از سختی ها بحران نسازیم
#پندانه قدیم تر ها وقتی که برف می بارید یک ظرف بر می داشتند می رفتند توی حیاط . لایه ی روی برف را با دست پس می زدند و قسمت سفید و تمیز برف را جمع می کردند می ریختند توی ظرف. بعد می آمدند توی اتاق، می نشستند زیرِ کرسی. ظرف را می گذاشتند روبه رویشان. رویش شکر و شیره میریختند و میخوردند. کاری که حتی تصورش هم برایمان شاید کمی سخت باشد. به این قضیه که فکر می کنم می بینم شاید تنها دلیلِ شاد بودن نسل های قبلمان همین باشد. آنها از هر اتفاقی در جهت به جریان انداختن مسیر زندگی بهره می بردند. سختی بود. خیلی بیشتر از حالا حتی. ولی از سختی ها بحران نمی ساختند که بعد نتوانند آن بحران را حل کنند. کمی شکر می ریختند رویش. می نشستند زیرِ کرسی و میخوردندش! حلش می کردند..