مثل بادکنک باش!
مثل بادکنک باش!
با اینکه میدونه زندگیش به نخی بنده
بازم توی آسمون میرقصه و میخنده
همیشه بخند و نگران نباش
بدون که نخ زندگیت دست خداست!
مثل بادکنک باش!
با اینکه میدونه زندگیش به نخی بنده
بازم توی آسمون میرقصه و میخنده
همیشه بخند و نگران نباش
بدون که نخ زندگیت دست خداست!
#پندانه
ما هر کسی را طوری می کُشیم
بعضی ها را با گلوله
بعضى ها را با حرف
بعضی ها را با کارهایی که کرده ایم !
و بعضی ها را
با کارهایی که تا به امروز
برای آنها نکرده ایم!!
#داستایوفسکی
#پندانه
مردی وارد کاروانسرایی شد تا کمی استراحت کنه، کفشاشو گذاشت زیر سرش و خوابید، طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند !
یکی از اون دو نفر گفت: طلاها رو بزاریم پشت اون جعبه..
اون یکی گفت: نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره..
گفتند: امتحانش کنیم کفشاشو از زیر سرش برمیداریم اگه بیدار باشه معلوم میشه..!
مرد که حرفای اونا رو شنیده بود، خودشو بخواب زد، اونها کفشاشو برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد..!
گفتند: پس خوابه! طلاها رو بزاریم زیر جعبه…
بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو برداره اما اثری از طلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهاش رو بدزدن!!
یادمان باشد در زندگی هیچ وقت خودمان را به خواب نزنیم که متضرر خواهیم شد…
سخنان رهبر انقلاب درباره زنان “بدحجاب”: نقص آنها ظاهری است، نقص این حقیر باطن است
به گزارش سایت دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله خامنهای، رهبری در مهرماه سال 91 در جمع روحانیون خراسان شمالی درباره برخورد با جوانان و زنان “بدحجاب” تاکید کردند: “
مدارا کنید، ممکن است ظاهر زنندهاى داشته باشد (خب) داشته باشد. بعضى از همینهایى که در استقبالِ امروز بودند، در عرف معمولى به آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباختهى به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصى دارد، مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهاى این حقیر باطن است؛ نمىبینند. ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهى از منکر هم میکند؛ نهى از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت.”
#پندانه
در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!!
به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمیکند، دائم جلو می تازد.
میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق بال در آورد.
این است “رسم رفاقت…” در “غیاب” یکدیگر” حافظ آبروی” هم باشیم..
#بدگویی_ممنوع