امان از نقاب تقوا ...
شرارت ما سڪہاے زیادے میپوشد
اما هیچڪدام بہ خطرناڪے نِقاب تقوا نیست
امان از نقاب تقوا …
شرارت ما سڪہاے زیادے میپوشد
اما هیچڪدام بہ خطرناڪے نِقاب تقوا نیست
امان از نقاب تقوا …
ما در زیارت عاشورا چیزی حدود هجده دعا
میکنیم که متناسب با آن، هجده مقام را از خدا میخواهیم.
درخواستهای انسان در زیارت عاشورا، دنیوی و مادی و فانی نیست، بلکه همگی معنوی است.
ما در زیارت عاشورا، همراه با این دعاها، هجده مقام را از خدا درخواست میکنیم که بعضی از آنها بهقدری بالاست که اگر زیارت عاشورا وجود نداشت، نمیتوانستیم باور کنیم که کسی جرأت درخواست آنها را از خدا داشته باشد.
اینها خیلی خواستههای بزرگی هست و انسان از آنها درجات سلوک را یاد میگیرد، چون از پایین شروع میشود و به بالا میرسد.
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
و اما آن مقامها:
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۱- مقام خونخواهی امام حسین علیهالسلام
⬅️ ان یرزقنی طلب ثارک
اینکه کسی بخواهد خونخواهی امام حسین را بکند، مقام خیلی بالایی است، چون خونخواهِ اصلی ابیعبدالله، امام زمان است.
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۲- مقام وجاهت عند الله
(آبرومندی نزد خدا)
⬅️ اللهم اجعلنی عندک وجیها
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۳- مقام معِیَّت(همراهی) با معصوم
⬅️ ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخرة
⬅️ مع امام منصور
(این درخواست، بسیار ویژه است، چون تمام
انبیا و اولیا آرزویش را داشتهاند).
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۴- مقامی که درخواست میکنیم تمام مراحل زندگی ما، درهمتنیده با معصوم باشد.
⬅️ اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد…
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۵- مقام شهادت
⬅️ و مماتی ممات محمد و آل محمد
چون مرگ همه معصومین از پیامبر تا امام حسن عسکری علیهمالسلام، با شهادت بوده.
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۶- رسیدن به مقام محمود
⬅️ ان یُبِلِّغنی المقام المحمود
در قرآن آیهای داریم که به پیامبر میگوید: نماز شب بخوان تا به مقام محمود برسی. مقام محمود از نگاه بیشتر مفسران، یعنی مقام شفاعت.
خود شفاعت شدن، یک مقامی است که به هر کسی نمیرسد (لا یملکون الشفاعة… شفاعت به هر کس نمیرسد).
حالا یک مقامی هست که از شفاعتشدن بالاتر است و آن هم مقام شفاعتکردن است و ما در این فراز، این را از خدا میخواهیم.
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۷- مقام مشارکت در مصیبت ولیّ معصوم
⬅️ لقد عظمت الرّزِیّة… بک علینا
⬅️ و اسئل الله بحقکم… ان یعطینی بمصابی بکم…
(یعنی مصیبت شما را، مصیبت خودم میدانم)
⬅️ الحمد لله علی عظیم رزِیّتی
(دقیقا در اینجاست که انسان مصیبت را برای خودش میداند)
این مقام، خیلی عظیم است و خیلی باید دربارهاش بحث کرد.
داستان زیارت عاشورا، داستانِ یکیشدن با اهلبیت است، قرار است از این طریق، به شجره حیات متصل شویم.
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۸-مقام برائت
(برای دوری و تبرّیجستن از بعضی جریانها و افراد و نیز بعضی خصوصیتها)
⬅️ و بالبرائة من اعدائکم
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۹- مقام لعن
این مقام، آنقدر مهم است که در زیارت عاشورا بر سلام اولویت دارد. اول صدتا لعن میدهیم و بعد صد سلام.
(جاروب کن خانه سپس میهمان طلب)
⬅️ اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد
نکته: چهره اصلی برائت و لعن، بعد از ظهور دیده میشود، چون ما مردم اصلا تا قبل از ظهور نمیفهمیم کسانی که باعث و بانی ماجرای کربلا بودهاند، ما را از چه نعمات زیاد و برکات بزرگی محروم کردهاند.
ما الآن از دنیای بعد از ظهور چیزی نمیدانیم و درک نمیکنیم. اصل برائت در آن زمان اتفاق میافتد.
یعنی وقتی ظهور انجام میشود و میفهمیم چه چیزی را از ما گرفتهاند، تازه حسّ واقعیِ برائت را درک خواهیم کرد.
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۱۰- مقام سِلم
⬅️ انی سلم لمن سالمکم
⬅️ و ولیّ لمن والاکم
این مقام، عبارت است از مقام دوستی با دوستان و دوستداران اهلبیت، برای تشکیل یک شبکه متحد در راه تحقق منویّات این خاندان.
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۱۱- مقام حَرب
⬅️ حرب لمن حاربکم
این مقام، یعنی مقام دشمنی با دشمنان اهلبیت، برای پالایش آن شبکه متحد و همچنین مبارزه با موانع رشد بشر.
آیا شما فکر میکنید هر کسی میتواند به مقام مجاهدت برسد؟
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۱۲-مقام ایثار
ما در زیارت عاشورا این مقام را درخواست میکنیم و لااقل ادای آن را درمیآوریم.
ایثار یعنی بذل بهترینها، و ما زیارت عاشورا بهترین داشتههای خود را فدای امام میکنیم.
⬅️ بابی انت و امی
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۱۳- مقام قربة الی الله
باید گفت: مقام قرب و نزدیکی به خدا، بالاترین مقام ممکن است، منتها مراتب بالای آن فقط به کمک و دستگیری ولیّخدا که در این مسیر پیشتاز است، ممکن میشود.
⬅️ انی اتقرب الی الله…
⬅️ اللهم انی اتقرب الیک…
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۱۴- مقام دوستی و نزدیکی به اهلبیت
⬅️ انی اتقرب الی الله و الی رسوله و الی …
این مقام نیز، امتداد مقام قربة الی الله است.
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۱۵_مقام معرفت اهلبیت
(چرا که در حدیث داریم: من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیة)
⬅️ اکرمنی بمعرفتکم و معرفة اولیائکم…
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۱۶- مقام ثبات قدم و اهل تزلزل نبودن
⬅️ ان یثبّت لی عندکم قدم صدق
⬅️ ثبّت لی قدم صدق عندک مع الحسین…
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۱۷- مقام رجعت، که هرکسی قادر نیست به این مقام برسد و شخص باید خیلی کارها در این راه انجام دهد.
⬅️ و ان یرزقنی طلب ثارکم مع امام منصور
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
۱۸- مقامی که خدا به ما درود بفرستد
⬅️ اللهم اجعلنی فی مقامی هذا ممن تناله منک صلوات و رحمة و مغفرة
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
ما در زیارت عاشورا، خیلی از این مقامها و خواستهها را بهصورت لامکان و لازمان میخواهیم.
یعنی درخواست خود را محدود به یک زمان و مکان خاص نمیکنیم.
⬅️ فی هذا الیوم و فی موقفی هذا و ایام حیاتی
(یعنی الآن و اینجا و همه روزهای عمرم)
⬅️ و لا جعله الله آخر العهد منی…
(یعنی الیالابد باشد و محدود به حال نباشد)
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
اکنون در پایان این مطلب باید گفت که هدف خلقت ما انسانها، رشد نامحدود ما از طریق کسب معرفت و محبت و خشوع در برابر خدا و همچنین ولی خداست.
لذا این درخواستهای بیانتهایی که ما در زیارت عاشورا به درگاه خدا عرض میکنیم، کاملاً همسو با هدف خلقت ماست.
یعنی اگر به مقامات فوق دست یابیم، در واقع تا سطوح بسیار بالایی از هدف خلقت دست یافتهایم.
به اضافه مردم
چرا باید «بهاضافه مردم» را خواند؟
نوشته: روحالله رشیدی
ناشر: راهیار، چاپ اول 1399
144 صفحه، 16000 تومان
****
دوستی كه كتاب «بهاضافه مردم» را با عنوان فرعی «ده اصل اساسی برای كار فرهنگی» به دستم داد، از كتاب و نویسندهاش تعریف كرد و معتقد بود با توجه به موضوع و قالب كتاب، آن را خواهم پسندید. خودم البته در نگاه اول چندان امیدوار نبودم و كتاب را در كنار مجموعهای از کتابهای نخوانده و تلنبار شده گذاشتم تا سر فرصت ورقی بزنم و نگاهی به آن بیندازم.
بیحوصلگی و ناامیدیام ناشی از تصوری بود كه بخش عمدهای از کتابهای انقلابی و مذهبی در مخاطب به وجود آورده و عناوینی مانند جبهه فرهنگی انقلاب موجب پیشداوری میشود.
نمیدانم به خاطر حجم مختصر كتاب بود یا رنگ قرمز جذاب جلدش، یا حتى شاید به دلیل اسم زیبا و متفاوتش كه دو سه روز بعد كتاب را برداشتم و شروع كردم به ورق زدن. راستش اصلاً انتظار نداشتم این كتاب كه برای توجیه و راهنمایی فعالان فرهنگی انقلابی و اعضای بسیج مساجد و … نوشته شده اینطور راضیکننده و اثرگذار باشد.
نثر روان و صمیمی كتاب در كنار فرم جذاب و صفحهآرایی شیك و حرفهای موجب شد كه جدیتر به صفحاتش نظر كنم. چارچوب صحیح و ساختار منطقی كتاب، رویكرد کاملاً كاربردی و عملیاتی آن و ذكر مثالهای ملموس و عینی متعدد در هر فصل باعث شده تا مباحث بسیار قابلاستفاده و قابلفهم باشد.
هر چه پیشتر رفتم تعجبم از عقلانیت در محتوای كتاب و سر و شكل آراستهاش بیشتر شد، زیرا برخلاف انتظارم نه خبری از شعارهای كلی و تعارفات رسمی بود و نه تكرار بحثهای كلی و عمومی كه برای خواننده قابل پیشبینی هستند.
نخستین بخش از فصول دهگانه كتاب به «مردممحوری» پرداخته و نقش مردم و مخاطبان را در فعالیت فرهنگی بررسی كرده است.
نویسنده در همان آغاز بهصراحت از خوانندگان خود میپرسد:«مردمی بودن یعنی چه؟ تلقی عمومی ما از این مفهوم آن است كه اگر گروهی از مردم، در برنامههای ما شركت كنند و مخاطب ما شوند، همین یعنی مردمی بودن! در این صورت، مردم را «سیاهیلشکر»ی میبینیم كه تنها به درد پر کردن مجالس و سالنهای ما میخورند!» و سپس اضافه میکند: «جمهوریت یعنی رجوع منظم و مداوم به آرای مردم و مشاركت دادن آنان در اداره جامعه»
نویسنده در همان آغاز بهصراحت از خوانندگان خود میپرسد:«مردمی بودن یعنی چه؟ تلقی عمومی ما از این مفهوم آن است كه اگر گروهی از مردم، در برنامههای ما شركت كنند و مخاطب ما شوند، همین یعنی مردمی بودن! در این صورت، مردم را «سیاهیلشکر»ی میبینیم كه تنها به درد پر کردن مجالس و سالنهای ما میخورند!» و سپس اضافه میکند: «جمهوریت یعنی رجوع منظم و مداوم به آرای مردم و مشاركت دادن آنان در اداره جامعه»همین نكته كافی بود تا من خواننده را میخكوب كند و با كتاب همراه سازد. در روزگاری كه برخی افراد به اسم جریان انقلابی و حزباللهی رسماً این ركن اساسی نظام جمهوری اسلامی را تخطئه میکنند و بنیان مردمسالاری دینی را بیمحابا مخدوش میسازند و حتى بیشرم و خجالت میگویند كه هر چه مشاركت در انتخابات پایین بیاید، آرای ما در صندوقها بیشتر میشود(!)، پیدا كردن كسی كه از موضع تفكر انقلابی چنین صریح و شفاف بر نقش محوری مردم اصرار كند، غنیمت و نعمت است.
نویسنده در اصل نهم با عنوان «اولویتمحوری» نیز وقتی به شناخت اولویتها میپردازد، با ذكر مثالی چنین میگوید:«در محله ما، مسئلهای مانند طلاق وجود دارد و خانوادههای زیادی درگیر این مسئله هستند؛ اما مسجد محله، بیتوجه به این مسئله، كارهای روزمره و کلیشهای خود را انجام میدهد. انگار نه انگار كه در محله آنها كسانی دچار مشكل هستند، تبعات فرهنگی و اخلاقی طلاق را هم نمیبینند. این مسجد، اولویتشناس نیست.»
فصول دیگر كتاب مانند «مشارکتپذیری حداكثری» نیز از این واقعبینی و توجه به مسائل و دغدغههای محسوس و عینی خالی نیست. كتاب با یك تلنگر جدی و صریح به مخاطب پایان مییابد:«سؤال این است:آیا ابتدا برنامههای ما از كیفیت افتادند و بعد مردم نیامدند، یا اول مردم نیامدند بعد برنامههای ما بیکیفیت شدند و مجبور شدیم برای خالی نبودن عریضه، پول خرج كنیم و شام بدهیم تا مردم را بیاوریم؟»
سؤالی كه میتوان در بسیاری مصادیق و موارد تكرار كرد و پرسید، از صدا و سیمایی كه با بحران مخاطب روبروست تا صفوف نمازهای جمعه و مساجد كه روز به روز خلوتتر میشوند!
پاسخ نویسنده نیز به همین اندازه صریح و شفاف است:«بیاعتنایی مردم به برنامههای فرهنگی از زمانی شروع شد كه برنامهها در فرم و محتوا زبان مردم را گم كرد و از مؤلفههای مردمی خالی شد. مردم آنگاه به برنامههای فرهنگی پشت كردند كه طراحان و مجریان برنامههای فرهنگی به مردم پشت كردند!»
متأسفانه پاسخ نیز، پاسخی است كه میتوان در بسیاری حوزههای دیگر از سیاسی و اقتصادی تا اجتماعی و دینی تكرار كرد. كتاب «بهاضافه مردم» گرچه مجموعهای مختصر است و بهعنوان دستنامه و كتاب راهنمای كار فرهنگی تدوین شده، اما بهخوبی میتواند فهمی روشن و نگاهی عمیق برای كار درستتر و اثرگذارتر در خواننده جوان خود ایجاد كند.
محمدزائری
این مقاله گرچه در مورد جامعه غربی است اما متاسفانه درمیان جامعه ایران وشکاف طبقاتی موجود وظهور تازه به دوران رسیده ها هم این ویژگی ها دیده می شود!!!!!
در مهمانیهای شبانۀ آدمهای پولدار چه میگذرد؟
دختر عیاش» استعارهای جنسیتزده و طبقاتی است که زنان را بهدلیل دسترسی به جهانی از ثروت و قدرت که بهصورت تاریخی از آن محروم شدهاند، تنبیه میکند.
اشلی میرز، استاد جامعهشناسی دانشگاه بوستون، به لطف ویژگیهای ظاهریاش توانست به مهمانیهای دیوانهواری راه بیابد که جز مردان پولدار و مدلها کس دیگری امکان ورود به آنها را نداشت. مهمانیهایی که قرار بود خستگی همیشگی این مردان قدرتمند را با افراطیترین خدمات برطرف کند. تحقیق او سراغ بازیگران مختلفی میرود که در این نمایشِ جلوهفروشانۀ ثروت و قدرت نقش ایفا میکنند. از کسانی که این مهمانیها را ترتیب میدهند، تا کسانی که به آنها دعوت میشوند.
به گزارش عصرایران به نقل از ترجمان علوم انسانی، اَشلی میرز در لیترریهاب نوشت:
سال ۲۰۱۰، شروع کردم به دوستی با بزمآرایانِ۱میخانهها، یعنی آدمهایی که برای «اشخاص بسیار مهم» جهان مراسم عیشونوش ترتیب میدهند. چند سال بعدی عمرم به این گذشت که روزها با ۴۴ بزمآرا مصاحبه کنم و شبها، در حالی دنبالشان راه بیفتم که کفشهای پاشنهدهسانتیِ لازم را میپوشیدم و کیف شَنِل دستدوم روی دوشم میانداختم؛ آن اوایل در نیویورک و بعدها در میامی، همپتونز و کَن.
یک استاد جامعهشناسی شبها تا دیروقت در میخانههای شبانهای که بطریفروشی۲ میکردند چه کار داشت؟ همزمان با احیای اقتصاد پس از رکود بزرگ، رفتهرفته روشن شد که جریان دستاوردهای مالی بهنحو نامتناسبی بهسوی آنهایی است که از قبل در صدر نردبان طبقاتی قرار گرفته بودند. درحالیکه نرخ بیکاری بهتدریج بالا میرفت، بانکدارها جشن تولدهای میلیوندلاری میگرفتند و الیگارشها در میفرِ لندن، در بریزوبپاشِ بطریفروشی گوی سبقت را از یکدیگر میربودند.
