صبر تنها عصبانی نشدن نیست
?صبر تنها عصبانی نشدن نیست
صبر یعنی اینکه قادر باشید هفت تا از احساسات خود را
- تنفر
- علاقه
- لذت
- اضطراب
- خشم
- غم
- ترس
را در خود کنترل، مدیریت و مهار کنید
?صبر تنها عصبانی نشدن نیست
صبر یعنی اینکه قادر باشید هفت تا از احساسات خود را
- تنفر
- علاقه
- لذت
- اضطراب
- خشم
- غم
- ترس
را در خود کنترل، مدیریت و مهار کنید
“جراتمندی” به معنی پرخاش نیست!
مهارتی بسیار مهم که همه ما به آن نیاز داریم، مهارت جراتمندی است. این مهارت حدفاصل بین منفعل بودن و پرخاشگر بودن افراد است و همه انسانها همیشه در روابط خانوادگی و بینفردی خود نیاز به این مهارت دارند.
بعضیها وقتی انتظارشان برآورده نشده و پاسخ منفی میشنوند، خودخوری میکنند اما هیچ نمیگویند و به دلایل مختلف (ترس از ابراز عقیده و به خطر افتادن منافع و…) معتقدند که «صلاح نیست مخالفت کنم!» یا ممکن است رفتار منفعلانهای بروز دهند. این افراد به نوعی ممکن است درونگرا باشند.
آنها به شدت مستعد اضطراب و دلهره هستند چرا که هیچوقت حرفشان را بیان نمیکنند.
در حقیقت گروه منفعل کسانی هستند که احترام دیگران را نگه میدارند اما احترام خود را نگه نمیدارند.
عده دیگر هم هستند که گاهی حرف دلشان را میگویند اما با پرخاشگری و تندخویی!
یعنی طرف مقابل را کاملا تحت تاثیر، تهدید و تخریب قرار میدهند. این افراد احترام طرف مقابل را به هیچوجه نگه نمیدارند.
گروه سوم، رفتاری مابین دو گروه اول دارند: یعنی عقیدهشان را ابراز میکنند اما با رعایت احترام و ادب.
این اتفاق به شرطی میافتد که فرد تکنیکهای مختلفی را بداند. مثلا بلد باشد با دیگران همدلی کند، طرف مقابل را درک کند اما در نهایت حرف خود را با جراتمندی بیان کند.
?این متن رو همیشه سرلوحه زندگیتون قرار بدید؛
“راضی باش” به هر چی اتفاق افتاد که
اگه خوب بود زندگیتو “قشنگ” کرد
و اگه بد بود تو رو “ساخت” …
“مدیون باش” به همه آدمای زندگیت .
که خوباش بهترین “حسارو” بهت میدن
و بداش بهترین “درسارو” …
“ممنون باش” از اونی که بهت یاد داد
همه شبیه “حرفاشون” نیستن و همیشه
همونجوری که میخوای “پیش نمیره” …
زندگی همینقدر ساده اس …
خانه که لرزید بچهها بیرون دویدند. پایین ساختمان که رسیدند یادشان آمد پدربزرگ داخل خانه مانده. یکی از پسرها خود را با عجله رساند به داخل خانه.
⁃ پدربزرگ بدو بیا بریم پایین.
⁃ چرا؟
⁃ زلزله اومدهها. همه همسایهها توی خیابونن.
پدر بزرگ با آرامش، خرما و سبزی را گذاشت لای نان لواشی که روی آن پنیر مالیده بود. نان را لوله کرد و توی کیسه فریزر قرار داد.
دل پسر مثل سیرو سرکه میجوشید. حرصش گرفته بود. خواست فریاد بزند : «پدربزرگ، برای این کار وقت هست. فعلا پاشو جون مون رو نجات بدیم.»
پدربزرگ نگاهی مهربان به نوه اش انداخت.
- اینها نذر امام مجتباست. خدا بیامرزه مادربزرگتون رو. سی و سه سال پیش در چنین شبی نذر کرد اگه مامان فاطیتون زنده بمونه به بی بضاعتها افطاری بده. ۱۴ سال پیش مادربزرگ رفت، اما نذرش که نرفت…
نیم ساعت بعد، پدربزرگ همچنان داشت خاطره میگفت. همه اعضای خانواده دورش ایستاده بودند. آرامش عجیبش، روی زلزله را کم کرده بود. مامان فاطی دیگ شله زرد نذری را گذاشت روی اجاق گاز. چشمهایش خیس بود.
*به بهانه زلزله نخستین ساعات بامداد ۱۴رمضان
محمدرضا مهاجر
? اگر به مشکلاتت بیش از حد توجه کنی به آنها خوراک داده ای.
توجه خوراک ذهن است به هرچه که توجه کنی قویتر میگردد.
هرگز با توجه کردن به بدبختی ها به آنها خوراک نرسان.
به چیزهای منفی کمتر توجه کن. در باره رنجهایت زیاد سخن نگو و آنها را بزرگ نکن.
بیشتر به شادی متمایل شو، توجه ات را به شادی های کوچک معطوف کن.
لحظات کوتاه شادی را ارج بگذار و خودت را کامل در آنها غرقه کن.
اینگونه آن لحظات کوتاه رشد خواهند کرد و در تمام زندگی ات منتشر خواهند شد.