از زندگییتان تا میتوانید خوب استفاده کنید!
زمانی که بخواهید
وصیتنامه بنویسید
متوجه خواهید شد
تنها کسی که از داراییتان
سهمی ندارد خودتان خواهید بود
پس از زندگییتان تا میتوانید خوب استفاده کنید!
زمانی که بخواهید
وصیتنامه بنویسید
متوجه خواهید شد
تنها کسی که از داراییتان
سهمی ندارد خودتان خواهید بود
پس از زندگییتان تا میتوانید خوب استفاده کنید!
چند قانون زندگی
قانون اول: اگر فکر میکنی کاری اشتباهه، انجامش نده
قانون دوم: در صحبتها همیشه دقیقا همون چیزی رو بگو که منظورته
قانون سوم: هیچوقت طوری زندگی نکن که سعی کنی همه رو از خودت راضی نگه داری
قانون چهارم: سعی کن هر روز یاد بگیری و دست از یادگرفتن بر نداری.
قانون پنجم: در صحبت با دیگران هیچوقت راجع به خودت بد حرف نزن.
قانون ششم: هیچوقت دست از تلاش برای رسیدن به رویاهات بر ندار.
قانون هفتم: سعی کن راحت نه بگی، از نه گفتن نترس.
قانون هشتم: از بله گفتن هم نترس.
قانون نهم: با خودت مهربون باش.
قانون دهم: اگه نمیتونی چیزی رو کنترل کنی، بزار به حال خودش.
قانون یازدهم: سعی کن از اتفاقات و حالات منفی دوری کنی.
قانون دوازدهم: برای رضایت دیگران، کاری رو انجام نده که دوست نداری.
قانون سیزدهم: سعی کن ببخشی، اما فراموش نکن.
قانون چهاردهم: در هیچ حالتی، سطح خودت رو به اندازه طرف مقابلت پایین نیار.
قانون پانزدهم: حرف ناحقی رو که نمیپسندی تائید نکن.
قانون شانزدهم: به کسانی لطف کن که استحقاقش رو داشته باشن، لطف تورو وظیفت ندونن
قانوون هفدهم: با کسی که ازش خوشت نمیاد، همنشینی نکن.(دو رو نباش)
قانون هجدهم: در یاد دادن، بخشنده باش.
قانون نوزدهم: از کسی ناراحت هستی بهش بگو، ناراحتیتو بگو، دلیلش رو بگو و انتظار عذرخواهی داشته باش.
قانون بیستم: عاشقی کن.
زن گاهی سعی میکند
مردانه بازی کند
مردانه کار کند
مردانه قدم بردارد
اما هرکاری هم که بکند زن است احساس دارد لطیف است یکجا عقب مینشیند محبت تورا میخواهد
این متن رو همیشه سرلوحه زندگیتون قرار بدید؛
“راضی باش” به هر چی اتفاق افتاد که اگه خوب بود زندگیتو “قشنگ” کرد و اگه بد بود تو رو “ساخت” …
“مدیون باش” به همه آدمای زندگیت که خوباش بهترین “حسارو” بهت میدن و بداش بهترین “درسارو” …
“ممنون باش” از اونی که بهت یاد داد همه شبیه “حرفاشون” نیستن و همیشه همونجوری که میخوای “پیش نمیره” …
زندگی همینقدر ساده اس …
سربازان وارد روستائی شدند و به همه زنان تجاوز کردند به استثناء یک زن که با مقاومت توانست سربازی را بکُشد و سر او را ببُرد.
پس از برگشت سربازان به پادگانها واقامتگاه ها ، همه زنان نیز از خانه هایشان بیرون آمدند و لباسهای پاره پاره خود را با گریه ای دلسوزانه جمع می کردند به جزء آن زن.
از خانه اش با عزت و افتخار در حالی خارج شد که با در دست داشتن سر آن سرباز ، به دیگر زنان با تحقیر نگاه می کرد و گفت:
تصور داشتید بگذارم به من تجاوزی کند بدون آنکه بمیرم یا او را بکشم؟!
زنهای روستا به یکدیگر نگاه کردند و تصمیم گرفتند او را بکشند تا مبادا با شرافتش بر آنها برتری داشته باشد و هنگام بازگشت همسرهایشان پرسیده شود چرا همانند او مقاومت نکردید.
بنابراین با حمله ای دست جمعی ، او را کشتند.
(شرافت را کشتند تا خفت و ننگ زنده بماند)
هر انسان شریفی را
می کُشند
دروغ می بندند
تا
فسادشان آشکار نشود