خبرهای بد میشنویم، اگر هیچکدام به فکر عزت نفس مان نیستیم و اگر همگی در فکر زدن پنبه همدیگر هستیم،
به سندرم «شکنجه خاموش» مبتلا شده ایم.

این روزها همه خبرهای بد را فقط به گوشمان میرسانند و ما هم استقبال میکنیم …
دلار گران شده …
طلا گران شده …
کار نیست …
مدرسه ای آتش گرفت …
زورگیری در ملاءعام…

این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس ما نیست!
شما چطور فکر میکنید؟ …
ما ایرانیها دزدیم! …
ما ایرانیها همه کارهایمان اشتباه است.
ما ایرانیها هیچی نیستیم!
ما ایرانی ها از زیر کار درمیرویم!
ما هیچ پیشرفتی نکردیم!
ما ایرانیها هیچ هنری نداریم!
ما ایرانیها آدمِ حسابی نداریم!
ما ایرانیها هر عیبی که یک انسان میتواند داشته باشد داریم!

در همین محیط های مجازی چقدر با دلیل و بی دلیل به خودمان بد می گوییم و لذت می بریم.
به خودمان فحش می دهیم و کیف می کنیم و می خندیم.

اقوام مختلف ایرانی را مسخره می کنیم و همه با هم کل ایران را !

بزرگان علمی، هنری، ادبی و دینی کشور خودمان را وسیله خنده و تفریح کرده ایم و هیچکس هم نباید فکر کند این ها نقشه است.

این همان جنگ نرم است.

این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند، شما چطور؟

این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون دیوار دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند، شما چطور؟

این روزها همه شبیه زندانیان جنگ آمریکا و کره منتظر مرگ خاموش هستند٬ شما چطور؟

✳️بیاییم از خواندن و شنیدن اخبار منفی‌‌ فاصله بگیریم و تا میتوانیم به خود و اطرافیانمان امید بدهیم، احترام بگذاریم و در هرشرایطی شاد زندگی کنیم.

با انتشار این مطلب در حفظ و ارتقاء سطح بهداشت روانی جامعه سهیم باشیم

 نظر دهید »

ما خیلی بلائیم؛ حتی بیشتر از زلزله!

02 دی 1396 توسط مدیر النفیسه

ما خیلی بلائیم؛ حتی بیشتر از زلزله!
زلزله ای که سالها چشم به راهش بودیم بالاخره قدم رنجه کرد. البته نصفه و نیمه؛ اما به همان اندازه هم، کفایت می کرد تا آب پاکی را روی دست مان بریزد و تکلیف خیلی چیزها را روشن کند.این زلزله ویران نکرد اما خیلی بیشتر از سحر قریشی منقلب مان کرد. 

در این زلزله فهمیدیم، اگر همه تولیدات ملی مان هم خاک بخورد، عمرا این تولیدات شوخی و ذوق زاینده مزاح ما خاک بر سر شود. یعنی سرعت جوک بر ثانیه مان بقدری است که قبل از اعلام ریشتر زلزله توسط موسسه ژئوفیزیک، سر وکله بیشتر جوک های تصویری ، صوتی ، متنی و آهنگین پیدا شد. بعبارتی، قبل از اینکه بفهمیم چه بلایی سرمان آمده، دیدیم که نتیجه اش خیلی زودتر، با پای خودش آمده! یعنی ما به مدد این شوخی ها شدیم زلزله زده ای که طلب کانکس و پتو و رسیدن کمک های علی دائی می کند! از این اوضاع می شود نتیجه گرفت که اگر هم زبان مان لال، روزی روزگاری در یک بلای آسمانی، نصفی از ملت، دستشان از زندگی کوتاه شد، همچنان امید هست که نصف دیگر، آنقدر زبانی دراز و ید طولایی داشته باشند که برای شادی روح و روان درگذشتگان زیر آوار مانده، جوک بسازند . می توان گفت: ما خودمان خیلی بلائیم و بلکه بلاتر از بلایای آسمانی. 
در شایعه سازی هم چغر بد بدن خوش زبان بودیم . دلیل زلزله را چسباندیم به «هارپ» و با چند گزارش در مورد آزمایشات هسته ای، آسمان را به ریسمان بافتیم و با همین فرمان، خیلی چیزها از خودمان ساختیم و در این میان، آی امان از این لیلا ها؛ یک «لیلا» می شود صادر کننده کانکس از لس آنجلس به ایران؛ «لیلای» دیگری هم می شود پیشگوی زلزله بعدی در تهران البته به کمک یک مرکز نسبتا علمی در آلمان. 

معلوم نیست با مقوله مرگ چندچندیم؛ موقع رانندگی جان مان را کف دست مان می گذاریم و سر پیچ و هنگام سبقت؛ پای مان را روی گاز! با دیدن جنازه های دراز شده لب جاده، لب مان را می گزیم و در عین حال، کک مان هم نمی گزد. می گویند آلودگی است، هوا در وارونگی است می گویند با اتومبیل بیرون نزنید و اگر هم می زنید فرد و زوج بزنید؛ اما باز بدون توجه به قوانین ریاضی «اتو» می زنیم. می گویند دود اگزوز، مرگ تدریجی است، برای گروه های حساس بدون شیر، بازی با مرگ و زندگی است؛ باز به هر چه دود است پک می زنیم. اما این ور ماجرا …

وقت زلزله؛ بی مهابا سوسک می شویم و سوار بر ماشین بدون بنزین؛ سراسیمه جویای یک سوراخ موش می شویم. تا صبح در خیابان ها بی هدف می لولیم و با دلهره، پیگیر اخبار اقدس و اصغر می شویم. هنوز چیزی نشده، ترافیک از سر و کول شهر بالا می رود و در ماشین های روشن بی حرکت، سرنشینان آرام به خواب می روند .زلزله، 5 ریشتر بیشتر نیست اما ولوله، 10 ریشتری است. از همه جالب تر اینکه مسئولان هم از آرامشی که این زلزله ترسیدگان گرامی به خرج داده اند، صمیمانه و دم به ساعت تشکر می کنند! 

صحبت مسئولین شد؛ کمیته بحران تشکیل می شود و بی درنگ چند مصوبه به شرح ذیل تصویب می شود: 
1- دقیقا معلوم نیست زلزله ای که آمد پیش لرزه بوده برای یک زلزله بزرگ یا خودش زلزله بزرگ بوده با چند پس لرزه بعدی !!
2- ممکن است زلزله بعدی 20 ساعت دیگر بیاید یا 3 ماه دیگر و یا یک سال دیگر؛ اما وقتی آمد، قطعا یا 4 ریشتری است یا 7 به بالا ! 
3- هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در همین راستا، ما هم هیچ چیزی را پیش بینی نمی کنیم.
4- حتما رادیو داشته باشید تا از شنیدن اطلاعیه های مهمی همچون اطلاعیه های بالا، جا نمانید! 

الحق و و الانصاف نیروی انتظامی هم بیکار ننشست و دقیقا در همین ایام، با قاطعیت هر چه تمام؛ چند پارتی مختلط شبانه را کشف و معدوم کرد و راه خودش را در برخورد با حوادث غیر طبیعی بشدت معلوم کرد. چند مسئولی هم، وقوع این زلزله را به چیزهایی ربط دادند که اگر اینجا نگوئیم سنگین تر است. عده ای هم رمانتیک بودند و در کنج عزلتی نشستند و از این زندگی که به مویی بند است و از خانه هایی که به زرتی؛ نالیدند. یادآور شدند که آدمی آه است و دمی و با این اوصاف، بقیه را دعوت به ترک دنیا آنهم بدون پرداخت عوارض خروجی و توسل به امور متافیزیکی کردند. باری به هر جهت؛ هر کس نغمه خودش را خواند و رفت و هر گلی هم که زد به سر خودش زد. ما چه کاره ایم که بد و خوب شان را تعیین کنیم؟ اما در پایان این را می توانیم بگوییم که… 
اگر آن مه مه را لولو نخورد اگر تا 48 ساعت دیگر قوه قضائیه و اصولا همه قوه ها تکانی بخورند اگر قیمت بیت کوین و بنزین و لایحه حذف یارانه ها تکان نخورد اگر شهردار کمی غصه ساخت خانه های پلاسکویی تهران را بخورد، اگر خودروی خودروسازها اینقدر چوب دو سر طلا نخورد اگر مسئول محیط زیست و کلا همه مسئولین با دغدغه اوضاع فعلی مردم، نانی به کف آورده و بعد آنرا بخورند؛ و اگر کسی حرص اینهمه مصیبت را نخورد؛ می شود گفت که اوضاع جوری می شود که دیگر به تریج قبای کسی برنمی خورد و کشور می شود تیری که به دشمنان می خورد.                                                                               وبلاگ > پورمحبی، فرزین 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 141
  • 142
  • 143
  • ...
  • 144
  • ...
  • 145
  • 146
  • 147
  • ...
  • 148
  • ...
  • 149
  • 150
  • 151
  • ...
  • 165
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • متین
  • صفيه گرجي
  • زفاک
  • یا کاشف الکروب
  • زهرا بانوی ایرانی

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 61
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 279
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 22
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس