قایق لجبازی
این نقاشی که ” قایق لجبازی” نامگذاری شده نمایش رفتار همسرانی است که میخواهند حرف خودشان را به کرسی بنشانند و به خواسته های همدیگر توجه نمی کنند???
این نقاشی که ” قایق لجبازی” نامگذاری شده نمایش رفتار همسرانی است که میخواهند حرف خودشان را به کرسی بنشانند و به خواسته های همدیگر توجه نمی کنند???
ازدواج وانتخاب
➕میگم چرا این پسر رو برای ازدواج انتخاب کردی ؟
➖میگه اخه خیلی پسر خوبی است!
➕میگم برای ازدواج مناسب ما دنبال پسر خوب نیستیم
بلکه باید دنبال پسر مناسب باشید!
دیگری می گوید :
➖خیلی منو دوست داره میگه بدون تو میمیرم!
➕میگم ما در روانشناسی به این اشخاص میگیم اختلال شخصیت وابسته!
مراجع دیگر می گوید:
➖خیلی خیلی پسر خوب مهربونی است اصلا دوست نداره منو ناراحت کنه!
➕میگم ما در روانشناسی به این تیپ افراد میگیم مهر طلب ها!
➖میگه قصد ازدواج داریم والدین نمیزارن !
➕میگم چرا نمیزارن رو ول کنید
بگید چه چیزی در پسر هستش که اون رو واسه ازدواج انتخاب کردی!
➖می گوید دوستش دارم دوستم داره!
➕میگم مگر فاکتور اصلی ازدواج عشق دوست داشتن است!
اگر اینا باشه 6 ماه بعد ازدواج 90 درصد از بین میره تکراری میشه!
➖میگه پس چیا هستند فاکتورای ازدواج!
?واینجا هستش که پی میبریم
چقد بی سواد رابطه ازدواج هستیم!
هر اتفاقی رو در جامعه دنبال می کنیم
هر حادثه ای رو پی گیر هستیم
هر مدلی رو دنبال می کنیم
هر خبر جدید رو پی گیر هستیم!
☹️ولی اما…..سواد زندگی کردن رو دنبال نمی کنیم!
بدون شنا بلد بودن می پریم تو آب و غرقمی شیم و می گیم سرنوشت اینجوری واسم رقم زده بود انگار!
در حالیکه ما تعیین کننده سرنوشت خودمان هستیم…
چرا کودک تنها از یک سینه شیر میخورد؟
گاهی ممکن است چفت کردن دهان نوزاد به دور یک سینه به هر علتی مثل احتقان یا متورمتر بودن سینه یا تفاوتی در نوک سینهها برایش سختتر باشد و به همین دلیل، آن سینه را رد کند. گاهی نیز نوزاد در یک سمت بدن مادر راحتتر است، برای مثال، شاید او در یکی از گوشهایش دچار عفونت شده است یا شاید به تازگی واکسینه شده و سمتی از بدنش که واکسن زده است، درد دارد.
خانوادهای که خودمان ساختیم
زندگی ما قرار بود شیرینتر شود. خواستیم بچهدار شویم تا کمی زندگیمان از یکنواختی دربیاید و بتوانیم عشقمان را با یک کودک تقسیم کنیم، اما راستش آنطور که میخواستیم نشد.
در بارداری من خیلی حساس و زودرنج شده بودم. رابطهٔ عاشقانهمان کمی کمرنگ شده بود. زیاد برای او وقت نمیگذاشتم و انتظار داشتم هوایم را داشته باشد. او هم اوایل بیش از اندازه هوایم را داشت. روزی چند بار به من زنگ میزد. سفارشها را چند برابر بهتر انجام میداد و هر روز راجع به مسائل مختلف بارداری مطالعه میکرد و برایم تعریف میکرد. راستش کمی پرتوقع شدم. فراموش کردم که من هم باید هوای او را داشته باشم. تمام سختیهای بارداری را روی دوش خودم میدیدم و هر روز به او یادآوری میکردم که چقدر بارداری سخت است. راستش من بارداری راحتی داشتم؛ ویارم کم و محدود بود و اغلب سرحال و آرام بودم. بچهمان که به دنیا آمد ترسیدم توجه او را از دست بدهم. او هم خسته شد. احساس میکرد علاوه بر یک کودک باید تماموقت مراقب من هم باشد. رابطهمان روز به روز کمرنگتر شد. بیشتر وقتش را بیرون از خانه میگذراند. احساس میکردم که حتی علاقهاش به کودکمان هم دارد کم میشود. من باید کاری میکردم، پس توجهم را به او بیشتر کردم. یادآور شدم که کودکمان چقدر شبیه اوست و چقدر از اینکه پدر بچهمان است خوشحالم. بارها از او بابت کمکهایش در بارداری تشکر کردم. حالا او بیشتر هوای هر دومان را دارد و هر سه بیشتر حس خانواده را داریم.
مادرشو
34 درصد خانوارهای ایرانی «تک فرزند» و 14 درصد «بدون فرزند» هستند.