مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

مامانتو بیشتر دوست داری یا باباتو؟

06 بهمن 1396 توسط مدیر النفیسه

مامانتو بیشتر دوست داری یا باباتو؟

سوالی که پدر بزرگ مادربزرگ،دایی و خاله و عمو و عمه ممکن است بپرسند.
گاهی این سوال را پدر یا مادر به شوخی از کودک میپرسد و انتظار دارد فرزند او را انتخاب کند
پدر یک نیمه از بدن روانی کودک است و مادر نیمه دیگر بدن روانی کودک.
بدن روانی کودکمان را با این سوالات دو پاره می کنیم. ترس از اجبار به انتخاب بین پدر و مادر، کودک را مضطرب و وحشتزده خواهد کرد. ا
ولین نیاز روانی کودک امنیت و ارامش است. هرگز حتی به شوخی این سوال را نکنید و اجازه ندهید کسی فرزندتان را در چنین موقعیتی قرار دهد.
رویا نوری

 نظر دهید »

چگونه به سوالات کودکمان در مورد مرگ جواب دهیم؟

06 بهمن 1396 توسط مدیر النفیسه

چگونه به سوالات کودکمان در مورد مرگ جواب دهیم؟

والدین باید بدانند که مثل هر موضوع دیگری که در مورد سوالات کودکان وجود دارد نباید از پاسخ دادن طفره بروند وباید متناسب سن‌شان به آنها پاسخ دهند
.اولین و بهترین پاسخ این است که «او نمی‌خورد، نمی‌خوابد،درد نمی‌کشد و بدنش دیگر کار نمی‌کند.» شاید بپرسد “تو کی می‌میری؟” این ممکن است والدین را ناراحت کند در حالی که کودک در حال تجربه است و درکی ندارد. در جواب باید بگویید “مامان و بابا قوی و سالم هستند و وقت زیادی پیش تو می‌مانند” در اینجا نباید اشاره به مرگ شود؛
منظور کودک از این سوال درباره مفهوم تنهایی است و اینکه او مراقب خود را از دست خواهد داد یا نه.

 نظر دهید »

تو مرا عصبانی می کنی

06 بهمن 1396 توسط مدیر النفیسه

تو مرا عصبانی می کنی

یکی از مهمترین وظایف والدین صبوری است.

کودکان ممکن است کارهای زیادی کنند که موجب ناراحتی شما شوند اما این شمایید که باید آرامش تان را حفظ کنید. شما الگوی کودکان تان هستید، یا به بیان دیگر او شما را مبنایی برای رفتارهای آینده اش قرار می دهد، بنابراین خونسردی خود را حفظ کنید تا بعدها که کمی آرام تر شدید، از رفتاری که با فرزندتان کرده اید، پشیمانی به سراغ تان نیاید.

پس نگویید تو مرا عصبانی میکنی، بگویید من از اینکار ناراحت میشوم، مسئولیت احساس خود را به عهده بگیرید!

 نظر دهید »

خاطره‌ای از دکترشفیعی کدکنی

06 بهمن 1396 توسط مدیر النفیسه

 

نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم.
از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم…

پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد،
می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!…
اما پدر گفت:
خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما……..
حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم،
دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود
کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم
روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم.
آن سال، همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قدشان….
پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛
رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد.
گفتم: این چیست؟
گفت: “باز کنید؛ می فهمید".
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
گفتم: این برای چیست؟
گفت: “از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند.”

راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟!
فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان!
مدیر گفت: از کجا می دانی؟
کسی به شما چیزی گفته؟
گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد.
روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی!

هزار تومان بوده نه نهصد تومان!
آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را
برداشته بود
که خودم رفتم از او گرفتم؛
اما برای دادنش یک شرط دارم…
گفتم: “چه شرطی؟”
گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟!
گفتم: هیچ، فقط شنیده بودم که خدا ده برابر کار خیرت را به تو بر می گرداند، گمان کردم شاید درست باشد…

خاطره‌ای ازدکتر شفیعی کدکنی

 نظر دهید »

مردها و زنها وقتی عصبانی میشوند

06 بهمن 1396 توسط مدیر النفیسه

مردها را عصبانی نکنید!!

وقتی مردها عصبانی میشوند قابلیت انقباض عضلاتشان به مراتب بالا میرود و توانایی کتک زدن انها بیشتر میشود
مردها در عصبانیت فقط دوست دارند از موضوع فرار کنند. انها به حل مسئله فکر نمیکنند تلاش نکنید تا متقاعدشان کنید
اکثر مردها در عصبانیت شخصیتی بد بین ..نا مهربان دارند..فقط یک راه دارد
سکوت کنید.
وقتی سکوت کنید زودتر ارام میشوند.وقتی ارام شدند راحت تر متقاعد میشوند

 

زن ها را عصبانی نکنید!!
زنها وقتی عصبانی میشوند قدرت جسمیشان از بین میرود اما به همان ترتیب قدرت زبانی بالایی دارند .
یک زن در عصبانیت تمام بدی هایی که در طول عمرش به او کردید را در پنج دقیقه طوری جلوی چشمانتان میاورد که باور نمیکنید
غرزدن از ویژگی های بارز همه زنان است. یک زن را وقتی عصبانی کردید عواقبش را تا یک هفته و گاهی تا یک ماه باید بپذیرید.
زنها ماجرای عصبانیتشان را در تمام این مدت با خود حمل میکنند.

دکتر محمود انوشه

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 202
  • 203
  • 204
  • ...
  • 205
  • ...
  • 206
  • 207
  • 208
  • ...
  • 209
  • ...
  • 210
  • 211
  • 212
  • ...
  • 452
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • ترنم گل
  • زفاک
  • ریحانه مقدم

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 14
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 32
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 31
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس