چقدر خوب شد زن شدیم
چقدر خوب شد زن شدیم
کمد و اتاقمان را به هم میریزیم و همه چیز را از اول سرجایش مرتب میگذاریم
آن وقت فکر میکنیم آمادهایم برای گرفتن تصمیمات بزرگ
وسط غمبادهای روزانه شروع میکنیم به شستن ظرفها و بازی کردن با کف روی سینک ظرفشویی
تمام غمهایمان را همراه سرامیکها آشپزخانه میساییم و میساییم و با قدرتتر میسایم
جارو را محکمتر روی فرش میکشیم و فکر میکنیم تمام خوره های فکریمان از لوله جارو بالا میرود
دست به ساختن میزنیم
شیرینی و کیک و غذاهای عجیب عجیب میپزیم و از خلق کردنهایمان حس بهتری میگیریم
مینشینم برای مرتب کردن فکرهایمان رج به رج کامواها را همراه فکرها میبافیم
دکور خانه را عوض میکنیم و تنهایی با کشیدن مبلها خودمان را از نفس میاندازیم و فکر میکنیم چه انتقامی!
بعد به جان خودمان و صورتمان و دستهایمان می افتیم
داشتم فکر میکردم چه خوب است به جز پیاده رفتن و سیگار کشیدنهای معمول مردها ما کارهای متنوعتری داریم برای مقابله با مشکلات.
چقدر خوب شد که زن شدیم