پولدارها سرخط اخبار را با آثار هنری گرانقیمت، قایقهای تفریحی و هواپیماهای شخصی اشغال میکردند و همۀ اینها با جزئیات رنگارنگ در شبکههای اجتماعی منتشر میشدند؛ از همه چشمگیرتر صفحۀ بچه پولدارهای اینستاگرام بود و حتی فید اینستاگرام ملانیا ترامپ -این را در سال ۲۰۱۶ حین اسکرولکردن با دهانی که از حیرت باز مانده بود فهمیدم- که قرار بود بهزودی بانوی اول کشور شود. او پوشیده در کتهای خز در آن پنتهاوسِ طلایی در خیابان پنجم۳، برای گرفتن سلفی ژست گرفته بود.
من بهایندلیل به مجلس عیش آدمهای خیلی مهم پیوستم که میخواستم بفهمم پولدارها چه فکری دربارۀ ریختوپاشهای لگامگسیختهای میکنند که از دید آنها که بیرون گود نشستهاند، کارهایی مسخره و مضحک به نظر میرسد.
آنچه دریافتم اقتصاد عجیبی بود از زیبایی و پول که هم در صورتبندیاش از جنسیت بهگونهای بهتآور کلیشهای بود و هم در یافتن شیوههای برای ترکیبِ استثمار و لذت، شگرف و عجیب به نظر میرسید. پنج نکتۀ عجیبی که از عیاشی با آدمهای خیلی مهم جهان فهمیدم را در ادامه بخوانید.
پولدارها مُضحکاند و خودشان این را میدانند
در قلمروی مجالس عیش آدمهای خیلی مهم، میخانهها موقعیتی برای جتسوارها۴درست میکنند تا ازرهگذر بطریفروشی ثروتشان را به نمایش بگذارند. پیش از همهگیری کُرونا، اضافهبهای یک بطری شامپانی در میتپکینگ دیستریکت، چیزی حدود ۱۰۰۰ درصد بود. بطریها اندازههایی بزرگ و نامهایی برگرفته از کتاب مقدس دارند: یربعام (۴.۵ لیتر) و متوشالح (۶ لیتر). دومی معادل ۸ بطری معمولی است و یک شیشۀ آن، حوالی سال ۲۰۱۵ در نیویورک، ۴۰ هزار دلار قیمت داشت.
با افزایش اندازۀ بطریها در منو، قیمتشان نه بهصورت خطی، بلکه تصاعدی افزایش مییابد، ازآنرو که آنچه این افراد واقعاً میخرند نه محتوی بطری، بلکه زرقوبرق آن است. در دنیای این میخانهها به ولخرجترینها لقب «وال» دادهاند. والها آدمهاییاند که در یک شب بیش از ده هزار دلار خرج میکنند.
برخی از والها صورتحسابهای افسانهای دارند؛ یکی از آنها ژو لو، تاجر بدنام مالزیایی است که در سال ۲۰۱۰ در سن تروپز، طی یک شب بیش از ۲ میلیون دلار خرج کرده است. (لو اکنون پناهندهای بینالمللی است که در سه کشور بهجرم کلاهبرداری تحت تعقیب است).
هنگامیکه والها ولخرجی را شروع میکنند، فضای میخانه از هیجان لبریز میشود: حاضرین پایکوبی میکنند و وقتیکه زنان پیشخدمت بطریهای شامپانیِ پوشیده از فشفشه را سر میز پولدارها میبرند، عکس میگیرند.
اما بیرون از باشگاه، در طول مصاحبه، وقتی از این آدمها دربارۀ صورتحساب میخانهشان میپرسیدم، از چنین اسرافکاریهایی مشمئز میشدند و اکثرشان این کارها را بهعنوان چیزی مبتذل و «مضحک» تقبیح میکردند.
مشتریهایی که هزاران دلار خرج عیاشی در میخانههای شبانه کرده بودند، وقتی در کافههای ساکت یا سالن اجتماعات شرکتها حرف میزدند، اهمیت این مبالغ را از آنچه هست کمتر نشان میدادند و به سایر مشتریانی اشاره میکردند که به خرجهای بیشتر شهرهاند؛ مشتریانی ازقبیل الیگارشها یا عربها.
یک بانکدار در نیویورک به من گفت «اینها آدمهاییاند که نان بازویشان را نمیخورند». مشتریهایی که من با آنها ملاقات کردهام میخواستند سختکوش و سزاوارِ موفقیت مادیشان بهنظر برسند. آنها با اندکی گلایه استدلال میکردند که وقتی به این سختی کار میکنند، آیا لیاقت آن را ندارند که گاهگداری دست به تفریحات افراطی بزنند؟
اینجا یکی از تنشهای بنیادین امتیازات طبقاتی پدیدار میشود: سرآمدان اقتصادی اغلب از واقعیتِ ثروتشان، و نابرابریای که این ثروت مدافع آن است ناراحتاند، اما درعینحال از آنچه با خود به ارمغان میآورد لذت میبرند.
در مهمانیهای تشریفاتی آدمهای خیلی مهم هیچ زنی دیده نمیشود. دختر اما فراوان است
هر میخانهای برای اینکه بتواند خود را بهمنزلۀ مکانی درجه یک متمایز کند، به جمعیتی نیازمند است که بهاصطلاح «باکیفیت» باشند و این کیفیت در دو شاخص خلاصه میشود: مردانی که پول داشته باشند و زنانی که زیبا باشند.
هدف این است که همیشه تعداد زنان بهنحوی چشمگیر بیشتر از مردان باشد. میخانهها برای نیل به این هدف بزمآرایان را استخدام میکنند تا زنانی را به خدمت گیرند که از نوعِ بسیار خاصی از زیباییِ دسترسیناپذیر بهره داشته باشند: مدلهایی از دنیای مُد که لاغر، غالباً سفیدپوست و معمولاً جواناند.
بزمآرایان تلاش زیادی میکنند تا مدلهایی را از دنیای مُد پیدا کنند، آنها را به خدمت بگیرند و به میخانهها بیاورند؛ معمول این است که آنها را با غذاهای رایگان و گیلاسهای تمامنشدنی شامپانی، و نیز گاهی با حملونقل و اقامت رایگان در مقاصد گردشگری جتسوارها همچون کَن و سنبارت، تطمیع کنند. از مدلها که بگذریم، بهترین جایگزینها «عادیهای خوب» هستند، زنانی با ظاهری که میتوانست از آنِ یک مدل باشد.
این زنان دو نشانۀ جسمانی بااهمیتی را دارند که خبر از جایگاه رفیع اجتماعیشان میدهد: بلندقامتی و باریکاندامی؛ هرچند ممکن است چند سانتیمتر کوتاهتر یا چند سالی پیرتر از معیارها باشند و به این ترتیب بود که این استاد جامعهشناسی توانست جایی در این بازی پیدا کند.
تمام زنانی که این «سرمایۀ جسمانی» را دارند همهجا دختر خوانده میشوند. در میخانۀ آدمهای خیلی مهم، هیچ زنی نیست، چون «دختر»، دستۀ اجتماعی بهطور کلی متفاوتی است از زن. فقط هم مربوط به سنوسال نیست. من نیز در ۳۲ سالگی، حدوداً ده سال جوانتر از اکثر آن مردها، همچنان دختر بودم. دختر دیگر چیست، وقتی هر زنی میتواند از سالهای نوجوانی تا دهۀ چهارم زندگیاش دختر باشد؟
واژۀ «دختر» در اواخر قرن نوزدهم در انگلستان، بهمنظور توصیف زنانِ مجردِ طبقۀ کارگر که فضای اجتماعی نوظهوری میان کودکی و بزرگسالی را اشغال کرده بودند رواج یافت.
دختر، بااینکه کودک نبود، ازاینمنظر کودکانه تلقی میشد که هنوز مانده بود تا همسر یا مادر بشود و تصور میشد که خود را مشغول سرگرمیهای «سبکسرانهای» همچون تفریحات شهری میکند. هر زنی درنتیجۀ نشستوبرخاست با یک بزمآرا، پوشیدن کفش پاشنهبلند و عضو شدن در یک میخانۀ آدمهای خیلی مهم، تبدیل به دختر میشود. زیرا در این جهان دورازدست، منطقی ناگفته اما بهشدت مورد توافق وجود دارد: دخترها ارزشمندند، اما زنان نه.
دختران ارز هستند، اما بیشترین ارزش را برای مردان دارند
اکثر بزمآرایانی که من با آنها عیشونوش کردم، خاستگاه اجتماعی بلندمرتبهای نداشتند. از خانوادههای طبقۀ متوسط یا کارگر آمده بودند و تعداد اندکی از آنها دانشگاه را تمام کرده بودند. باایناحوال، شامپانی گرانقیمت مینوشیدند و با طبقۀ مرفه فضایی اجتماعی را شریک میشدند.
این بهخودیخود در آمریکا، با نرخ نسبتاً پایین تحرک اجتماعیاش، دستاوردی چشمگیر است. دختران راهی پیش پای بزمآرایان مینهند تا با طرفهای ارزشمند در فضاهایی اختصاصی ملاقات کنند، فضاهایی که درغیراینصورت هیچ شانسی برای حضور در آنها نداشتند.
بزمآرایان با تعدادی «دختر خوب» میتوانند توجه مدیران میخانهها را جلب کنند که به آنها شبی ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ دلار بپردازند تا در فضاهای متعلق به آنها مهمانی بر پا کنند. دخترها همچنین به بزمآرایان کمک میکردند تا با مردان ثروتمند پیوندهای اجتماعی برقرار کنند.
بزمآرایان این مردان ثروتمند را به چشم سرمایهگذاران بالقوه برای ریسکهای تجاریشان، ازقبیل راهانداختن میخانه یا رستوران خودشان میدیدند. یک بزمآرا که پیش از آنکه در یک میخانۀ اختصاصی میزبانِ مدلها باشد، در محلۀ زادگاهش، تلفن همراه میفروخت، شرح داد که چگونه مدیریت یک باشگاه و مشتریانِ درجه یک آنجا را تحت تأثیر قرار داده است: «کل کاری که باید بکنی اینه که با یه مشت دختر اینور و اونور بری».
واضح بود که مردان میتوانند از دخترها برای پیشبرد جاهطلبیهای اجتماعی و تجاریشان استفاده کنند. آنچه وضوح کمتری داشت این بود که خودِ دخترها هم میتوانند از زیباییشان منتفع شوند. معلوم شد که زیبایی زنانه برای مردان ارزش بیشتری داشت تا برای دخترانی که زینتبخش آغوش آنها بودند. دختران میتوانستند مولد بازده هنگفتی از سرمایهای باشند که تقریباً بهتمامی در دستان مردان متمرکز شده است.
بزمآرایان مرد برای بهرهبردن از زیبایی دخترها از بزمآرایان زن، که برای موفقیت در این شغل دستوپا میزدند، موقعیت بهتری داشتند. در نیویورک، تنها یکی از هفده میخانهای که مرتب در آن حضور داشتم متعلق به یک زن بود. جهان زندگیِ شبانۀ آدمهای خیلی مهم را مردان برای مردان اداره میکنند؛ دختران سوخت این جهاناند.
مردان پولدار عاشق تنفر از مدلها هستند
علیرغم تمام ارزشی که مدلها برای این محیط داشتند، بزمآرایان و مشتریها هر دو آنها را به دیدۀ تحقیر نگاه میکردند و جدی نمیگرفتند. زنان با استفاده از «سرمایۀ جسمانی» خود، همان مشخصۀ اصلیای که در بدو امر برای ورود به فضای آدمهای خیلی مهم نیاز داشتند، وارد وضعیت مبهمی میشدند که سایر کیفیتهایشان را تقریباً نامرئی میکرد.
واقعیت این است که من در این محیط با زنانی گوناگون، با سوابق و اهداف حرفهای متنوعی ملاقات کردم. این درست که تعداد زیادی مدل کمسنوسال و تحصیلنکرده میزهای بزمآرایان را شلوغ میکردند، اما دانشجوهایی با رشتههایی اعماز مُد، حقوق و تجارت نیز آنجا بودند.
اغلب کنار زنان شاغل جوانی مینشستم که حرفۀ تازۀ خود را در حوزههای متنوعی همچون معاملات ملکی و پزشکی آغاز کرده بودند. اما بهایندلیل که مهمان بزمآرایان بودند، مردان فرض را بر این میگذاشتند که همگی «دختران عیاشی» هستند که شغل و زندگی شخصیشان لاجرم بیثبات است.
مشتریها از اینکه شبها در کنار دختران عیاش باشند خوششان میآمد، اما آخرین چیزی که میخواستند در نور روز ببینند، همین دختران بودند، زیرا تصور میکردند چنین زنانی بیبندوبارند و به درد رابطۀ بلندمدت نمیخورند. دختران عیاش منبعی برای روابط سطحی بودند، اما گزینهای برای همسر آینده نه.
«دختر عیاش» استعارهای جنسیتزده و طبقاتی است که زنان را بهدلیل دسترسی به جهانی از ثروت و قدرت که بهصورت تاریخی از آن محروم شدهاند، تنبیه میکند. کمتر دانشجو، مدل، و بههمینترتیب، استاد جامعهشناسیای میتواند از پس هزینۀ شامخوردن و رقصیدن در بنگاههای اعیانی منهتن برآید. عبارت «دختر عیاش» این مفروضات عمیقاً طبقاتی و جنسیتزده را در خود دارد که اگر زنی از زیباییاش بهمنظور دسترسی به جهان قدرت مردان استفاده کند، از اصول اخلاقی عدول کرده است. و خدا نکند که در این حین خوش هم بگذراند!
واقعیت این است که آنجابودن جداً مفرح است
اکنون که این جهان جنسیتزده را توصیف کردم که در آن «دخترها» در کفشهای پاشنهبلند برای رقابتهایِ جایگاهیِ مردان به رژه وادار میشوند، ممکن است از خود بپرسید که زنان چرا اصلاً در این مهمانیها مشارکت میکنند؟ دلیل اصلیاش این است که این کار را دوست دارند. برای آنها تجربۀ عیش در مکانهای تفریحیِ اختصاصی، ملاقات با سلبریتیها و پرواز با جتسوارها هیجانانگیز است.
آنها همچنین از اینکه مورد توجه مردان ثروتمند و قدرتمند باشند، به شوق میآمدند. از دریچۀ نگاه این مردان، زنان به چیزی نزدیک میشوند که خود و اکثریت زنان دیگر، درغیراینصورت از آن محروماند: قدرت اقتصادی. در این نظم استثماری، زنان بازیگرانی فعالاند و به دنبال لذت هم هستند.
پینوشتها:
• این مطلب را اَشلی میرز نوشته است و در تاریخ ۲۲ می ۲۰۲۰ با عنوان «Five Surprising Things I Learned from Partying with Rich People» در وبسایت لیترریهاب منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۴ تیر ۱۳۹۹ با عنوان «در مهمانیهای شبانۀ آدمهای پولدار چه میگذرد؟» و ترجمۀ علی امیری منتشر کرده است.
•• اشلی میرز (Ashley Mears) نویسنده و جامعهشناس آمریکایی است که سابقاً مدل بوده است. او نویسندۀ کتاب قیمتگذاری بر زیبایی: ساختهشدن یک مدل (Pricing Beauty: The Making of a Fashion Model) است و در مطبوعاتی مانند نیویورکتایمز و ال نوشته است. جدیدترین کتاب میرز آدمهای خیلی مهم (Very Important People: Status and Beauty in the Global Party Circuit) نام دارد.
[۱] club promoter
bottle-service [۲]: فروش الکل بهصورت بطری در غذاخوریها و میخانهها. این خدمت بسیار گرانقیمت است و اغلب در ازای دریافت بهایی خیلی بیشتر از ارزش بطری ارائه میشود [مترجم].
[۳] یکی از گرانترین و مشهورترین خیابانهای نیویورک [مترجم].
[۴] Jet-set: مردمان ثروتمند و محبوب که برای لذت مرتب به اقصی نقاط جهان سفر میکنند [مترجم].
آدمی به مرور آرام میگیرد، بزرگ میشود
بالغ میشود و پای اشتباهاتش میایستد
آنها را به گردن دیگران نمیاندازد و دنبال مقصر نمیگردد
گذشتهاش را قبول میکند، نادیدهاش نمیگیرد
و اجازه میدهد هر چیزی که بوده در همان گذشته بماند.
آدمی از یک جایی به بعد می فهمد
که از حالا باید آیندهاش را از نو بسازد
اما به نوعی دیگر میفهمد
که زندگی یک موهبت است، یک غنیمت است،
یک نعمت است و نباید آن را فدای آدمهای بیمقدار کرد!
اصلا از یک جایی به بعد
حال آدم خودش خوب میشود…
?محمود دولتآبادی
?کتاب جای خالی سلوچ