امروز روز جهانی ناشنوایان هست نکات مهم در برخورد با ناشنوایان
امروز روز جهانی ناشنوایان هست
نکات مهم در برخورد با ناشنوایان
امروز روز جهانی ناشنوایان هست
نکات مهم در برخورد با ناشنوایان
#مادرانه
❣️باغبان یا نجار؟
نجار، قبل از اینکه شروع به ساختن چیزی کند، باید نقشۀ دقیق همهچیز را بکشد. او پیش از اینکه یک صندلی بسازد، دقیقاً میداند نتیجۀ کارش چه خواهد شد و اگر به اندازۀ کافی مهارت و تجربه داشته باشد، هیچ خطایی رخ نخواهد داد.
اما باغبان چطور؟ او هم همۀ تلاشش را میکند، به جزئیترین نشانهها توجه دارد و بهترین شرایط را برای رشد گلها و گیاهانش فراهم میکند. اما با وجود این، نمیتواند تعیین کند که درختی که کاشته، یا گلی که پرورش داده، چه شکلی خواهند شد. باغبان، برخلاف نجار، همیشه منتظر چیزهای پیشبینینشده است. یک روز صبح از خواب بیدار میشود و میبیند درختها زودتر از چیزی که انتظار داشت شکوفه کردهاند. یا میبیند گلدانِ سرسبزی ناگهان پژمرده شده است.
بعضی از پدر و مادرها میخواهند برای بچهشان نجار باشند. از همان کودکی نقشۀ راه موفقیت او را پیش خودشان کشیدهاند. پسرم باید دانشمند شود، دخترم باید پزشک شود و بعد لحظه لحظۀ زندگی کودکشان را مثل نجارها با خطکش و پرگار و گونیا اندازه میگیرند. 40دقیقه بازی، دو ساعت درس، 20دقیقه تلویزیون و همینطور تا آخر. آنها تحت هیچ شرایطی اجازه نمیدهند این برنامه به هم بریزد، اما نکتۀ بزرگی را فراموش کردهاند: نجارها با چوب بیجان کار میکنند، ولی بچهها نهالهای زندهاند.
آلیسون گوپنیک، نویسندۀ کتاب علیه تربیت فرزند، میگوید باید برای بچهها باغبان بود. باید به آنها توجه کنیم، شرایط رشد و بالندگیشان را فراهم کنیم، اما بدانیم که آنها باید راه خودشان را بروند. با بازی، زندگیکردن را بیاموزند و با شلختگی و بههمریختگی، اهمیت نظم و برنامهریزی را درک کنند. و یادمان نرود که مرغوبترین میز و صندلیها هم هیچوقت شکوفه نخواهند داد.
حسن زادۀ آملی؛ چرا علامه؟/ متنوعتر از فقیهان با ادبیات و ریاضیات و فلسفه
شمار روحانیونی که به آنان «علامه» گفته میشد یا هنوز میشود فراوان نیست و در روزگار ما البته این لقب، کمتر به کار میرود چون دایرۀ علوم و معارف به قدری گسترده و پر از جزییات شده که جامعیت در همۀ علوم از عهدۀ یک تن و در عمر کوتاه برنمیآید.
نه تنها در دانشگاهها چنین عنوانی به صورت رسمی وجود ندارد که در حوزههای علمیه هم چنین مرتبهای تعریف نشده تا مانند اجتهاد و مرجعیت به کار گرفته شود اما معدود کسانی از جانب دیگران، چنین توصیف میشوند و این امر، دو سبب دارد:
نخست این که اصل در حوزههای علمیه با فقه و فقاهت و جهد برای اجتهاد است و بیشتر فقیه و مجتهد پرورش میدهند تا فیلسوف و ادیب و حتی برخی از بزرگان حوزه با فلسفه زاویه داشتهاند. کما این که در خاطرات آیتالله منتظری آمده که از جانب مرجع فقید آیتالله بروجردی مأمور میشود نزد علامۀ طباطبایی برود تا از او بخواهد یکی از دروس فلسفی خود را تعطیل کند و البته آقای منتظری به این شکل منتقل نمیکند بلکه از مرحوم طباطبایی میخواهد عنوان را تغییر دهد و محتوا را ادامه دهد تا از حساسیت ها کاسته شود. یا مرحوم مطهری ناگزیر میشود از قم به تهران بکوچد و استاد دانشکدۀ الهیات میشود.
با این نگاه، علامه (غالبا و نه مطلقا) به فقهایی اطلاق میشده که پس از اجتهاد و کسب مدارج بالای فقهی به جای ادامۀ آن تا مرجعیت، بیشتر سراغ فلسفه و حکمت رفتند و مرجع نشدند اما جایگاه درخور یافتند. شاخصترین چهرهها از این دست بی گمان علامۀ طباطبایی و در مرتبۀ بعد آقای حسن حسنزادۀ آملی بودند که دیروز در 93 سالگی درگذشت.
سبب دیگر این است که این فقیهان به ادبیات و علوم دیگر هم توجه و علاقۀ خاص داشتند و در فقه و حتی فلسفه متوقف نماندند. چندان که مرحوم حسنزادۀ آملی را نه با آثار فقهی که با آثار او در فلسفه، عرفان، ریاضی، نجوم، ادبیات فارسی و عربی و به عنوان مثال تصحیح «کلیله و دمنه» میشناسیم و می دانیم که ورود به عرصۀ تصحیح آثار کلاسیک، کاری بسیار تخصصی بوده است و این یادآوری لازم است که در ادبیات هم به کوشندگانی چنین علامه گفته می شده و مشهورتر از علامه محمد قزوینی است.
این توضیحات برای آن است که تصور نشود «علامه» یک عنوان رسمی است که در حوزه یا دانشگاه اعطا شود یا نویسنده قصد اغراق دارد و مخاطب بپرسد در روزگاری که بزرگترین دانشمندان علوم مختلف نمیتوانند چنین مدعایی داشته باشند چگونه میتوان به کسانی که بیشتر غرق در علوم قدیمه ولو برخوردار از هوش و حافظۀ سرشار بوده باشند، عنوان علامه اطلاق کرد؟
نگاهی به پیامهای تسلیت روحانیون بلند مرتبه هم نشان میدهد که برای چهرههای مشهور به علامه مانند مرحومان طباطبایی، جعفری و مطهری و همین مورد اخیر حسن زاده آملی ترجیح میدهند از این عنوان استفاده نکنند و «آیتالله» میآورند اما علامه در واقع بیانگر دامنۀ مطالعات و تحقیقات و فرافقهی بودن آن روحانی است و در پیام رهبری به «ذو فنون» بودن او اشاره سده و این که « نمونه های معدودی چون او در هر دوره چشم و دل آشنایان را مینوازد».
همین که بدانیم حسنزاده آملی علاوه بر تلمذ نزد استادانی چون مهدی الهی قمشهای، علامه شعرانی، علامه طباطبایی و سید محمد حسن الهی، آثار فلسفی و عرفانی مانند شرح منظومه، اشارات، اسفار اربعه و شرح فصوص قیصری را در دورههای متعدد و پس از سکونت در قم، 14 دوره شرح منظومه، 4 دوره اشارات، یک دوره اسفار اربعه و 4 دوره شرح فصوص قیصری را تدریس کرده نشان می دهد در فقه محدود نبوده و جنس علاقهها و مطالعات او متنوع تر و گستردهتر از دیگران بوده چندان که ریاضیات و هیأت نیز درس میداده است.
علایق عرفانی و ادبی و اشتغالات فکری او به آنچه به «علوم غریبه» شهرت دارد البته نزد برخی از روحانیون و غیر روحانیون مقبول نیست اما هیچ کس در این گزاره که هرگز از خواندن و نوشتن و اندیشیدن بازنایستاد تردید ندارد.
آقای حسینی دورود از دینپژوهان و فعالان حوزوی رسانهای خاطرات فراوانی از او دارد و از جمله این که یک بار مسیری طولانی همراه او بوده در حالی که حین راه رفتن هم میخوانده است.
در روزگاری که نهاد دیانت در نهاد سیاست ادغام شده و پاره ای روحانیون به خاطر تلاش برای حفظ استقلال حوزه و مرجعیت از سیاست و قدرت به انقلابی نبودن متهم و گاه ناگزیر از مهاجرت می شوند حضور چهره هایی چون مرحوم حسن زادۀ آملی به استقلال حوزه یاری میرساند و از این منظر هم فقدان آنان خسارتبار است.
با این همه تنوع طیف ها و شخصیت هایی که دربارۀ مرحوم حسن زادۀ آملی پیام تسلیت فرستادند و 93 سال زندگی محترمانۀ او در این دنیا نشان داد که سیاسی شدن بیش از حد و ارتزاق کامل از نهادهای حکومتی کیان روحانیت شیعه را تهدید می کند و سلوک مرحوم حسن زادۀ آملی می تواند الگو باشد.
او که با تفاوت ها شناخته میشد در وصیت برای محل تدفین هم متفاوت عمل کرده و به رغم سالهای طولانی اقامت در قم وصیت کرده در زادگاه خود - روستای «ایرا»ی لاریجان- به خاک سپرده شود.
مهرداد خدیر
دکتر عبدالله گنجی طی یادداشتی در سرمقاله امروز روزنامه جوان با عنوان ما و پنجشیریان نوشت: با سقوط دره پنجشیر در شمال افغانستان اصلاحطلبان، جمهوری اسلامی ایران را به بیعملی در دفاع از آن متهم کردند، اما هیچگاه روشن نکردند از نظام چه میخواهند یا نظام باید چهکار کند؟ اگر طالبان را برای گفتگو به تهران دعوت کنیم خواهند گفت از یک گروه تروریستی حمایت کردهاید و اگر وارد جنگ شویم که همیشه گفتهاند جنگ بد است. بدون تردید موضع این جماعت بر این انگاره و باور استوار است که نظام، حامی طالبان است. تجربه تاریخی نشان میدهد شنا برخلاف مسیر نظام، علت و محور نوع نگرش این جماعت به روندهای کشور است و برخلاف مدعای شفافیت در عرصه سیاست، اینجا بهشدت محافظهکارانه و لفافهگو ظاهر شدند. اما ما باید چه میکردیم؟ هم از باب خبر و هم از باب تحلیل، نظام جمهوری اسلامی در حوادث اخیر افغانستان غافلگیر نشد و از اشراف اطلاعاتی بر روند برخوردار بود. اما چرا ایران وارد جنگ نشد؟
۱- افغانستان یک کشور مستقل است. ورود به یک کشور مستقل با ابعاد نظامی صرفاً با درخواست دولت آن کشور یا شورای امنیت سازمان ملل یا در پاسخ به حمله از آن کشور میسر است. دولت افغانستان هیچ کمکی از ما نخواست و بعد از فروپاشی دولت غنی نیز بیدولتی، فضا را پیچیدهتر کرد.
۲- جنگ طالبان با پنجشیریان جنگ بینالافغانی است. ورود به چنین جنگی از سوی ایران باخت مطلق است. نه پنجشیریان نماینده رسمی و قانونی ملت افغانستان هستند و نه طالبان. ما نمیتوانیم حاکمیت هیچکدام را بر افغانستان به رسمیت بشناسیم تا چه رسد که از یکی حمایت نظامی کنیم.
۳- منافع ما در افغانستان عبارت است از اخراج امریکا، سرکوب داعش، حفظ حرمت شیعیان و حفظ امنیت مرزهای شرقی کشور. اکنون که طالبان به حفظ حرمت و جان و مال شیعیان پایبند است به صورت طبیعی نباید دست به اقدامی بزنیم که عرصه بر شیعیانی که تحت کنترل این جماعت هستند، سخت شود. طالبان رفتار سالهای ۱۳۷۵، ۱۳۷۶ و ۱۳۷۷ را با شیعیان تکرار نکرده است. شیعیان افغانستان قبلاً از طالبان ضربه خوردهاند، جبهه شمال نیز حد فاصل سقوط دولت نجیبالله تا ظهور طالبان در ۲۸ سال پیش اسلاف پنجشیریان مظالمی را بر آنان خصوصاً در غرب کابل روا داشتند که در تاریخ ثبت است.
۴- آنچه قطعی و حتمی است ورود پنجشیریان به یک جنگ نابرابر، بدون برآورد صحیح نظامی است. جنگ نیاز به برآورد و نقشه دارد. اینکه بدون قوای متوازن در درون خانه خود منتظر دشمن بمانی، قطعاً منجر به پیروزی نخواهد شد. در تشبیه میتوان کار پنجشیریان را با توابین کربلا مقایسه کرد که بدون برآورد نظامی از طرف، فقط متأثر از نفس لوامه در عینالورده به صورت کامل قلع و قمع شدند. طالبان با سلاحهای پیشرفتهای که امریکاییها بر جا گذاشتند از یک سو و کوچک بودن جغرافیای پنجشیر از سوی دیگر مشخص بود که فائق خواهد آمد و هرگونه ورود خارجی این جنگ را طولانی خواهد کرد و باعث فرسایش داخلی و در عین حال دخالت دوباره خارجی خواهد شد. شاید لازم بود مسعود برای پیشگیری از حمله طالبان به ایران یا پاکستان به سازمان ملل برود و استمداد طلبد، اما گویی غیر از جنگ مسیر دیگری را انتخاب نکرد و طبیعی است که جریان غالب باج نخواهد داد. البته افول روحیه جهادی در شمال نیز در سقوط سریع پنجشیر مؤثر بود. در ۲۰ سال گذشته رفاه نسبی و زندگی عرفی بر مجاهدین سابق مستولی شده بود.
۵- ایران و پاکستان چه قبل از انقلاب اسلامی و چه بعد از آن هیچ موقع برای هم تهدید نبودهاند و نخواهند بود. نگرانی از تنش بین این دو کشور مطلقاً بیاساس است. ایران عمق استراتژیک کشور مسلمان پاکستان در حوادث روزهای سخت است؛ بنابراین آنان که مرتب نظام را به اقدامات غیرایدئولوژیک در حصول منافع ملی ترغیب میکنند، اکنون حرف مشخصشان چیست؟ حضور ما در سوریه سه دلیل عمده داشت: اول درخواست دولت این کشور، دوم خارجی بودن عمده اعضای داعش و سوم تهدید حرم اهل بیت که دو مورد از آن بدواً اتفاق افتاد، اما در افغانستان شرایط اینگونه نیست. طالبان بومی و از قوم بزرگتر است و ورود ما به یک جنگ داخلی در این کشور میتوانست سرنوشت تلخ قدرتهای بزرگ در ۲۰۰ سال گذشته را یادآوری کند.
راهبرد جمهوری اسلامی روشن است و باید روشنتر بیان شود تا لجبازان آچمز شوند. ایران هرگز دولت مستقل و امارتی طالبان را به رسمیت نمیشناسد و این معقولترین تصمیم برای افکار عمومی داخل کشور، داخل افغانستان و مجامع جهانی است. ایران در افغانستان هوشمندانه عمل کرد و تصمیم برای آینده نیز هوشمندانه است. منافع ما در افغانستان تا این لحظه محترم شمرده شده است. غایت نظر ما تشکیل دولت فراگیر است دولتی که از فردای آن جنگ برای همیشه پایان یابد.
سنًتی زیبا و تاریخی از مراجع عظام تقلید پیشین و به گونه ای قانون نانوشتهای وجودداشته و دارد که بلافاصله پس از رحلت هر مرجع تقلید، در حضور برخی بزرگان حوزه و شاهدان، مُهر ایشان شکسته می شود.
این اقدام علاوه بر عظمت مرجعیت شیعه، در حقیقت برای پیشگیری از هر گونه سوءاستفاده احتمالی بازماندگان و اعضای دفتر بوده و بدین ترتیب به مومنین ، این اطمینان داده می شود که دیگر زمینهای برای سوءاستفاده از جایگاه مرجعِ درگذشته وجود ندارد.
این موضوع تا جایی اهمیت داشته که در احوالات مرحوم آیتﷲالعظمی حجت نقل شده است که در روزهای پایانی عمر شریفشان و زمانی که تعدادی از بزرگان مانند مرحوم آیتﷲ قاضی طباطبائی در بستر بیماری بودند، خطاب به آنان دستور دادند که در همان مجلس ، مُهرشان شکسته شود. بزرگان حاضر در جلسه نیز این امر را به استخاره منوط کرده و پاسخ استخاره، آیه شریفه «وله دعوة الحقً» آمد و به تقریر مرحوم علامه طباطبائی، بعدها نیز به عنوان یکی از ویژگیهای آن مرحوم، در متن سنگ قبر شریفشان ذکر گردید.
گفتنی است که استفاده از مهر مرجع تقلید همواره تا کنون بصورت سنًتی و کاملا تحت نظر مراجع تقلید انجام می پذیرد.
بدین ترتیب با شکستن مهر مرجع درگذشته ، پایان دریافت وجوهات و هر آنچه از نظر شرعی ، منوط به اجازه مرجع تقلید است ، اعلام می گردد.
در این راستا از سوی دیگر ، فرزندان و دفتر مرجع تقلید درگذشته ، گزارش کاملی از وجوهات باقی مانده را تهیه و در اختیار یکی از مراجع أعلم قرار می دهند ، تا شرعا و با اجازه مرجع اعلم زنده ، در موارد مشخًص صرف شود.
از سوی دیگر با درگذشت یک مرجع تقلید و شکسته شدن مهر وی در برابر شخصیت های حوزوی و فرزندان و دفتر او، پایان پرداخت شهریه آن مرجع به حوزویان نیز بشمار می آید. گاه به اجازه مرجع أعلم زنده و برای احترام از مرجع درگذشته ، اجازه داده می شود که برای یک و یا چند ماه از پولهای باقی مانده ، به حوزویان شهریه داده شود ، که این نیز نوعی احترام بزرگان حوزه به یکدیگر بشمار می آید.
این اقدام و سنًت زیبا ، که به پیروی از سنًت دیرینه حاکم بر حوزه ها و بیوت مراجع می باشد ، به عنوان قانون نانوشته ، لیکن حاکمی است مه از اهمیت فراوانی برخوردار است.
به بیانی دیگر نشان دهنده پایبندی فرزندان و بازماندگان مرجع تقلید به امورات شرعی و مذهبی و دستورات دینی است که این حرکت خود موجب اطمینان بخشی به مردم و افراد جامعه بشمار می رود.
از سوی دیگر این سنًت معمول در حوزه های علمیه ، تکلیف وکلا و نمایندگان مرجع تقلید درگذشته را روشن ساخته و از این هنگام هرگونه تصرف در امور مالی را باید با اجازه مرحع أعلم حوزه صورت دهند.
بنظر می رسد که این سنًت شکستن مهر مرجع تقلید از قرنها پیش وجود داشته و تا کنون ادامه دارد.
اینجانب در دوران زندگی خود تا کنون شاهد دوران شکستن مهر های آیات عظام سید محسن حکیم ، سید محمود شاهرودی، سید عبد الأعلی سبزواری، سید شهاب الدین مرعشی نجفی ، سید محمد رضا گلپایگانی، سید محمد روحانی، سید عبد الکریم اردبیلی و امروز مرحوم آیة الله سید محمد سعید حکیم رضوان الله تعالی علیهم أجمعین بوده ام.
این حرکت و سنًت کهن و زیبا ، همواره در جمعی از بزرگان و سرشناسان حوزه و با حضور فرزندان و بازماندگان مرجع درگذشته و در انجمنی تأثر آور که در نتیجه رحلت آن مرجع صورت می گیرد ، با ذکر صلوات بر محمًد و آل محمد و سخن شخصیتی از آن جمع ، پایان می پذیرد.
هادی انصاری