مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

انسجام اسلامی در سیره حضرت علی (ع)

14 اردیبهشت 1400 توسط مدیر النفیسه

انسجام اسلامی در سیره حضرت علی (ع)
 

یکی از خطوط قرمز حضرت علی (ع) انسجام و وحدت مسلمین بود و در همین چهارچوب فکری مولا علی، بار‌ها از حق خویش به نفع حقوق مسلمین صرف نظر کرد و یا حتی با دشمنانش تا جای ممکن و پیش از آنکه آنان شمشیر بکشند، به مماشات پرداخت؛ رویکردی که همواره باید سرمشق مسلمین باشد.

 وحدت و انسجام بین مسلمین در دو دوره از زندگی آن حضرت قابل بررسی است: دوره اول پیش از خلافت حضرت و دوره دوم پس از خلافت.


دوره پیش از خلافت

مهم‌ترین عاملی که سبب شد حضرت پس از جریان سقیفه از اقدام نظامی علیه خلفا امتناع ورزد، مصلحت حفظ نظام اسلامی بود، تا در سایه آرامش سیاسی و پرهیز از تفرقه، ریشه نهال نو پای حکومت اسلامی استوار گردد. دکتر شریعتی در این باره پس از طرح نظریه‌های وحدت، بهترین نظریه را وحدت بر اساس سیره علی (علیه السلام) می‌داند «در این راه سوم که با حفظ اصول اعتقادی شیعی خودمان و اختلافاتی که از نظر فکری و عملی با آن‌ها داریم، می‌توانیم با آن‌ها یار و همدست و متحد در برابر دشمن مشترک باشیم.

این شعار و راهی است که برای اولین بار در تاریخ شخص علی بن ابیطالب اعلام و وضع کرده است… این است که من معتقدم اسلام ماندن خودش را کمتر مدیون شمشیر علی و جهاد اوست و بیشتر مدیون سکوت او و تحمل اوست. شمشیر در کار خلق قدرت اسلام بود؛ اما سکوت او در کار ماندن اسلام بزرگترین نقش را داشته است. او بنیانگذار حفظ اختلافات اعتقادی خودمان است در برابر مخالفت داخلی و وحدت خودمان و نیرو‌های اجتماعی خودمان در برابر دشمن خارجی… این است که علی بنیانگذار وحدت است.» (۳)

علی (علیه السلام) خود تصریح می‌کند که سکوت من حساب شده بود، من از دو راه، آنرا که به مصلحت اسلام نزدیکتر بود انتخاب کردم: «در اندیشه بودم که آیا با دست تنها، برای گرفتن حق خود به پا خیزم؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می‌دارد! پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانه‌تر دیدم. پس صبر کردم، در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود.» (۳)

سیره امام علی (علیه السلام) در حوادث پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بهترین گواه بر خیراندیشی، مصلحت جویی و وحدت طلبی آن بزرگوار است. (۴) آنجا که دردمندانه شاهد به غارت رفتن میراث خویش شده، رفتار ناجوانمردانه قوم با خویشان پیامبر (صلی الله علیه وآله) را دیده، ولی به خاطر مصلحت عمومی امت نه تنها سکوت کرده و آرام می‌گیرد بلکه آستین یاری خلفا بالازده و برترین جلوه از خودگذشتگی و ایثار را در تاریخ به نمایش می‌گذارد. در تأیید این مطلب شهید مطهری در کتاب سیری در نهج البلاغه سخنی را از حضرت نقل می‌فرماید: «به خدا سوگند اگر بیم وقوع تفرقه میان مسلمین و بازگشت کفر و تباهی دین نبود رفتار ما با آنان (اصحاب سقیفه) طور دیگری بود.»

حضرت پیش از عظیمت به سوی بصره در خطبه‌ای می‌فرمایند: «دیدم صبر از تفریق کلمه مسلمین و ریختن خونشان بهتر است، مردم تازه مسلمانند و دین مانند مشکی که تکان داده می‌شود کوچکترین سستی آنرا تباه می‌کند و کوچکترین فردی آنرا تباه وارونه می‌نماید». ایشان در پاسخ شخصی که اشعاری مبتنی بر ذی حق بودن حضرت و ذم مخالفینش سروده بود که در واقع نوعی تحریک بود، وی را از چنین کاری نهی کرده فرمودند «برای ما سلامت اسلام و اینکه اساس اسلام باقی بماند از هر چیز دیگر محبوبتر و با ارج‌تر است». (۵)

امروزه دیگر نمی‌توان جنبه مصلحت جویی و وفاق گرایی و شکیبایی بیست و پنج ساله امیر موءمنان در عهد خلفای سه گانه را نادیده گرفت، که اگر این نبود می‌بایست از آغاز دست به شمشیر برده و مخالفت آشکار کرده و بیعت کسانی را که می‌خواستند در برابر خلیفه اول با او بیعت کنند می‌پذیرفت و یا دست کم از صحنه سیاست خلفا کنار می‌رفت و با انزوا گزینی همه حمایت‌های خود را از دستگاه حاکم دریغ می‌نمود. در حالی که هیچ یک از این دو راه را برنگزید بلکه بر خود فرض دانست به رغم اختلاف‌ها به یاری وضع موجود شتافته و تا می‌تواند در اصلاح امور بکوشد؛ و بدین سبب بار‌ها و بار‌ها در مواقع خطیر به دستگاه حاکم یاری رسانده و درست‌ترین راه را به آنان نشان داده است. (۶)

امام (علیه السلام) در نامه‌ای به مالک اشتر، هدف خود از این گونه رفتار را بازگو می‌کند: «در آغاز دست خود باز کشیدم تا اینکه دیدم گروهی از مردم از اسلام روی برگردانده و مردم را به نابود ساختن آیین محمد فرا می‌خوانند در این وقت ترسیدم که اگر اسلام و مسلمانان را یاری نکنم، آنچنان رخنه یا ویرانی را در آن ببینم که مصیبت آن بر من سخت‌تر از دست رفتن حکومت شما باشد که روز‌هایی چند است و، چون سرابی نهان می‌شود و یا، چون ابر گرد نیامده پراکنده می‌گردد. پس در میان این آشوب و غوغا برخاستم تا باطل محو و نابود شد و دین استوار گردید و بر جای خود آرام گرفت». (۷)

در جریان شورای شش نفره‌ای که برای تعیین خلیفه پس از ترور عمر تشکیل شد گرچه هواخواهی و غرض ورزی بعضی از حاضران در انجمن سبب شد بار دیگر امر خلافت به بیراهه رود، ولی آن حضرت همچنان به استراتژی مدارا و مسالمت خود ادامه داد. او می‌گفت: «همانا می‌دانید که من از دیگران به خلافت شایسته ترم. به خدا سوگند همچنان سازش خواهم کرد چندان که امور مسلمانان سلامت باشد و تنها به من جفا رفته باشد، این کار من در تمنای پاداش و فضیلت آن و نشانه بی میلی من به زر و زیوری است که شما بر سر آن به رقابت برخاسته اید.» (۸)


رفتار حضرت با خلفا

حضرت با خلفا روابط خانوادگی داشت، در نماز جماعت ایشان حاضر می شد و به آنها در امور مهم مشورت می داد. تأثیر حضرت در خلیفه دوم به حدی بود که دستور داده بود که با حضور علی در مسجد هیچ کس حق رأی و فتوا ندارد.

آن بزرگوار اصحاب خود را از کار‌های تفرقه انگیز مانند سب و لعن که نشانگر تعصبات جاهلانه و خود برتر بینی گروهی است به شدت نهی می‌فرمودند: «من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشید! اما اگر کردار شان را یاد آور می‌شدید و گمراهی‌ها و کار‌های ناشایسته آن‌ها را بر می‌شمردید به راست نزدیکتر و معذور‌تر بود» (۹)

در تعبیری دیگر، حضرت علی (علیه السلام) که به وحدت و اتحاد مسلمین بسیار علاقه‌مند بود و در راه آن متحمل انواع رنج‌ها و مشقت‌ها شد، در نصایح و سفارش های خود به مسلمین، آن‌ها را از طرح مسائل اختلافی مربوط به گذشته و امور اختلاف بر انگیز، برحذر می‌دارد و اینطور برداشت می‌شود که در صورت طرح نیز، حضرت تشریح و توضیح اختلافات و زیاده از حد باز نمودن آنرا جایز ندانسته اند. حتی اگر به قصد وحدت باشد. چون این کار‌ها اثر سوء خود را می‌گذارد. در مقابل حضرت، مسلمانان را به مسایل و مشکلات روز که با آن‌ها دست به گریبانند، متوجه و آگاه می‌سازد. (۱۰) از این روی حضرت در حل مسائل و مشکلات روز با خلفا همکاری می‌کرد تا مبادا مشکلات داخلی جهان اسلام را در برابر جهان کفر ناتوان نشان دهد.

دوره پس از خلافت

زمانی که بر اثر بدرفتاری خلیفه و دستیارانش آشوب بپا شده و اعتراض‌های مردمی بالا گرفت، امام (علیه السلام) خیرخواهانه برای اصلاح امور و آرامش جامعه کوشید و با میانجی گری‌های متعدد کوشید از بروز فتنه‌ای خونین مانع شود. او پس از قتل خلیفه واقعه را اینگونه ارزیابی نمود: «او استبداد ورزید بد گونه استبدادی و شما برافروختید و بدگونه بیتابی کردید و خداوند در قیامت نسبت به خودخواه و ناشکیبا داوری کند.» (۱۱)

بر خلاف موضع شکیب و مدارای امام (علیه السلام) آنگاه که خلافت به خواست و اصرار مردم به ایشان رسید، فتنه جویانِ بی تاب از عطش قدرت، ناجوانمردانه از هر سو سربرداشته و آتش‌ها برافروختند. آنان با این اقدام خود دانسته ساز تفرقه نواختند و هزاران مسلمان را به پای منافع و امیال خود به دم تیغ سپردند. در این اوضاع، امام (علیه السلام) در نهایت صبوری برای جلوگیری از بروز فتنه کوشید و تا مجبور نشد، دست به تیغ نبرد و هر فرصتی را برای بازگشت آرامش مغتنم شمرد.

ایشان پیش از هر جنگی با روش‌های مختلف از جمله صحبت با سپاه دشمن و یا نامه نگاری برای مخالفین (به ویژه معاویه که به سبب نقض فرمان عزل حضرت درصدد ایجاد تفرقه بود) سعی در جلوگیری از جنگ و حل مسالمت آمیز اختلافات داشتند و تا جایی برخی در به تعلل ایشان در آغاز جنگ اعتراض کردند. در جریان داوری صفین در نامه‌ای به ابوموسی اشعری این گونه نوشت: «بدان که هیچ کس در گرد آوردن امت محمد و سازگاری آنان با یکدیگر از من حریص‌تر نیست. من بدین کار پاداش نیکو و جایگاه گرامی را نزد خداوند خواهانم…» (۱۲)

۳. علی شریعتی، کتاب علی بنیانگذار وحدت، نشر نصر سخنرانی در آبان سال ۱۳۵۰، از ص ۵۲-۴۸ و نیز در مورد فلسفه سکوت مراجعه کنید به سید محمد باقر حکیم، الوحدت الاسلامیه من منظور الثقلین، نشر مجمع العالمی لاهل بیت ص. ۱۳۳.

۳. «و طفقت ارتئی بین ان اصول بید جذاء آو اصبر علی طخیة عمیاء یهرم فی‌ها الکبیر، و یشیب فی‌ها الصغیر، و یکدح فی‌ها مومن حتی یلقی ربه. فرایت آن الصبر علی هاتا احجی فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجا» نهج البلاغه، ترجمه استاد محمد دشتی، خطبه ۳ (شقشقیه).

۴. ر. ک فخلعی، محمد تقی، کتاب مجموعه گفتمان‌های مذاهب اسلامی.

۵. استاد مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، انتشارات صدرا، بخش پنجم. ص ۱۸۱-۱۷۹،

۶. علامه عبدالحسین امینی در موسوعه الغدیر موارد زیادی را بر شمرده اند که علی (علیه السلام) به یاری خلفا شتافته و آن‌ها را از فرو افتادن نگاه می‌داشت و راهکار‌ها را به آنان نشان می‌داد. ر. ک. ر: امینی، الغدیر، ج ۶، ص ۳۲۵، ۸۳، دارالکتب الاسلامیة، تهران و نیز نهج البلاغه، خطبه ۱۳۴ و خطبه ۱۴۶،

۷. «فأمسکت یدی حتی رأیتُ راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمد صلی الله علیه و اله فخشیت إن لم أنصر الاسلام و أهلَه أری فیه ثلماً أوهدماً تکونُ المصیبةُ به علیَّ أعظم من فوت ولایتکم الَّتی انَّما هی متاع ایّام قلائل یزول منها، ما کان کما یزول السَّراب أو کما یتقشع السَّحاب فنهضتُ فی تلک الأحداث حتی زاح الباطل و زهق و اطمأنّ الدین و تنهنه…» نهج البلاغه، نامه ۶۲.

۸. «لقد علمتم أنّی أحق بها من غیری والله لأسلمن ما سلمت أمور المسلمین و لم یکن فی‌ها جورٌ إلاّ علیَّ خاصهً التماساً لأجر ذلک و فضله و زهداً فیما تنافستموه من زخرفه و زبرجه.» نهج رالبلاغه خ ۷۴.

۹. ر. ک. نهج البلاغه خطبه ۲۰۶.

۱۰. ر. ک. عثمان رادپی، مقاله ائمه اهل بیت و وحدت اسلامی، چهارمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی خرداد ۸۰. انتشارت دانشگاه مذاهب اسلامی.

۱۱. «إستأثر فأساء الاثرة و جزعتم فأسأتم الجزع و لله حکمٌ واقعٌ فی المستأثر و الجازع» پیشین، خطبه ۳۰.

۱۲. «لیس رجلٌ فاعلم أحرصُ علی جماعة محمد صلی الله علیه و اله و أُلفت‌ها منِّی أبتغی بذالک الثَّواب و کرم المأب…» پیشین، نامه ۷۸

 1 نظر

سه‌گانه‌ای برای خواندن در شب های قدر

11 اردیبهشت 1400 توسط مدیر النفیسه

سه‌گانه‌ای برای خواندن در شب های قدر

 



شاید دغدغه مهم ما این باشد شبهای قدر که سرنوشت یک ساله انسان در آن مقدم می‌شود را چگونه بگذرانیم. مخصوصاً که احیا و شب زنده داری در این شب های عزیز از مستحبات است. تا صبح چه کنیم و چه بگوییم؟ بزرگان ما چه می کردند؟ سیره عالمان دین در این شبها چه بوده ؟آیا فقط باید دعا کرد و نماز خواند ؟کار دیگری هم می شود کرد؟ جالب است بدانیم مذاکره علمی و یادگیری احکام و علوم اسلامی و مطالعه کتاب‌های علمی و دینی از با فضیلت ترین اعمال شب قدر است که در سیره عالمان دین و فقهای شیعه فراوان دیده شده است. از این رو برای بهره گیری بیشتر از شبهای قدر این سه‌گانه را حتماً بخوانیم

۱_قرآن کریم؛

قرآن کتاب زندگی است کتابی است از جانب خدا برای انسان سازی و اینکه چه انسان چگونه باید در دنیای مادی زندگی خود را تنظیم کرده و پیش ببرد و در عین تنظیم امور ماده زندگی خود چگونه زندگی اش را رنگ خدایی بزند و هم دنیای خود را بر اساس فطرت خود و خواست خدا صورت دهد و هم آخرت خود را قرین رضایت پروردگار عالم سازد. با این منطق شب قدر قرآن کریم را با نگاه خودسازی و تنظیم  زندگی فردی ،خانوادگی و اجتماعی و بهره گیری از دستورات نورانی اش برای زندگی بهتر و سعادت دنیا و آخرت بخوانیم.


۲_نهج البلاغه؛

رابطه نهج البلاغه با قرآن رابطه تنگاتنگ و نزدیک است و از همین رو نهج‌البلاغه را برادر قران"اخ القرآن” نامیده‌اند .نهج البلاغه کلمات بلند امیرالمومنین علی(ع) با سه موضوع اصلی است ؛

۱_ اعتقادات که علی (ع)آن را با یک بینش و ذوق معنوی و عرفانی بیان کرده
۲_ مسائل اجتماعی و سیاسی مربوط به زمان خود ، کل جامعه وکل تاریخ
۳_ اخلاق ،سبک زندگی و تربیت نفس و تزکیه انسان

این کتاب برای هر نوع سلیقه،سواد و جایگاه ،مطالب مفید و معارف بلندی دارد. توصیه می کنم در شبهای قدر برای انس بیشتر با این کتاب ارزشمند کلمات قصار آن که بسیار کوتاه، گویا، شیرین و زندگی ساز است را حتماً بخوانید.


۳_صحیفه سجادیه؛

این کتاب شریف دومین کتاب تدوین شده در صدر اسلام و جهت اهمیت بعد از قرآن کریم و نهج البلاغه قرار دارد و “اخت القرآن"، “زبور آل محمد” و “انجیل اهل بیت ” لقب گرفته و در لباس دعا ،معارف اسلامی، مفاهیم اخلاقی و سبک زندگی بیان کرده است .صحیفه سجادیه درس حکمت ، عبرت و راهنمای زندگی سعادتمندانه است و با ناله های عاشقانه “انسان ساز” و “جامعه ساز” است .اگر فرصت به خواندن همه ادعاها نکردید حتماً دعاهای یکم ،هفتم ، دوازدهم وبیستم صحیفه سجادیه را در این شبها بخوانید.
و حرف آخر  این که این روزها به شدت به روشنگری راه ،طوفان فکری برای پیدا کردن مسیر و تغییر ادبیات نیایش برای رسیدن به محبوب هستی نیازمندیم.

 خواندن این سه گانه در شب های قدر و تدبر و عمل به آنها تا پایان مسیر زندگی برایمان راهگشا و روشنگر است.ان شاالله


*مدیرکل نهاد کتابخانه های عمومی خراسان رضوی

 نظر دهید »

سیمای حضرت مهدی (عج) در کلام نبوی

09 فروردین 1400 توسط مدیر النفیسه

سیمای حضرت مهدی (ع) در کلام نبوی

 



آخرین وصی پیامبر خدا (ص)، حضرت مهدی موعود دوازدهمین امام شیعه و چهاردهمین معصوم از خاندان رسالت، ذخیره الهی است تا در بزرگ‌ترین بزنگاه تاریخ بشریت به نجات بشیریت از ظلمات برخیزد و جهان را صحنه عدل و داد نماید و منتظران واقعی همچنان در انتظار آن روز بزرگ که همه اولیای خدا به ویژه پیامبر اعظم وعده‌اش را داده‌اند، خواهند نشست.

پیامبر اعظم اسلام(ص) مجموعة تکامل یافتة فضائل همة انبیا و اولیای الهی در طول تاریخ و درخشان ترین کهکشان عالم وجود است که هزاران منظومه و خورشید درخشان فضیلت و کرامت را در خود جای داده است. علم توأم با اخلاق، حکومت همراه با حکمت، عبادت همراه با خدمت به خلق، جهاد توأم با رحمت، عزت همراه با فروتنی، روزآمدی توأم با دوراندیشی و صداقت با مردم در عین پیچیدگی های سیاسی از ویژگی های بارز پیامبر اکرم(ص) است.1

جلوة آشکار و مظهر اسمای خداوندی، نمونة انسان کامل و سرآمد تمام پیامبران و ختم رسل است. احادیث بسیاری از چنین شخصیتی وجود دارد که به بیان اسامی و ویژگی های اهل بیت گرامی اش می پردازد. هنگامی که می خواهد از کسی صحبت کند که او را هم نام خود معرفی می کند2 می فرماید:

آگاه باشید که هر کس (از پیامبران و امامان) پیش از او، نوید آمدنش را داده اند، آگاه باشید که او برگزیدة و انتخاب شدة خداوند است، آگاه باشید که او آنچه بگوید از پروردگارش می گوید و هشداردهنده به امر ایمان است.3 و مردم را به یاری، اطاعت و پیروی از او فرا می خواند. همانی که خداوند متعال تمام معجزات انبیاء و اوصیاء(ع) را به دست مبارکش جاری می سازد.4

پیامبر رحمت و رأفت بیاناتی دربارة شأن، مقام و منزلت حضرت مهدی(ع) در پیشگاه خداوندگار بزرگ دارند که به اجمال به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم:


حضرت مهدی(عج) یکی از هفت آقای اهل بهشت

پیامبر اکرم(ص) شأن و منزلت فرزندش مهدی(عج) را در بهشت این گونه می داند:

ما، سروران اهل بهشت از فرزندان عبدالمطلب هستیم، من، حمزه(ع)، علی(ع)، جعفر(ع)، حسن و حسین(ع) و مهدی(عج).5

ابن ابی الحدید طی حدیث مرسلی آنها را سروران روز قیامت و آقایان اهل دنیا می داند.6

 

بهشت مشتاق حضرت مهدی(ع)

بهای انسان ها چیزی جز بهشت نیست، به فرمودة حضرت امیرالمؤمنین(ع) نباید خود را به چیزی کمتر از بهشت فروخت،7 حال با این همه اگر بهشت مشتاق کسی باشد چگونه است؟ حضرت رسول اکرم(ص) بهشت را مشتاق درک وجود حضرت مهدی(عج) می داند:

بهشت مشتاق چهار نفر از اهل بیت من است، خداوند آنها را دوست می دارد و مرا امر کرده است تا آنها را دوست بدارم، علی بن ابیطالب(ع)، حسن و حسین(ع) و مهدی(ع) که عیسی بن مریم(ع) پشت سر او نماز می خواند.8

 

حضرت مهدی(عج) طاووس بهشتیان

از آنجا که طاووس زیباترین مخلوقات است، هر آنچه را می خواهند به زیبایی و جمال متصّف کنند از آن با طاووس نام می برند، بهشتیان زیبارویانند و برترین آنها از نظر جمال حضرت مهدی(ع) است. چرا که پیامبر فرمودند:

مهدی(عج) طاووس اهل بهشت است.9

 

جزای پیروی و نافرمانی از آن حضرت

پیروی از حضرت مهدی(عج) سبب نجات و نافرمانی از امر آن حضرت سبب هلاکت، اطاعت وی اطاعت خداوند و نافرمانی وی نافرمانی خداوند است.

در زیارت آل یاسین آمده است: ای مولای من (اقرار می کنم) کسی که با تو مخالفت کند، شقی و بدبخت است و خوشبخت و سعادتمند کسی است که از تو فرمان ببرد و مطیع تو باشد.10 این گونه است که اطاعت از امام مهدی(عج) مایة نجات و سرباز زنی از فرامین او مایة هلاکت است.

دراین باره پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: قائم(عج) از فرزندان من است، نام او نام من و کنیه او کنیه من است، شکل او شکل من و سنت او سنت من است، مردم را بر دین و آئین من به پا می دارد و آنها را به سوی کتاب پروردگارم فرا می خواند. کسی که او را اطاعت کند مرا اطاعت کرده است و کسی که او را نافرمانی کند، از من نافرمانی کرده است. کسی که در دوران غیبت منکر او باشد مرا انکار کرده است و کسی که او را تکذیب کند مرا تکذیب کرده است و همچنین کسی که او را تصدیق کند مرا تصدیق کرده است. من از تکذیب کنندگانم دربارة امر او و انکارکنندگان گفتارم دربارة او و گمراهان امتم از راه او، به خدا شکایت می کنم، آنهایی که ظلم کرده اند به زودی خواهند دانست که به چه کیفرگاه و محل انتقامی بازخواهندگشت.11

 

خضوع و تواضع حضرت در برابر خداوند

پیامبر اکرم (ص) فروتنی و خشوع حضرت مهدی (عج) را در برابر پیشگاه ربوبی خداوند این گونه مثال می‌زنند:

حضرت مهدی (عج) نسبت به خداوند خاشع و خاضع است، مانند خشوع و خضوع باز شکاری که هنگام پرواز، بال‌های خود را فرو می‌خواباند.۱۲
حضرت مهدی (عج) جانشین خداوند

رسول اکرم (ص) می‌فرمایند: حضرت مهدی ظهور می‌کند در حالی که در بالای سر او ابری است که ملکی بر آن سوار است و فریاد می‌زند که: این مهدی (عج) جانشین خداوند است از او پیروی کنید.۱۳

 

حضرت مهدی (عج) عبد صادقی که به سبب او خداوند، بندگانش را می بخشد

رسول اکرم (ص) فرمودند: آن هنگام که به آسمان هفتم عروج کردم و از آنجا به سدرةالمنتهی و سپس به حجاب‌های نورانی رسیدم، پروردگارم ـ جل جلاله ـ ندایم کرد که:‌ای محمد! تو بندة من و من پروردگار تو هستم. همانا تو را بنده، حبیب، رسول و پیامبر قرار دادم و برادرت علی (ع) را جانشین تو، همانا علی (ع) حجت بر بندگان من است و امام و رهبری برای مخلوقاتم. به واسطة او دوستدارانم از دشمنانم بازشناخته می‌شوند و به وسیلة اوست که حزب من از حزب شیطان شناخته می‌شود. به خاطر اوست که دینم برپا شده است و حدود و احکام دینم حفظ و اجرا می‌شود. به خاطر او و تو و فرزندان توست که بندگانم را می‌بخشم و به واسطة قائم (عج) فزندان توست که با تسبیح، تهلیل، تقدیس و تکبیر و تمجیدم زمین را می‌سازم و آباد می‌کنم، به واسطة اوست که زمین را از دشمنانم پاک کرده و دوست دارانم را وارث زمین می‌گردانم. به خاطر اوست که کلمة کسانی که کفر ورزیدند را پست قرار داده و کلمة خود را برترین می‌سازم. با علم و احاطة خود، به خاطر او و به واسطة اوست که بندگانم را زنده می‌سازم و شهرهایم را احیا می‌کنم. به سبب اوست که به تدبیر و مشیت من گنج‌ها و ذخایر آشکار می‌سازم و فقط به خاطر اوست که به اراده ام اسرار و پنهانی‌ها را آشکار می‌سازم و آن را به ملائکه می‌سپارم تا تأیید کنندة اجرای فرمان هایم و اعلان دینم باشد. او (مهدی (عج)) به حقیقت ولیّ (آیین) من است و مهدی (عج) صدیق‌ترین بندگانم است.۱۴

به حقیقت منزلت و مقامی بس عظیم در پیشگاه مقام ربوبی خداوندگار دارد که خداوند به واسطة او و پدران گرامی اش باران را بر بندگانش فرو می‌فرستد و به واسطة وجود آنان است که آسمان نگاه داشته شده است و بر زمین نمی‌افتد.۱۵

برای ظهورش دعا کنیم و مشتاقانه منتظرش باشیم که حضرت امیرالمؤمنین (ع) نیز پس از توصیف کمالات حضرتش آهی کشیدند و با دست، اشاره به سینة خود کرده و فرمودند: «چقدر مشتاق دیدار اویم.» ۱۶


پی نوشت ها

۱. سخنرانی رهبر معظم انقلاب در حریم مطهر رضوی (ع)، ۱/۱/۸۵.

۲. صدوق، محمدبن علی بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۱۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۷۳.

۳. مجلسی، همان، ج ۳۷، صص ۲۱۳ ـ ۲۱۱.

۴. حر عاملی، محمدبن حسن، إثبات الهداة، ج ۳، ص ۷۰۰؛ صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الأثر، ص ۳۱۲.

۵. الغیبة، ص ۱۱۳؛ صدوق، محمدبن علی بن بابویه، امالی، ص ۳۸۴؛ حر عاملی، همان، ص ۳۱۲.

۶. ابن ابی الحدید، ج ۷، ص ۶۴.

۷. نهج البلاغه، نامة ۴۵۶.

۸. حر عاملی، همان، ج ۴۳، ص ۳۰۴؛ أربیلی، کشف النعمة، ج ۱، ص ۵۲؛ حر عاملی، همان، ج ۳، ص ۵۵۲.

۹. مجلسی، همان، ج ۲، ص ۶۹۴؛ أربیلی، همان، ج ۳، ص ۲۷۱؛ صافی گلپایگانی، همان، ص ۱۴۷.

۱۰. یا مولای، شقی من خالفکم و سعد من أطاعکم.

۱۱. صدوق، همان، ج ۲، ص ۴۱۱؛ مجلسی، همان، ج ۵۱، ص ۷۳؛ حر عاملی، همان، ج ۳، ص ۴۸۲.

۱۲. عقد الدّرر، ص ۳۸.

۱۳. مجلسی، همان، ج ۵۱، ص ۸۱؛ حیلة الأبرار، ج ۲، ص ۷۱۶؛ صافی گلپایگانی، همان، ص ۱۴۷.

۱۴. مجلسی، همان، ج ۱۸، ص ۳۴۱؛ صدوقی، همان، ص ۵۰۴؛ صافی گلپایگانی، همان، ص ۱۶۷.

۱۵. فرازی از زیارت جامعة کبیره.

۱۶. نعمانی، الغیبه، ص ۲۱۲؛ مجلسی، همان، ج ۵۱. ص ۱۱۵؛ حر عاملی، همان، ج ۳، ص ۵۳۷.

 

 4 نظر

هفت خان صبوری زینب(س)، اثبات توانایی زن و رد اندیشه بی‌بنیاد ضعیف‌انگاری

09 اسفند 1399 توسط مدیر النفیسه

           

آن روز كه درسايه سار ديوار بلند شكيبائيت، درد تكيه زد و غم صبورترين شانه و مطمئن‌ترين قلب را در ازدحام خون و عطش و تازيانه يافت، ما به توانايي «زن» ايمان آورديم و انديشه بي‌بنياد «ضعيف‌انگاري» زن را بر سر همه كج‌انديشان آوار ديديم.
آن روز كه از ساحل گودال گذشتي و موج متلاطم خون تا ابديت دامن مي‌گسترد،‌هيچ‌كس شكسته‌ات نديد. آنان كه حماقت خويش را راست ايستاده بودند.(1) و فرو شكستنت را انتظار مي‌كشيدند، زني را ديدند كه راست قامت مي‌دود! اگر هم خم مي‌شود براي بوسه وداع است بر حلقومي بريده و نشاندن پيكري است 360 زخم خورده در مقابل چشم‌هاي خدا كه: «خدايا قرباني آل‌محمد (ص) را بپذير!»
در آفتابي‌ترين مشرق هستي ـ گودال قتلگاه ـ هيچ‌كس افول صبوري زينب را نديد. هيچ‌كس در آن لحظه كه همه هستي مي‌شكست و همه ذرات مي‌گريستند و پشت آسمان خميده‌تر مي‌شد، عجز و ضعف در سيماي زينب نديد. آنگاه نيز كه در حريق حرم، كودكان سرگشته را به آرامش آغوش مي‌كشيد ترديد و تشويق ـ حتي دمي ـ به حرم امن قلبش راه نيافت.
با چهره غبارآلود، پس از سه روز عطش و گرسنگي،‌از دشت لاله رنگ آتش‌خيز گذشت، اما در هنگامه عبور از انبوه لاله‌هاي پرپر، هيچ‌كس باغبان بزرگ دشت را به گل چيدن نديد و گرچه انبوه گلبرگ‌هاي پرپري كه زير سُم پاييز له مي‌شدند، جانش را شعله‌ور مي‌كرد، كسي گلبرگ روحش را پريشان و بازيچه طوفان نديد. از كربلا تا كوفه، آسمان دمي بي‌چرخش تازيانه و غوغاي تمسخر فاتحان زبون كربلا نبود و زينب كه بازوان تازيانه خورده مادر را تجربه مي‌كرد با طمأنينه‌اي شگفت، همه راه را تا پايان، چشم بر چشم برادر پيمود و بي‌دمي شكست،‌دم به دم ستم را بيشتر مي‌شكست و لحظه‌هاي رسوايي را پيش‌تر مي‌برد.
آن‌گاه نيز كه به شهر تمسخر و تحقير و دشنام گام نهاد و دوازده هزار نوازنده جشن پيروزي برپا ساخته و هزاران زن بر پشت‌بام‌ها هلهله‌گر بودند و پايكوبي و قاه‌قاه مستان با آه‌آه كودكان درهم مي‌آميخت، شكيبايي و وقار لحظه‌اي از كاروان قلب زينب فاصله نمي‌گرفت. زينب، آبروي صبوري است و «آيت» بزرگ ايستادن و كدام مفسر و تفسير به ژرفاي بطن در بطن اين آيت سترگ راه خواهد يافت. اگر او نبود چه كسي انگاره ناتوان بودن زن را از ذهن‌ها مي‌شست؟! چه كسي توانايي و عظمت زن را چونان خورشيد بر پلك‌هايي كه به كج‌بيني و كم‌بيني و «بدبيني» عادت كرده‌اند مي‌تاباند؟! اگر زينب نبود تا هزاره‌هاي ديگر كژانديشان هزار بهانه و توجيه در شكستن و تحقير «زن» مي‌يافتند و زن هنوز درازمويي كوتاه عقل و ضعيفه‌اي مستحق «زدن» بود و لابد به همين دليل «زن‌»ش ناميده‌اند!
حديث‌دردهاي زينب را هيچ قلبي بر نمي‌تابد. هيچ‌كس نيست كه بي‌قراري اشك را در مرور غم‌هاي زينب پشت پلك‌هايش تجربه نكند. هيچ عاطفه‌اي نيست كه شنيدن آنچه بر زينب رفت طوفاني‌اش نكند.
چهارساله بود كه در افق نگاهش،‌آخرين روزهاي زندگي پيامبر غروب كرد! هنوز سايه سنگين غربت پيامبر از ديواره قلبش دامن برنچيده بود كه در شبانگاه درد، در غريبانه‌ترين تشييع، گلبرگ پاييز‌زده پيكر مادر را در گمنامي كاشت و در اندوهي بي‌صدا ـ كه هراس كشف قبر جگرگوشه رسول حتي امكان گريستن و عقده‌گشايي‌اش نمي‌داد ـ به خانه برگشت.
تنهايي پدر، دردهاي پنهان و ناگفتني، خار خليده در چشم و استخوان نشسته در گلو،‌زينب را مي‌گداخت و در خانه بي‌زهرا، همه خاطرات مادر را مرور مي‌كرد و پدر را كه اينك سخنان تسلي‌بخش زهرا را در گوش نداشت مي‌ديد كه سر بر ديوار، غريبانه مي‌گريد و سر در چاه،‌آه مي‌كشد و با تصوير خويش كه در پرتو ماهتاب بر آب افتاده، دردهاي سينه‌سوز را باز مي‌گويد.
هنوز سي‌سالگي را تجربه نكرده بود كه در آستانه در، برايش هديه‌اي سرخ از مسجد آوردند. پدر قرباني عدالت خويش شده بود و آفتاب را «خلاصه سياهي» در ناجوانمردانه‌ترين ضربت در «غديري» از خون نشانده بود.
دو روز كه ثانيه‌هايش به درازي قرن‌ها گذشت چكه‌چكه «علي» بر دامان زينب چكيد و زخمي كه چشم بر چشم زينب داشت با «دختر» حديث «رفتن» مي‌گفت. دو روز تيماردار پدر بود با نظاره مرغكاني كه شيون مي‌كردند و گاه سر راندنشان داشتند، آواي نرم پدر برمي‌خاست كه: «مرانيد، نوحه‌گرند!»
خوان چهارم، زهرابه‌هايي است كه طشت را آذين مي‌بندد. پاره‌هاي جگر برادر در خيانت نامحرم‌ترين محرم! بر سيماي رنگ پريده حسن، لبخند مي‌زند و زينب مي‌بيند كه لخته‌لخته برادر در طشت فرو مي‌چكد! راستي كدام شانه را شكيب اين همه رنج است. كدام دل را ياراي تحمل اين درد،‌اين همه سوگ،‌اين همه سوز، كدام انسان را مي‌شناسيم كه در لشگر‌انگيزي غم،‌بي‌حضور ساقي، اين همه غم‌شكن و استوار بايستد.
خوان پنجم زينب،‌كربلاست. او خوب مي‌داند اين كاروان به كجا مي‌رود. او بارها از زبان برادر شنيده است كه اين كاروان در خون لنگر مي‌اندازد و بر ساحل شهادت مي‌آرمد و راهي را كه برادر با «سر» مي‌رود،‌خواهر با «پا» بايد تداوم بخشد؛ راهي كه شهادت آغاز آن است و اسارت كمال‌بخش آن. خوب مي‌داند ساحل فرات، درياي تشنگي است! خوب مي‌داند بوسه‌گاه پيامبر، ميزبان خنجر خواهدشد و در غروبي تلخ، باغ نبوت لگدمال پائيز مي‌شود خوب مي‌داند كه داغذار و بي‌يار،‌پرستار بيماري تبدار و كودكاني سوگوار خواهد بود با راهي نيمه‌تمام كه تا «شام» بر شتراني لنگ و همسفر دژخيماني سياه دل بايد طي شود و اين همه را مي‌داند و مي‌ماند و در تمامي اين لحظه‌هاي داغ و درد، بي‌اخمي و بر جبين و ترديدي در «راه» پابه‌پاي شهادت مي‌رود و شگفتا همراه با برادر بر سر هر شهيد حاضر مي‌شود و تسلاي خاطر برادر مي‌گردد و تنها در شهادت دو جگرگوشه‌اش در خيمه مي‌ماند تا برادر را در هنگامه حمل پاره‌هاي قلبش شرمنده نبيند.
خوان ششمف كوفه است با كوچه‌هايي آشنا و فضايي كه در آن هر صبحگاه طنين‌گرم اذان پدر، معطرش مي‌ساخت و اينك ميزبان 72 سر، 72 آفتاب و در تعبير سياه‌انديشان، 72 «خارجي» است . در آستانه شهر همه به تماشا آمده‌اند، زنان آراسته و پايكوبان و شهرآذين بسته و آماده. زينب با خيل كودكاني كه خاطرات دشت سرخگون را در هر نگاه بر پرچم افراشته سر شهيدان تجديد مي‌كنند و دشوارتر و شكننده‌تر كاخ عبيدالله كه از سر تفاخر، انديشه شكستن زينب دارد و تكميل جشن پيروي!
زينب از اين خوان نيز به سلامت مي‌گذرد در حالي كه صداي شكستن استخوان غرور در زير پتك فريادش،‌همه كوچه پسكوچه‌هاي كوفه را پر كرده است.
خوان هفتم و دشوارترين خوان، شام است. پايتخت جنايت و غرور، سرزمين زراندوزي‌ها و كينه‌توزي‌ها. آنجا كه 42 سال تزوير معاويه، انديشه‌ها را به خواب كشانده است و دل‌ها را نيز، آنجا كه سرها را با زر خريده‌اند و سركشان و آزادگان را از لب تيغ آب داده‌اند. شام شكننده‌ترين خوان است. ويرانه‌اي كه رقيه مي‌گيرد. طشتي كه لبان برادر را در زير ضربه‌هاي چوب يزيد مي‌نشاند و كوچه‌هايي كه آن‌قدر فاجعه‌انگيز و رنج‌آورند كه وقتي ازآخرين بازمانده سلسله امامان پرسيدند. كدام صحنه از مجموعه صحنه‌هايي كه بر اهل بيت حسين گذشت دشوارتر بود سه بار غمگنانه سرود: الشام، الشام، الشام!
زينب فاتح هفت خوان است و فاتح همه فرداف همه آنان كه رهپوي جاده روشن اما پر سنگلاخ و خطرخيز حقيقتند به شناخت زينب نيازمندند و او در مشرق صبوري استاده است با سرانگشتي كه راه را نشان مي‌دهد و چشماني خيس كه دشت همه قلب‌ها را مهمان طراوت و باروري خواهد ساخت. زينب باراني است كه بر همه هزاره‌ها خواهد باريد و هر آن كس كه اين باران را تجربه نكند شكفتن و رستن نخواهد ديد.
زينب تنها آموزگار صبوري نيست كه همه ارزش‌ها و عظمت‌ها يكجا در سيرت و سيماي او نشسته است. آن‌گاه كه سخنان گرم و ستم سوزش در كوفه شعله‌ها افروخت، امام سجاد (ع) در خطابي كه جغرافياي روح زينب را مي‌نماياند، فرمود: خدا را سپاس كه «عقيله» بين هاشم هستي. زينب عقيله قبيله نور است و داناي رازدان طريق معرفت و عشق و آنان كه با اويند. هرگز راه گم نمي‌كنند و در راه نمي‌مانند و قافله قلب و انديشه خويش را از كربلا تا شام و از شام تا دوست از همه عقبه‌ها و خطرگاه‌ها خواهند گذراند.

 وِیژه نامه خبرآنلاین در اربعین حسینی - یادداشتی از دکتر محمدرضا سنگری

پاورقي: 1ـ برگرفته از شاعر صميمي شمالي، ايرج قنبري

 2 نظر

سلام خاص به حضرت معصومه(سلام الله علیها)

19 آبان 1399 توسط مدیر النفیسه




سلام خاص به حضرت معصومه(سلام الله علیها)


بعد از سلام به انبیاء و معصومین (علیهم السلام) که یادآور شجره نامه حضرت معصومه (سلام الله علیها) است، نوبت می‌رسد به خود حضرت که به طور خاص به ایشان سلام می‌کنیم و می‌گوییم:

السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَةَ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.

وقتی در ابتدا می‌گوییم «سلام به دختر رسول خدا». توجه کنیم که این دختر چه کسی است؟ مسئله، مسئله ژنتیکی و بدنی نیست. وقتی می‌گوییم «السَّلامُ عَلَیکِ یا بِنتَ رَسولِ الله» شرافت در اوج را می‌رساند. آنقدر که پیغمبر قیامت خودش را کنار بکشد. می‌گوید دخترم معصومه تو برو همه را شفاعت بکن و بهشت ببر.

در سلامی بعدی به حضرت معصومه می‌گوئیم «سلام بر تو ای دختر فاطمه و خدیجه». حضرت خدیجه (سلام الله علیها) شخصیت بزرگ و برجسته‌ای است که فاطمه معصومه را با عنوان دختر او خطاب می‌کنیم.

«سلام بر تو ای دختر امیرالمؤمنین» هر کدام از سلام‌ها با انتساب به شخصیت‌های گفته شده خودش شئونات و مقاماتی دارد.

شرح زیارت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

«سلام بر تو ای دختر حسن و حسین» اگر مسئله، مسئله ژنتیکی بود نباید دختر امام حسن (علیه‌السلام) می‌گفت چون ظاهراً حضرت معصومه دختر امام حسن (علیه‌السلام) نیست، پس دختر کیست؟ دختر امام حسین (علیه‌السلام) است. می‌گوید: نه «بِنتَ الحَسَنِ وَ الحُسَین» این «بنت» مثل همان «ابن» صاحب سِر بودن و همه کاره بودن است.تا به اینجا سلام ها تمام می­‌شود. ادامه‌ای ندارد. تا به این فقره می رسد:

«السَّلامُ عَلَیکِ یا بِنتَ وَلیِ الله* یا اُختَ وَلیِ الله* یا عَمَۀَ وَلیِ الله» فاطمه معصومه در حقیقت دختر ولی خدا، خواهر ولی خدا و عمه ولی خداست. یعنی این بانو از همه طرفه غرق شرافت است، اگر ندانیم پیش چه کسی رفتیم، با چه کسی حرف می‌­زنیم در فرازهای بعدی زیارت نمی‌توایم پیشرفت کنیم و به باور برسیم.

در روایت آمده کسی که دعا می‌کند ولی باور نداشته باشد، دعایش به اجابت نمی‌رسد.
حالا تو می‌خواهی با خانم حرف بزنی، خواسته‌­های بخش انسانی­ات را بگویی،اگر باور نداشته باشی نمی‌توانی. در حالیکه بانو انتظار دارد اگر می‌خواهی با او حرف بزنی، می‌تواند تو را پیش خدا و همه انبیاء ببرد اما شرطش اینست که او را باور داشته باشی، در واقع تو را به زیارت و ملاقات همه آنها می‌برد تا بفهمی او کیست.

شما باید این رمز را بفهمید وگرنه وقتی آنجا می­‌روی درخواست هایت همه دفن می‌شوند. پس اول که این شخصیت را بشناس که چقدر بزرگ است وقتی بزرگی او را دیدی آن موقع است که می‌توانی با او حرف بزنی. در اینجاست که می‌گوئی: «السَّلامُ عَلَیکِ یا بِنتَ مُوسی بن جعفر» سلام بر تو ای دختر موسی بن جعفر.
هر چه داریم از دختر موسی بن جعفر (علیه‌السلام) داریم.

استاد محمد شجاعی

1604930001photo_2020-11-09_17-20-28.jpg

 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • ...
  • 21
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 25
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 61
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • نازگل

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 8
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 16
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 27
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس