"مرنج و مرنجان"
“مرنج و مرنجان”
شخصی خدمت عارفی رسید و به ایشان گفت مرا موعظه کن.
ایشان گفت؛
مرنج و مرنجان
گفت خب مرنجانش راحت است
کسی را نمیرنجانم ولی مرنج را چه کنم؟
ایشان جواب داد خودت را کسی ندان
عیب کار ما این است که ما خودمان را کسی میدانیم.
تا کسی به ما میگوید
بالای چشمت ابروست عصبانی میشویم.
وقتی خودمان را کسی بدانیم
از همه می رنجیم….??