سال نو مبارک
? سال نو چون کتابی است با اوراق نانوشته. قلم در دستان توست و فرصتی است تا برای خود داستانی زیبا بنویسی.
سال نو مبارک
? سال نو چون کتابی است با اوراق نانوشته. قلم در دستان توست و فرصتی است تا برای خود داستانی زیبا بنویسی.
سال نو مبارک
امام کاظم(ع) و مجاهدت برای بیان حقیقت
آغاز امامت امام کاظم(ع) با دوران خلافت منصور عباسی همزمان بود. با مرگ منصور در سال 158هـ.ق، فرزندش مهدی عباسی، جانشین او شد و تا سال 169 حکومت کرد. پس از مرگ مهدی عباسی، هادی عباسی به خلافت رسید و پس از یک سال مرد.
به این ترتیب، دوران خلافت هارون عباسی از سال 170 هـ.ق آغاز شد؛ دورانی که در آن، عباسیان به اوج اقتدار دست یافتند و سرزمینهای بسیاری تحت حاکمیت آنها، با مرکزیت بغداد، قرار گرفت.
با این حال، عباسیان از امام کاظم(ع) و شیعیان و دوستداران ایشان، واهمه داشتند.
به همین دلیل، آن حضرت، همواره تحت نظر بودند و مدت زیادی از عمر شریفشان را در زندانهای مخوف بنیعباس گذراندند.
استاد شهید «مرتضی مطهری»، در این باره مینویسد:«امام[کاظم](ع) در یک زندان به سر نبرد، در زندانهای متعدد به سر برد. او را از این زندان به آن زندان منتقل میکردند و راز مطلب این بود که در هر زندانی که امام(ع) را میبردند، بعد از اندک مدتی، زندانبان مرید [آن حضرت] میشد.»(سیری در سیره ائمه اطهار(ع)؛ ص 172)
به نوشته «رسول جعفریان»، «امام کاظم(ع) دوبار توسط هارون زندانی شد که مرتبه دوم، از سال 179 تا 183هـ.ش؛ یعنی به مدت 4 سال به طول انجامیده و به شهادت آن حضرت منجر شدهاست.»(حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)؛ ص393)
با وجود تمام محدودیتها، امام کاظم(ع) از هیچ فرصتی برای بیان حقایق و دفاع از حق اهلبیت(ع) خودداری نمیکردند.
«ابناثیر» بیان این حقایق را دلیل زندانی شدن امامکاظم(ع) میداند و مینویسد:«علت بازداشت او[امام(ع)] این بود که چون هارون در ماه رمضان سنه صد و هفتاد و نه[هجری قمری] برای عمره (زیارت کعبه) رفت و به مدینه رسول، علیه الصلاة و السلام، بازگشت، در کنار قبر پیغمبر(ص) ایستاد و گفت: درود بر تو ای پسرعمو و این را، برای مباهات و ترجیح خود بر همراهان گفت. موسی بن جعفر(ع) که در آنجا حاضر بود، گفت: سلام بر تو ای پدر بزرگوار. روی رشید تیره شد و گفت: یا ابوالحسن! این قطعاً مایه افتخار توست. آنگاه دستور داد موسی بن جعفر(ع) را به بغداد ببرند و نزد سندی بن شاهک زندانی کنند.» (ترجمه الکامل؛ ص 106)
ای که شدی تاجر بازار وقت!
بنگر و بشناس خریدار را
چرخ بدانست که کار تو چیست
دید چو در دست تو افزار را
#پروین_اعتصامی
25اسفند زادروز و بزرگذاشت شاعر پرآوازه پروین اعتصامی گرامی باد?
السّلام ای زینب(س)
ای معنای عشق
چه بگـویم به خـدا
از تو سرودن سخت است
هم علی(ع) بودن و هم
فاطمه(س) بودن سخت است
سالروز وفات عقیله بنی هاشم
حضرت_زینب_س تسلیت باد ?
گاهی حضرت امیر(ع)جهل را در مقابل عقل آورده است مثلا در خطبه 189نهج البلاغه می فرماید: ” … وَ کَفَی بِذَلِکَ وَاعِظاً لِمَنْ عَقَلَ وَ مُعْتَبَراً لِمَنْ جَهِلَ … ” مرگ را همین بس که برای کسی که خرد ورزد پنددهنده باشد و برای کسی که نمی داند و آن را نمی شناسد عبرت دهنده باشد. یعنی انسان نادان با دیدن مرگ کسی باید عبرت گیرد اما کسی که خردورز است، برای او مرگ به عنوان یک پند است.
