انسان دو نوع معلم دارد : آموزگار و روزگار
انسان دو نوع معلم دارد :
آموزگار و روزگار
هرچه با شیرینی از اولی نیاموزی، دومی با تلخی به تو می آموزد.
اولی به قیمت جانش، دومی به قیمت جانت.
انسان دو نوع معلم دارد :
آموزگار و روزگار
هرچه با شیرینی از اولی نیاموزی، دومی با تلخی به تو می آموزد.
اولی به قیمت جانش، دومی به قیمت جانت.
پدرم دلواپسِ آیندهی خواهرم است، اما حتی یکبار هم اتفاق نیفتاده که با هم به کافی شاپ بروند، در خیابان قدم بزنند و گاهی بلند بلند بخندند.
خواهرم نگران فشار خون پدرم است؛اما حتی یک بار هم نشده خواسته هایش را به تعویق بیندازد تا پدر کمی احساس آرامش کند.
مادرم با فکرِ خوشبختیِ من خوابش نمیبرد. اما حتی یکبار هم نشده که با من در موردِ خوشبختیام صحبت کند و بپرسد: فرزندم چه چیزی تو را خوشحال میکند؟
من با فکرِ رنج و سختیِ مادرم از خواب بیدار میشوم. اما حتی یکبار هم نشده که دستش را بگیرم، با او به سینما بروم، با هم تخمه بشکنیم، فیلم ببینیم و کمی به او آرامش بدهم.
ما از نسلِ آدمهای بلاتکلیف هستیم.
از یکطرف در خلوتِ خود، دلمان برای این و آن تنگ میشود،
از طرف دیگر، وقتی به هم میرسیم، لالمانی میگیریم!
انگار نیرویی نامرئی، فراتر از ما وجود دارد که دهانمان را بسته تا مبادا چیزی در مورد احساس مان بگوئیم!
راستی چرا؟؟؟
کاش بودنها را قدر بدانیم
به خدا قسم
نبودنها
همین نزدیکی هاست…!!!
در دنیای امروز به دنبال شادی نگردید.
شادی، مقصدی برای رسیدن نیست، بلکه روش زندگی کردن است…
شادی را برای خودتان خلق کنید..
زمانی که بخواهید
وصیتنامه بنویسید
متوجه خواهید شد
تنها کسی که از داراییتان
سهمی ندارد خودتان خواهید بود
پس از زندگییتان تا میتوانید خوب استفاده کنید!