مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

آثار عقب‌ماندگی اقتصادی از منظر امام صادق(ع): یکی از سپاهیان جهل، فقر است

06 خرداد 1401 توسط مدیر النفیسه


بیست و پنجم شوال مصادف با شهادت امام جعفر صادق (ع) رئیس مکتب شیعه است. امام صادق (ع) را شیخ الائمه می نامند، زیرا در میان ائمه هدی علیهم السلام بیشترین عمر( 65 یا 68) را داشته است. صادق آل محمد(ص) در سن 68 سالگی در 25 شوال 148 به سبب انگور زهر آلوده که منصور به آن حضرت خورانید، به فیض عظمای شهادت نائل آمد و فرزند برومندش موسی بن جعفر (علیهماالسلام) او را در دو جامه سفید که در آنها احرام می بست و در پیراهنی که می پوشید و عمامه ای که از امام زین العابدین(ع) به او رسیده بود، کفن نمود و بعد از نماز او را در بقیع و در کنار قبر پدر بزرگوارش سیدالساجدین (ع) به خاک سپرد.

پس از آنکه مسیر خلافت اسلامی از راه مستقیم خود منحرف گردید و خاندان پاک پیامبر منزوی و خانه نشین شدند، بیان احکام دین نااهلان و کژاندیشان و چهره نورانی اسلام را زنگار جهل و گمراهی و سیاهی انحرافات و بدعتها پوشانید و مردم به جز اندکی بدعت را به جای سنت صحیح انگاشتند.

با شهادت امام مجتبی و حضرت سیدالشهدا و زین العابدین علیهم السلام می رفت تا چراغ هدایت یکسره خاموش گردد اما اختلافات سیاسی و کشمکش های بنی امیه و بنی العباس نسیم رحمتی بود که یکباره وزیدن گرفت و باقرالعلوم و پس از او امام صادق - علیهما السلام - با استفاده از موقعیت به دست آمده به ترسیم چهره روشن آیین پرداختند و با بیان اخبار و احادیث فراوان انحرافات را پیراستند و مردم را از گمراهی نجات دادند، به گونه ای که مسلمانان و به ویژه شیعه امامیه در فکر و عقیده بر این دو امام و خصوصا امام صادق اعتماد کرده، بخش عمده ای از دانش اهل بیت به وسیله آنان گسترش یافت. امام صادق با گسترش حوزه علمی خویش دین را زنده کرد و جانی تازه در کالبد بی رمق دین دمید.

 

گرانی با مسلمانان چه می‌کند؟

جناب شیخ الائمه حضرت امام صادق علیه السلام در روایت شریفی می فرمایند: «غلاء السعر یُسیءُ الخُلق و یُذهِب الأمانة و یَضجُرُ المرءَ المسلم1» به این معنا که «گرانی قیمت ها اخلاق و رفتار مردم را بد می کند. امانت داری را از بین می برد و مردم مسلمان را در فشار و سختی به ستوه می آورد.» تأکیدی که نشان دهنده آثار سوء عقب ماندگی اقتصادی است و موجب می شود تا بر اثر گرانی و تورم، بخش های گوناگون اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به ویژه ارزش های اخلاقی جامعه به شدت آسیب ببیند که این ها همه از آثار عقب ماندگی اقتصادی است.

بنابراین روایت و روایات متعدد دیگری که تأییدکننده این موضوع است، جهاد اقتصادی با جهاد فرهنگی ارتباط مستقیم پیدا می کند، چون در این میدان مبارزه، تلاش برای تولید انبوه محصولات فاسد فرهنگی با بهره گیری از ابزارها و تکنیک های متعدد از یک سو و از سوی دیگر برنامه ریزی برای تحریم همه جانبه اقتصادی نظام جمهوری اسلامی ایران با یک هدف مشخص صورت می گیرد که آن افول اخلاق در جامعه اسلامی است که در صورت تحقق آن، همه آرمان های نظام مورد تهدید قرار می گیرند.

بنابراین در شرایط کنونی که روش های دشمنان در مقابله با نظام جمهوری اسلامی به روش های مختلفی از جمله استفاده از ابزارهای رسانه ای و ابزارهای اقتصادی برای تضعیف و تحت کنترل درآوردن فضای جامعه تغییر یافته است، از این روایت شریف به صورت شفاف تری می توان به ابعاد مهم لزوم تحقق اهداف «جهاد اقتصادی» در نظام اسلامی پی برد؛ چنانچه جهاد اقتصادی، جهاد فرهنگی نیز به شمار می رود و موجب رشد فرهنگی و بلکه رشد دینی جامعه خواهد شد.

یکی از سپاهیان جهل، فقر است

جناب شیخ الائمه(ع) همچنین در روایت شریف دیگری نیز در توضیح مبحث مربوط به جنود عقل و جهل می فرمایند: «یکی ازسپاهیان عقل، غنا و یکی از سپاهیان جهل، فقر است.2» با این تعبیر مشخص می شود که «فقر» در واقع زمینه ساز «جهل» در جامعه است و این دو موضوع یک رابطه مشخص و تعریف شده در حوزه های اجتماعی دارند. بر این اساس می توان این گونه نتیجه گرفت که عقب ماندگی اقتصادی هم فقر دینی در جامعه ایجاد می کند و هم موجب بروز فقر فرهنگی در جامعه می شود.

با بیان این دو روایت شریف، تکلیف همه خدمت گزاران نظام در تحقق اهداف بیان شده از سوی رهبر معظم انقلاب روشن تر می شود که در همه ابعاد کوشا باشند تا نظام مقدس جمهوری اسلامی بتواند در زمینه اقتصادی نیز به بلندای پیشرفت و کسب موفقیت های روزافزون عظیم اقتصادی نیل پیدا کند.

مدل حکومتی جمهوری اسلامی که بر پایه تعالیم اسلامی شکل گرفته است، در بعد اقتصادی نیز باید همچون سایر ابعاد خصوصاً در روزهای بحرانی اقتصاد سرمایه داری، درخشش بی نظیر خود را در آسمان جهان به رخ بکشد و از این روی، مردم و مسئولان باید با همت بلند و با شناخت اهمیت این جهاد عظیم در ابعاد گوناگون، زمینه های تحقق آن را فراهم کنند.

پی نوشت:
1. فروع کافی، شیخ کلینی، جلد 5، کتاب المعیشة، باب الاسعار 164، ح6
2. الکافی، کتاب العقل و الجهل، ح 14

 نظر دهید »

دکتر کاظمی آشتیانی که بود، که رهبری از او نام بردند؟

22 اردیبهشت 1401 توسط مدیر النفیسه


 آیت‌الله خامنه‌ای صبح امروز چهارشنبه در دیدار معلمان و در اهمیت هویت ملی از دانشمندی یاد کردند و از معلمان خواستند تا از دانش آموزان نظرخواهی کنند گه چند نفر دکتر آشتیانی را می شناسند و چند نفر رونالدو را. 

مقام معظم رهبری فرمودند: «ما بایستی کاری کنیم که دانش‌آموز ما دارای هویت ملی بشود. مهمتر از علم‌آموزی یا لااقل در حد علم‌آموزی این است که او احساس هویت بکند، یک انسان با هویت ساخته بشود، یک هویت ملی، هویت احساس اعتماد به نفس ملی پیدا بکند. از عمق جان کودک ما با افتخارات کشور آشنا بشود این چیزی است که امروز وجود ندارد … شما بین بچه‌های مدرسه‌تان، مدارس‌تان نظرخواهی کنید ببینید چند درصد کاظمی آشتیانی را با آن همه خدمات، با آن ارزش وجودی که این مرد، این جوان داشت می‌شناسند و  رونالدو را چند درصد می‌شناسند؟ ما چرا افتخارات ملی خودمان را نمی‌شناسیم؟ این خیلی مهم است یک بخش از هویت ملی همین است که افتخارات ملی را، گذشته‌ی علمی را، گذشته‌ی سیاسی را، گذشته‌ی بین‌المللی را بشناسند.»

                                                                


از آنجا که ممکن است بسیاری  با دکتر هاشمی آشتیانی  آشنا نباشد، در ادامه چکیده ای از زندگی این دانشمند برجسته کشورمان که متاسفانه در اوج خلاقیت علمی در 44 سالگی به نحوی مشکوک در گذشتند و از سوی مقام معظم رهبری “شهید” نامیده شدند، ارائه شده است*. 
 
مرد نکونام نمیرد هرگز
۱7 سال پیش، غروب چهاردهم دی‌ماه 1384 خبری منتشر شد مبنی بر اینکه یکی از دانشمندان ایران به نام سعید کاظمی آشتیانی بر اثر ایست قلبی دار فانی را وداع گفته است.

نام این دانشمند، چندان برای مردم آشنا نبود. همانطور که نام بسیاری از دانشمندان، تازه بعد از مرگشان بر سر زبان‌ها می‌افتد یا شاید حتی بعد از مرگشان هم هیچوقت شناخته نشوند.

تا زمان درگذشت کاظمی آشتیانی، جز جامعه پزشکی و علمی ایران، افراد زیادی او را نمی‌شناختند اما پیام رهبری یک روز بعد در ۱۵ دی، اهمیت این چهره علمی را برجسته کرد و نام او بر سر زبان‌ها افتاد.

 آیت‌الله خامنه‌ای در پیام خود، ضمن ابراز «تأسف، تلخکامی و افسوس»، سعید کاظمی آشتیانی را «دانشمند مؤمن و جهادگر»، «شخصیت ارزشمند»، «کانون امید و ابتکار و نوآوری»، «یکی از فرزندان صالح انقلاب» و «از رویش‌های مبارکی که آینده‌ی درخشان علمی در کشور را نوید می‌دهند»، توصیف کردند و «فقدان این عنصر خدوم و باارزش» را «ضایعه‌ای دردناک» خواندند.

 

اما کاظمی آشتیانی که بود و چرا دانشمند مهمی به شمار می‌آمد؟
اگر نام «پژوهشکده رویان»، «سلول‌های بنیادین»، «درمان ناباروری»، «بانک بند ناف» و اینجور چیزها را جست‌وجو کنید، در نتایجی که به دست می‌آید، قطعا جایی نام سعید کاظمی آشتیانی را خواهید دید.

او که در ۱۸ سالگی هم‌زمان با قبولی در رشته فیزیوتراپی و ورود به دانشگاه علوم پزشکی ایران، در هنرستان «پیام امید» به تدریس ادبیات و بینش اسلامی مشغول بود، با تعطیلی دانشگاه‌ها و حضور در جبهه، توانست پس از ۱۱ سال مدرک کارشناسی ارشد خود را از دانشکده علوم توانبخشی بگیرد.

در این میان، سال ۶۱ با همکاری دو نفر از همکارانش، جهاد گروه پزشکی را در دانشگاه علوم پزشکی ایران تأسیس کرد. این گروه، هسته اولیه جهاد دانشگاهی علوم پزشکی ایران بود که ۴ سال بعد شکل و سامان گرفت و سعید کاظمی تا سال ۷۰ مسئول بخش طرح‌ها و تحقیقات آن بود.

از سال ۷۱ با تغییرات ساختار مدیریتی جهاد دانشگاهی، رئیس جهاد دانشگاهی واحد علوم پزشکی ایران شد و تا آخر عمرش، در این مسئولیت باقی بود.

او در همه این سال‌ها مراکز درمانی متعددی تأسیس و گروه‌های مختلف پژوهشی را راه‌اندازی کرد اما مهم‌ترین جایی که راه انداخت، «پژوهشکده رویان جهاد دانشگاهی» در خرداد سال ۷۰ بود؛ جایی که در طول حدود ۳۰ سال گذشته، هزاران زوج نابارور را خوشحال و صاحب فرزند کرده است.

کاظمی آشتیانی در همین دوران، درسش را در رشته علوم تشریح با گرایش «جنین‌شناسی» در دانشگاه تربیت مدرس پی گرفت و سال ۷۶ با رتبه ممتاز، شد «دکتر» سعید کاظمی آشتیانی.

او تا ۱۴ دی سال ۸۴ که در سن ۴۴ سالگی قلب و نفسش از حرکت ایستاد، در دو حوزه مدیریتی توانست گام‌های اساسی و مهمی در گسترش روش‌های پیشرفته درمان ناباروری، ‌تولید و تکثیر و انجماد سلول‌های بنیادی جنینی و همانندسازی (کلونینیگ) ‌حیوانات رقم بزند. همه اینها، منهای تدریس در دانشگاه، برگزاری جشنواره‌های بین‌المللی، کارهای تئوریک، مقاله‌نویسی و … است.

 

پس از درگذشت او، هر از گاهی مقام معظم رهبری در نشست‌های مختلف از او یاد می‌کردند. مثلا ۲۵ تیر سال ۸۶ در بازدید از پژوهشکده‌ی رویان از علت علاقه خود به او گفتند: «علت اینکه من به مرحوم سعید کاظمی اینقدر علاقه داشتم و الان هم در دلم و در ذهنم برای آن جوان عزیز، ارزش و جایگاه قائلم، حرکت او، نحوه‌ی کار او، مدیریت او و پیگیری اوست که یک مجموعه‌ی کاملی بود از آن چیزی که آدم دوست می‌دارد و آرزو دارد.»

ایشان همچنین مجموعه رویان را الگویی مطلوب معرفی کردند: «اگر بخواهم این الگوی مطلوب را در یک جمله معرفی کنم، عبارت است از: ترکیب علم، ایمان، تلاش. هم علم را جدی گرفتند، هم ایمان و پایبندی و تقوا را؛ نه به صورت یک سربار، بلکه به شکل یک عنصر اصلی در بافت مجموعه و در بافت کار و هم خستگی را فراموش کردند که به گمان من مرحوم کاظمی جان و سلامت خودش را هم سر همین کار گذاشت؛ یعنی این دنبال‌گیری و این اهتمام‌ها و خسته‌نشدن‌ها.»

یا مثلا ۱۳ مهر ۸۵ در دیدار اساتید و اعضای هیأت علمی دانشگاه‌ها، خود را مقید به نام‌آوردن از او دانستند و گفتند: «ما شخصیت‌هایی داریم از قبیل مرحوم دکتر کاظمی آشتیانی که حالا من مقیدم از این جوان پاکباخته‌ی مؤمنِ فاضلِ کارآمد و مدیر حقیقتاً انقلابی و مؤمن اسم بیاورم.»

اما برخی رسانه‌ها به نقل از بعضی منابع اعلام کردند که در سال ۸۳ یعنی یک سال قبل از درگذشت سعید کاظمی، نام او به‌ عنوان یکی از تاثیرگذارترین دانشمندان غرب آسیا که با توسعه دانش سلول‌های بنیادی دست برتر علمی را برای ایران ایجاد کرده بود، در فهرست ترور موساد قرار گرفته است.

 

این گمانه‌زنی، فرضیه‌ها درباره ترور بیولوژیک این دانشمند را تقویت کرد و چنین تصوری باز هم رو به فراموشی بود تا اینکه آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی نوروزی خود در فروردین سال ۹۵ و در جمع زائران و مجاوران حرم رضوی، برای سعید کاظمی از لفظ «شهید» استفاده کردند و با آوردن نام او در کنار نام دانشمندانی مانند شهید طهرانی‌مقدم گفتند: «کاری که شهدای هسته‌ای ما در زمینه‌های هسته‌ای که بسیار هم حسّاس است پیشاهنگش بودند، کاری که شهید طهرانی‌مقدّم پیشاهنگش بود، کاری که شهید کاظمی در زمینه‌ی سلّول‌های بنیادی پیشاهنگش بود، کارهای بسیار بزرگی است.»

سعدیا مردنکونام نمیرد هرگز / مرده آنست که نامش به نکویی نبرند

——————————

 نظر دهید »

سقط جنین؛ لیبرالیسم و فمینیسم

16 اردیبهشت 1401 توسط مدیر النفیسه

به بهانۀ رای جنجالی دیوان عالی آمریکا
سقط جنین؛ لیبرالیسم و فمینیسم

کشتن جنین جزو حقوق زنان نیست و دولت وظیفه دارد بر این “امر شخصی” خشونت‌بار نظارت و در صورت لزوم در جهت ممانعت از آن، دخالت کند. 
 درز سندی از دیوان عالی آمریکا در خصوص لغو حق قانونی سقط جنین، صف‌آرایی مخالفان و موافقان این تصمیم را در پی داشته و طبیعتا دلایل گوناگونی هم له یا علیه این حکم احتمالی دیوان عالی مطرح شده است.


مطابق قانون فعلی، زنان در آمریکا از حق دسترسی نامحدود به سقط جنین در سه ماه نخست بارداری و دسترسی محدود در سه ماه دوم، برخوردارند. اگرچه مدافعان سقط جنین معتقدند این قانون در عمل حق سقط جنین را چنانکه باید تامین نکرده است.

   اینکه کاستی‌های قانون فعلی مربوط به سقط جنین در جامعۀ آمریکا چیست و ایالت‌های جمهوریخواه چگونه امکان استفاده از این قانون را محدود کرده‌اند، خارج از موضوع این یادداشت است. در این یادداشت، به نکات دیگری می‌پردازیم.