مردم دشمن چیزی هستند که از آن ناآگاهند
در حکمت 172 و 438 حضرت می فرماید: مردم دشمن چیزی هستند که از آن ناآگاهند. در خطبه 34 حضرت از جمله وظایف امام را دانش آموختن به مردم می داند. از مجموع این مطالب در می بیابیم که امیرالمؤمنین(ع) آگاهی و دانش و خردورزی که مجموع آنها معرفت نسبت به حق است را بالاترین چیز می داند و افرادی که نسبت به این مسائل ناآگاه هستند را به شدت سرزنش می کند و آنها را از حیوان پست تر می داند. آگاهی و دانش بیش از هر چیزی قسمت عمده سخنان حضرت را در برگرفته است و ایشان بیش از هر چیزی چه برای شناخت خدا و جهان و شناخت خود بر آگاهی تأکید می فرماید.
شرح و تفسیر حکمت 172 نهج البلاغه
امام علی(علیه السلام) فرمودند: النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا: مردم دشمن چیزی هستند که نمی دانند.
امام علی(علیه السلام) در این گفتار بسیار حکیمانه خود اشاره به یکی از آثار خطرناک جهل کرده می فرماید: «مردم دشمن چیزی هستند که نمی دانند»، (النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا). این دشمنی از آنجا سرچشمه می گیرد که اولاً اشخاص جاهل و نادان احساس نقص در خود می کنند و همین احساس سبب می شود که نسبت به آنچه نمی دانند عداوت و دشمنی به خرج دهند و گاه حتی آنها را ناچیز و بی ارزش بشمارند تا از این طریق نقص خود را برطرف سازند.
ثانیاً هرگاه انسان از اسرار چیزی بی خبر باشد به قضاوت عجولانه می پردازد و در این قضاوت عجولانه با آنچه نمی داند به دشمنی بر می خیزد. ثالثاً جهل همچون ظلمات است و انسان هنگامی که در ظلمات متراکم قرار گیرد هر شبهی از دور می بیند به گفته بعضی از شارحان نهج البلاغه آن را حیوانی درنده یا گرگی خطرناک می پندارد و هر آوازی می شنود آن را نشانه حمله دشمنی می شمرد.
در ظلمات جهل نیز انسان گاه هر مطلبی را مخالف و دشمن خود می پندارد حتی اشخاصی را که درست نمی شناسد با بدبینی به آنها نگاه می کند و به همین دلیل گاه کشورها و ملت ها به جنگ های خونین دست می زنند به سبب این که از حال یکدیگر بی خبرند و هر حرکتی را توطئه ای بر ضد خود می پندارند، لذا یکی از طرق ایجاد آشتی و صفا و اتحاد و دوستی در میان مردم و ملت ها بالابردن سطح آگاهی های آنهاست و این که سران آنها در کنار هم بنشینند و به مذاکره بپردازند و با نیت های واقعی یکدیگر آشنا شوند و یخ های بدبینی ذوب شود و دیوار بی اعتمادی فرو ریزد و در کنار هم با محبت و دوستی زندگی کنند. ریشه این گفتار حکیمانه، قرآن مجید است که می فرماید: «(بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ)، (ولی آنها از روی علم و دانش، قرآن را انکار نکردند،) بلکه چیزی را تکذیب کردند که آگاهی از آن نداشتند».
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در حدیث دیگری در همین زمینه می فرماید: «لا تَعادُوا ما تَجْهَلونَ فَإنّ أکْثَرَ الْعِلْمِ فیما لا تَعْرِفُونَ، به آنچه نمی دانید دشمنی نکنید، زیرا بیشتر دانش ها در اموری است که شما نمی دانید». نیز در حدیث دیگری که مرحوم اربلی در کتاب کشف الغمه آورده می فرماید: «مَنْ جَهِلَ شَیْئاً آبَهُ، کسی که چیزی را نمی داند آن را نکوهش می کند».
قرآن مجید بحثی درباره داستان خضر و موسی دارد. در این داستان بسیار پرمعنا این نکته روشن می شود که چگونه انسان مطلبی را که نمی داند به مخالفت با آن می پردازد. موسی(علیه السلام) بر حسب ظاهر می دید خضر کشتی سالمی را سوراخ و معیوب می کند و یا جوانی را به قتل می رساند و دیواری را در شهر بیگانه ای بدون دلیل تعمیر و مرمت می کند به همین دلیل فریاد اعتراض او بلند شد چون ظاهر را می دید و از باطن قضیه بی خبر بود هنگامی که خضر فلسفه آنها را یک یک برشمرد کاملاً تسلیم شد.
دکتر محمدمهدی جعفری، پژهشگر نهج البلاغه