غفلت از پدر و مادر
توشادمیشوی
بازی میکنی
باخیالی آسوده بچگی ات رامیکنی
غافل ازاینکه آجرهای دیوارشادی ات
ازدیوارِعمرِپدرومادرت کم میکند!
هنوزبچه ای
این را زمانی خواهی فهمیدکه دیگرنیستند!
توشادمیشوی
بازی میکنی
باخیالی آسوده بچگی ات رامیکنی
غافل ازاینکه آجرهای دیوارشادی ات
ازدیوارِعمرِپدرومادرت کم میکند!
هنوزبچه ای
این را زمانی خواهی فهمیدکه دیگرنیستند!
زن که باشی ….
زن که باشی اگریک شب را از سردرد یا ناراحتی تاصبح بیدارماندی
کمی شرایط سخت است..
مثلا بعدازساعتهای بی خوابی و کِسالتت نزدیک ظهر چشمانت گرمِ خواب می شود.. اما میان خواب و بیداری یادت می افتد لباس ها رانشُسته ای بازحمت چشمانت را بازمیکنی و روی پا می ایستی..لباسها را میشویی و همانطور که کنار ماشین لباسشویی ایستاده ای و باهمان چشمان خمارِ نیمه بازت به چرخش لباسها خیره شده ای یادت میفتد برای شام باید فکری کنی..
به سمت آشپزخانه می روی.. درب یخچال را باز میکنی خمیازه ای می کشی، مواد اولیه ای که برای پختن غذای مورد علاقه ی همسر یا فرزندت لازم است برمیداری ،باهمان حالت خواب آلود مشغول تدارک خوراکی برای شام میشوی…
دراین مرحله از شدت خواب و خستگی ، چشمانت تار می بیند و هرچند دقیقه یک بار باید اشک های بی خوابی ات را پاک کنی تا بهتر ببینی که داری چه می کنی ، مبادا نمکِ غذایت کم یا زیاد شود…!
قابلمه را روی اجاق میگذاری.. درحینِ روشن کردنِ شعله هایِ اجاق، در دلت می گویی میتوانم شعله را کم کنم و کمی دراز بکشم، تاسردرد و بی خوابی ام قدری التیام یابد..
اما گرد و غبارِ روی پیشخوان، توجهت را جلب میکند.. دستمالی به دست می گیری تا همه جارا تمیزکنی.. حین گردگیری، یادت می فتد که باید جارو هم بکشی…! شاید بعد از آن بشود کمی بخوابی…
گردگیری تمام میشود.. باهمان حالتِ خواب آلود و بی حال و بی رمق به سراغ جارو میروی.. روشنش میکنی وبه هرجان کندنی هم شده تمام خانه را مرتب میکنی..
درحالتی که به سختی روی پایت ایستاده ای، تمام اطراف را براندازی می کنی…پیش خودت می گویی کارهاتمام شد.. با لبخندِ رضایتی دراوج خستگی می روی روی مبل تاکمی درازبکشی …
ناگهان صدای زنگِ در ، مانع از بستن پلکهایت می شود… فرزندت ازمدرسه برگشته است… باید غذایش را گرم کنی و بعد هم بالای سرش بنشینی تا مبادا تکالیفش را اشتباه انجام دهد.. حواست هم باید باشد که ازخستگی، بی حوصله نباشی..
مهم نیست چقدرخسته ای و چقدر خوابت می آید…
مهم نیست دیشب رانخوابیده ای..
حتی سردرد یا احتمالِ بیمارشدنت هم مهم نیست…
همسر و فرزندت ، نیاز به رسیدگی و آرامش دارند…!"”
این فقط یک سکانس خیلی خیلی کوتاه از زندگی یک زن بود
زن که باشی.. برای خودت زندگی نمی کنی…
زن بودن سخت است..
مادر بودن، خیلی سخت تر….!
والدین قرار نیست اختلاف نداشته
باشند، دعوا نکنند و همیشه با هم موافق باشند.
کودک قرار است از والدینش روش درست حل اختلاف را بیاموزد.
قرار است ببیند پدر و مادرش با دو عقیده مختلف چگونه بر سر یک مسئله به تفاهم میرسند.
قرار است ببینند با داشتن اختلاف، عشق و محبت به پایان نمیرسد.
والدین قرار است به فرزندشان نشان دهند انسان حتی با خودش هم تفاهم ندارد چه برسد به دیگری، اما با احترام، ابراز درست عقاید، با گوش دادن به هم میتوان یک جایی به تفاهم رسید و مشکلات را حل کرد، و قرار است از هر اختلافی هر دو نفر پیروز بیایند نه تنها یک نفر
زن که باشی ….
زن که باشی اگریک شب را از سردرد یا ناراحتی تاصبح بیدارماندی
کمی شرایط سخت است..
مثلا بعدازساعتهای بی خوابی و کِسالتت نزدیک ظهر چشمانت گرمِ خواب می شود.. اما میان خواب و بیداری یادت می افتد لباس ها رانشُسته ای بازحمت چشمانت را بازمیکنی و روی پا می ایستی..لباسها را میشویی و همانطور که کنار ماشین لباسشویی ایستاده ای و باهمان چشمان خمارِ نیمه بازت به چرخش لباسها خیره شده ای یادت میفتد برای شام باید فکری کنی..
به سمت آشپزخانه می روی.. درب یخچال را باز میکنی خمیازه ای می کشی، مواد اولیه ای که برای پختن غذای مورد علاقه ی همسر یا فرزندت لازم است برمیداری ،باهمان حالت خواب آلود مشغول تدارک خوراکی برای شام میشوی…
دراین مرحله از شدت خواب و خستگی ، چشمانت تار می بیند و هرچند دقیقه یک بار باید اشک های بی خوابی ات را پاک کنی تا بهتر ببینی که داری چه می کنی ، مبادا نمکِ غذایت کم یا زیاد شود…!
قابلمه را روی اجاق میگذاری.. درحینِ روشن کردنِ شعله هایِ اجاق، در دلت می گویی میتوانم شعله را کم کنم و کمی دراز بکشم، تاسردرد و بی خوابی ام قدری التیام یابد..
اما گرد و غبارِ روی پیشخوان، توجهت را جلب میکند.. دستمالی به دست می گیری تا همه جارا تمیزکنی.. حین گردگیری، یادت می فتد که باید جارو هم بکشی…! شاید بعد از آن بشود کمی بخوابی…
گردگیری تمام میشود.. باهمان حالتِ خواب آلود و بی حال و بی رمق به سراغ جارو میروی.. روشنش میکنی وبه هرجان کندنی هم شده تمام خانه را مرتب میکنی..
درحالتی که به سختی روی پایت ایستاده ای، تمام اطراف را براندازی می کنی…پیش خودت می گویی کارهاتمام شد.. با لبخندِ رضایتی دراوج خستگی می روی روی مبل تاکمی درازبکشی …
ناگهان صدای زنگِ در ، مانع از بستن پلکهایت می شود… فرزندت ازمدرسه برگشته است… باید غذایش را گرم کنی و بعد هم بالای سرش بنشینی تا مبادا تکالیفش را اشتباه انجام دهد.. حواست هم باید باشد که ازخستگی، بی حوصله نباشی..
مهم نیست چقدرخسته ای و چقدر خوابت می آید…
مهم نیست دیشب رانخوابیده ای..
حتی سردرد یا احتمالِ بیمارشدنت هم مهم نیست…
همسر و فرزندت ، نیاز به رسیدگی و آرامش دارند…!"”
این فقط یک سکانس خیلی خیلی کوتاه از زندگی یک زن بود
زن که باشی.. برای خودت زندگی نمی کنی…
زن بودن سخت است..
مادر بودن، خیلی سخت تر….!
امام علی علیه السلام
هنگام آمیزش، چون پرندگان شتاب نکنید، صبر پیشهی خود سازید، زنها نیازمند وقت بیشتری هستند، مدتی نه چندان طولانی به عشق بازی بپردازید، همسرتان را کاملاً آماده سازید. آمادگی دو سویه؛ آمیزش را فرح بخش و کامل میکند.
وسائل الشیعه ج14، ص83
رابطه زناشویی به تعبیر روایات نباید حیوانگونه باشد. برخی فکر میکنند در این رابطه تنها رضایت مرد کفایت میکند. به همین دلیل به خواستههای همسر در اینباره توجه نمیکنند. عملکرد بد مرد (بدون مقدمه و آماده کردن روانی همسر) در اینجا سبب سردی و تنفر زن نسبت به مرد و اصل رابطه میشود.