لازم است والدین در تربیت فرزندشان روش یکسانی داشته باشند.
لازم است والدین در تربیت فرزندشان روش یکسانی داشته باشند.
کودکان سخت ترین درخواست والدین متحد را راحتتر از ساده ترین درخواست والدین متناقض اجرا می کنند.
لازم است والدین در تربیت فرزندشان روش یکسانی داشته باشند.
کودکان سخت ترین درخواست والدین متحد را راحتتر از ساده ترین درخواست والدین متناقض اجرا می کنند.
با کودکان خود بازی کنید و در
حین بازی مسائلی همچون؛
عدالت،
رعایت نوبت،
پذیرشِ حق،
با جنبه بودن و…
را به او یاد دهید.
توصیه به پدران:
تحقیقات نشان داده برای داشتن فرزندان باهوش آنان را هر روز در آغوش بکشید.
علت نمازهای روزانه از زبان رسول خدا(ص)
چرا نماز صبح می خوانیم ⁉️
صبح آغاز فعالیت شیطان است هرکه در آن ساعت نماز بگذارد و خود را در معرض نسیم الهی قرار دهد از شر شیطان در امان می ماند.
چرا نماز ظهر می خوانیم ⁉️
ظهر، همه عالم تسبیح خدا می گویند زشت است که امت من تسبیح خدا نگوید و نیز ظهر وقت به جهنم رفتن جهنمیان است لذا هر که دراین ساعت مشغول عبادت شود از جهنم بیمه می شود.
چرا نماز عصر می خوانیم ⁉️
عصر زمان خطای آدم و حواست و ما ملزم شدیم در این ساعت نماز بخوانیم و بگوییم ما تابع دستور خداییم.
چرا نماز مغرب می خوانیم ⁉️
مغرب لحظه پذیرفته شدن توبه حضرت آدم است و ما همه به شکرانه آن نماز می خوانیم.
چرا نماز عشا می خوانیم ⁉️
خداوند متعال نماز عشا را برای روشنایی و راحتی قبر امتم قرار داد.
عجیب ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب تر…امتحاناتی که هر هفته می گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را تصحیح می کرد…آن هم نه در کلاس،در خانه…دور از چشم همه
اولین باری که برگه ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم…نمی دانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم…
فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه ها برگه هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده اند به جز من…به جز من که از خودم غلط گرفته بودم…
من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم…بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می کردم تا در امتحان بعدی نمره ی بهتری بگیرم…
مدت ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید،امتحان که تمام شد ، معلم برگه ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت… چهره ی هم کلاسی هایم دیدنی بود… آن ها فکر می کردند این امتحان را هم مثل همه ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می کنند… اما این بار فرق داشت…این بار قرار بود حقیقت مشخص شود…
فردای آن روز وقتی معلم نمره ها را خواند فقط من بیست شدم… چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می گرفتم ؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی کردم و خودم را فریب نمی دادم…
زندگی پر از امتحان است… خیلی از ما انسان ها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می گیریم تا خودمان را فریب بدهیم … تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم… اما یک روز برگه ی امتحانمان دست معلم می افتد… آن روز چهره مان دیدنی ست…
آن روز حقیقت مشخص می شود و نمره واقعی را می گیریم…
راستی در امتحان زندگی از بیست چند شدیم؟