   مدافعان حق سقط جنین، لیبرال و فمینیست‌اند. اگرچه فمینیست‌های جهان غرب از جهاتی منتقد لیبرالیسم‌اند، ولی لیبرال‌ها و فمینیست‌های غربی در قانونی شدن حق سقط جنین توافق نظر دارند. مخالفان چنین حقی، محافظه‌کاران‌اند که در آمریکا در حزب جمهوریخواه حضور دارند.

  البته جمهوریخواهان آمریکا از بسیاری از ارزش‌های لیبرالیستی حمایت می‌کنند ولی در همۀ موارد لیبرال نیستند. در واقع باید گفت در آمریکا قدرت بین دو حزب لیبرال دست به دست می‌شود و جمهوریخواهان “لیبرال راست” به شمار می‌روند و دموکرات‌ها “لیبرال چپ".

در دوران آغازین تکوین لیبرالیسم در اروپا، “حوزۀ خصوصی” به معنای “حوزۀ شخصی” نبود. حوزۀ شخصی شامل زندگی فردی و خانوادگی شهروندان می‌شد. خانواده در حوزۀ شخصی قرار داشت.



  “حوزۀ خصوصی” اما شامل نهادها و انجمن‌های جامعۀ مدنی بود. جامعۀ لیبرال به یک معنا “جامعۀ انجمن‌ها” بود. شهروندانی که عقاید و علائق و منافع مشترک و همانندی داشتند، گرد هم جمع می‌شدند و یک “انجمن” یا “باشگاه” تشکیل می‌دادند و با تکیه بر همفکری و همکاری، خواسته‌ها و اهدافشان را در سطح جامعه یا حتی دولت محقق می‌کردند.

  دولت حق مداخله در امور جامعۀ مدنی را نداشت یا حق اندکی برای چنین مداخله‌ای داشت چراکه مداخله در امور و نهادهای جامعۀ مدنی، در بسیاری از موارد به معنای مداخله در حوزۀ خصوصی شهروندان بود.

در واقع دولت باید حتی‌المقدور از دخالت در حوزۀ شخصی و حوزۀ خصوصی شهروندان اجتناب می‌کرد. حوزۀ شخصی آقای ویلی فاگ در بریتانیا (شخصیت اصلی رمان “دور دنیا در هشتاد روز"، اثر ژول ورن) خانه‌ و املاک و همسر هندی‌اش بود، حوزۀ خصوصی او نیز همان باشگاهی بود که با رفقایش در آن عضویت داشتند.

  به این معنا، رابطۀ یک مرد با همسرش، در حوزۀ شخصی وی قرار داشت. اگر هم او مغازه یا شرکت یا کارخانه‌ای داشت، این‌ها در حوزۀ خصوصی وی قرار داشتند. دولت در جوامع لیبرال، در هر صورت حق نداشت در این دو حوزه دخالت چندانی کند.

   فقدان مداخلۀ دولت در حوزۀ خصوصی افراد، “آزادی جامعۀ مدنی” را تامین می‌کرد. مخالفت لیبرالیسم با مداخلۀ دولت در حوزۀ شخصی افراد هم در واقع تلاشی برای بسط “آزادی افراد” بود؛ چونکه تا پیش از ظهور لیبرالیسم، کلیسا اقتدار چشمگیری داشت و با تکیه بر “اصول اخلاقی"، محدودیت‌های زیادی برای شهروندان وضع کرده بود.

   کلیسا با ناقضان اصول اخلاقی مد نظرش، ولو که نقض مذکور در حوزۀ شخصی افراد رخ می‌داد، برخورد می‌کرد. به همین دلیل برخی گفته‌اند که حکومت پاپ‌ها سرشتی توتالیتر داشت. یعنی در صدد بود که زندگی خصوصی مردم هم مطابق ارزش‌های اخلاقی مسیحیت باشد.

   به هر حال منع لیبرالیستی مداخلۀ دولت در حوزۀ شخصی، منعی در راستای بسط آزادی‌های فردی بود.

  البته به تدریج تفکیک لیبرالیستی “حوزۀ شخصی” و “حوزۀ خصوصی” کمرنگ شد؛ به این معنا که اولی در دل دومی حل شد؛ و وقتی گفته می‌شد حوزۀ خصوصی، این مفهوم حوزۀ شخصی را هم در بر می‌گرفت.

  از اواسط قرن نوزدهم به بعد، بویژه در قرن بیستم، فمینیست‌ها منتقد اصل لیبرالیستی “ممنوعیت دخالت دولت در حوزۀ شخصی” شدند. آن‌ها می‌گفتند در جامعۀ مردسالار، قدرت در حوزۀ شخصی در اختیار مردان است و زنان نیازمند حمایت دولت‌اند و این حمایت بدون مداخلۀ دولت در حوزۀ شخصی میسر نمی‌شود.

  شعار فمینیست‌ها این بود که “امر شخصی، امر سیاسی است” (یا “شخصی، سیاسی است")؛ بنابراین دولت نمی‌تواند صرفا مراقب “حوزۀ عمومی” باشد. حمایت از زنان ایجاب می‌کند که دولت به “حوزۀ خصوصی” و “حوزۀ شخصی” هم کار داشته باشد تا مردان در این دو حوزه از زنان سوءاستفاده یا به آن‌ها ستم نکنند.

  بنابراین دولت در مقام قانونگذاری نباید صرفا به “حوزۀ عمومی” توجه کند بلکه باید بیش از پیش متوجه “حوزۀ شخصی” شهروندان هم باشد چراکه حوزۀ شخصی یکی از عرصه‌های آسیب‌پذیری مستمر و بی‌صدای زنان است. طبیعتا پلیس هم بیش از پیش باید به این حوزه از حیات اجتماعی توجه کند چراکه مردان در “خانواده” هم مثل “جامعه” و “دولت” دست بالا را دارند.

   این در واقع نقد دموکراتیک فمینیست‌ها به لیبرالیسم بود. فمینیسم تقدس اصل “ممنوعیت مداخلۀ دولت در حوزۀ شخصی شهروندان” را زیر سوال برد تا عدالت در این حوزه برقرار شود.

 

   فمینیست‌ها خواستار وضع محدودیت‌ها و ممنوعیت‌هایی برای مردان در حوزۀ شخصی (و همین طور حوزۀ خصوصی به معنای ذکر شده) بودند چراکه آزادی از قید و بندهای کلیسا، که ارمغان لیبرالیسم بود، به هر حال آزادی “جامعۀ مردسالار” از قیود کلیسایی بود.

  اینکه شر کلیسا از سر مردم کم شده بود، دال بر بهروزی چشمگیر زنان نبود. نفع این رهایی، عمدتا نصیب مردان می‌شد. مردانی که به کمک لیبرالیسم از سخت‌گیری اخلاقی کلیسا رها شده بودند، دور از چشم دولت، در زندگی شخصی‌شان بسی کارها می‌کردند که مصداق نقض حقوق زنان بود و دولت هم مانع آن‌ها نمی‌شد.

   بنابراین شعار “شخصی، سیاسی است” مطرح شد تا دولت – که متکفل پرداختن به امور سیاسی است – “حوزۀ شخصی” را از قلم نیندازد و آزادی‌های مردسالارانۀ این حوزه را محدود کند تا همان گونه که رهایی جوامع مردسالار اروپایی از سلطۀ کلیسا به مدد لیبرالیسم تحقق یافت، رهایی زنان از سلطۀ مردان نیز به مدد فمینیسم تحقق یابد.

   اما فمینیست‌ها در موضوع “حق سقط جنین” مخالف مداخلۀ دولت در حوزۀ شخصی‌اند؛ چراکه در این مورد نظارت و دخالت دولت در حوزۀ شخصی، به تحقق خواسته‌های زنان کمکی نمی‌کند.

   ولی سوال این است که آیا مداخلۀ دولت در حوزۀ شخصی، باید صرفا در راستای تحقق خواسته‌های زنان باشد یا اینکه باید در راستای تحقق عدالت باشد؟ وقتی فمینیست‌ها به درستی می‌گفتند بی‌اعتنایی دولت به حوزۀ شخصی نارواست، مگر نه اینکه می‌خواستند عدالت را در رابطۀ زن و مرد برقرار کنند و مانع ستم مردان به زنان شوند؟

   اگرچه بحث سقط جنین پیچیده است و مورد به مورد می‌تواند مشمول احکام متفاوتی شود، ولی آیا کشتن جنینی که قلبش می‌تپد و تنفس دارد، صرفا به این دلیل که فلان زن خواستار مادر شدن نیست، عادلانه است؟

   سلب حق حیات موجودی که نفس می‌کشد و ضربان قلب و حتی بلع دارد و هیچ امکانی هم برای دفاع از خودش ندارد، یعنی هزار بار ضعیف‌تر از آن زنی است که از دست شوهر یا پدر یا برادرش کتک می‌خورد، کجایش با عدالت جور درمی‌آید؟

   لیبرالیسم آزادی در حوزۀ شخصی را به رسمیت می‌شناسد. لیبرال‌های دیندار (یا خداباور) هم مسئولیت اخلاقی سقط جنین را متوجه مادر (یا والدین) آن کودک زاده‌نشده می‌دانند. اما فمینیست‌ها که با آزادی مردان در حوزۀ شخصی مخالف بودند به این دلیل که مردان به علل فیزیکی و دلایل فرهنگی و اجتماعی از توان زور گفتن و ظلم کردن به زنان برخوردارند، اگر پای‌بند منطق “ممانعت از ستمگری” باشند، قاعدتا باید با سلب حق حیات موجود زنده‌ای که قلبش می‌تپد و نفس می‌کشد نیز باشند.

   اما ظاهرا مخالفت فمینیسم با آزادی و بسط ید مردان در حوزۀ شخصی، صرفا از منطق “تحقق منافع زنان” تبعیت می‌کند. به همین دلیل فمینیست‌ها با آزادی و بسط ید زنان در حوزۀ شخصی ولو که به کشته شدن یک موجود زندۀ در آستانۀ تولد منتهی شود، مخالفتی ندارند و حتی از آن دفاع هم می‌کنند چراکه در راستای تحقق منافع زنان است.

   در واقع از منظری فمینیستی، منفعت زن مهم‌تر از منفعت هر موجود زنده‌ای است. چه آن موجود زنده مرد باشد چه جنین. خوشبختانه بسیاری از زنان هم با این “بیرحمی رادیکال” موافق نیستند. کمااینکه در آمریکا نیز بسیاری از زنان مسیحی یا طرفدار حزب جمهوریخواه با “سقط جنین تحت هر شرایطی و در مرحله‌ای از بارداری” مخالف‌اند.

   به طور خلاصه باید گفت فمینیسم در نقد لیبرالیسم، شعاری داشت (شخصی، سیاسی است) که با آن شعار آزادی‌های بیشتری برای زنان محقق کرد؛ اما در بحث سقط جنین، فمینیست‌ها مخالف منطق نهفته در آن شعارشان هستند.

  “شخصی، سیاسی است"، دلالت داشت بر مداخلۀ دولت به نفع آن که ضعیف‌تر یا آسیب‌پذیرتر است. تاکید بر سیاسی بودن یک امر، ولو امر شخصی، تاکید بر ضرورت مداخلۀ دولت است.

   در موضوع سقط جنین هم “شخصی، سیاسی است"؛ و به همین دلیل دولت در امری شخصی مداخله می‌کند برای دفاع از موجود ضعیف‌تر و آسیب‌پذیرتر.

   بنابراین هیچ فمینیستی منطقا حق ندارد بگوید دولت حق ندارد در این امر شخصی زنانه دخالت کند؛ چراکه در این‌جا ستمی آشکار به یک موجود زنده در میان است و ضمنا دولت پیشتر در بسیاری از امور شخصی مردانه دخالت کرده تا جلوی ستمگری مردان را بگیرد. ستم، ستم است؛ چه مردان مرتکب آن شوند چه زنان.

   با این حال، قطعا موارد متعددی پیدا می‌شود که زنان باید سقط جنین کنند. در این نکته تردیدی نیست. اما اگر پیشاپیش به دولت مجوز داده‌ایم که در امور شخصی مداخله کند، پس صلاحیت تصمیم‌گیری دربارۀ سقط جنین هم دراختیار دولت است. یعنی پارلمان باید در این زمینه قانونگذاری کند و دادگاه‌ها با مبنا قرار دادن رای تخصصیِ نهادهای پزشکی باید مجوز سقط جنین را صادر کنند؛ چراکه امر شخصی، امر سیاسی است!

   در یکی از سکانس‌های فیلم “سرگیجه"، اثر آلفرد هیچکاک، پیرمردی که مشغول توضیح وضعیت سان‌فرانسیسکو در نیمۀ دوم قرن نوزدهم است، می‌گوید: «آن روزها مردها آزاد بودند و قدرت داشتند.» از نیمۀ دوم قرن نوزدهم تا نیمۀ قرن بیستم، آزادی و قدرت مردان محدودتر شده بود چراکه دولت برای حمایت از زنان، صلاح دیده بود از بسط ید مردان در مواجهه با زنان بکاهد.

   آزادی مردان در تاخت‌و‌تاز مطابق امیالشان، به درستی در قوانین جوامع دموکراتیک محدود شده است. آزادی زنان هم از این حیث فرقی با آزادی مردان ندارد. دموکراسی، منطقی دارد که شامل حال زنان هم می‌شود و قرار نیست فقط مردان را اخلاقی‌تر و متمدن‌تر کند.

   با این حال نکتۀ اساسی در نقد “آزادی سقط جنین"، تعیین “زمان مجاز سقط جنین” است. ممنوعیت مطلق سقط جنین که با عقل سلیم جور درنمی‌آید. در مواردی که جان مادر در خطر است یا محرز است که جنین در صورت تولد مشکلات فیزیکی و مغزی اساسی خواهد داشت، سقط جنین در اکثر کشورهای دموکراتیک دنیا مجاز است.

   سقط جنینِ ناشی از تجاوز نیز در بسیاری از کشورهای دموکراتیک و حتی غیردموکراتیک، عملی مجاز قلمداد می‌شود.

  در کانادا، هیچ محدودیتی برای سقط جنین وجود ندارد. بیش از 90 درصد سقط‌ها در این کشور قبل از هفتۀ دوازدهم بارداری و 98 درصد آن‌ها قبل از هفتۀ شانزدهم بارداری صورت می‌گیرد.

   اما در انگلستان عمل سقط برای نجات جان مادر یا پیشگیری از تولد کودکی که دچار مشکلات اساسی است، تا شش ماهگی مجاز است.

   در فرانسه تا 2001، سقط جنین در صورت عسر و حرج مادر تا هفتۀ دوازدهم بارداری مجاز بود اما از سال 2001 به بعد، این عمل تا هفتۀ چهاردهم بارداری مجاز قلمداد شد. اما در صورت احتمال بیماری لاعلاج جنین و یا خطر جدی برای سلامتی مادر، سقط جنین بدون محدودیت مجاز است.

   از معدود مخالفان مطلق سقط جنین، آدولف هیتلر بود که حکومتش در جریان جنگ جهانی دوم، زنانی را که اقدام به سقط جنین می‌کردند و پزشکانی را که در این کار به آن‌ها کمک می‌کردند، اعدام می‌کرد.

اگر از موافقان مطلق سقط جنین بگذریم، مخالفان نسبی سقط جنین، بسته به اینکه این عمل را تا کدام مرحلۀ بارداری مجاز بدانند، از یکدیگر تفکیک می‌شوند. در قانون فعلی ایالات متحده، چنانکه گفتیم، سقط جنین در سه ماه اول مجاز است و در سه ماه دوم بارداری، مشمول محدودیت‌هایی می‌شود. اگر این قانون تغییر کند، قطعا محدودیت‌های فعلی بیشتر و زمان مجاز سقط جنین کوتاه‌تر خواهد شد.

کشوری مثل کانادا، بهشت طرفداران سقط جنین است. انگلستان نیز برای این افراد مطلوب‌تر از آمریکاست. اما محدودیت سقط جنین در آمریکا، اگر محقق شود، با توجه به جایگاه ایالات متحده در جهان کنونی، ممکن است آزادی‌ نسبی سقط جنین در سایر کشورهای غربی و نیز کشورهای اقماری جهان غرب، با سهولت بیشتری محدود شود.

   فارغ از اینکه این آزادی محدود می‌شود یا توسعه می‌یابد، “حق محدود شدن سقط جنین” برآمده از همان منطقی است که محدودیت آزادی‌های حوزۀ شخصی به قصد ممانعت از ستمگری را مجاز می‌دانست. یعنی منطق نهفته در نقد دموکراتیک فمینیست‌ها به اصل لیبرالیستی “تفکیک حوزۀ شخصی (یا خصوصی) از حوزۀ عمومی"؛ نقدی که در شعار “امر شخصی، امر سیاسی است” متجلی شده است.

   سقط جنین، چیزی شبیه انتخاب فلان رژیم غذایی نیست که زنان به تنهایی دربارۀ آن تصمیم‌گیری کنند. پای موجود زندۀ دیگری در میان است که به شدت هم آسیب‌پذیر است.

   همان طور که کتک زدن زنان، جزو حقوق مردان نیست و دولت موظف است از زنان در برابر خشونت مردان حمایت کند، کشتن جنین هم (بخصوص در ماه‌های میانی و بالاخص در ماه‌های پایانی بارداری) جزو حقوق زنان نیست و دولت وظیفه دارد بر این “امر شخصی” خشونت‌بار نظارت و در صورت لزوم در جهت ممانعت از آن، دخالت کند.

  به قول ماکس وبر، اِعمال “خشونت مشروع” حق انحصاری دولت است. خشونت مشروع علیه جنین نیز منوط به اجازۀ دولت دموکراتیک است که از “عقلانیت مدرن” برخوردار است و مدافع ارزش‌های اخلاقی قرون وسطایی هم نیست.

  حق حیات جنین، قطعا مهم‌تر از حق آمیزش جنسی بی‌محاباست. در بین کشورهایی که سقط جنین در آن‌ها آزاد است، ویتنام بیشترین مورد سقط جنین و بلژیک و هلند کمترین مورد را داشتند. جامعۀ دموکراتیک، شهروندان مسئول و متمدن هم می‌خواهد.

  انسان متمدن کنترل بیشتری بر رفتارش دارد و شمار اندک سقط جنین در هلند، در مقایسه با ویتنام، قابل تامل است.

   رفتار جنسی بی‌محابا، با پشتگرمی به “حق قانونی سقط جنین در هر مرحله‌ای از بارداری"، چیزی جز بیرحمی و “خشونت نامشروع” نیست. رأی دیوان عالی آمریکا، اگر نهایی شود، حکم به توقف این خشونت است.

 

عصر ایران؛ هومان دوراندیش 

 نظر دهید »

مواجهه معصومین (ع) با پدیده دروغ چگونه بود؟

31 فروردین 1401 توسط مدیر النفیسه

مواجهه معصومین (ع) با پدیده دروغ چگونه بود؟

کتاب «راستگویی در سیره معصومان (ع) و مواجهه آنان با پدیده دروغ» به قلم مصطفی صادقی کاشانی به چاپ رسید.


این کتاب با اشاره به روند بیان روایات معصومان (ع) درباره صدق و کذب و بررسی گفتار و رفتار ایشان درباره دروغ‌های مجاز پرداخته است که عبارتند از: حفظ جان انسان بی گناه، ایجاد صلح و آشتی، فریب دشمن در جنگ، گفتگوی محبت آمیز زوجین با واژه‌های هرچند غیر حقیقی. با وجود این، روایت‌هایی در سیره عملی خود آن بزرگواران جز مواردی از خُدعه و تاکتیک در جنگ گزارشی در دست نیست.

هدف این تحقیق، دستیابی به دیدگاهی صحیح از سیره معصومان درباره مستثنیات کذب و تلاش برای نشان دادن یکپارچگی گفتار و رفتار آنان است.

ضرورت آن مقابله با رواج روزافزون دروغ در جامعه اسلامی به شیوه علمی است و نیاز جامعه به صداقت و ضرورت بهره گیری از رفتار معصومان (ع) به عنوان الگوهای جامعه شیعه، دیگر جهت ضرورت پرداختن به این مسئله است.

در این نوشتار، فارغ از تعریف‌های تخصصی – دروغ را به معنای گفتار و رفتاری که مطابق باطل نیست و سریع در آن نقش مهمی ایفا می‌کنند، در نظر گرفته ایم.

این اثر در دو بخش و شش فصل تالیف شده است. بخش اول این اثر تحت عنوان «سیر تاریخی روایات صدق و کذب» در چهار فصل روند تاریخی صدور روایات به تفکیک معصوم، آمار صدور روایات به تفکیک عنوان صدق و کذب، روند تاریخی اهتمام راویان و محدثان، و زمینه‌های صدور تدوین شده است.

نویسنده در بخش دوم این اثر به مبحث «مواجهه معصومان و دروغ‌های روا» در دو فصل پرداخته است. در فصل اول به سخن معصومان و در فصل دوم به بررسی سیره عملی معصومان در زمینه‌های آشتی، دروغ به همسر، خدعه در جنگ، حفظ جان و مال، توریه و مباهته می‌پردازد.

16504379895686279.jpg

 نظر دهید »

بد زبانی وفحش در فضای مجازی

21 اسفند 1400 توسط مدیر النفیسه

 

باگسترش فضای مجازی و توانایی جایگزینی حساب مجازی به جای کارکتر حقیقی، از جمله آیتم هایی که بیش از پیش توجه جامعه شناسان و روانشناسان و حتی شهروندان را جلب کرده نشان دادن خودِ دیگر جامعه ذیلِ شخصیت هایی ست که نوع زندگی و ادبیاتشان در فضای مجازی فرسنگ ها از فضای حقیقی [ نه به معنای حقیقت] فاصله دارد.

بیان نظرات، نوع ادبیات و ارتباط خیل عظیمی از کاربران مجازی با شیوه تعاملشان در زندگی حقیقی مغایرت وحشتناکی دارد و اصولا فضای مجازی بستر ظهور زوایای دیگری از شخصیت کابران است که توانایی ظهور در واقعیت را نداشته یا ندارد. این مغایرت از آن جهت وحشتناک است که یادمان می آورد در میان آدم هایی زندگی می کنیم که هیچ ذهنیتی از درونیات و واقعیات زندگیشان نداریم. یا چیزی که از آنها می بینیم حتی نزدیک به آن چیزی نیست که در درون دارند. من باب مثال کافی ست به کارهای اکبرخرمدین ، پدر و قاتل بابک خرمدین از زاویه همسایه هاشان نگاهی کنیم تا وحشتمان دو چندان شود.

 
یکی از این مصادیق پررنگ “فحش” است. همان چیزی که عین نقل و نبات زیر مطالب و پست های مجازی از سوی کاربران با هویت واقعی و غیرواقعی تایپ می شود و مشتری هم فراوان دارد. اگرچه تاریخچه فحش و انواع آن در ایران کم نیست و شنیدن و گفتنش برای ما حتی بطور روزانه چیز بعیدی نیست اما در فضای حقیقی بعلت چارچوب هایی مثل عواقب حقوقی، شماتت عُرفی یا حتی حفظ حرمت حاضران و شرم از واکنششان معمولا کنترل شده و محدود است.

ژان شاردن که در زمان صفویه در ایران اقامت داشته و با زبان فارسی نیز آشنا بوده می‌نویسد: “ایرانیان در برابر این همه فضیلت‌های اخلاقی صفتی ناشایسته دارند. گرچه عادت‌شان ستایش و نیایش پی‌درپی حضرت احدیت است و هنگام آغاز نهادن به کاری حتماً بسم الله می‌گویند؛ و ناشدنی است از کاری یا چیزی سخن در میان آورند و ان شاء الله بر زبان نرانند، امّا از همان زبان و دهان که چندین نعت و تحمید حق بیرون می‌تراود هزاران دشنام و کلمات و جملات رکیک و ناسزاوار خارج می‌شود. نه تنها مردمان عامی بلکه بزرگان و اعیان و اشراف بر همین خوی و صفتند. ضمن ناسزا گفتن و فحش دادن به هم غالباً نام آن قسمت از اعضای بدن را می‌برند که قلم از آوردن اسم آن شرمگین است، و به زنان هم نسبت‌های ناسزاوار می‌دهند، و حال آن که نه آنان را دیده‌اند و نه نامشان را می‌دانند، و نه این که در دل خواهان بدنامی و رسوایی ایشان می‌باشند. زنان نیز هنگام ستیزگری با هم دست کمی از مردان ندارند".

 
او ادامه داده: “علاوه به بستن نشان و صفات حیوانی به یکدیگر یکی از شایع‌ترین و مشترک‌ترین دشنام‌ها، فحش‌های ناموسی باشد. توهینی که مادر را خطاب قرار می‌دهد، اصالت را زیر سوال می‌برد. اگر نجابت مادر مورد تردید قرار گیرد، اصالت نژاد پدر نیز از بین می‌رود. در بعضی موارد پدر مورد فحاشی قرار می‌گیرد به این دلیل که معمولاً پدر در خانواده دارای بالاترین جایگاه است و با فحش خطاب کردن پدر، شان همه اعضای خانواده زیر سؤال می‌رود".

پربیراه نیست اگر ادعاکنیم یکی از بزرگترین چالشهای آدمین های مجازی مراقبت از نظرات است که مبادا انواع فحش در آنها رخنه کرده باشد. خیلی از سایتهای خبری و غیرخبری کلا بخش نظرات را حذف کرده اند یا نظرات را پس از بررسی منتشر می کنند.

خیلی از شخصیت های معروف از ترس همین فحش ها با اکانت های ناشناس در مجازی فعال اند. مدتی قبل بود که کاربران مجازی ایرانی با حمله به حساب های فوتبالیست های خارجی انواع و اقسام فحش ها حتی به زبان های دیگر را روانه اش کرده بودند. یا بارها در ورزشگاه ها از ابراز لطف طرفداران هر تیم به همدیگر یا داورها شنیده ایم. البته وقتی برخی مسولان کشور در اظهارنظرها، مناظره ها و حتی بحث های کارشناسی به راحتی از واژه های توهین آمیز و القاب دشنام مانند استفاده می کنند، دیگر نمی توان از بقیه جامعه انتظار دیگری داشت. نمونه اش همین آخرین اظهار نظر نماینده مجلس درباره مخالفان طرح صیانت مجازی!

سوال این است که چرا حداقل امروز دیگر یاد نگرفتیم و نمی گیریم مخالفت و نقد و حتی موافقت خود را مؤدبانه و منطقی بیان کنیم؟ چرا بجای نقد (اصولی ، غیر اصولی، سازنده و حتی مخرب) فقط از دشنام استفاده می کنیم؟ چرا اینقدر بی مهابا و راحت زبان و قلم به فحش باز می کنیم حتی در مواردی که فقط اختلاف نظر داریم و نه پدرکشتگی؟ چرا تا با اظهار نظر، عقیده، تحلیل و یا شیوه عملکرد و زندگی کسی مخالف هستیم علاوه بر بستن انواع تهمت ها، از رکیک ترین فحش ها دریغ نمی کنیم؟ چرا حتی کسانی که فرهیخته و تحصیلکرده و هستند یا حداقل ادعای فرهنگ و ادب دارند هم چنین چیزهایی شاهدیم؟ چرا گمان میکنیم فحش بجز خنک کردن دلمان، میتواند کارکرد اصلاحی داشته باشد؟

درست است که فرهنگ ضدفرهنگ دشنام در سراسر جهان است اما تکثیر بیشتر آن در این روزها بسیار اهمیت دارد. کودکی که در چنین جامعه ای رشد کند ، میراث پدران خود را چگونه حفظ خواهد کرد؟ شاید وقت آن است قبل از بازکردن دهانمان کمی بیشتر در این باره بیندیشیم. 

 

عصر ایران   عباس مدحجی

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 12
  • 13
  • 14
  • ...
  • 15
  • ...
  • 16
  • 17
  • 18
  • ...
  • 19
  • ...
  • 20
  • 21
  • 22
  • ...
  • 35
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • موعود موجود

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 13
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 20
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 23
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس