مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

« سازمان وکالت» ؛ تشکیلاتی که امام یازدهم(ع) برای ارتباط با مردم ایجاد کرد

02 مهر 1402 توسط مدیر النفیسه

« سازمان وکالت» ؛ تشکیلاتی که امام یازدهم(ع) برای ارتباط با مردم ایجاد کرد

در جامعه‌ای که ابراز شیعه‌گری، ارتباط و عرض ارادت به خاندان عصمت و طهارت(ع) جرم به حساب می‌آمد و با سخت‌ترین مجازات مواجه می‌شد، امامان معصوم(ع)چگونه با شیعیان خود ارتباط برقرار می‌کردند؟
یکی از مسائلی که نگاه اندیشمندان و محققان علوم اسلامی را به خود جلب کرده چگونگی ارتباط ائمه اطهار (ع) با یاران و شیعیان خود در عصر خفقان سیاسی و اجتماعی است. در جامعه‌ای که ابراز شیعه‌گری، ارتباط و عرض ارادت به خاندان عصمت و طهارت(ع) جرم به حساب می‌آمد و با سخت‌ترین مجازات مواجه می‌شد، امامان معصوم(ع)چگونه با شیعیان خود ارتباط برقرار می‌کردند؟ و اینکه شیعیان و محبان ائمه اطهار(ع) چگونه مسائل و نیازهای خود را با ایشان درمیان می گذاشتند؟ موضوعی است که در این متن به آن اشاره خواهد شد.

ضرورت ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان

 

1-گستردگی و فراوانی مناطق تحت پوشش مسلمانان

باوجود فشارهای سخت سیاسی و اجتماعی ائمه اطهار(ع) توانستند در چند دهه متوالی شاگردان فراوانی را برای شناساندان اسلام ناب محمدی تربیت کنند، به طوری که محققان نقل کرده اند در زمان امام حسن عسکری(ع) که تقریباً اوج فشارهای سیاسی و اجتماعی بر اهل بیت پیامبر اکرم(ص) بود، تشیع در نقاط مختلفی از جهان همچون: کوفه، بغداد، نیشابور، قم، مدائن، خراسان، ری، یمن، آذربایجان، سامرا، جرجان، بصره، گسترش یافته بودند، گستردگی و همچنین پراکندگی مراکز تجمع شیعیان ضرورت تشکیل یک سازمان منظم ارتباطی بین شیعیان با حوزه امامت را روشن کرده بود، محققان بر این باورند که این نیاز از زمان امام نهم به خوبی احساس می‌شد، همین امر موجب شده بود امامان شیعه در نقاط مختلفی به منظور برقراری ارتباط با شیعیان سیستم و الگوی اطلاع رسانی را طراحی کنند که نیاز شیعیان برطرف شود.

گستردگی و همچنین پراکندگی مراکز تجمع شیعیان ضرورت تشکیل یک سازمان منظم ارتباطی بین شیعیان با حوزه امامت را روشن کرده بود.

2-حکومت نظامی و جو سنگین علیه شیعیان و محبان اهل بیت(ع)
از جمله دلایل مهمی که محققان و پژوهشگران تاریخ و علوم اسلامی برای تشکیل «کانال ارتباطی با شیعیان» مطرح کرده اند، جو سنگین و خفقان سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه بود، امام حسن عسکری(ع) در مدت عمر کوتاه ولی با برکت خود با سه تن از خلفای جنایت‌کار و ستمگر عباسی معاصر بود، خلفای خون‌آشامی که یکی از دیگری بدتر بودند. در واقع خلفای عباسی از هرگونه فشار و محدودیت سیاسی و اجتماعی نسبت به امام یازدهم دریغ نمی‌ورزیدند، چراکه خاندان عباسی و همچنین پیروان آنان به خوبی می‌دانستند که از نسل او شخصی پا به عرصه گیتی خواهد گذاشت که تار و مار کننده دستگاه جور طاغوتیان خواهد بود. حکومت عباسی به قدری از نفوذ و موقعیت اجتماعی امام حسن عسکری(ع) نگران بود که در طول هفته چندین بار ایشان را به دربار احضار می کرد. همه ی این موارد موجب شده بود که شیعیان و محبان اهل بیت (ع) نتوانند در امنیت کامل و به طور آزادانه با ولیّ و امام خود ارتباط بر قرار کنند. [1]

سازمان فوق سری و امنیتی وکالت در عصر امام حسن عسکری(ع)

مسئولیت خطیر امامت ایجاب می‌کرد در شرایط سخت سیاسی و اجتماعی امام، امت خود را رها نکرده و مسیر امن و مطمئنی را با شیعیان و محبان عصمت و طهارت طراحی کنند؛ از این رو امام حسن عسکری(ع) با برگزیدن افراد خاص و مطمئن با عناوینی همچون «وکیل»، «باب» تشکیلات سری، سیاسی و عقیدتی را در جامعه مدیریت و راهبری کردند. البته محققان بر این باوراند که تاریخ و پیشینه این سبک از تشکیلات فوق سری در عصر امام صادق(ع) به وجود آمده است.[2]

 

وظایف مهم و خطیر تشکیلات سری وکالت

1-رتق و فتق امور مالی و اجتماعی
یکی از مهمترین وظایف سازمان وکالت برنامه‌ریزی و مدیریت امور مالی جامعه اسلامی بود، وظیفه اقتصادی و مالی وکلا خود شامل بخش‌های خاصی بود که به آن اشاره خواهیم کرد.

«هر آن کس از شیعیان ما در آن ناحیه که از انحراف به دور و طالب حق است، حقوق ما را به «ابراهیم بن عبده» بپردازد و او نیز به رازی(وکیل ری که بر کار وکلای شرق ایران نیز نظارت داشت) یا به کسی که او معین کرده بپردازد.»

الف) دریافت و تحویل وجوهات شرعی و هدایا
وظیفه اخذ و جمع‌آوری وجوه شرعی و هدایای شیعیان و ارسال و تحویل آنها به امام(ع) از جمله رایج‌ترین فعالیت‌های مالی وکلا به شمار می‌آمد، به طوری که در دستورالعمل‌های صادر از ائمه به وکلا بر این امر تأکید شده است. برای نمونه در منابع نامه‌ای به نقل از امام حسن عسکری(ع) به شیعیان نیشابور بیان شده است: «هر آن کس از شیعیان ما در آن ناحیه که از انحراف به دور و طالب حق است، حقوق ما را به «ابراهیم بن عبده» بپردازد و او نیز به رازی(وکیل ری که بر کار وکلای شرق ایران نیز نظارت داشت) یا به کسی که او معین کرده بپردازد.»[3]

ب)توزیع و مصرف وجوه شرعی و اموالی اهدایی
محققان بر این باورند که اموال تقدیم شده به سازمان وکالت در چهار محور عمده و اساسی مصرف می‌شده است: نخست، رفع نیازهای اقتصادی بیت امامت؛ دوم رفع نیازهای اقتصادی شیعیان و سادات نیازمند و رفع مشاجرات مالی شیعیان، سوم، پرداخت صله و هدیه به شیعیان و افراد تازه مسلمان، چهارم تأمین معیشت وکلا و کارگزاران سازمان وکالت.[4]

در ادامه مطالب یاد شده توجه به این مطلب ضروری است که در وضعیت نابهنجار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شیعه به خصوص در عصر عباسیان، بهترین پناهگاه برای نیازمندان شیعی و علوی و حتی غیر این افراد دامان پرمهر اهل بیت(ع) گرامی بود، شواهد زیادی گویای مراجعات نیازمندان به نزد امامان شیعه دارد. که با پاسخ مناسب و مکفی امامان(ع) مواجه شده اند. بخصوص در عصر امام حسن عسکری(ع) که مواردی در منابع روایی نقل شده است.[5]

2-پل ارتباطی بین امام و شیعیان

پس از نقش مالی یکی از مهمترین نقش‌ها و وظایف تشکیلات وکالت، ایجاد ارتباط بین امام و شیعیان بود، وکلا و کارگزاران امام(ع) علاوه بر جمع‌آوری اموال و وجوه شرعی، مکاتبات و نامه‌های حاوی سؤالات و بیان مشکلات را از شیعیان دریافت می‌کردند، به خدمت امام می‌رساندند.

یکی از مهمترین نقش‌ها و وظایف تشکیلات وکالت، ایجاد ارتباط بین امام و شیعیان بود، وکلا و کارگزاران امام(ع) علاوه بر جمع‌آوری اموال و وجوه شرعی، مکاتبات و نامه‌های حاوی سؤالات و بیان مشکلات را از شیعیان دریافت می‌کردند، به خدمت امام می‌رساندند

3-نقش علمی و ارشادی

یکی دیگر از نقش‌های مهم سازمان وکالت نقش تبلیغی و ارشادی ایشان است، در واقع اعضای سازمان وکالت همچون مبلغان توانا تعالیم و معارف اهل بیت عصمت و طهارت(ع) را به اقصی نقاط جهان انتقال می‌دادند، البته همه وکلای امام در یک سطح علمی یکسان نبودند؛ چرا که در میان وکلا برخی مقام «بابیت» داشتند که طبیعی است که چنین مقامی اقتضای شناخت معرفتی بالایی داشت.

4-نقش سیاسی و مبارزاتی علیه دستگاه و خلافت جور

با کمی تأمل و بررسی در مجموعه فعالیت‌های تشکیلات فوق سری وکالت، و انگیزه‌های اصلی ائمه(ع) از ایجاد و تقویت این تشکیلات، جای هیچ گونه شک و شبهه‌ای باقی نمی‌ماند، این مجموعه علاوه بر فعالیت اقتصادی و ارتباطی بین مردم و امامان وظیفه روشنگری، بصیرت افزایی و مبارزاتی نیز برعهده داشتند. در واقع در بازه زمانی که امامان در حبس و حصر قرار داشتند علم مبارزه سیاسی و اجتماعی به نوعی بر عهده وکلا نهاده شده بود.

در واقع اقدامات امنیتی وکلا موجب شده بود شیعیان ضمن داشتن ارتباط با ناحیه مقدسه از محدوده نظر جاسوسان حکومتی به دور باشند.

5-نقش حفاظتی، برای امامان شیعه (ع) و سازمان وکالت

از اهداف اصلی تشکیل این سازمان سری این بود که مراجعات مستقیم شیعیان به ائمه(ع) به حداقل ممکن کاهش یابد تا ضریب امنیتی بیشتری هم برای شیعیان و هم برای ائمه(ع) حاصل شود، بر اهل تحقیق روشن است که عصر خفقان عباسیان بخصوص در دوره امام حسن عسکری(ع) جاسوسان دولت آنچنان امام را تحت نظر داشتند که حتی در زندان نیز مراقب ارتباط و حرکات امام بودند. در چنین فضایی سازمان وکالت با مدیریت و راهبرد خاص خود سعی می کردند که بدنه تشیع را از خطرات احتمالی برحذر دارند. در واقع اقدامات امنیتی وکلا موجب شده بود شیعیان ضمن داشتن ارتباط با ناحیه مقدسه از محدوده نظر جاسوسان حکومتی به دور باشند.

دستاوردهای شبکه فوق سری وکلا

با دقت و تأمل در حیطه سازمان و تشکیلات فوق سری «وکلا» به این مطلب می‌توان اشاره کرد که این تشکیلات تنها برای تأمین اهداف و مقاصد سیاسی پایه‌گذاری نشد، و این موضوع مهمی است که این شبکه سرّی را از شبکه‌های سرّی مشابه همچون «شبکه دعوت عباسیان» متمایز و برتر می‌سازد؛ چراکه شبکه سرّی دعوت عباسیان که برای مبارزه با امویان شکل گرفته بود در نهایت به حکومتی منجر شد که نه تنها داعیه اسلام‌گرایی واقعی نداشت، بلکه خود مظهر اشرافیگری، ظلم و استبداد علیه شیعیان و اسلام‌گرایان واقعی بود.

وجه تمایز و برتری سازمان وکلای امامیه در اهداف بالا و چندگانه آن روشن می‌شود، که شامل بخش‌هایی همچون اهداف سیاسی، اهداف فرهنگی، اجتماعی (پاسخگویی به مسائل فقهی و عقیدتی توسط وکلا) و همچنین اهداف اقتصادی و مالی بوده است. از طرفی تلاش هوشمندانه در جهت آن اهداف موجب زنده و پویا نگه داشتن مکتب اهل بیت(ع) در اقصی نقاط جهان شده است. در واقع امامان شیعه با طراحی این شبکه در دوران سرکوب و خفقان سیاسی و اجتماعی تلاش کردند اعتقادات شیعه را به درستی در بین شیعیان زنده نگه دارند و پایه‌های عقیدتی و فکری آن را در بین محبان خود بیش از پیش مستحکم کنند.

شاید به درستی بتوان ادعا کرد در آن عصر رسالت شاخص و اثربخش سازمان وکلا حفظ هویت حقیقی تشیع بوده؛ چراکه در دورانی که آراء مختلفی همچون زیدیه، اسماعلیه؛ غالیان و …شیعه اصیل را تهدید می‌کرد. وجود این سازمان موجب می شد که مردم از نظرات امام و رهبر خود در خصوص آن جریانات فکری و فرهنگی با خبر شوند و فریفته آنان نشوند و کمتر جذب آن فرق شوند.

هر چند محققان در طول تاریخ به سازمان های سری همچون سازمان سرّی دعوت عباسیان نیز اشاره داشته‌اند. ولی با توجه به تفاوت‌های که در اهداف و اصول سازمانی بین این دو شبکه وجود داشت سازمان وکلای امامیه را متمایز و برترمی‌سازد.

پی‌نوشت:
[1]. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص632.
[2]. ر.ک: جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص134؛ راز داران حریم اهل بیت، جواد سلیمانی، انتشارات موسسه امام خمینی(ره)، ص54.
[3]. رجال‏الکشی ص : 579.
[4]. سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه(ع)، انتشارات موسسه امام خمینی(ره)، محمد رضا جباری، ج1،ص296.
[5].الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 506، ح3.« ضَاقَ بِنَا الْأَمْرُ فَقَالَ لِی أَبِی امْضِ بِنَا حَتَّی …‏»

مطالعه بیشتر:
1-سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه(ع)، انتشارات موسسه امام خمینی(ره)، محمد رضا جباری
2-رازداران حریم اهل بیت(ع)، جواد سلیمانی، انتشارات موسسه امام خمینی(ره)

منبع: تبیان

 نظر دهید »

چگونه مامون امام رضا را مجبور به خوردن زهر کرد؟

24 شهریور 1402 توسط مدیر النفیسه

چگونه مامون امام رضا را مجبور به خوردن زهر کرد؟



خلیفه عباسی، در حالی که صدایش می‌لرزید، فریاد زد:«هیچ چاره‌ای ندارید؛ باید از این انگور میل کنید!» آن گاه با دستش اشاره‌ای کرد و از پشت ستون‌ها، تعدادی مأمور شمشیر به دست ظاهر شدند. امام رضا(ع) مقداری از آن انگور تناول کرد و از جای خود برخاست…

امام(ع) در آخرین روزهای حیات پربرکتش، بارها درباره شهادت خود با اباصلت سخن گفت. امام رضا(ع) در شبی که فردای آن، آخرین روز ماه صفر بود، اباصلت را نزد خود فرا خواند. با او کمی صحبت کرد و سپس فرمود: «ای اباصلت! من فردا از سوی این مرد فاجر و تبهکار، فرا خوانده می‌شوم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم را با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است.» اباصلت منقلب شد، سیلاب اشک از دیدگانش فروریخت. امام(ع) او را به آرامش و صبر سفارش کرد و سپس به نماز ایستاد. اباصلت از محل عبادت امام‌رضا(ع) بیرون آمد، اما چنان اضطرابی بر وجودش مستولی شده بود که قادر نبود قدم از قدم بردارد؛ به ناچار، همان‌جا نشست و در خلوت شبانه، به آخرین عبادت‌های علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) نگریست و اشک ریخت. اباصلت آرزو می‌کرد کاش هیچ وقت صبح فرا نرسد، اما انگار خورشید روز آخر ماه صفر، زودتر از روزهای دیگر در آسمان ظاهر شد. خروس‌خوان بود که درِ اتاق محل اقامت امام رضا(ع) را به شدت کوبیدند. اباصلت سراسیمه برخاست و در را گشود. یکی از غلامان مأمون بود؛ پیامی برای امام(ع) داشت: «خلیفه شما را احضار کرده است، باید همراه من بیایید.» اباصلت نگران و مضطرب، به چهره مولایش نگریست. امام(ع) لبخندی پرمهر بر لب داشت. آرام برخاست و عبایش را بر دوش افکند، کفش‌هایش را پوشید و در پی غلام به راه افتاد.

امام(ع) عبا را بر سر کشید
مأمون به ظرف انگوری که مقابلش بود، نگاه کرد؛ سپس کوشید تا صحبت با امام رضا(ع) را آغاز کند:«پسر عموی عزیز! چرا کمتر به ما سر می‌زنید؟» پرسش خلیفه آن‌قدر بی‌ربط بود که امام(ع) دلیلی برای پاسخ دادن به آن، ندید. مأمون آشکارا مضطرب بود. او می‌دانست که قصد جان چه کسی را کرده است. مأمون، کرامات علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) را دیده بود. او از مقام علمی پسر رسول خدا(ص) آگاهی داشت، می‌دانست که دست به جنایتی غیرقابل بخشش می‌زند، اما قدرت و ثروت، چیزی نبود که فرزند هارون بتواند از آن بگذرد. او بنیان این حکومت را بر خون برادرش، امین، استوار کرده‌ بود و حالا حاضر نبود حقی را که غصب کرده است، به آسانی وانهد.

مأمون خوشه‌ای انگور برداشت. دانه‌های درشت انگور در نور خورشیدی که از پنجره به داخل تالار می‌تابید، برق می‌زد. خلیفه عباسی، انگور را به امام رضا(ع) تعارف کرد و گفت: «ای پسر رسول خدا! تاکنون انگوری بهتر از این ندیده‌ام، خواهش می‌کنم از آن میل کنید.» امام(ع) تبسم کرد و آرام فرمود:«ای بسا که انگورهای بهشت بهتر از این انگور باشد»؛ آن گاه ادامه داد: «میلی به خوردن انگور ندارم، مرا معاف کن.» مأمون دوباره اصرار کرد،اما امام(ع) باز هم نپذیرفت. خلیفه عباسی، در حالی که صدایش می‌لرزید، فریاد زد:«هیچ چاره‌ای ندارید؛ باید از این انگور میل کنید!» آن گاه با دستش اشاره‌ای کرد و از پشت ستون‌ها، تعدادی مأمور شمشیر به دست ظاهر شدند. امام رضا(ع) مقداری از آن انگور تناول کرد و از جای خود برخاست.

مأمون فریاد زد: «قصد دارید به کجا بروید؟» امام(ع) پاسخ داد:«به همان جا که مرا فرستادی.» خلیفه عباسی به مأموران دستور داد مانع خروج حضرت نشوند.

علی‌بن موسی الرضا(ع) از اتاق بیرون آمد و مسافت تالار تا در خروجی را از میان دالانی طولانی پیمود. در انتهای دالان و کنار در، اباصلت انتظار مولایش را می‌کشید، ناگاه دید که امام(ع) می‌آید، در حالی که عبایش را بر سر کشیده است.

اباصلت همه چیز را فهمید؛ بدون آن‌که کلامی بگوید، در حالی که آرام می‌گریست، در پی مولایش حرکت کرد. وقتی به محل اقامت رسیدند، امام‌رضا(ع) رو به اباصلت کرد و فرمود:«در را ببند». سپس در بستر افتاد و یار وفادارش را به نزد خود فراخواند:«اباصلت! مأمون مرا مسموم کرد. نگذار این راز در پرده بماند. شیعیان را از حقیقت شهادت من مطلع کن. امشب منتظر باش، فرزندم، محمد، به بالینم خواهد آمد.»

 نظر دهید »

حجاب و عفاف عاشوراییان

19 مرداد 1402 توسط مدیر النفیسه

حجاب و عفاف عاشوراییان

 

 

 به نقل از شیخ مفید «وَ سَأُلَتْهُ النِّسْوَةُ لِیسْتَرْجِعَ مَا أخِذَ مِنْهُنَّ لِیتَسَتَّرْنَ بِه؛  پس از روز عاشورا و اسارت زنان خاندان پیامبر، آنان از عمر سعد خواستند تا آنچه از ایشان گرفته شده، بازگردانده شود تا خود را با آن بپوشانند. اما چون آن خواسته اثری نداشت و دستور عمرسعد کارساز نشد و کسی چادرها را بازنگرداند، این بار تقاضای خود را به گونه ای دیگر و به فردی دیگر ابراز کردند. عمر بن سعد اسرای اهل حرم را به کوفه برد هنگامی که نزدیک کوفه رسیدند، اهل کوفه برای تماشای اسرا اجتماع کردند. یکی از زنان کوفی که بر بامی ایستاده و بر آنان مشرف بود، پرسید: «مِنْ أْی الأَسَاَری أنْتُن؟؛ شماها از کدامین اسرا هستید؟ »جواب دادند: «َنحْنُ أسَاَری مُحَمَّدٍ؛ ما اسرای آل محمد هستیم». زن از بام پایین آمد و هر چه چادر، مقنعه، روسری و پارچه ای که داشت جمع کرد و به آنان داد و آنان خود را پوشانیدند». دقیقاً؛ پرواضح است که حجاب نشانه کرامت و ارجمندی زن مسلمان است و زنان عاشورایی و زینب گونه که پیامبران حریت و آزادگی و آیات عصمت و عفت بوده و هستند، حفظ کرامت و شخصیت خود را بر همه چیز مقدم می دارند.

مصادق دیگری که میتوان به آن اشاره کرد «پنهان داشتن خود از نامحرمان» است. پس از چند روزی که اسراء در کوفه ماندند، آنان را به سوی شام روانه کردند. در هنگام حمل و نقل اسرا از مکانی به مکان دیگر، آنان را همانند اسرای کفار و گاه بدون پاسداشت حرمت آنان از نظر امکان حفظ کامل حجاب، انتقال می دادند و این کار، اعتراض اهل بیت علیهم السلام و حضرت سجاد علیه السلام را برمیانگیخته و آنان برای حفظ حجاب از هیچ کوششی فرو گذار نمی کردند و حتی اگر لازم بود، به خواهش و تمنّا نیز متوسل می شده اند؛ در حالی که امام حسین علیه السلام یا اهل حرم، هرگز برای امور مادی به دشمن متوسل نشده اند یا التماس نکرده اند و حتی یک مورد هم پیدا نمی شود که مثلاً امام حسین علیه السلام از دشمن طلب آب کرده باشد و باز هیچ موردی نمی یابید که اهل حرم پس از اسارت از دشمن تقاضای نان، آب و سایر امور مادی را داشته باشند، ولی دقت در حوادث شام، اصرار بانوان بر حفظ پوشش و حجاب و دور نگه داشتن خود را از انظار تماشاچیان روشن می کند.

سید بن طاووس رحمه الله علیه نقل می کند: «وقتی اسراء به دمشق نزدیک شدند، ام کلثوم به شمر نزدیک شد و گفت: از تو درخواستی دارم. شمر گفت: درخواستت چیست؟ گفت: هنگامی که خواستی ما را به شهر وارد کنی، از دروازه ای که تماشاچیان آن کمتر باشند وارد کن و به مأموران پیشنهاد کن سرها را از بین کجاوه ها بیرون ببرند و از ما دور کنند، زیرا ما از بس در چنین حالتی و چنین وضعی مورد دید واقع شدیم خوار و ذلیل شدیم. ولی شمر از بس ظالم و یاغی بود، دستور داد سرها را بر نیزه ها در بین کجاوه ها قرار دهند و آنان را با آن حال از بین تماشاچیان عبور داد.


مصداق دیگری که میتوان به آن اشاره داشت «اعتراض به سلب پوشش از اهل حرم» است. وقتی اسرای اهل بیت علیهم السلام را وارد شام کردند و آنان را به مجلس یزید بردند و او با تکبّر به بیان افتخارات و پیروزیهای خود پرداخت، برخی از اهل بیت علیهم السلام سخنانی گفتند. آنگاه حضرت زینب علیه السلام به پا خاست و با بیان آیاتی از قرآن، استهزاگری یزید را ناشی از تکذیب آیات الهی و مهلت دادن خداوند به او را برای افزون شدن گناهان او و سرانجام گرفتار شدنش به عذاب الهی دانست. سپس فرمودند: « آیا این عدل است، ای فرزندان آزاد شده که تو زنان و کنیزکان خود را در پشت پرده و حجاب نگاه داری و دختران رسو ل الله صلی الله علیه واله در حالت اسیری، در حالی که پوشش های آنان هتک برداشته شده و چهره های آنان آشکار ساخته شده، آنان را دشمنان از شهری به شهر دیگر برانند؟».

با این توصیفات حضرت زینب علیه السلام و فرزندان پیامبر صلی الله علیه واله چه با سخنان و چه با منش رفتاری شان ارزشهای والای انسانی و اخلاقی و  کرامت انسانی زن را در سایه عفاف و حجاب یادآور شدند.

نکته مهمی که حضرت زینب علیه السلام از آن سخت آزرده شده، این است که زنان یزید پوشیده اند و او و زنان دیگر پوشش کامل ندارند و به همین جهت نمی گوید: زنان تو در کاخ و اسیران در کوخند یا زنان تو سیر و اسیران گرسنه اند؛ بلکه تنها و تنها بر حجاب اصرار میکند. علاوه بر این باید توجه داشت که پوشش آنان به طور کامل برداشته نشده؛ اما با این وجود این چنین نسبت به آن حساسیت به خرج می دادند و جزع و فزع می کردند.

عصر عاشورا وقتی دشمن به خیمه ها حمله کرد و آن ها را به آتش کشید، حضرت زینب علیه السلام محضر امام سجاد آمدند و کسب تکلیف کردند. امام به عمه اش زینب علیه السلام فرمودند، بگو بچه ها به میان بیابانها فرار کنند و پراکنده شوند، در ضمن فرار قضیه ای برای دختر امام حسین علیه السلام به نام فاطمه صغرا علیه السلام اتفاق میافتد. عربی از سپاهیان یزید او را دنبال می کند. آن عرب با ته نیزه به پشت دخترک میزند و هنگامی که بر زمین می افتد، او آن چنان گوشواره های دخترک را از گوشش بیرون میکشد که گوشهایش پاره می شوند. آنگاه که به هوش می آید، سر خود را در دامن عمه اش زینب علیه السلام می بیند، در این حال اولین درخواستی که دارد این است: عمه جان آیا پارچه ای پیدا می شود تا با آن سرم را از چشم نامحرمان بپوشانم؟
این دختر دلسوخته به عمه اش نگفت، سه روز است که آب نخورده و تشنه است، نگفت که گوشهایش درد می کند، نگفت که او را شلّاق و تازیانه زده اند. نگفت پدرم کجاست. نگفت برادرم کجاست. نگفت عمویم کجاست. فقط وقتی متوجّه شد که چادر به سر ندارد با گریه التماس کرد: عمّه جان! چادر ندارم! آیا چادری نداری که خود را با آن بپوشانم؟ حضرت زینب با چشمهای پر از اشک فرمود: دخترم؛ چیزی برای ما باقی نگذاشته اند.

 آری هم امام حسین علیه السلام نسبت به حفظ حریم اهل بیت و حفظ آنان از معرض نامحرمان از هیچ تلاش و حرکتی فروگذاری نکرد و هم خود آن بزرگواران در کربلا و در طول اسارت، هیچ گاه و هیچ لحظه از حفظ حجاب و عفاف خود غفلت ننمودند. هر یک از این صحنه ها می تواند برای جامعه امروز ما درس آموز باشد. بنابراین از واقعه کربلا، تنها درس گریه و عزاداری نگیرید. درس عفت بگیرید. درس حجاب بگیرید. معرفت خود را نسبت به کربلا و عاشورا بیشتر کنید. امام من و شما هنوز هم تشنه لبیک است.

 دکتر عیسی عیسی زاده استادیار و عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن

 نظر دهید »

قیام برای ادای وظیفه

06 مرداد 1402 توسط مدیر النفیسه

 


در مورد بررسی قیام و حرکت سیدالشهدا نظرات و روش‌های گوناگونی وجود دارد که هر کدام را به یک نتیجه‌گیری خاصی در این باره راهنمایی می‌کند.

برخی با اتکا بر سخنان حضرت و نقل قول‌های ایشان دست به تحلیل واقعه کربلا زده‌اند و عده‌ای دیگر هم با در نظر گرفتن شرایط سیاسی و اجتماعی تحلیلی از قیام امام حسین را مطرح نموده‌اند. دخیل کردن موضوعات کلامی نظیر علم امام هم در تحلیل واقعه عاشورا اثرگذاری داشته است.

بعضی از نتیجه‌گیری‌ها علی رغم اینکه به جهاتی توجه داشتند، از بعضی زوایای قیام کربلا غفلت کردند و در این وضعیت، روش صحیح و آنچیزی که می‌توان به وسیله آن به نظر صواب رسید، جمع زوایا و ابعاد گوناگون کربلاست، کما اینکه رهبری در کتاب انسان 250 ساله هم به این موضوع اشاره دارند و در موضعی می‌گویند:« بعضی می‌گویند امام حسین (علیه ‌السّلام) حرکت کرد که قدرت را بگیرد از مردمان مؤمن هم این حرف را می‌زنند؛ بعضی [هم] می‌گویند حرکت کرد تا شهید بشود. من می‌گویم حرکت کرد تا وظیفه‌ را انجام بدهد؛ منتها در راه انجام وظیفه، یک احتمال این است که آدم به قدرت برسد، چه عیب دارد؟ یک احتمال این است که انسان شهید بشود، چه عیب دارد؟ مقصود این است که ما بتوانیم این عمل را انجام بدهیم، این وظیفه را انجام بدهیم؛ مسأله این است. (۱۳۹۸/۰۷/۲۱)»

در موضوع حرکت امام حسین یک نکته جدی و مهم وجود دارد و آن مسأله ضرورت قیام است. این ضرورت قیام نه تنها در زمان یزید، که در عصر معاویه هم وجود داشته است و حضرت سیدالشهدا بیان کرده‌ بودند که اگر کسی علیه معاویه دست به قیام نمی‌زند باید به خدا پناه ببرد، اما الآن شرایط قیام وجود ندارد. که ایشان بنا به همین موضوع دست به نامه‌نگاری با اصحاب می‌زنند تا آنان را آگاه سازند.

مشکلی که وجود دارد عدم توجه به اصل «ضرورت قیام» است؛ به طوریکه در جوامع علمی هم فقط به بازه حرکت امام از مدینه به مکه و از مکه به کوفه اشاره می‌کنند و عقبه این ماجرا را مورد غفلت قرار می‌دهند. حتی اگر ما علم امام به شهادت را هم قبول کنیم و بپذیریم ایشان نسبت به شهادت خود و چگونگی آن واقف بود، مانع از این نیست که امام مکلف به انجام تکلیف نباشد.

حرکت امام که قیام علیه ظلم است یک  امر واضح در سیره و گفتار سیدالشهداست و او در همان ابتدا گفت:« اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ وَعَلَى الاِْسْلامِ الْسَّلامُ اِذ قَدْ بُلِيَتِ الاُْمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ يَزيدَ، وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آلهيَقُولُ: اَلْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ اَبى سُفيانَ.» یعنی انا للّه و انا اليه راجعون و فاتحه اسلام را باید خواند زيرا امّت اسلام گرفتار چوپانى همانند يزيد شده است و من خودم از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: خـلافت بر آل ابوسـفيان حـرام است.


ضمن اینکه امام حسین در جای جای مسیر حقانیت خود را بیان کردند و حتی در رجز شهدای کربلا هم مثل رجز حضرت علی اکبر موضوع اولویت آنان به خلافت به خوبی مشهود است. از طرفی هم نامه کوفیان به امام حسین و دعوت از ایشان برای امارت بر شهر به خوبی نشان دهنده آن اصل قیام و حرکت سیاسی برای برپایی یک حکومت اسلامی است. عده ای بیان می‌کنند امام صرفا برای حکومت رفته است در صورتیکه این حرف غلط است، لذا نفس حاکمیت مدنظر امام نبوده بلکه در نظر ایشان حاکمیت ابزاری برای احیای سنت است. در اندیشه دیگرانی هم امام فقط قصد شهادت داشته که این نظر هم ناقص است، چون صرف شهادت بی فایده است بلکه باید بستر شهادت و غایت آن را در سیره اما دید. آن غایت مدنظر امام حماسه و از خودگذشتگی است که در مردم آن عصر کمرنگ شده بود.

 

محمدجواد یاوری، عضو هیأت علمی دانشگاه باقر العلوم

 نظر دهید »

عاشورا؛ اصل بر حماسه است یا مصیبت؟!

03 مرداد 1402 توسط مدیر النفیسه


 

واقعه عاشورا دو چهره و دو بخش دارد. یک بخشِ‌ آن مصیبت و فاجعه غم‌انگیز شهادت حضرت سیدالشهداست. وجهی که در آن عاشورا یک تراژدی غم‌انگیز و جانسوز است که قلب هر انسانی را فارغ از دین و مذهب به درد می‌آورد. در زیارت عاشورا می‌خوانیم:« وَ اَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِی الاِسْلامِ وَ فی جَمیعِ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ» یعنی براستی چه مصیبت بزرگی و چه داغ گرانی بود در اسلام و در تمام آسمان‌ها و زمین. در حدیثی آمده است که پیامبر خطاب به حضرت فاطمه فرمودند:«یا فاطمة! کل عین باکیه یوم القیامة الا عین بکت علی مصاب الحسین فانها ضاحکة مستبشرة بنعیم الجنة». فاطمه جان! روز قیامت هر چشمی گریان است، مگر چشمی که در مصیبت و عزای حسین گریسته باشد، که آن چشم در قیامت خندان است و به نعمتهای بهشتی مژده داده می‌شود. باقرالعلوم (علیه‌السلام) هم در روایتی خطاب به شیعیان تصریح کردند که:« ثم لیندب الحسین و یبکیه و یأمر من فی داره بالبکاء علیه و یقیم فی داره مصیبته باظهار الجزع علیه و یتلاقون بالبکاء بعضهم بعضا فی البیوت و لیعز بعضهم بعضا بمصاب الحسین علیه السلام» بر حسین علیه السلام ندبه و عزاداری و گریه کند و به اهل خانه خود دستور دهد که بر او بگریند و در خانه اش با اظهار گریه و ناله بر حسین علیه السلام، مراسم عزاداری بر پا کند و یکدیگر را با گریه و تعزیت و تسلیت گویی در سوگ حسین علیه السلام در خانه هایشان ملاقات کنند.

صحنه غم‌انگیز کربلا پس از گذشت سالیان سال همچنان زنده است. درمورد مغولان نوشتند که «آمدند، کشتند، سوختند و رفتند» اما یزیدیان بدتر از مغولان بودند چون «آمدند، کشتند، سوختند، اسیر کردند و بر جنازه‌ها اسب دواندند». بهترین مردمان عصر در این فاجعه ناجوانمردانه و بی‌هیچ رحمی کشته شدند و بر جسم بی‌جانشان هم هتک حرمت شد و کیست که نداند خون مظلوم همیشه زنده است و چون نوری جاودان با گذشت زمان خاموش نمی‌شود، چه رسد به اینکه آن مظلومِ مقتول، امام زمان عصر، حسین‌بن‌علی فرزند فاطمه زهرا باشد. 

اما عاشورا یک روی دیگر هم دارد که در طول تاریخ چندان بدان توجه نشده است. حماسه و ظلم‌ستیزی چهره دیگری از قیام حضرت سیدالشهداست. امام شیعیان زمانی که جامعه اسلامی در خفقان استبداد اموی فرورفته بود و حقیقت دین فدای انحراف ضددینی یزید می‌شد شمشیر برکشید و «نه» گویان هژمونی تمامیت‌خواهی و بدعت را درهم شکست.

شاید بهترین تقریر از حقیقت امر را علی شریعتی در کتاب ارزشمند «حسین وارث آدم» داشته است. هرچند بسیاری از پژوهشگران از جمله شهید مطهری در ظواهر امر توقف کردند و با تکیه بر چند ایراد تاریخی بر بر این کتاب درنقد آن قلم‌می‌زدند، اما شریعتی با تحلیل جامعه‌شناختی خود، نشان داد غایت کربلا را در شروعش باید جست، اقدام به زیربار زور نرفتن و صف‌بندی در برابر ظلم به جهت احیای سنت، غایتی است که از مدینه آغاز شد و در کربلا به اوج خود رسید.  ابن ابی الحدید معتزلی در کتاب شرح نهج‌البلاغه در عظمت کار امام حسین می‌نویسد:« هو الّذی سَنِّ للعربِ الاباء» یعنی او کسی است که در میان عرب، زیر بار زور نرفتن را تبدیل به یک سنت و رسم کرد. چهره حماسی و اقتدار حسینی در عاشورا را باید از این عبارات جست‌وجو کرد:  «مرگ با عزّت بهتر از زندگى با ذلّت است»، «نه مانند ذلیل تسلیم ایشان می‌شوم و نه مانند برده اقرار می‌کنم»، «دور است از ما ذلت»، «اگـر زنده بمانم پـشیمان نیستم و اگر بمیرم، سرزنش نمی‌شوم، ولی این ننگ برای تو کافی است که سرزنش و پشمان شوی» و «نامم را عوض می‌کنم اگر از بیم، به ستم تن دهم و از مرگ بهراسم» 


اما در این بین یک سؤال اصلی وجود دارد و آن این است که در این تلاقی و اتحاد حماسه و مصیبت اصل با کدام است و باید حماسه را اصل قرار داد یا مصیبت را؟ محمد اسفندیاری در کتاب حقیقت عاشورا می‌نویسد :« شک نیست که آنچه در عاشورا اصل است، حماسه است نه مصیبت. البته فرجام این قیام حسینی چون بسی دیگر از حماسه‌ها تراژیک است؛ اما اصل و اساس آن بر حماسه است. این قیام با حماسه حسینیان آغاز شد و با جنایت یزیدیان فرجام آمد. پس عنصر مصیبت در آن عارضی است و معلول جنایت دشمن. مضافاً اینکه همین جنایت در دیده نزدیک‌بین ما، تراژیک است ورنه به دیده شیرزن کربلا، زیبایی است. نه مگر حضرت زینب(س) پس از مشاهده آن همه مصیبت‌ها و جنایت‌ها گفت من جز زیبایی ندیدم!»

اگر اصل و فرع را جابه‌جا کنیم هم نسبت به یک واقعه تحلیل غلطی خواهیم داشت هم دیدمان به اشخاص مطرح در آن رویداد با واقعیت مغایرت پیدا می‌کند. مثلاً در نگاهی که اصالت را به مصیبت می‌دهد و چنین تصوری را ایجاد می‌کند که تا ابد باید عزاداری کرد و هیچ وظیفه دیگری در قبال عاشورا نداریم، حضرت زینب بانویی است صرفاً اسیر؛ رنجدیده، تنها و…. اما در نگاهی که اصالت را به حماسه می‌دهد در کنار اینکه تراژدی عاشورا را زنده‌نگه می‌دارد؛ حضرت زینب را بانویی معرفی کرده که دوشادوش حضرت سیدالشهدا حماسه‌سازی می‌کند.

در زینبِ حماسه او کسی است که با شجاعت خطاب به خلیفه اموی می‌گوید:« تو حقیرتر و کوچکتر از این هستی که من تو را مخاطب خودم قرار بدهم، تو ارزش اینکه من تو را مخاطب خودم قرار بدهم نیز نداری.» در دید حماسی به عاشورا شخصیت‌ها حماسه آفرین‌اند و این نگاه به عاشورا به تاریخ و گزارشات تاریخی نزدیک‌تر و همسو تر است. در چنین نگاهی هرچند رنج و بلای زیادی  بر دختر علی تحمیل می‌شود و به اسارت رفتن والا مخدره‌ای چون او دل هر خوش انصافی را به درد می‌آورد؛ ولی تازه حماسه‌سازی‌های او و جهاد اکبر و اصغرش از عصر عاشورا شروع می‌شود و آن را به عزتی می‌رساند که هنگام خطبه‌خوانی حضرت در کوفه راوی می‌گوید:«زینب، دختر علی را دیدم و هرگز زنی با حیا را چون او سخنور ندیده بودم. گویا از زبان امیرالمؤمنین سخن می‌گفت.» در ظاهر زینب اسیر بند و زنجیر یزیدیان است، اما تأثیر «کلام» او به قدری محکم بود که بتواند فاتحان ظاهری را به اسارت روشنگری و افشا مبتلا کند.

محمد مهدی اسکندری

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 63
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • الهام عارفپور
  • سلام
  • بتول سادات بنیادی

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 12
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 14
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 18
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس