تاثیر مادر افسرده بر کودک
کودک بیمار و سرما خورده درمان میشود
کودک باصبر وحوصله از شیر گرفته میشود
کودک گرسنه غذامیخورد
ولی کودکی که مادری مضطرب و ناامن دارد آسیب خواهد خورد و تا آخر عمر اسیر این آسیب خواهدماند
کودک بیمار و سرما خورده درمان میشود
کودک باصبر وحوصله از شیر گرفته میشود
کودک گرسنه غذامیخورد
ولی کودکی که مادری مضطرب و ناامن دارد آسیب خواهد خورد و تا آخر عمر اسیر این آسیب خواهدماند
? کسی که خدا او را در بر گرفته
️ازجوانمرد پرسیدند: نشان کسی که خدا او را در بر گرفته است، چیست؟
گفت: آن که
از فرق تا قدمش همه از خدا بگوید.
دستش از خدا بگوید،
پایش از خدا بگوید،
نشستن و رفتن و دیدنش از خدا بگوید
و حتی نَفَسَش، نَفَسَش از خدا بگوید.
مثل مجنون که به هر که می رسید از لیلی می گفت، به زمین و به دریا و به دیوار، به مردم و به درخت و به گوسفندان…
️مومن مجنونی است که لیلی اش خداوند است.
حکایت در باب چهار هندو است که در مسجد به نماز می ایستند وقتی صدای موذن برمی آید یکی از آنها با آن که خود در نماز است می گوید: ای موذن بانگ کردی وقت هست.
هندوی دیگر در همان حال به وی می گوید: سخن گفتی و نمازت باطل است
سومی به دومی می گوید: به او طعن نزن که نماز تو هم باطل است.
سپس هندوی چهارم می گوید: خدا را شکر که من مثل شما سه تن سخن نگفتم.
بدین گونه بالاخره نماز هر چهار تن تباه می شود.
دراین حکایت هر کدام از این چهار هندو نمادی هستند از انسانهایی که به عیب خود کور می باشند و به عیب دیگران بینا و آگاه…
چار هندو در یکی مسجد شدند
بهر طاعت راکع و ساجد شدند
مثنوی معنوی
مولوی
#پندانه
شخصی به پسرش وصیت کرد که
پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید، میخواهم در قبر در پایم باشد.
وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به عالم اظهار کرد، ولی عالم ممانعت کرد و گفت: طبق اساس دین ما ، هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمیشود!
ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سر انجام تمام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع مشورت کردند، که سر انجام به مناقشه انجامید…
در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد، پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه(وصیت نامه) پدرش است و به صدای بلند خواند:
پسرم! میبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و این همه امکانات حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم. یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد، هوشیار باش، به توهم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد. پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته ام استفاده کنی و در راه نیک و خیر به مصرف برسانی و دست افتاده گان را بگیری، زیرا یگانه چیزی که با خود به قبر خواهی برد همان اعمالت است.
راه سوم
روزی رندی خطایی مرتکب می شودو او را نزد حاکم می برند تا مجازات را تعیین کند.
حاکم برایش حکم مرگ صادر می کند اما مقداری رافت به خرج می دهد و به وی می گوید.
اگر بتوانی ظرف سه سال به خرت سواد خواندن و نوشتن بیاموزانی از مجازاتت درمی گذرم .
رند هم قبول می کند و ماموران حاکم رهایش می کنند .
عده ای به رند می گویند مرد حسابی آخر تو چگونه می توانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد بدهی ؟
رند می فرماید : انشاءالله در این سه سال یا حاکم می میرد یا خرم پس همیشه امیدوار باشید.