هرکس تنها به قاضی رود، راضی برگردد.
همسرش را لِه و لَوَرده و کبود کرده است. هم جسمش را، و هم روح و روان و شخصیتش را.
بعد با پُز روشنفکرانهی خاصی میگوید: زنهای ایرانی مثلِ کشورهایهای خاورمیانهاند. دموکراسیبردار نیستند. تا یک ذره فضا باز میشود و به آنها آزادی میدهی، سرکش و طغیانگر میشوند. یا شورش و انقلاب میکنند؛ یا تجزیهطلب میشوند، و یا اسلحه برمیدارند و به جانِ هم میافتند. حتما باید یک دیکتاتوریِ رضاخانی و آتاتورکی، یا مُعمّر قذافی و صدّامی بالایِ سرشان باشد. هم مدیریتشان کند، و هم اگر پایشان را کج گذاشتند با چماق تویِ سرشان بکوبد.
میگویم: راستَش من در تمام عمرم سه چهار تا زن بیشتر ندیدهام؛ مادر و خواهر و خاله و عمه و زنهایی از این دست. لذا نمیتوانم در مورد تمام زنان ایرانی، از زنده و مرده و آمده و نیامده گرفته، تا آشنا و غریبه، اینطور مثلِ تو محکم و کُلی حکم کنم. تازهشم همین چند زنِ زندگی من خیلی دموکراتتر از مردان زندگیام بودهاند. اگر دموکراسی، یعنی رعایت حقوق بشر، و حق اظهار نظر و آزادیِ بیان و عمل دادن به همگان، و شفافیت خبری، و مدارا با خَلق، و پاسخگویی به اعضای جامعه؛ والّا زنهای زندگیِ من خیلی دموکراتتر از مردها بودهاند.
اما برفرضِ محال که این کلیگوییِ تو درست باشد و زنهای ایرانی مثل کشورهای خاورمیانه باشند؛ اما مگر دیکتاتوریهای همیشه حاکم در تاریخِ این کشورها فرصت رفتارِ دموکراسیوار به مردمانشان داده بودند که انتظار داشته باشیم مردم یکهویی از فضای استبدادی به دموکراسی پَر بکشند. دموکراسی هم مثل هر چیز دیگری با تمرین به دست میآید.
اصلا مگر کشورهای دموکراتِ کنونی یک شَبِه اینطوری شدهاند. همین تاریخ سیصد چارصدساله کشورهای ژیگولوی غربی را بخوان. پر است از وحشیگری و قتل و غارت و بردهداری و استعمار و زورگویی؛ و بعد تشکیل جامعهی مدنیِ قلابی و جعلی که فقط رنگولعابی گولزننده از دموکراسی داشته، و بعد رسیدن به اوّلیات دموکراسی.
خلاصه آنکه، اول کمی فرصتِ تمرین و مسابقه به حریف بده، بعد در مورد تواناییها و رفتارش به داوری بنشین. هرکس تنها به قاضی رود، راضی برگردد.
دکتر محسن زندی