مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

با همسری که روز تولد و سالگرد ازدواج را فراموش می کند، چه کنیم؟

10 شهریور 1402 توسط مدیر النفیسه

با همسری که روز تولد و سالگرد ازدواج را فراموش می کند، چه کنیم؟ 

 

             


اگر رابطه زناشویی زوجین خوب باشد و زن و شوهر حال خوبی در زندگی مشترک داشته باشند، فراموشی مناسبت های مهم نظیر روز تولد و سالگرد ازدواج تاثیر حداقلی بر کیفیت زندگی مشترک دارد. 
به گفته یک روانشناس، اگر رابطه زناشویی زوجین خوب باشد و زن و شوهر حال خوبی در زندگی مشترک داشته باشد، فراموش کردن جشن گرفتن مناسبت های مهم نظیر روز تولد و سالگرد ازدواج تاثیر حداقلی در کیفیت زندگی مشترک دارد.
 
محمد ابراهیم تکلو در گفت و گو با ایسنا با اشاره به اینکه مولفه های بسیار زیادی بر کیفیت زندگی مشترک اثر گذار است و نمی توان همسر را به صرف اینکه روز تولد یا سالگرد ازدواج را فراموش کرده است، مورد مواخذه قرار داد، اظهار کرد: مهم این است که زوجین در زندگی مشترک حال خوبی با یکدیگر داشته باشد چراکه اگر یک رابطه مشترک با کیفیت باشد می توان از سایر مسائل همانند اینکه همسر جشن گرفتن مناسبت های مهم زندگی را فراموش کرده است، چشم پوشی کرد.
 
 وی توضیح داد: اگر رابطه زناشویی زوجین خوب باشد و زن و شوهر حال خوبی در زندگی مشترک داشته باشند، فراموشی مناسبت های مهم نظیر روز تولد و سالگرد ازدواج تاثیر حداقلی بر کیفیت زندگی مشترک دارد. از این رو اگر همسر ما برای زندگی مشترک تلاش می کند، وفادار است، علاقه خود را به ما ابراز می کند و برای افزایش کیفیت رابطه کم نمی گذارد، می توان از اینکه مناسبت های مهم زندگی را فراموش کرده، گذر و چشم پوشی کرد چراکه این امر تاثیرات حداقلی بر کیفیت رابطه و زندگی مشترک دارد.
 
این روانشناس در عین حال تاکید کرد: از سوی دیگر مناسبت های مهم نظیر روز تولد یا سالگرد ازدواج بهانه و فرصتی برای ابراز علاقه و حس دوست داشتن زوجین به یکدیگر است البته نباید فراموش کرد این امر در استحکام یک رابطه استاندارد تاثیر خوبی دارد اما در مقابل نیز روابطی وجود دارند که در آن زوجین به یکدیگر ابراز علاقه نمی کنند، از خود گذشتگی ندارند و برای زندگی مشترک تلاش نمی کنند و به طور کلی زندگی مشترک آنها از کیفیت خوبی برخوردار نیست اما مناسبت ها را خیلی شیک جشن می گیرند. به همین دلیل است که می گویم این مسائل تاثیرات حداقلی بر کیفیت رابطه دارد و در زندگی مشترک مسائل مهم تری وجود دارد.
 
تکلو توضیح داد: گاهی برای برخی زوجین به لحاظ خصوصیات شخصیتی گرامی داشت چنین مناسبت هایی مهم نیست و امری پیش پا افتاده تلقی می شود این درحالیست که همسر آنان بسیار روی گرامیداشت مناسبت ها حساس است. در چنین شرایطی باید درباره حساسیت های خود با همسر صحبت کرد و به او گفت که برگزاری تولد یا جشن سالگرد ازدواج تا چه اندازه اهمیت دارد؟ گاهی یکی از زوجین جشن گرفتن مناسبت ها را کم اهمیت می داند و تصور می کند همسرش نیز اهمیتی برای مناسبت ها قائل نیست بنابراین باید درباره این موضوعات با همسر صحبت کرد.
 
وی با بیان اینکه به طور کلی باید کیفیت رابطه زناشویی را به عنوان یک اصل مهم مد نظر قرار داد، افزود: گاهی باید از همسر درباره چرایی اینکه مناسبت ها را جشن نمی‌گیرد، پرسش کرد. گاهی همسران دلایل قانع کننده ای دارند. گاهی نیز دلایل بیشتر به سمت بهانه تراشی می رود که در چنین شرایطی متوجه می شویم رابطه مشترک ما با مشکلی مواجه است که باید آن را حل کرد.
 
به گفته این روانشناس، زوجین می توانند به همسر خود گوشزد کنند که جشن گرفتن مناسبت ها برایشان مهم است تا همسر تاریخ تولد یا سالگرد عقد را از یاد نبرد.
 
تکلو در پایان سخنان خود خطاب به زوجین تاکید کرد: زوجین باید درباره تمام احساسات خوب یا بد خود نسبت به همسر با یکدیگر صحبت کنند. احساسات مثبت را به زبان آورند و درباره رفتارهای آزار دهنده با هم صحبت کنند. گاهی زوجین تصور می کنند همسر متوجه می‌شود که یک رفتار خاص آزاردهنده است و خودش نباید آن رفتار را تکرار کند اما این امر فقط منجر به سو تفاهم می شود بنابراین درباره خواسته ها و نیازهایمان باید با همسر صحبت کنیم.

 نظر دهید »

قیام برای ادای وظیفه

06 مرداد 1402 توسط مدیر النفیسه

 


در مورد بررسی قیام و حرکت سیدالشهدا نظرات و روش‌های گوناگونی وجود دارد که هر کدام را به یک نتیجه‌گیری خاصی در این باره راهنمایی می‌کند.

برخی با اتکا بر سخنان حضرت و نقل قول‌های ایشان دست به تحلیل واقعه کربلا زده‌اند و عده‌ای دیگر هم با در نظر گرفتن شرایط سیاسی و اجتماعی تحلیلی از قیام امام حسین را مطرح نموده‌اند. دخیل کردن موضوعات کلامی نظیر علم امام هم در تحلیل واقعه عاشورا اثرگذاری داشته است.

بعضی از نتیجه‌گیری‌ها علی رغم اینکه به جهاتی توجه داشتند، از بعضی زوایای قیام کربلا غفلت کردند و در این وضعیت، روش صحیح و آنچیزی که می‌توان به وسیله آن به نظر صواب رسید، جمع زوایا و ابعاد گوناگون کربلاست، کما اینکه رهبری در کتاب انسان 250 ساله هم به این موضوع اشاره دارند و در موضعی می‌گویند:« بعضی می‌گویند امام حسین (علیه ‌السّلام) حرکت کرد که قدرت را بگیرد از مردمان مؤمن هم این حرف را می‌زنند؛ بعضی [هم] می‌گویند حرکت کرد تا شهید بشود. من می‌گویم حرکت کرد تا وظیفه‌ را انجام بدهد؛ منتها در راه انجام وظیفه، یک احتمال این است که آدم به قدرت برسد، چه عیب دارد؟ یک احتمال این است که انسان شهید بشود، چه عیب دارد؟ مقصود این است که ما بتوانیم این عمل را انجام بدهیم، این وظیفه را انجام بدهیم؛ مسأله این است. (۱۳۹۸/۰۷/۲۱)»

در موضوع حرکت امام حسین یک نکته جدی و مهم وجود دارد و آن مسأله ضرورت قیام است. این ضرورت قیام نه تنها در زمان یزید، که در عصر معاویه هم وجود داشته است و حضرت سیدالشهدا بیان کرده‌ بودند که اگر کسی علیه معاویه دست به قیام نمی‌زند باید به خدا پناه ببرد، اما الآن شرایط قیام وجود ندارد. که ایشان بنا به همین موضوع دست به نامه‌نگاری با اصحاب می‌زنند تا آنان را آگاه سازند.

مشکلی که وجود دارد عدم توجه به اصل «ضرورت قیام» است؛ به طوریکه در جوامع علمی هم فقط به بازه حرکت امام از مدینه به مکه و از مکه به کوفه اشاره می‌کنند و عقبه این ماجرا را مورد غفلت قرار می‌دهند. حتی اگر ما علم امام به شهادت را هم قبول کنیم و بپذیریم ایشان نسبت به شهادت خود و چگونگی آن واقف بود، مانع از این نیست که امام مکلف به انجام تکلیف نباشد.

حرکت امام که قیام علیه ظلم است یک  امر واضح در سیره و گفتار سیدالشهداست و او در همان ابتدا گفت:« اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ وَعَلَى الاِْسْلامِ الْسَّلامُ اِذ قَدْ بُلِيَتِ الاُْمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ يَزيدَ، وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آلهيَقُولُ: اَلْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ اَبى سُفيانَ.» یعنی انا للّه و انا اليه راجعون و فاتحه اسلام را باید خواند زيرا امّت اسلام گرفتار چوپانى همانند يزيد شده است و من خودم از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: خـلافت بر آل ابوسـفيان حـرام است.


ضمن اینکه امام حسین در جای جای مسیر حقانیت خود را بیان کردند و حتی در رجز شهدای کربلا هم مثل رجز حضرت علی اکبر موضوع اولویت آنان به خلافت به خوبی مشهود است. از طرفی هم نامه کوفیان به امام حسین و دعوت از ایشان برای امارت بر شهر به خوبی نشان دهنده آن اصل قیام و حرکت سیاسی برای برپایی یک حکومت اسلامی است. عده ای بیان می‌کنند امام صرفا برای حکومت رفته است در صورتیکه این حرف غلط است، لذا نفس حاکمیت مدنظر امام نبوده بلکه در نظر ایشان حاکمیت ابزاری برای احیای سنت است. در اندیشه دیگرانی هم امام فقط قصد شهادت داشته که این نظر هم ناقص است، چون صرف شهادت بی فایده است بلکه باید بستر شهادت و غایت آن را در سیره اما دید. آن غایت مدنظر امام حماسه و از خودگذشتگی است که در مردم آن عصر کمرنگ شده بود.

 

محمدجواد یاوری، عضو هیأت علمی دانشگاه باقر العلوم

 نظر دهید »

غدیر از نگاه امام موسی صدر؛ کسی ولایت علی را پذیرفته که اراده علی را بر اراده خود ترجیح دهد

16 تیر 1402 توسط مدیر النفیسه


امام موسی صدر، روحانی و مبلغ شیعه می گوید: کسی ولایت علی را پذیرفته و پیرو اوست که اراده علی را بر اراده خود ترجیح دهد اگر نفس او چیزی بخواهد و علی چیز دیگری بخواهد، باید اراده و خواست علی را بر خواست خود مقدم بشمارد .

بر این اساس، ما هنگامی که با حلال و حرام درست و نادرست حق و ستم روبه رو می‌شویم باید این ولایت را در وجود خود حس کنیم .

علی آن گونه که خود فرموده کسی است که اگر اقالیم هفت گانه را بدو بدهند تا پوسته جوی را به ستم از دهان مورچه‌ای بگیرد نمی‌پذیرد چگونه ممکن است کسی بگوید دوستدار و پیرو چنین امامی است، ولی به حقوق دیگران احترام نگذارد؟ این شخص چگونه می‌تواند ادعا کند که پیرو این امام است؟

 نظر دهید »

رهبری که تنها انقلاب پیروز در اسلام معاصر را رقم زد

13 خرداد 1402 توسط مدیر النفیسه


 تاریخ انقلاب‌ در کشورهای عربی و اسلامی در دوره معاصر نشان می‌دهد که رهبری واحد و رویکرد یکپارچه مردمی اصلی‌ترین عامل موفقیت یک انقلاب به شمار می‌رود؛ چیزی که در انقلاب اسلامی ایران تحت رهبری امام خمینی (ره) مشهود است. طی 4 دهه گذشته، در میان همه تلاش‌هایی که در کشورهای مختلف عربی و اسلامی برای تغییر نظام و درواقع «انقلاب» صورت گرفته، انقلاب اسلامی ایران تنها نمونه موفق در این زمینه به شمار می‌رود و تلاش‌های مشابه در کشورهایی چون تونس، سودان، مصر و لیبی یا نیمه‌کار ماند یا نتیجه عکس داد.

 

برای درک این مطلب و اینکه چرا کشورهای مذکور در تحقق اهداف خود برای تغییر نظام و انقلاب ناکام بودند، در وهله نخست باید به مفهوم انقلاب توجه کنیم. اصطلاح انقلاب از تغییر و دگرگونی گرفته شده و به معنای تحولات بنیادین در هر زمینه‌ای است است. اما اساسا مردم انقلاب را تحت عنوان تغییرات سیاسی که به تغییر حکومت منجر می‌شود، می‌شناسند.

زمینه‌های وقوع انقلاب اسلامی ایران از دهه 20 شمسی و با اعتراض مردم به حکومت دیکتاتوری خاندان پهلوی فراهم شده بود و در دهه 30 تحت رهبری شخصیت‌های ملی و مذهبی همچون دکتر «محمد مصدق» و آیت‌الله سید «ابوالقاسم کاشانی» به اوج رسید و اولین نتیجه آن ملی شدن صنعت نفت بود. اما در 28 مرداد سال 1332 حکومتی که دکتر مصدق تشکیل داده بود در اثر یک کودتای آمریکایی-انگلیسی شکست خورد و رژیم دیکتاتوری پهلوی تا 2 دهه دیگر نیز حکومت کرد.

قیام خونین 15 خرداد 1342 نقطه عطف انقلاب مردمی ایران بود و جنایت‌هایی که رژیم شاه علیه ملت مرتکب شد چهره دیکتاتوری و استبدادی این رژیم را به همه جهانیان نشان داد. اما با این وجود مردم ایران عقب‌نشینی نکردند و اعتراضات به شکل یکپارچه تحت رهبری امام خمینی (ره) که در تبعید بود همچنان ادامه داشت تا این که بزرگترین رویداد تاریخی اسلام معاصر به ثبت رسید و در بهمن 1357 انقلاب اسلامی ایران پیروز شد.

در توضیح علت پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در ابتدای امر روشن است که نقش رهبری این انقلاب بسیار حائر اهمیت است. امام خمینی (ره) به عنوان شخصیتی مذهبی که در عین حال از یک کاریزمای عالی و بینش نظامی و سیاسی دقیق برخوردار بود توانست به مدت دو دهه یک رویکرد ثابت را برای قیام علیه رژیم مستبد شاه حفظ کند. این انقلاب طبقات اجتماع، بخشها، گروههای زیرزمینی و احزاب را تحت الشعاع خویش قرار داد.حتی  بعضی از این گروههای سیاسی در باطن به انقلاب اعتقادی نداشتند اما مجبور بودند به علت مقتضیات زمان و واقعیات موجود به آن گردن نهند.

دومین عامل اصلی موفقیت انقلاب ایران، اتحاد و پایداری مردم در ادامه مسیر انقلابی خود تا تحقق هدف و پیروزی بود؛ به طوری که ملت ایران علی‌رغم قرار گرفتن در معرض توطئه‌های خارجی و شکنجه‌های حکومت شاه، از پای ننشسته و بیش از 3 دهه در این راه مداومت ورزیدند.



اما شرایط انقلاب در سایر کشورهای اسلامی که به آن اشاره شد، متفاوت از ایران بود. انقلاب تونس در دهه قبل که زمینه‌ساز تحولات موسوم به «بهار عربی» بود با خودسوزی یک جوان تونسی به نام «محمد بوعزیزی» شروع شد که در پی آن اعتراضات گسترده علیه گرانی و فساد و بیکاری سراسر تونس را فراگرفت. اما تنها بعد از گذشت 2 سال از این انقلاب رهبران آن دچار اختلافات گسترده شدند و نه تنها به هیچ یک از تعهدات خود عمل نکردند، بلکه شرایط حتی بدتر از قبل شد.

نمونه مشابه این اتفاق در لیبی نیز رخ داد که منجر به وقوع یک جنگ داخلی در این کشور شد. هدف از اعتراضات گسترده ملی در لیبی که از ژانویه 2011 آغاز شد، سرنگونی رژیم دیکتاتوری «معمر قذافی» بود که البته این امر حاصل شد. اما در نتیجه مداخلات ناتو و به طور مشخص آمریکا، این انقلاب به بیراهه رفت و در عمل منجر به تجزیه لیبی به دو قسمت شد که بر یک سوی آن دولت وفاق ملی و سوی دیگر «خلیفه حفتر» فرمانده نظامی و جنایتکار لیبیایی حکومت می‌کند و دائما با هم در حال جنگ هستند.

انقلاب مصر نیز چنین شرایطی داشت و بعد از آغاز اعتراضات مردمی در 15 ژانویه 2011، یک جوان مصری به نام «عبده عبدالمنعم» خودسوزی کرد و اعتراضات بالا گرفت. در نتیجه این تحولات دولت «حسنی مبارک» از خلال یک کودتای نظامی سقوط کرد اما همه چیز به نقطه صفر برگشت و اکنون بعد از گذشت یک دهه، اوضاع مصر تحت حکومت «عبدالفتاح السیسی» تغییری نکرده است.

نمونه دیگر از شکست انقلاب‌های مردمی، سودان است که به کشور کودتاها معرف شده و به طور کلی همه انقلاب‌هایی که از سال 1956 و بعد از استقلال این کشوراز اشغالگری انگلیس، آغاز شده، در ادامه راه منحرف گشته و بدون استثناء همگی ناکام بوده‌اند. از 6 دهه گذشته تاکنون بیش از 15 حرکت انقلابی در سودان رخ داد که تمامی آنها به جنگ قدرت بدل شده و در نهایت شکست خورده‌اند. در نتیجه چنین رویکردی، امروز در سودان شاهد یکی از خطرناک‌ترین درگیری های داخلی هستیم که میان ارتش به فرماندهی عبدالفتاح البرهان و نیروهای واکنش سریع به ریاست محمد حمدان دقلو معروف به حمیدتی رخ داده و این کشور در آستانه جنگ داخلی قرار گرفته است.

همانطور که گفته شد این انقلاب‌ها هیچ یک رهبر واحد و مشخصی نداشتند و همین امر موجب وقوع جنگ قدرت بین رهبران مختلف  و در نهایت شکست کودتا می‌شد. فقدان رهبری واحد به معنای عدم اتحاد مردمی در مسیر انقلاب است. اما تاثیر مداخلات خارجی در شکست این انقلاب‌ها را نباید نادیده گرفت.  اینکه تحولات موسوم به بهار عربی در سال 2011 توسط آمریکا با هدف سرنگونی نظام سوریه از خلال جنگ جهانی تروریسم به راه افتاد، موضوع پوشیده‌ای نیست.

ایالات متحده به همین ترتیب که سعی داشت از خلال هیولای داعش، نظام بشار اسد را در سوریه از بین ببرد، به دنبال روی کار آوردن نظامی سرسپرده به خود در سایر کشورهای عربی نیز بود و از همین رو انقلاب‌ در کشورهایی چون تونس و مصر و لیبی و … را در راستای منافع خود جهت‌دهی کرد.

درواقع همه انقلاب‌هایی که طی 4 دهه قبل در کشورهای عربی و اسلامی رخ داد، رهایی از شر یک حکومت دیکتاتوری و رسیدن به دموکراسی و آزادی بود اما روش آنها با هم تفاوت داشت. به همین علت است که انقلاب اسلامی ایران علی‌رغم همه فشارها و توطئه‌هایی که از داخل و خارج علیه آن وجود داشت؛ از جنگ تحمیلی 8 ساله با عراق تا ارتحال امام، همچنان پابرجاست. در اینجا بحث ایدئولوژیک و پیروزی از الگو و موازین اسلامی حقیقی را نیز نباید نادیده گرفت که تا انتها در ماهیت و روح انقلاب ایران باقی ماند.

 

علی عباسی، گروه جهان الف

 

 نظر دهید »

چرا باید کتاب بخوانیم؟!

25 اردیبهشت 1402 توسط مدیر النفیسه

چرا باید کتاب بخوانیم؟!

 

 

دین اسلام و به طور کلی ادیان الهی بر محور کتاب، خواندن و مطالعه و آگاهی استوار شده اند، وقتی که دین الهی براساس خواندن و آگاهی استوار است، بنابراین فرهنگ کتابخوانی، فرهنگ ادیان الهی است. فرهنگ توجه به کتاب و معطوف شدن ذهن انسان به محتوای کتاب و دستاوردهایی که مطالعه و کتابخوانی دارند، جزئی از فرهنگ دینی است. اگر کتاب را از ادیان الهی خاصه اسلام بگیریم، چیزی از عناصر اصلی آن ادیان باقی نمی ماند، چون کتاب از منظر اسلام، «قرآن» است. کتاب یعنی همه ارزشها، کتاب یعنی قرآنی که همه فضائل انسانی و الهی در او جمع است. همه داستانهای خوب و الگوهای سرنوشت ساز و مطلوب انسانی در قرآن وجود دارد. کتاب یعنی مجموعه فضائل و دستاوردهای ذهن و اندیشه بشر.

اگر بخواهیم از نگاهی امروزین به موضوع کتاب بنگریم واقعیت این است که وقتی انسان کتاب می خواند و کتابخوانی به عنوان بخشی از زندگی و عادات و آداب او و خلقیات او تبدیل می شود، به دستاوردهای معنوی و حتی دنیوی بسیار خوبی می رسد. به دستاوردهایی که به ذهن و روح و حتی جسم او مربوط می شود. اولین فایده کتابخوانی، آرامش است. انسانهایی که در اثر ندانستن، کم توجهی به مسائل عالم دچار نوعی تزلزل و ناآرامی و شاید استرس و اضطراب هستند، با کتاب خواندن می توانند به ساحل آرامش برسند. انسانی که کتاب می خواند مثل فردی است که به دریای دانش می رسد. دریا به انسان آرامش می دهد، کتاب به عنوان منبع دانش، آگاهی نهادینه شده که نام آن معرفت است، هم به انسان آرامش می دهد. این آرامش باعث تمرکز می شود باعث تجمع همه قوای انسانی و استعدادهای انسان می شود و از تجمع و تمرکز قوای انسانی دستاوردهای بشری از لحاظ علمی و فکری به دست می‌آید، حتی دستاوردهای تمدنی، اختراعات و اکتشافات و … بر اثر این تمرکز به دست می آید. پس یکی از آثار و فواید خواندن کتاب، آرامش و کاهش اضطراب و تمرکز و … است. 

دومین فایده و کارکرد کتابخوانی تقویت قوای ذهنی و حافظه انسان است. کتاب خواندن انسان را به وادی‌های جدیدی می کشاند و ذهن انسان را از خستگی و دلمردگی و افسردگی نجات می دهد. تحریک ذهنی و فکری، ایجاد حرکت و رویش و پویش فکری کار کتاب است، چون کتاب حاصل اندیشه های دیگران است، در واقع انسان با کتاب علم دیگران را با علم خودش جمع می کند و سرجمع علم خودش و دیگران، بسیار بیشتر از علم خودش است. 



از طرف دیگر فایده دیگر این است که انسان حس همدلی و همراهی و هم احساسی با دیگران را می دهد. وقتی انسان با دیگران، جامعه و افراد فرهیخته با نویسندگان کتاب و خالقان اندیشه های نوین احساس مشترک پیدا می کند و همدلی می کند قطعا موجب دستاوردهای بعدی خواهد شد. جامعه آرام، همدل و همراه و همفکر ایجاد خواهد کرد. جامعه ای که حداقل نسبت به همدیگر خشونت؛ (چه خشونتهای کلامی و چه خشونتهای عملی) و نامردی نخواهند داشت.

کارکرد بعدی کتاب و کتابخوانی این است که به افزایش معلومات و آگاهی انسان کمک می کند، دایره لغات انسان با کتابخوانی بسیار رشد می کند و یکی از شاخص های مهم در ارتباطات اجتماعی و گفتگو با دیگران، این است که دایره لغات انسان اولاً گسترده باشد و ثانیاً دایره لغات مطلوبی باشد یعنی کلماتی که استفاده می کند دارای علمی و اخلاقی و معنوی باشد تا نسبت به کسانی که در اثر عدم مطالعه دایره لغات بسیار اندکی دارند و یا دایره لغاتشان کوچه و بازاری است و از عالم معنا و فکر و اندیشه و علم بهره ای ندارد، طبعا این دایره لغات به درد نمی خورد.

کتابخوانی حافظه انسان را افزایش می دهد، وقتی مرتبا ذهن و حافظه را درگیر مطالب جدید کنیم، حافظه تقویت می شود، بلکه ابعاد و جلوه هایی از حافظه که قبل از این فعال نمی شدند و به کار گرفته نمی شدند، با مطالعه کتب متنوع و با موضوعات مختلف می توان آن قسمتهای مغفول از ذهن و حافظه انسان، فعال شود و این ظرفیتها به فعلیت برسد. نتیجه همه این کارکردها را می توان این امر دانست که با مطالعه و کتابخوانی، دنیای انسان دنیای بزرگتری می شود. در بیاناتی از معصومین(ع) آمده است هر کسی که زبان دیگری بداند، یک انسان جدیدی می شود. وقتی شما چند زبان را بدانید، چند انسان در قالب یک انسان هستید، یعنی چند انسان در وجود یک نفر جمع شده است. 

کتاب که می خوانید انگار با جان انسانهای دیگر متحد شده اید، چون افکار و اندیشه های انسان، اصل وجود انسان را تشکیل می دهد. ای برادر تو همه اندیشه ای/ ما بقی خود استخوان و ریشه ای. وقتی که اصل وجود انسان اندیشه است و با اندیشه های دیگران شریک می شوید، با آنها یکتا و یکسان می شوید. به قول مولوی؛ متحد جانهای مردان خداست. مردان خدا که اهل اندیشه هستند، از طریق کتاب و تبادل اندیشه هایشان با هم متحد هستند. وقتی دنیای انسان، دنیایی از اندیشه ها و فرهیختگان شد، دنیای بسیار بزرگی روبروی او قرار می گیرد و بالاترین از این دنیا، دنیا و چیز دیگری نیست، لذا انسانهای مطالعه کننده و کتابخوان هرگز احساس کمبود و تنهایی و وحشت و نداری و فقر نمی کنند، چون دل و اندیشه شان همواره همراه با انسانهای فرهیخته، بزرگوار، وارسته و از دنیا رسته، بسیار والا و سربلند و سرافراز است. بنابراین هرگز احساس کوچکی و حقارت نمی کنند. دلیل این امر بزرگ شدن دنیای آنهاست، خروج از انزوا، تک روی، وحدت نفسانی و وحشت انسانی(وحشتی که در اثر تنهایی برای انسان ایجاد می شود) برایشان روی می دهد. وقتی که دنیای انسان بزرگ شد عزت نفس پیدا می کند و احساس بزرگی می کند؛ مثل قطره ای که به دریا متصل شده است. وقتی که به کتابهای اندیشمندان متصل هستید به دریایی از معنویت و علم متصل هستید، لذا احساس کمبود نمی کنید و همین باعث می شود که تفکر شما هم تفکر باز و گسترده ای باشد و محدود به محیط های کوچک و اندیشه ای بسته نباشد.

وقتی تفکر انسان در اثر بزرگ شدن دنیای انسان، گسترده شد، مهارتهای نوین تفکر پیدا می کند. تفکر باعث ایجاد دانش، علم و معلومات جدید می شود، یعنی انسان با دانسته های خودش به دانسته های جدید می‌رسد و مجهولات خودش را جمع می کند. علاوه بر اینکه به معلومات جدید می رسد قدرت تحلیل بهتر نسبت به وقایع و حوادث و امور مختلف پیدا می کند، یعنی کسی که با خواندن کتابهای مختلف به همه عوامل دخیل در موضوع و همه زمینه‌ها و اسبابی که باعث یک پدیده می شوند نظر می‌افکند و همه را می‌بیند، قطعا تحلیل جامع‌تری نسبت به کسی که از یک زاویه مسائل را می بیند، مثلا از زاویه شنیدن یا دیدن امور، چون محدوده دیدن انسان بسیار محدود و کم است، حتی دیدن مجازی انسان، یا دیدن از زاویه تلویزیون و موبایلهای دیگر، باز محدود است، یعنی دیدنی‌ها و شنیدی های انسان محدود است اما خواندنی های انسان وسیع است، با خواندن انسان به اعماق اندیشه و تحلیل دیگران و عواملی که برای امور قائل هستند و زمینه هایی که برای حوادث قائل اند، پی می برید و از این طریق دامنه اندیشه و تحلیل و قدرت تفکر تحلیلی بسیار بالاتر می رود و مسائل را آن طور که باید می بینید نه آن طور که دیگران خواسته اند. پس یکی از نتایج کتاب و کتابخوانی این است که انسان در برابر تحلیلهای غلط و یک سویه و در برابر تفسیرها و اندیشه های ساختگی می تواند مقاومت کند، می تواند از خودش قدرت ارزیابی و آزمون داشته باشد و نگذارد هر کس با هر اندیشه و تزویر و فریبی بتواند فکر او را سازمان دهد و تنظیم و دستکاری کند. بنابراین در اثر همه آنها به انسان قدرت ارزیابی و تحلیل و آنالیز دقیق مسائل داده می شود که با آن می تواند با قدرت تحلیل و ارزیابی بسیاری از مسائل را واکاوی کند و به دستاوردها و راه حلهای نوینی در مسائل مختلف دست پیدا کند. به هر حال اینها نکات مهمی است در مورد اهمیت مطالعه و کتابخوانی که باید مورد توجه قرار گیرد.


به نظر می رسد یکی از عناصری که می تواند به جامعه ما آرامش و استقلال و امنیت فکری، تحلیلی و شناختی بدهد، چون امنیت فکری و شناختی، مهمتر از امنیت فیزیکی است، این است که انسان اهل مطالعه باشد. انسانی که اهل مطالعه هست اهل مدارا و تحمل، تحلیل و سنجش دقیق مسائل است، لذا کسی که اهل مطالعه است، با سرعت تصمیم نمی گیرد، شتابزده برخورد نمی کند و مخالف خودش را به سادگی، تکفیر و محکوم نمی کند و مجال می دهد که دیگران سخن خود را بگویند و اندیشه شان را مطرح کنند و بعد با تأنی و تأمل و حوصله به تحلیل رفتار و اندیشه دیگران می پردازد و این امری است که جامعه ما به شدت به آن نیاز دارد.

روحیه تحمل و مدارا و استماع و گوش دادن به سخن مخاطب و پرهیز از پیش داوری، اتهام، دشمن تراشی، پرهیز از انتساب به دشمن و برچسب‌های دیگری که امروزه در جامعه افراد و گروه ها به همدیگر می زنند ناشی از نبود فرهنگ عمیق مطالعه، آگاهی و کتابخوانی است. کتابخوانی یعنی احترام به اندیشه و حرمت جان و سخن و زندگی دیگران. کتابخوانی یعنی حرمت اندیشه؛ از هر کسی که باشد از کوچک و بزرگ، از زن و مرد، از دختر و پسر، از اندیشمند و بیسواد و از باسواد و فرهیخته و عالم دهر. هر که باشد اندیشه او محترم است و باید مطرح و شنیده شود و در صورت لزوم و تصمیم جمعی به منصه ظهور برسد و در جامعه به آن عمل شود. طبعا اندیشه ها در یک آوردگاه منطقی و صحنه رقابت درست و عقلانی می توانند با همدیگر در رقابت باشند تا مردم بهترین اندیشه ها را انتخاب کنند. ان شاء الله جامعه ما در این مسیر موفق باشد.  

دکتر مصطفی عباسی مقدم

استاد علوم قرآن و حدیث دانشگاه کاشان

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 61
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 18
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 12
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 25
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس