یلدا تون مبارک
?دو قدم مانده به رقصیدن برف
?یک نفس مانده به سرما و به یخ
?چشم در چشم زمستان دگر
?تحفه ای یافت نکردیم کنیم هدیه تان
?یک سبد عاطفه داریم همه تقدیم شما
یلدا تون مبارک❤️
?دو قدم مانده به رقصیدن برف
?یک نفس مانده به سرما و به یخ
?چشم در چشم زمستان دگر
?تحفه ای یافت نکردیم کنیم هدیه تان
?یک سبد عاطفه داریم همه تقدیم شما
یلدا تون مبارک❤️
?⛈ چله بزرگ و چله کوچیک ❄️?
ما دم از فرهنگ ایرانی میزنیم ولی کمتر کسی داستان دوازده برادر و ننه سرما و چله بزرگ و چله کوچیک رو برای بچهها و نوه هایش تعریف میکند.
خواهشاً بخوانید و اشتراک بگذارید، تا نسل امروزمان هم اینارو یاد بگیرند…
❄️چلهی بزرگ …
❄️چلهی کوچک …
❄️چارچار …
❄️سده …
❄️اهمنوبهمن …
❄️سیاهبهار …
?و سرماپیرزن …
زمستان به دو بخش :
چله بزرگ(چله کلان ) و
چله کوچک (چله خرد )
تقسیم می شده است .
که چله بزرگ از
( اول دی ماه تا دهم بهمن ماه)
وچهل روز کامل میباشد و
چله کوچک از
( یازدهم بهمن تا پایان بهمن ماه ) و 20روز کامله
وبه همین دلیل چون 20روزکمتر است چله کوچک نامیده شده است .
غروب آخرین روز چله بزرگ جشن سده برگزار می شده ومردم دور هم جمع می شدند واز این جشن لذت می بردند ودر نهایت با برپایی آتش و خواندن شعر و پایکوپی بدور آتش، سده را جشن می گرفتند.
این دوبرادر ( چله بزرگ وچله کوچک ) در هشت روزی که در کنار همدیگر هستند آن 8 روز را ( چار چار) می نامند .
به چهار روز آخر چله بزرگ و چهار روز اول چله کوچک« چارچار» می گویند.
پس از چار چار نوبت به« اهمن وبهمن» پسران پیرزن (ننه سرما ) می رسد
که خودی نشان دهند.
10 روز اول اسفند را اهمن
و10روز دوم اسفند را بهمن می گویند
واین 20 روز ممکن است
آنقدر بارندگی باشد که این دو برادر به دوچله طعنه بزنند ،
با توجه به شعری که قدیمی های نازنین می خواندند::
(اهمن وبهمن ،آرد كن صدمن،
روغن بیار ده من ،
هیزم بکن خرمن، عهده همه بامن )
تا اینجا 20 روز از اسفند به نام اهمن وبهمن نامگذاری شده اند
ومی ماند 10 روز آخر اسفند ماه که 5 روز اول سیاه بهار نام گرفته وشعری هم که قدیمی ها میخوانند :
سیاه بهار شب ببار و روز بکار
از این شعر هم مشخص می شود
در این ایام شبها بارندگی فراوان
بوده وروزها کشاورزان مشغول
کشت وزراعت بوده اند ،
5 روز آخر هم سرماپیرزن نام گرفته است که در این روزها آسمان گاهی
ابری گاهی آفتابی ،گاهی همراه با باد واکثر اوقات از آسمان تگرگ می بارد که قدیمی های دل پاک، براین باور بودند
که گردنبند پیرزن پاره شده ومُهرههای آن به زمین میريزد.
حیف است بچه های ما اینهارا نشنوند و این قصه ها از صفحه روزگار محو شود!
??❄️☃️??⛅️☀️?
امام رضا(ع) و ادیان ومذاهب/ هجرت امام سبب گسترش علوم دینی شد
دوران حیات نورانی امام رضا و فرصتی که حضرت در خراسان پیدا کردند فرصت ارزشمندی برای گسترش علوم دینی بود.
ویژگیهای سیاسی- اجتماعی حاکم بر دوران امامت حضرت امام رضا(ع) ویژگیهای منحصر به فردی بوده و موضوعی مانند ولایتعهدی تا آن زمان مطرح نبوده است اما اقدامات آن حضرت باعث شد همه این چالشها به فرصتی برای جهان تشیع تبدیل شود و از این بستر حضرت توانست علاوه بر تربیت شیعیان به مبارزه با مکاتب انحرافی نیز بپردازد. به مناسبت سالروز شهادت علی ابن موسی الرضا(ع) برای بررسی دقیقتر دوران امامت آن حضرت با دو تن از کارشناسان تاریخ اسلام به گفتگو نشستیم که از نظر می گذرد؛
علت حضور امام رضا(ع) در ایران
محمد حسین رجبی دوانی در مورد دوران امامت امام رضا و علت حضور ایشان در ایران گفت: امام هشتم سلام الله علیه در دوره امامت خود با سه خلیفه ی جبار بنی عباس معاصر هست. اول هارون الرشید است که بعد از شهادت امام کاظم علیه السلام، مراقب امام رضا علیه السلام بود که اگر امام تحرکاتی داشته باشد با حضرت برخورد کند. لذا امام رضا سلام الله علیه در دوران هارون جانب تقیه را مراعات می کردند و بهانه ای به دست او ندادند تا اینکه درسال ۱۹۳ یعنی ده سال بعد از آنکه امام رضا علیه السلام به امامت رسیده بودند، هارون مرد و فرزند او امین به خلافت رسید.
وی ادامه داد: امین از همان ابتدای رسیدن به خلافت با برادر خود مامون که در خراسان حکومت می کرد سر ناسازگاری گذاشت و می خواست او را از ولایتعهدی خود عزل کند و برای پسر خود بیعت بگیرد. لذا با مقاومت مامون مواجه شد و درگیری شدیدی بین آنها رخ داد.
وی افزود: لذا در پنج سالی که امین به عنوان خلیفه مطرح هست امام رضا علیه السلام از یک آزادی نسبی برخوردار بود و می توانست مردم را مورد خطاب قرار دهد و آنها را در جهت حق رهنمون باشد. اما در سال ۱۹۸ مامون موفق شد در یک نبرد نظامی امین را شکست دهد و بغداد را بگیرد و به دستور او امین کشته شد و خودش به خلافت رسید.
وی گفت: خلافت مامون مواجه با تنش های زیادی بود. از جمله این تنش ها زیر بار نرفتن عباسیان، خویشاوندان او در بغداد بود که او را به خاطر کشتن برادرش که پیش از این خلیفه بوده است سرزنش می کردند و همچنین از جانب اکثریت عالم اسلام که اهل تسنن بودند او را به خاطر قتل امین در جایگاه خلافت شایسته نمی دیدند و بعضاً مشروعیت او را زیر سوال برده بودند.
محمدحسین رجبی دوانی گفت: از سویی دیگر شماری از علویان خویشاوندان امام رضا علیه السلام هم به سبب ظلم هایی که عباسیان به آنها کرده بودند قیام کردند و موفق شده بودند بخش های وسیعی از عراق امروز، حتی سرزمین حجاز تا یمن و همچنین بخش هایی از ایران مانند خوزستان امروز را فتح کنند و مشکلات فراوانی را برای حکومت مامون ایجاد کردند. مامون با سختی و زحمت بسیار موفق شد که این قیام را سرکوب کند اما می دانست که آتش زیر خاکستر است لذا با یک تیر چندین نشان را در نظر داشت و آن اینکه امام رضا علیه السلام را به سوی پایتخت خود مرو مرکز خراسان بزرگ قدیم بیاورد و با این کار هم عباسیان را تهدید کند که اگر بخواهید با من در بیافتید کاری خواهم کرد که خلافت از خاندان شما بیرون بیاید و به رقبای شما علویان سپرده شود و همچنین برای اکثریت عالم اسلام که مشروعیت او را زیر سوال برده بودند به این وسیله، یعنی با همکاری نزدیکی که از امام رضا علیه السلام خواهد گرفت و ولایت عهدی که به آن حضرت خواهد داد موجب می شود که آنها به خاطر حرمت فرزند رسول خدا و زهد و علم و تقوای او دیگر مشکلی با مشروعیت خلافت مامون نداشته باشند، چرا که اگر این حکومت مشروعیت نداشت، فرزند و نواده ی بزرگوار رسول خدا همکاری با آنها را نمی پذیرفت.
وی ادامه داد: هدف دیگر او هم این بود که علویانی که مرتب قیام می کردند و خواهان سرنگونی حکومت عباسی بودند خلع سلاح خواهند شد. چرا که اگر امام رضا علیه السلام به عنوان مقام دوم به این مملکت معرفی شود دیگر علویان نمی توانند دست به قیام و انقلاب بزنند، چرا که بزرگ آنها و سرشناس ترین شخصیت علویان که امام رضا علیه السلام باشد در این حکومت حضور دارد و نفر شماره دو حساب می شود.
وی افزود: با این انگیزه ها مامون امام رضا علیه السلام را به ظاهر به ایران دعوت کرد اما در واقع یک الزام و اجباری در آوردن امام سلام الله علیه بود به گونه ای که بیشتر در نظر داشت که ارتباط امام سلام الله علیه با بدنه جامعه قطع کند.
علت شهادت امام رضا علیه السلام
این کارشناس تاریخ گفت: درباره اینکه چرا مامون امام رضا علیه السلام را به شهادت رساند باید عرض کرد همانطور که پیش از این گفتیم مامون در صدد بود که از وجود امام رضا علیه السلام به عنوان ابزاری برای تحقق اهداف خود استفاده کند. اما همین که دید آن وجود مقدس بیشتر از گذشته شناخته شد و به واسطه حضوری که در خراسان بزرگ و ایران پیدا کرد، برای مردم آنجا که نسبت به اهل بیت علیهم السلام علم، معرفت و اطلاعی نداشتند، باعث شده است که امام شناخته بشود و مردم به او روی بیاورند، تصمیم به قتل حضرت گرفت.
وی ادامه داد: به عنوان نمونه وقتی حضرت هنگام آمدن به سوی مرو از نیشابور گذشتند در آنجا انبوه علما محدثان سنی در استقبال از امام رضا سلام الله علیه حاضر شدند و آن حدیث معروف و جلیل القدر سلسله الذهب را از زبان امام علیه السلام شنیدند و باعث شد حضور امام در ایران اصحابی برای آن حضرت پدید بیاورد که پیش از این نبود، لذا ما اصحابی از امام می بینیم که منسوب به شهرهای بزرگی از ایران بزرگ قدیم هستند.
وی افزود: همچنین وقتی هم مامون ولایتعهدی امام رضا علیه السلام را اعلام کرده بود با خشم عباسیان مواجهه شده بود و مامون تصمیم گرفت با توجه به شورشی هم که در بغداد بر ضد او پدید آمد، مرو را ترک کند و برای سرکوبی آن شورش به سوی بغداد برود. لذا امام رضا علیه السلام و فضل بن سهل ذوالریاستین که همه کاره حکومت او بود را با خود حرکت داد. اما وقتی که به طوس و قریه سناباد رسیدند در اینجا امام رضا علیه السلام را مسموم کرد و حضرت را به شهادت رسانید و برای رفع اتهام از خود در همانجا برای امام سلام الله علیه عزاداری کرد و گریه و زاری بسیاری از خود نشان داد. مامون لعنه الله چون می خواست اثبات کند که من در قتل امام علیه السلام دخیل نبودم تلاش کرد که امام سلام الله علیه را در کنار پدرش هارون الرشید دفن کند. اما هر جا در کنار هارون را می کندند با زمین سختی مواجه می شدند که حفر نمی شد. فقط زمین بالای سر هارون مساعد بود. لذا آنجا را کندند و پیکر مقدس امام رضا علیه السلام را در آنجا به خاک سپردند…
مهمترین وقایع دوران حضور امام رضا علیه السلام در ایران
رجبی دوانی در مورد وقایع دوران امام رضا گفت: در خصوص مدت زمان حضور وجود مقدس امام رضا علیه السلام در ایران و مواردی که بر آن حضرت در این دوره گذشته است باید گفت که در اواخر سال ۲۰۱ امام رضا علیه السلام از مدینه به سوی خراسان حرکت فرمودند و به ایران رسیدند و در مرو مرکز حکوت مامون ساکن شدند و تا روز آخر ماه صفر سال ۲۰۳ آن وجود مقدس در ایران وجود داشتند تا به شهادت رسیدند.
وی ادامه داد: در این مدت که آن حضرت در ایران امروز و در خراسان حضور داشتند موارد متعددی پیش آمد و بنابر تعبیری که مقام معظم رهبری حفظ الله تعالی دارند، مامون که فردی باهوش، با سواد و ملایی بود و می خواست که با جلب همکاری امام رضا علیه السلام موقعیت خود را استحکام ببخشد، ناخواسته برای امام سلام الله علیه موقعیتی فراهم کرد که امام با استفاده از تریبون دستگاه خلافت، حقایقی بزرگ در حقیقت و حقانیت خود و پدران خویش را بیان دارد.
وی افزود: مامون اهل علم و دانش بود و لذا روزهای سه شنبه جلسات مناظرات علمی برگزار می کرد. حالا که امام رضا سلام الله علیه به پایتخت او آمده اند، چندین جلسه مناظره تشکیل داد و امام را در این جلسات وارد کرد، با حضور علمای گوناگون از مذاهب و فرقه های مختلف و دین های گوناگون که البته وجود مقدس امام رضا علیه السلام گوشه ای از دریای بی کران علوم و معارف خود را در این جلسات نمایان کرد.
وی اظهار داشت: به قول رهبر معظم انقلاب حفظه الله تعالی آن حضرت حقیقت هایی را که پدران بزرگوارش جز برای خصیصین از یاران خود یعنی افراد خاص در خفا مطرح می کردند، امام رضا علیه السلام با دریدن پرده تقیه به صورت رسمی و علنی آن هم از تریبون دستگاه خلافت بیان داشت، لذا مامون که چه بسا می خواست فخر بفروشد به دیگران که یک چنین عالم بزرگ و بی نظیری به عنوان ولیعهد در حکومت ما حضور دارد، وقتی متوجه انعکاس عظیم قدرت علمی و توانایی امام و اظهار ارادت و احترام بیشتر مردم به سوی آن حضرت شده از این مسئله به وحشت و واهمه افتاد.
رجبی دوانی گفت: از موارد دیگر اثرات حضور آن وجود مقدس در ایران باید گفت که شمار زیادی از امام زادگان، برادران و خویشاوندان امام رضا علیه السلام به سوی ایران آمدند و چه بسا بعضاً به امام رضا سلام الله علیه نرسیدند، مانند وجود مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام و حضرت احمد بن موسی علیه السلام معروف به شاهچراغ، ولی حضور آنها و پراکندگی آنها در ایران موجب بسط دین مبین اسلام در ایران و مذهب حقه امامیه شد، لذا به جرات می توان گفت از برکات حضور امام رضا علیه السلام در ایران مسلمان شدن شمار زیادی از کسانی است که هنوز مسلمان نبودند و همچنین انتشار مذهب حقه شیعه بوده است.
این کارشناس تاریخ ادامه داد: مورد دیگری هم که مشهور است نماز استسقا است یعنی نماز درخواست باران از خداوند. با این نماز امام رضا علیه السلام برای مردم حقیقت خود را بیش از گذشته آشکار کرد. مورد دیگر نماز عید است که با وجود اصرار امام مبنی بر این که من نماز عید را نمی خوانم، مامون تاکید داشت که نماز عید توسط امام علیه السلام اقامه شود، اما همین که دیدند امام رضا علیه السلام با چه حالی و با چه هیبتی از خانه بیرون آمدند تا برای اقامه نماز حرکت کنند، تمام مقامات کشوری و لشکری که برای همراهی امام آمده بودند به قدری تحت تاثیر قرار گرفتند که خود را از روی مرکب ها به پایین انداختند و کفش ها را از پای خود بیرون آوردند تا با ظاهری مانند امام رضا علیه السلام برای برگزاری نماز بر خود بگیرند. اینجا بود که به مامون خبر رسید حضور امام و هیئت امام اگر ادامه پیدا کند دیگر چیزی از حکومت تو باقی نخواهد ماند. از این رو بود که مامون به حضرت پیغام داد ما راضی به زحمت شما نیستیم و همان کسی که سال های پیش نماز را اقامه می کرد این نماز را هم به جا خواهد آورد.
امام رضا و ادیان و مذاهب
حجت الاسلام حسینی قمی نیز در مورد فعالیت های علمی امام رضا(ع) گفت: در قرآن صدها آیه وجود دارد که مردم را به تفکر و تدبر و تعقل در آیات الهی دعوت کرده است. دوران حیات نورانی امام رضا و فرصتی که حضرت در خراسان پیدا کردند فرصت ارزشمندی برای گسترش علوم دینی بود. امام رضا در مدینه یک حوزه علمی با ۳۱۳ شاگرد تشکیل دادند و اسامی آنها در کتب حدیثی ما هست. در خراسان با توجه به عنوان ولایتعهدی، حضرت فرصتی برای مناظرات داشتند که بیش از ده مناظره بسیار مهم با سران ادیان و مذاهب مختلف برگزار کردند. امروز به عنوان مثال مناظراتی که از ائمه در کتاب احتجاج مرحوم طبرسی آمده بیشترین مناظره ها، بعد از رسول خدا، امیرالمومنین، امام باقر و امام صادق، مناظره هایی است که از امام رضا به یادگار ماده است.
وی افزود: بیشترین روایات در موضوع توحید در کتاب کافی مرحوم کلینی بعد از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) از امام رضا(ع) روایت شده است. در مسائل کلام و موضوع امامت نزدیک به پانصد حدیث از امام رضا(ع) داریم. در روایتی که شاید مفصل ترین حدیث در مورد امامت باشد، هفتاد ویژگی برای امام ذکر شده است.
وی ادامه داد: امام رضا رساله ای دارند بعه نام رساله ذهبیه در علوم پزشکی و طب که به قدری این رساله با عظمت است که مامون گفت باید این رساله را با طلا نوشت که به نام ذهبیه معروف شد.
فرقه های دوران امام رضا(ع)
حسینی قمی گفت: دوران امام رضا(ع) دوران پیدایش مذاهب مختلفی است، از جمله مشبهه مجسمه، مجبره، واقفیه، غلات و… به وجود آمدند. مشبهه کسانی هستند که خدا را جسم و شبیه مخلوق می دانند. امام در برابر این طرز تفکر ایستادند و مطالبی فراوانی در این خصوص دارند. کتابی به نام سیری در صحیحین وجود دارد که به این امر می پردازد که کسانی که از مکتب اهل بیت فاصله گرفتند خدا را چگونه توصیف کرده اند.
وی ادامه داد: برای خدا موی مجعد و جسم قائل می شدند و می گفتند خدا با جسم، شب های جمعه از آسمان هفتم نازل می شود! ابن تیمیه بالای منبر بود و از منبر پایین می آمد و می گفت همین طور که من پایین آمدم خدا هم همینگونه نزول دارد!
وی گفت: حضرت عبدالعظیم حسنی از امام رضا(ع) نقل می کند که کسی در محضر امام عرض کرد برای ما اینگونه نقل کرده اند که خدا شب های جمعه به آسمان دنیا نزول می کند، حضرت فرمود به خدا قسم پیامبر اینگونه نگفته است و فرموده خداوند فرشته ای را به آسمان دنیا نازل و بندگان را به عبادت دعوت می کند.
این کارشناس دینی گفت: گروه دوم مجبره بودند که معتقد بودند انسان ها در اعمال خود مجبورند. مروج این تفکر بیشتر خلفای بنی امیه و بنی عباس بودند تا بتوانند بر گرده مردم سوار شوند. مامون و هارون و… برای اینکه حکومت خود را توجیه کنند و مردم را در برابر خود ساکت کنند می گفتند خدا به ما عزت داده و خدا اینگونه خواسته است. یکی از مبارزات امام رضا مبارزه با این چنین تفکراتی بود.
وی افزود: گروه دیگر مذهب واقفیه است. واقفیه به کسانی می گویند که بعد از شهادت امام کاظم(ع) امامت امام رضا را نپذیرفتند و گفتند امامت به پایان رسیده است. سوال این است که چه شد در تاریخ مذهبی به نام واقفیه پدید آمد؟ خود همین کسانی که این مذهب را تاسیس کردند خودشان از امام کاظم(ع) روایت نقل کردند که امام بعد از من امام رضاست ولی چرا به اینجا کشیده شدند؟
حسینی قمی گفت: روسای واقفیه را می توان سه نفر معرفی کرد. اینها خود وکلای موسی ابن جعفر (ع) بودند. مبالغ زیادی امانت دست اینها بود و وقتی امام کاظم به شهادت رسیدند، امام رضا پیغام دادند که آن پول هایی که به امانت دشت شماست برگردانید. هفتاد هزار دینار به دست زیاد ابن مروان بود، سی هزار دینار نزد علی ابن ابی حمزه و مبالغ فراونی نزد عثمان ابن عیسی رواسی بود و برای اینکه این پول ها را به امام رضا ندهند، امامت امام رضا را منکر شدند و مذهب واقفیه را تشکیل دادند و گفتند امامت تمام شده است.
وی ادامه داد: اگر انسان گناه روی گناه گذاشت و حرامخواری کرد قرآن می فرماید انتهای این خط و پایان حرامخواری و گناه تکذیب آیات الهی است. در حالات همین واقفی ها نوشته شده که پایان آنها با کفر «مات زندیقا» همراه بود.
این کارشناس دینی گفت: هشام ابن ابراهیم که در حالات او می نویسند نایب و وکیل تام الاختیار امام رضا در خراسان بوده است که امام کارهای حضرت توسط او انجام می شده است، پس از آنکه امام رضا به خراسان آمد، هشام دید جمعیتی که تا دیروز گرد وی بودند پراکنده شدند و به گرد امام رضا هستند. همین فرد پیش وزیر مامون رفت و گفت من از همه بهتر اطلاع دارم چه کسانی با حضرت ارتباط دارند و حاضرم برای شما جاسوسی کنم. وکیل تام الاختیار امام رضا، جاسوس مامون شد. لذا مال دنیا با افراد اینگونه می کند.
وی در پایان گفت: یکی از مذاهبی که امام رضا با آنها برخورد کرد، غلات هستند. غلات کسانی اند که در مورد ائمه غلو می کنند یعنی ائمه را از مقام بندگی و عبودیت بالاتر می برند. امام رضا فرمود عده ای از مخالفین ما روایت هایی جعل کردند که یک عده آن غلو است، یک مقدار کوتاهی در مورد ماست و یک عده این است که آن جا که باید تقیه کنند این کار را نمی کنند. امام رضا فرمود آنها که درباره ما غلو می کنند، کسی که اینها را می شنود می گوید شیعیان ما کافرند. مقامات اهل بیت کم نیست و همان مقامات باید عنوان شود. ما در مورد فضائل اهل بیت هر چه بگوییم کم گفته ایم. خود ائمه همه پرده ها را کنار نزدند و همه حقایق را نگفتند و ملاحظه می کردند. امیرالمومنین می فرماید به خدا قسم اگر می خواستم در مورد آغاز و پایان و کارهایی که در زندگی کرده اید، سخن بگویم، می دانم و می توانم بگویم اما می ترسم مقام مرا از پیامبر بالاتر ببرید. خود اهل بیت ملاحظاتی می کردند. لذا ما اجازه نداریم حتی برخی از حقایق را بگوییم چه برسد به اینکه غلو کنیم.
منبع: مهر
کارنامه ده ساله امام حسن مجتبی علیه السلام در مدینه منوره
امام حسن مجتبی علیه السلام چند روز پس از امضای قرار داد صلح با معاویه و رفت و آمدهای مکرر از سوی دوستان و دشمنان، مصلحت را در آن دید که به همراه بعضی از یاران، از کوفه به مدینه جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله هجرت نمایند.
او به همراه برادرش حسین بن علی علیه السلام و خانواده و اطرافیانش، کارنامه امام حسن علیه السلام در مدینه منوره
راهی مدینه شدند. مردم کوفه با اندوه بسیار به مشایعت آن حضرت شتافتند، در حالی که اشک، چشمان بسیاری را فرا گرفته بود. (116) مشایعت کنندگان با نگاه های طولانی، حسرت خود را اظهار می داشتند و با زبان حال بر سرنوشت تیره خود - که با هجوم و سلطه چکمه پوشان معاویه گره می خورد - سرود اندوه می سرودند. امام علیه السلام و همراهانش به مدینه آمدند و در آنجا اقامت گزیدند.
سبط اکبر پیامبر، این ناخدای بردبار تصمیم گرفت با فرو بردن خشم خود و صبر و تحمل، کشتی اسلام را از غرقاب حتمی حکومت معاویه نجات بخشد و نگذارد حکام بنی امیه با احادیث جعلی و نسبت های ناروا به پیامبر عظیم الشان صلی الله علیه و آله و پدرش امیرمؤمنان علیه السلام و صحابه بزرگ، چهره واقعی اسلام را عوض کنند و به اسم اسلام بعد از پیامبر، اهداف شیطانی خود را بر امت اسلامی تحمیل نمایند و بدعت ها و سنت های جاهلیت را دوباره همانند اجدادشان احیا کنند.
حضرت ده سال در مدینه اقامت گزید و در این مدت همچون پدر و جد بزرگوارش، طبیب و معلمی دلسوز و پناهگاهی مطمئن برای مردم مدینه و مظلومان عالم بود و خورشید گونه بر همه زوایای تاریک عالم اسلام می تابید و با سخنان زیبای علی گونه و رفتار حلیمانه محمدی و حجب و تقوای فاطمه گونه اش مسلمین جهان را رهبری می کرد و در مقابل جبهه کفر تاویلی (117) و همه اندیشه های شیطانی آنان در راستای مبارزه با باطل، راست قامتانه ایستادگی کرد و به نور الهی درخششی دیگر داد.
اینک دورنمایی از آنچه در آن مدت کوتاه - با توجه به جنگ های گوناگون روانی معاویه و بنی امیه - توسط سبط اکبر رسول خدا صلی الله علیه و آله انجام گرفت را در ذیل می آوریم.
دورنمایی از کارنامه ده ساله امام حسن علیه السلام در مدینه منوره
1- تربیت و آموزش نیروهای کارآمد
پس از حضور آن حضرت در مدینه، محدثان، راویان و دانشمندان بزرگ به سوی آن شهر شتافتند و جهت کسب فیض، گرد آن حضرت جمع شدند. در این مدت، بسیاری از افراد که در خواب غفلت و گمراهی به سر می بردند، با روشنگری آن حضرت بیدار گشتند و مبانی اصیل اسلام را از آن سلاله پاک پیامبر آموختند. مورخان مسلمان همچون ابن عساکر، مرحوم علامه مجلسی (118) ، میرزا محمد تقی سپهر، ابن شهر آشوب و … شاگردان نامدار و راویان اخبار آن حضرت را به تفصیل آورده اند.
این ستارگان فروزان که از مشعل تابناک امام حسن مجتبی علیه السلام کسب فضیلت و معنویت می کردند، از دو گروه تشکیل شده بودند:
1- بعضی از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و یاران با سابقه علی بن ابی طالب علیهما السلام.
2- تابعین و دیگر اشخاصی که در خدمت آن بزرگوار تلمذ می کردند.
ما بر اساس همین دو طبقه، نام آن ها را در ذیل می آوریم:
گروه اول:
1) احنف بن قیس: شیخ طوسی او را از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان و حسن بن علی علیهما السلام می داند.
2) اصبغ بن نباته: از راویان و اصحاب خاص علی بن ابی طالب و امام حسن علیهما السلام بوده و حدود 56 روایت نقل کرده است.
3) جابر بن عبدالله انصاری: از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی بن ابی طالب علیهما السلام و حسنین و زین العابدین و امام باقر علیهم السلام که در غزوه بدر و هجده غزوه دیگر شرکت نمود، هفده روایت از وی نقل شده است و در سال 78 هجری قمری از دنیا رفت.
4) جعید همدانی: اهل کوفه و از اصحاب امیرالمؤمنین و امام مجتبی علیهما السلام بوده است و امام حسین و زین العابدین علیهما السلام را نیز درک کرده است.
5) حبة بن جوین عرفی: اهل یمن و از اصحاب امیر مؤمنان و امام حسن علیهما السلام بوده است.
6) حبیب بن مظاهر: او از یاران علی بن ابی طالب و امام مجتبی علیهم السلام بوده و در زمره «شرطة الخمیس » (119) است و در کربلا به شهادت رسیده است.
7) حجر بن عدی بن حاتم کندی کوفی.
8) رشید هجری: از اصحاب خاص امیر مؤمنان و امام حسن علیهما السلام بوده و در مسیر دوستی علی بن ابی طالب علیهما السلام به شهادت رسید و در رجال کشی از وی روایات زیادی نقل شده است.
9) رفاعة بن شداد: از اصحاب امام اول و دوم بوده است.
10) زید بن ارقم: وی نابینا بوده و به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام اول و دوم و سوم رسیده است و روایاتی را از آنان نقل کرده است.
11) سلیمان بن صرد خزاعی: بنابر نقل شیخ طوسی، وی به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام اول و دوم رسیده و از اصحاب آنان می باشد.
12) سلیم بن قیس هلالی: او از یاران علی بن ابی طالب علیهما السلام بود و از محضر امام مجتبی علیه السلام فیض می برد، لکن حجاج او را تعقیب کرد تا او را بکشد. سلیم بن قیس فرار کرد و به «ابان بن ابی عیاش » پناه برد، مدتی بدین وضع بود که مرگش نزدیک شد. به هنگام مرگ کتابی را به رسم امانت به وی داد که همه اش احادیث و روایات بود. کسی غیر از «ابان بن ابی عیاش » از سلیم بن قیس هلالی روایتی نقل نکرده است. ابان درباره او می گوید: پیرمردی متعبد و خداپرست بود که نور از چهره اش درخشش می نمود (120) .
13) عامر بن واثلة بن اسقع: کنیه وی «اباالطفیل » بوده و روایاتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام اول و دوم نقل کرده است.
14) عبایة بن عمرو بن ربعی: عبایة بن ربعی نیز گفته شده و از یاران امام اول و دوم می باشد.
15) عمرو بن حمق خزاعی: وی از نیروهای شرطة الخمیس بود و در جنگ جمل و صفین به همراهی علی بن ابی طالب علیهما السلام جنگید و با امام مجتبی علیه السلام بود تا به دست معاویه به شهادت رسید.
16) قیس بن عباد: او نیز از یاران علی بن ابی طالب علیهما السلام بوده است.
17) کمیل بن زیاد نخعی: او از اهل یمن بوده که از افراد مورد اطمینان علی بن ابی طالب و حسن بن علی علیهما السلام به شمار می رفت.
18) حارث اعور بن بنان منقری: از افراد ثقه و مورد اطمینان امام اول و دوم می باشد که در آن مدت کسب فیض نمود.
19) مسیب بن نجبه فزاری: وی زاهد زمان و از یاران امام اول و دوم بوده و به کتابت در خدمت امام حسین علیه السلام نیز مشغول بوده است.
20) میثم بن یحیی تمار معروف به «میثم تمار» (121) : از بزرگان صحابه علی علیه السلام و در شمار شرطة الخمیس بوده و خود شرحی مفصل دارد.
گروه دوم:
بعضی از راویان و کسانی که در نزد آن حضرت تلمذ نموده و روایاتی را نقل کرده اند عبارتند از:
ابوالاسود دوئلی، ابو اسحاق بن کلیب سبیعی، ابو جوزی، ابوصادق «کسان بن کلیب » ، ابو مخنف (لوط بن یحیی ازدی)، ابو یحیی (عمیر بن سعد نخعی)، اسحاق بن یسار، اشعث بن سوار، جابر بن خلد، جارود بن منذر، حبابة بنت جعفر والبیة (122) ، حذیفه بن اسید غفاری، سفیان بن ابی لیلا همدانی، سفین بن لیل، سوید بن غفله، شعبی، طحرب عجلی، عبدالله بن جعفر طیار، عبدالله بن عباس، عبدالرحمان بن عوف، عمر بن قیس مشرفی، عیسی بن مامون زراره، فاطمة بنت حبابه والبیه، محمد بن اسحاق، مسلم بن عقیل، مسلم بطین، مولی ابی وائل (ابو رزین بن مسعود)، نفالة بن مامون، هبیرة بن مریم، هلال بن نساف.
اینان برخی از شاگردان و یاران امام حسن مجتبی علیه السلام بودند که از شهرها و کشورهای مختلف مانند کوفه، یمن، همدان و . .. جمع شده بودند. آنان همگی در محضر آن بزرگوار کسب فیض نمودند و تربیت یافتند و در برابر هجوم فرهنگی معاویه بدعت گذار ایستادند، برخی از آنان بعد از شهادت حسن بن علی علیهما السلام به دست معاویه جنایتکار به شهادت رسیدند و برخی دیگر در سال 61 هجری قمری در رکاب ابا عبدالله الحسین علیه السلام در برابر یزید بن معاویه، طاغوت دیگر عصر ایستادند و با خون خود اسلام و قرآن را آبیاری کردند. (123)
گذشته از شاگردان معروف آن حضرت، فرزندان برومند آن بزرگوار همچون: حسن بن حسن معروف به حسن مثنی رحمه الله، زید بن حسن، عمرو بن حسن، عبدالله بن حسن، قاسم بن حسن و … از دریای نورانیت آن پدر بزرگوار بهره می بردند و هرکدام در تاریخ به نوعی درخشش داشتند.
2- نشر فرهنگ اصیل اسلام
از امور اساسی دیگری که امام مجتبی علیه السلام آن را به بهترین وجه انجام داد و بدان اهمیت فراوان می داد، نشر فرهنگ اصیل اسلام در برابر تحریفات و تهاجم فرهنگی حاکمان اموی به ویژه معاویة بن ابی سفیان بود، زیرا این خاندان بیش ترین و بالاترین دشمنی ها را در مقابل اسلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله روا داشتند. ابوسفیان با تحریک قریش و تهیه سلاح، جنگ بدر و احد و احزاب و … را علیه رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان به راه انداخت، پسرش معاویه نیز جنگ صفین را علیه خاندان اهل بیت علیهم السلام رهبری کرد و در نهروان و جمل و تحریکات داخلی دیگر از هیچ گونه جنایتی فروگذار نکرد.
معاویه پس از پیروزی نظامی علیه حکومت عراق و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، تهاجمی را برای نابودی فرهنگ رسالت و امامت امامان راستین شیعه آغاز کرد. موارد زیر از مصادیق این تهاجم است:
الف) بدعت گذاری در دین
1) در ایام خلافتش چهل روز در نماز جمعه، صلوات و درود بر رسول خدا صلی الله علیه و آله را ترک کرد. وقتی از او پرسیدند: چرا چنین کردی؟ !
گفت: نام پیامبر را بر زبان جاری نمی کنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند. (124)
2) معاملات ربوی را تجویز کرد، به طوری که ابو درداء در برابرش ایستاد و گفت: «سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله ینهی عن مثل هذا الا مثلا بمثل; شنیدم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مردم را از معاملات ربوی نهی می کرد، مگر آن که وزن دو جنس با یکدیگر برابر باشد.»
معاویه اعتنایی نکرد و به کار خود ادامه داد. ابو درداء از گستاخی معاویه نسبت به دین خدا به خشم آمد و با این که قاضی دمشق بود، راهی مدینه گردید و گفت: هیچ گونه عذری برای همکاری با معاویه برای من باقی نمانده است، زیرا او در برابر فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به رای خود عمل می کند. (125)
3) حدود الهی را تعطیل کرد، زیرا برای دزدی که سارق بودنش ثابت شده بود - به طوری که بر نه نفر همراه و شریک وی حد جاری کرده بودند - وساطت کرد و جلو اجرای حدود الهی را گرفت. (126)
صاحب «البدایة و النهایة » می نویسد: در اسلام این اولین حدی بود که از اجرای آن جلوگیری شد (127) .
4) بعضی از احکام حج را عملا تغییر داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد و بوی خوش استعمال نمود. (128)
5) نسبت به دیگر احکام الهی بی اعتنا بود و هرگونه که می خواست عمل می کرد مثلا در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه اضافه کرد، با این که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: «لیس فی العیدین اذان و لا اقامة (129) ; در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه مشروعیت ندارد.»
6) خطبه های نماز عید فطر را قبل از نماز خواند و این عمل را بنی امیه بر خلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله ادامه دادند. (130)
7) آب را در ظرف طلا و نقره می نوشید و در آن ها غذا می خورد، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را نهی کرده بود. (131)
8) لباس حریر (که بر مردان حرام است) بر تن می کرد و اعتنایی به محرمات الهی نمی کرد. (132)
9) بنی امیه به پیروی از حکام خود، همچون معاویة در یکی از دو خطبه نماز جمعه و عید - به هنگام گوش دادن خطبه ها - می نشستند و در دیگری می ایستادند. (133)
ب) تشویق جاعلان حدیث
معاویه برای کاستن از عظمت اهل بیت و زدودن محبت آن ها از دل مردم، دستور داد، جاعلان حدیث در مدح و منقبت او و عثمان و … احادیثی بسازند تا بدین وسیله زمینه کم رنگ شدن جلوه احادیث نبوی در مورد اهل بیت، به ویژه علی بن ابی طالب علیهما السلام ایجاد گردد. او در چند مرحله احکامی را به عمال خود نوشت:
مرحله اول
معاویه نوشت: «با کمال دقت راویانی را که طرفدار عثمانند و در فضایل و بزرگواری های او سخن می گویند، شناسایی کنید و آن ها را گرامی بدارید، در مجامعشان شرکت کنید و بزرگشان بدارید و نام آنان رابه همراه روایات و احادیثی که درباره عثمان و پدرش نقل می کنند برای من بفرستید. (134) »
گویندگان و نویسندگان با نوشتن احادیث گوناگون درباره او و عثمان، به اموال فراوانی از سوی معاویه دست یافتند و در پی این امر، احادیث جعلی همه جا فراگیر شد. معاویه این سیاست را تا مدت ها دنبال کرد.
مرحله دوم
معاویه نوشت: «روایات درباره عثمان زیاد شده و همه جا را فرا گرفه است، از این پس به گویندگان و نویسندگان بگویید درباره ابوبکر و عمر و دیگر صحابه حدیث بسازند; هر حدیثی را که درباره ابو تراب شنیدید آن را رها نکنید مگر این که حدیثی از صحابه در رد آن برای من نقل کنید; چنین روایاتی چشم مرا روشن و ادله و احادیث مربوط به ابو تراب (علی بن ابی طالب) و شیعه او را کم رنگ تر می کند و حجتشان را باطل می نماید.» (135)
عمال و دست اندرکاران معاویه دست به جعل و ساختن حدیث زدند. ابو هریره ها و عمروعاص ها و کعب بن احبارها و … میدان دار این معرکه ننگین گردیدند و معاویه محور اصلی واساسی این خیانت بزرگ بود. اسرائیلیات; یعنی، خرافاتی که منافقان از یهود، مانند کعب احبار و دیگران ساختند و نسبت به اسلام و فرهنگ اسلامی دادند، سراسر کتب اهل سنت را فرا گرفت و حتی کتب صحاح آنان نیز از این مساله مستثنی نشد. کار بدان جا رسید که هرکسی حدیثی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کرد، با دیده شک و تردید به او نگاه می کردند.
امام باقر علیه السلام در مجلسی جهت آگاهی مردم از این گونه احادیث بر اساس درخواست بعضی از یارانش، بیش از صد مورد خواند و سپس فرمود: «مردم گمان می کنند این گونه احادیث صحیح است! آنگاه فرمود: «هی والله کلها کذب وزور; سوگند به خدا! همه این احادیث دروغ و بهتان است.» (136)
و در جای دیگر فرمود: «ویروون عن علی علیه السلام اشیاء قبیحة، و عن الحسن و الحسین علیهما السلام ما یعلم الله انهم قد رووا فی ذلک الباطل و الکذب و الزور (137) ; مطالب زشت و ناپسندی درباره علی بن ابی طالب علیهما السلام و حسنین علیهما السلام روایت می کنند. خدا می داند که همه آن ها باطل، دروغ و بهتان است.»
ج) علنی نمودن منکرات
به عنوان نمونه، معاویه زیادبن عبید (ابیه) را به پدر خود ابوسفیان نسبت داد و او را برادر خود خواند!
در نامه ای رسمی نوشت: «من امیرالمؤمنین معاویة بن ابی سفیان الی زیاد بن ابی سفیان …; این نامه ای از معاویه پسر ابوسفیان به زیاد پسر ابو سفیان است.»
مادر زیاد بن ابیه از زن های بدکار و شناخته شده مکه بود. بر سر در خانه خود پرچم داشت و افراد لاابالی و هرزه به آن جا رفت و آمد می کردند …!
معاویه، زیاد را به پدر خود نسبت داد، همین حرکت زشت سیاسی معاویه باعث شد که صحابه گرام به او اعتراض کنند و هر کدام به نوعی انزجار و تنفر خود را از وی و روشی که در پیش گرفته اعلان نمایند. (138)
حسن بن علی و حسین بن علی علیهم السلام و یونس بن عبید، و عبدالرحمان بن حکم و ابو عریان و ابو بکره و حسن بصری و … از کسانی بودند که معترض شدند و نوشتند رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«الولد للفراش و للعاهر الحجر … (139) ; فرزند متعلق به مادر است و زناکار باید سنگسار گردد.»
پس باید او را زیاد بن سمیه نامید نه زیاد بن ابی سفیان، زیرا به شهادت ابی مریم سلولی ابوسفیان از جمله کسانی بود که با سمیه رابطه نامشروع داشت و این انتساب معاویه خلاف صریح فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
معاویه با همه کوششی که در از بین بردن سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و منزوی کردن اهل بیت علیهم السلام داشت، موفقیت چندانی به دست نیاورد، زیرا امام مجتبی علیه السلام شیوه ای را که در تربیت مردان صالح و فدایی برای اسلام و معرفی فرهنگ اصیل و صحیح امامت راستین در مدینه جدش رسول خدا انتخاب کرده بود، اثری ژرف در دل های مردم و مسلمانان گذاشت، آنان دانستند که احکام شرعی و مسائل روزمره خود را باید از مدینه دریافت کنند.
امام مجتبی علیه السلام نامه هایی را به بعضی از افراد مؤثر و ناآگاه به صورت کاملا پنهانی ارسال می داشت و در آن، انحرافات هیات حاکم را از سیره جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان می نمود و نیز مردانی را آموزش و تعلیم می داد و به شهرهای مختلف می فرستاد. آن امام بزرگوار لحظه ای آرام نمی گرفت به طوری که معاویه از فعالیت هایش وحشت داشت.
روزی معاویه از افرادی که از مدینه به شام رفته بودند پرسید: حسن بن علی علیهما السلام چه می کند؟
مردی از قریش که ساکن مدینه بود گفت: نماز صبح را در مسجد جدش برگزار می کند، تا طلوع آفتاب می نشیند و سپس تا به نزدیک ظهر به بیان احکام الهی و تعلیم وآموزش مردان مشغول است، سپس نماز می خواند و به همین گونه زنان از احادیث و روایات و گفته هایش بعد از ظهر استفاده می کنند و این برنامه کار هر روز اوست. (140)
ابن صباغ مالکی (متوفای سال 855 هجری قمری) درباره فعالیت های فرهنگی و تدریس امام مجتبی علیه السلام می نویسد:
«نماز صبح را در مسجد النبی برگزار می نمود و تا طلوع آفتاب می نشست وبه ذکر خدا مشغول بود. روزها مردم گرداگردش حلقه می زدند و او برایشان معارف و احکام الهی را بازگو می نمود. مردم بر اطراف آن بزرگوار گرد می آمدند تا سخنانش را بشنوند که دل های شنوندگان را شفا می بخشید و تشنگان معارف الهی را سیراب می نمود. بیانش حجت قاطع بود، به طوری که جای احتجاج و مجادله و استیضاح باقی نمی گذاشت. (141) »
نشر فرهنگ اصیل اسلام توسط حسن بن علی علیهما السلام در دوره ده ساله، موجب احیای مجدد اسلام و یادآور گفتار و کردار و نظریات پیامبر عظیم الشان بود. و اگر نبود نرمش قهرمانانه سبط اکبر رسول خدا صلی الله علیه و آله آن هم از پایگاه وحی و حرم پیامبر صلی الله علیه و آله، معاویه و عمالش اثری از اسلام و اهل بیت علیهم السلام باقی نمی گذاشتند.
3- رسیدگی به نیازمندان
امام حسن مجتبی علیه السلام که دارای قلبی پاک و رؤوف و پرمهر نسبت به دردمندان و تیره بختان جامعه بود، همانند پدرش علی بن ابی طالب علیهما السلام با خرابه نشینان دردمند و اقشار مستضعف و کم درآمد همراه و همنشین می شد، درد دل آنان را با جان و دل می شنید و به آن ترتیب اثر می داد و در این حرکت انسان دوستانه جز خدا را نمی دید و اجرش را جز از او نمی طلبید. او بارزترین مصداق آیه شریفه ذیل بود:
«الذین ینفقون اموالهم باللیل والنهار سرا و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون (142) » ; «آنان که اموال خود را شب و روز، پنهانی و آشکارا انفاق می کنند، مزدشان در نزد پروردگارشان خواهد بود، نه ترسی دارند و نه اندوهگین می شوند.»
از این روی هر ناتوان و ضعیف و درمانده ای در خانه آن حضرت را می کوبید. چه بسا افرادی از شهرهای دیگر به امید دستگیری امام مجتبی علیه السلام به مدینه منوره می آمدند و از آن دریای جود و کرم بهره می جستند. در میان مستمندان، سادات و غیر سادات و در راه ماندگان و از راه رسیدگان و … دیده می شد. گاه بر اساس خواسته آنان، هزینه سفر، هزینه ازدواج و زندگی، هزینه مداوای مریض و دیگر نیازمندی های آنان را پرداخت می نمود و گاه بدون هیچ گونه پرسش بر آنان ترحم می کرد.
کمک و دستگیری از مستمندان، سالخوردگان و فقرا از سوی آن حضرت، در دوران حاکمیت امیرالمؤمنین علیه السلام و کومت خود در کوفه و مدینه و بعد از آن به دو صورت انجام می گرفت:
الف) کمک های مستمر و همیشگی که شامل سالمندان، ایتام، خانواده های شهدا، اصحاب صفه و … می شد در چهار چوب منظمی به صورت ماهیانه انجام می گرفت. گویا آنان حقوق بگیران دایمی از خاندان اهل بیت علیهم السلام بودند که بخش عمده ای از موقوفات و صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه السلام و فاطمه اطهر علیها السلام و اموال شخصی حضرت مجتبی علیه السلام به این امر اختصاص می یافت.
امام حسن علیه السلام پیش از آن از سوی پدر بر این کار بزرگ انتخاب و منصوب شده بود و بعد همچنان ادامه یافت.
ب) کمک های مقطعی آن حضرت به فقرا، بیچارگان و مساکین در همه فراز و نشیب های زندگی. این کمک ها به طوری زیاد بود که بخشش و دستگیری آن ها زبانزد عموم مردم شده بود.
از امام مجتبی علیه السلام پرسیدند: چگونه است هر سائلی که بر در خانه شما می آید، ناامیدش بر نمی گردانید؟
حضرت فرمود: من هم نیازمند و محتاجی هستم به درگاه خداوندمتعال که دوست ندارم او مرا دست خالی برگرداند، خداوندی که نعمت هایش را بر ما ارزانی داشته، هرگز نمی خواهد بندگانش را محروم کنم، می ترسم اگر سائلی را رد کنم، او هم مرا ست خالی برگرداند و سپس فرمود:
اذا ما اتانی سائل قلت مرحبا
بمن فضله فرض علی معجل
و من فضله فضل علی کل فاضل
و افضل ایام الفتی حین یسال (143)
«آنگاه که محتاجی به من روی آورد، به او خوش آمد و آفرین می گویم که بخشش به او بر من به سرعت واجب گردیده; او بااظهار نیازمندی اش بر من و امثال من تفضلی کرده و بهترین روزهای افراد جوانمرد هنگامی است که مورد سؤال واقع شوند.»
بیت های دیگری از شعر درباره جود و سخا به آن حضرت نسبت داده اند، مانند:
ان السخاء علی العباد فریضة
لله یقرا فی کتاب محکم
وعد العباد الاسخیاء جنانه
و اعد للبخلاء نار جهنم (144)
«بخشندگی بر بندگان فریضه ای از جانب خداوند است، همان طوری که در قرآن کریم آمده; خداوند بندگان بخشنده اش را بهشت وعده نموده و برای بخیلان جهنم را آماده کرده است.»
موارد دستگیری امام مجتبی علیه السلام از فقرا و درماندگان بسیار است که در این جا به سه نمونه از آن اکتفا می کنیم:
الف) کنیزی از کنیزان آن حضرت دسته گلی را به عنوان هدیه خدمتش آورد و آن حضرت هدیه را گرفت و فرمود! «انت حرة لوجه الله; تو در راه خدا آزادی.»
«انس » بر این کار خرده گرفت و امام علیه السلام در پاسخ به اشکال و انتقاد او فرمود: «ادبنا الله فقال تعالی «و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها» (145) ، و کان احسن منها اعتاقها (146) ; خداوند اخلاق و آداب اجتماعی را به ما آموخته و فرموده است: «آن گاه که بر شما تحنیت و تحیتی عرضه شد [و اعطایی بخشیدند]، سعی کنید به بهترین شیوه جبران کنید» و پاداش بهتر هدیه این خانم، آزادی او بود.»
ب) روزی به هنگام ظهر از کوچه های مدینه می گذشت، دید مردی برای رفع گرفتاری هایش ده هزار درهم از خداوند طلب می کند. آن حضرت به فریاد استغاثه اش پاسخ گفت و در همان حال مبلغ ده هزار درهم برایش فرستاد. (147)
ج) امام حسن علیه السلام گاهی به همراه برآوردن حاجت اشخاص، مسائلی را به آن ها می آموخت. نوشته اند که روزی مردی از امام مجتبی علیه السلام کمک خواست. حضرت در پاسخش فرمود:
«ان المسالة لا تصلح الا فی غرم فادح او فقر مدقع او حمالة مقطعة; همانا اظهار حاجت و درخواست شایسته نیست، مگر در سه مورد:
1) بدهی سنگین و ناگواری [مانند پرداخت دیه] ;
2) فقری که انسان را زمین گیر [و تیره بخت نماید، مانند قرض های فراوان و زیاد] ;
3) فشار وحشتناک و شکننده [بر انسان، مثل اتفاقات ناخوشایند و پشت سرهم] .»
آن مرد عرض کرد: سؤالم به خاطر یکی از این سه امر است.
امام علیه السلام صد دینار به او بخشید.
مرد سائل خواسته اش را نزد امام حسین علیه السلام نیز مطرح نمود. آن حضرت 99 دینار به وی داد (یک دینار کم تر از برادرش تا احترامی به برادر بزرگ تر خود گذاشته باشد) . سپس نزد عبد الله بن عمر آمد و درخواست خود را پیش او نیز مطرح نمود. عبدالله بن عمر هفت دینار به وی داد.
مرد فقیر رو به عبدالله کرده، گفت: حسنین علیهما السلام کمک زیادی به من کردند، تو چرا به این مقدار؟ عبدالله بن عمر جواب داد: تو مرا با آن دو بزرگوار مقایسه می کنی؟ ! آنان از چهره های درخشان دانش اند، و بذل و بخشش زیادی دارند. (148)
4- حمایت های سیاسی و اقتصادی از موالیان
با تسلط یافتن معاویه بر عراق آن روز، آمار جنایت و خیانت وی بر مسلمانان به ویژه موالیان اهل بیت علیهم السلام بیش تر می گردید و هر روز بر فراریان از مظالم ستمگر شام که راهی مدینه می شدند افزون می گشت، همانند آنچه بر سر ابو درداء (149) (عویمر بن مالک بن زید بن قیس بن امیه خزرجی) صحابی و قاضی معروف دمشق آمد.
حسن بن علی علیهما السلام پشتوانه ای محکم و استوار برای پناهندگان سیاسی بود که در دوران اقامت در مدینه جدش از هیچ گونه کوشش و حمایتی از آنان کوتاهی نکرد.
سعید بن ابی سرح کوفی که از دوستان و موالیان اهل بیت علیهم السلام بود، مورد خشم و غضب استاندار کوفه (زیاد بن ابیه) قرار گرفت و سپس مورد تعقیب سیاسی واقع شد. زیاد او را احضار نمود، ولیکن او از کوفه فرار کرد و راهی مدینه منوره گردید و به امام مجتبی علیه السلام پناه برد. حاکم کوفه خانواده (زن و فرزندان) سعید را زندان کرد و اموالشان را مصادره نمود و خانه اش را با خاک یکسان ساخت تا وحشتی در دل موالیان اهل بیت به وجود آید و سعید بن ابی سرح خود را تسلیم کند.
سعید در محضر امام مجتبی علیه السلام در مدینه نشسته بود که خبر مصادره و تخریب خانه اش را آوردند. امام علیه السلام به شدت ناراحت شد و جهت جلوگیری از مظالم زیاد بن ابیه و گرفتن امان برای سعید بن ابی سرح، نامه ای خطاب به زیاد، بدین شرح نوشت:
«اما بعد فانک عمدت الی رجل من المسلمین له مالهم و علیه ما علیهم فهدمت داره و اخذت ماله و حبست اهله و عیاله فان اتاک کتابی هذا فابن له داره، واردد علیه ماله، و شفعنی فیه فقد اجرته. والسلام (150) ; اما بعد، تو یکی از مسلمانان را مورد غضب و خشم خویش قرار دادی، در حالی که سود او سود مسلمانان و ضرر به وی ضرر به مسلمانان است. خانه اش را ویران کردی و مالش را گرفتی و خاندانش را به زندان افکندی. تا نامه به تو رسید، خانه اش را درست کن و مالش را برگردان و وساطت مرا درباره او بپذیر تا پاداش و اجر نیک به تو رسد.»
نامه امام علیه السلام در برگیرنده امر به معروف و نهی از منکر و حمایت صریح از سعید بن ابی سرح است و دارای متنی قوی و استوار می باشد و در این نامه خواسته شده که به سعید و خاندانش آسیب و گزندی نرسد و تمام ضررهای مالی که بر وی زده شده جبران گردد و از همه مهم تر این که امام علیه السلام سعید را بی گناه دانسته و مستحق عقوبت نمی داند.
وقتی نامه سبط اکبر رسول خدا صلی الله علیه و آله به زیاد بن ابیه رسید و آن را خواند، از حمایت سیاسی امام علیه السلام و امر و نهی آن حضرت به خشم آمد و پلیدی ذات خود را نشان داد و تمام الطاف و مهربانی خاندان اهل بیت علیهم السلام در زمان حاکمیت امیر مؤمنان علیه السلام را از یاد برد و جوابیه ای بدین شرح برای حضرت ارسال داشت:
از زیاد بن ابی سفیان به حسن بن فاطمه علیهما السلام: «اما بعد، نامه ات به من رسید، چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودی، در حالی که تو نیازمندی و من قدرتمند؟ ! تو که از مردم عادی هستی، چگونه است که همانند یک فرمانروای قدرتمند فرمان می دهی و از فرد بداندیشی که به تو پناه آورده و تو هم با کمال رضایت پناهش داده ای، حمایت می کنی؟ به خدا سوگند اگر او را بین پوست و گوشتت هم قرار دهی، نمی توانی از او نگهداری کنی و من چنانچه به تو دسترسی پیداکنم هیچ مراعات نخواهم کرد و لذیذترین گوشت را برای خوردن، گوشت تو می دانم! سعید را به دیگری واگذار کن، اگر او را بخشیدم به خاطر وساطت تو نیست و چنانچه او را کشتم به جرم محبت او با پدر تو است، والسلام.»
امام علیه السلام با این تهدیدات و جوابیه توهین آمیز زیاد، دست از حمایت سیاسی سعید بن ابی سرح بر نداشت و نامه ای به همراه نامه سراسر هتاکی و فحش زیاد برای معاویه فرستاد و از او خواست تا جلو تجاوزات زیاد بن ابیه را بگیرد و امنیت را برای سعید بن ابی سرح ایجاد نماید.
به دنبال این نامه معاویه که موقعیت امام مجتبی علیه السلام را خوب درک می کرد و می دانست موضع گیری صریح حسن بن علی علیهما السلام برایش ارزان تمام نخواهد شد، نامه ای برای زیاد بن ابیه به مضمون ذیل نوشت:
«اما بعد، حسن بن علی علیهما السلام نامه ای به همراه نامه تو که در پاسخ نامه اش در باره سعید بن ابی سرح نوشته بودی، برایم فرستاد. من از کار تو بسیار در شگفتم. البته می دانم که تو دارای دو خصوصیتی: یکی بردباری و نیک اندیشی است که از ابو سفیان به ارث برده ای و دیگر از مادرت سمیه گرفته ای که دومی سبب گردیده، برای حسن علیه السلام نامه نوشته ای و در آن پدرش را دشنام داده و فاسق نامیده ای، در صورتی که به جان خودم سوگند تو به فسق و گناه سزاوارتری.»
معاویه در ادامه نامه اش تمام نکات ذکر شده نامه زیاد را جواب گفت و نوشت:
«اما این که نامش را پیش از نام تو نوشته است، حق با اوست، زیرا دارای مقام والا و بلندی است و این امر هیچ از مقام و شان تو نمی کاهد، اگر تفکر و اندیشه کنی و این که در نامه اش به تو فرمان داده، او چنین حقی را دارد و اگر وساطت و شفاعتش را نمی پذیری، افتخار بزرگی را از دست می دهی، چراکه او از هر جهت از تو بالاتر است. به مجرد این که نامه ام به دستت رسید، خاندان سعید بن ابی سرح را آزاد کن، خانه اش را بساز، اموالش را برگردان و دیگر مزاحم او نباش. من نامه ای برای سعید نوشته ام و در آن نامه او را آزاد گذاشته ام، خواست در مدینه بماند و یا به شهرش بازگردد.
ای زیاد! حسن علیه السلام را به مادرش نسبت داده ای و قصد جسارت داشته ای، وای بر تو! مگر او را به کدام مادر نسبت می دهی، اگر تو آگاه بودی و فکری داشتی، این بزرگ ترین افتخار و عزت برای او بود. مادر او فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله است.»
سپس در پایان نامه اش این اشعار را در منقبت حسن بن علی علیه السلام
نگاشت:
اما حسن فابن الذی کان قبله
اذا سار سار الموت حیث یسیر
و هل یلد الرئبال الا نظیره
و ذا حسن شبه له و نظیر
و لکنه لو یوزن الحلم و الحجا
بامر لقالوا یذبل و ثبیر (151)
«حسن فرزند کسی است که پیش از آن به هرکجا حمله می برد مرگ هم سراغ دشمنانش می رفت; و آیا شیر به جز همانند خود به دنیا می آورد؟ حسن در همه جهات همانند پدر خویش است. اگر بخواهیم بردباری و دانایی او را بسنجیم، باید با وزن کوه های بلند آن را سنجش نماییم.»
از خلال نامه ها، اعتراف معاویه و دشمنان اهل بیت نسبت به شخصیت و موقعیت امام مجتبی علیه السلام روشن می گردد و از طرف دیگر، حمایت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی حسن بن علی علیهما السلام نسبت به موالیان اهل بیت علیهم السلام چقدر دقیق و حساب شده بود که حضرت هیچ گاه حاضر نشد دست از حمایت آنان بردارد.
5- اظهار انزجار و افشاگری بر ضد معاویه
از دیگر برنامه های امام مجتبی علیه السلام در مدینه منوره، اظهار تنفر و انزجار از حکومت بنی امیه بود. در هر زمان و مکان مناسبی که فرصت می یافت مشروعیت حکومت معاویه را زیر سؤال می برد و نمی گذاشت تبلیغات مسموم آن ها که وانمود می کردند با خاندان رسالت رابطه حسنه دارند و آنان نیز از بنی امیه راضی و خشنود هستند، به ثمر بنشیند.
روزی امام حسن مجتبی علیه السلام در میان مسجد الحرام طواف می کرد که ناگاه چشمش به «حبیب بن مسلمه فهری » (152) افتاد. روبه وی کرد و فرمود: «یا حبیب! رب مسیر لک فی غیر طاعة الله; حبیب بن مسلمه! راه و مسیری را که انتخاب کرده ای راه خدا نیست.»
آن فاسق فریب خورده در جواب امام مجتبی علیه السلام از روی تمسخر و استهزاء گفت: «روزی که خط و مشی پدرت علی علیه السلام را انتخاب کرده بودم در مسیر طاعت خدا بود؟ !»
حضرت به مطالب بی اساسش پاسخ داد و فرمود: «بلی والله لکنک اطعت معاویة علی دنیا قلیلة زائلة، فلئن قام بک فی دنیاک لقد قعد بک فی آخرتک و لو کنت اذ فعلت قلت خیرا کان ذلک کما قال الله تعالی: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا» (153) و لکنک کماقال الله - سبحانه -: «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون » (154) ; آری، سوگند به خداوند که تو برای رسیدن به اندکی از مال دنیا قلاده عبودیت و بندگی معاویه را بر گردن نهاده ای. اگر معاویه زندگی دنیایت را تامین کرده، به جایش آخرت را از تو گرفته است و چنانچه تو کاری به گمان خود، نیک انجام دهی، مصداق این آیه شریفه گشته ای که فرمود: و گروهی دیگر به گناهان خود اعتراف نموده و اعمال زشت و زیبا را به هم مخلوط کرده اند، [و سپس ادامه داد:] اما خدای سبحان در جای دیگر می فرماید: نه چنین است، دل های آنان بر اثر گناه و تبهکاری سیاه گشته [و خود را تیره بخت نموده اند] .»
آن گاه امام علیه السلام از حبیب بن مسلمه روی گردانید و به راه خود ادامه داد. (155)
6- ممانعت از ازدواج شیطنت آمیز
تلاش معاویة بن ابی سفیان در برخوردهای اجتماعی بر آن بود تا کاری کند که فکر کنند رابطه اش با حسن بن علی علیهما السلام خوب است و از نفوذ اهل بیت علیهم السلام به نفع خود استفاده کند. او در همین راستا سعی فراوان کرد تا قرابت و خویشاوندی با بنی هاشم برقرار کند، از این رو مروان بن حکم، فرماندار مدینه را فرستاد تا از زینب دختر عبد الله بن جعفر برای پسر خود یزید خواستگاری نماید. او به مروان گفت: چون ما بر این قرابت اصرار داریم، تو از جهت مهریه محدودیتی نداری، تضمین کن که بدهی های عبد الله جعفر پرداخت شود.
مروان بن حکم مطالبش را با عبدالله بن جعفر در میان گذاشت. عبدالله در جواب گفت: در این امر باید با بزرگ خویش حسن بن علی علیهما السلام به مشورت بنشینیم و هرچه او صلاح دانست عمل کنیم.
مروان به همین هدف، مجلسی ترتیب داد و بزرگان بنی هاشم و بنی امیه را دعوت کرد و جای حسن بن علی علیهما السلام را بالای مجلس قرار داد و با اطمینان خاطر خواسته معاویه را مطرح کرد و گفت: «پدرش مهریه را هر مقدار که می خواهد تعیین کند و نیز همه قرض های عبدالله را خواهیم پرداخت و بین بنی هاشم و بنی امیه صلحی همیشگی برقرار خواهد شد.»
آن گاه ادامه داد: «یزید جوانی است که هرگز همتایی ندارد. ابرها به برکت وجود او می بارند! باید بدانید در این ازدواج افتخاری که نصیب بنی هاشم می شود، بیش از آن است که نصیب بنی امیه خواهد شد!»
سخنان مروان که به این جا رسید امام مجتبی علیه السلام به پا خاست و نقشه های معاویة بن ابی سفیان را در این خواستگاری سیاسی فاش و خنثی ساخت و در چند جمله، مطالب بی اساس مروان بن حکم را پاسخ داد:
الف) این که گفتی مهریه زینب را هرچه پدرش تعیین کند خواهیم پرداخت، توجه داشته باشید ما در ازدواج فرزندانمان از سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله تجاوز نخواهیم کرد، بلکه به مهر السنة (156) پای بند هستیم.
ب) سابقه ندارد ما با مهریه دختران خود قرض هایمان را ادا کنیم.
پ) اگر بین بنی هاشم و بنی امیه دشمنی وجود دارد، برای خداست، پس به خاطر دنیا صلح و آشتی نخواهد شد.
ت) همانا یزید از دودمان بت پرستان جاهلیت است و چیزی بر آن افزون نگردیده است.
ث) این که گفتی افتخار بنی هاشم به این ازدواج بیش تر است تا بنی امیه، باید گفت اگر خلافت بر نبوت برتری داشت، در این امر افتخاری نصیب ما می شد، اما نبوت اولی و اشرف از خلافت است، پس شما به افتخار و عزت می رسید نه ما.
ج) بارش باران به خاطر اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله است نه شما.
و در پایان فرمود: «ما بهتر دیدیم که زینب را به عقد پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر در آوریم و مهریه اش را یکی از زمین های زراعی خود در مدینه قرار داده ام که این مزرعه را معاویه به ده هزار دینار از من می خواست و ندادم و مسلم این مزرعه آنان را بی نیاز می کند و جواب گوی گرفتاری شان خواهد بود.» (157)
بدین ترتیب، اساس این ازدواج سیاسی درهم ریخت و معاویه نتوانست به آرمان های شیطانی خود برسد و عده ای ساده اندیش را گول بزند.
و همچنین معاویة بن خدیج می گوید: معاویة بن ابی سفیان مرا نزد امام حسن مجتبی علیه السلام فرستاد تا یکی از دختران و یا خواهرانش را برای یزید خواستگاری کنم. برای این امر به مدینه خدمت امام مجتبی علیه السلام رسیدم و پیغام معاویه را رساندم.
حضرت فرمود: «انا قوم لانزوج نسائنا حتی نستامرهن; ما دختران خود را در انتخاب شوهر آزاد می گذاریم.»
ابن خدیج می گوید: من به همراه یکی از بانوان بیت، نزد دختر آن حضرت رفتم، لیکن در جواب گفت: به خدا قسم! این کار محال است، زیرا معاویه در میان ما مسلمانان همانند فرعون است و از او پیروی می کند. او مردان را می کشد و زنان را به خود وا می گذارد. من برگشتم و عرض کردم یا بن رسول الله دخترت معاویه را تشبیه به فرعون کرد و به این امر راضی نگردید.
امام علیه السلام فرمود: «یامعاویة ایاک و بغضنا; ای معاویه، از دشمنی با ما بپرهیز» و سپس گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «لایبغضنا و لا یحسدنا احد الا زید یوم القیامة عن الحوض بسیاط من نار; هرکس نسبت به خاندان ما کینه و حسد ورزد، خداوند در روز قیامت او را از حوض کوثر با تازیانه های آتشین دور خواهد کرد.»
در برخورد فوق، امام مجتبی علیه السلام از حیله گری و سیاست های شیطانی معاویه پرده برداشت و فرستاده اش معاویة بن خدیج با نومیدی برگشت و بر این ارتباط و پیوند سیاسی دست نیافت. (158)
پی نوشت ها:
«حقایق پنهان» نوشته احمد زمانی
اححتترراامم ببگگذذااررییم
ااممررووزز ررووزز للککننتت ززبباان اسستت.ببهه آآننههاا ااححتترراامم ببگگذذااررییم.
1️⃣ امروز روز جهانی لکنت زبان است. موقع حرف زدن با کسانی که دچار این مشکل گفتاری هستند اندکی صبوری به خرج بدهیم.
2️⃣ سعی نکنیم واژه ای که می خواهند بگویند را ما بگوییم، با آرامش صبر کنیم تا آنها خودشان واژه را بیان کنند.
3️⃣ در مورد لکنت زبان شان با آنها شوخی نکنیم. در رخ دادن این اتفاق آنها تقصیری ندارند.
4️⃣ برخی از افراد وقتی یک واژه را نمی توانند بیان کنند دچار استرس می شوند، آنها را تحت فشار نگذاریم و اجازه بدهیم احساس آرامش کنند.
5️⃣ هرگز لکنت زبان دیگران را اسباب شوخی و خنده نکنیم. در این دنیای مضحک بهانه های دیگری برای خندیدن پیدا کنیم!
6️⃣ با کسی که دچار لکنت زبان است آرام و شمرده حرف بزنیم. تند حرف زدن ما باعث می شود او هم احساس کند باید با شتاب حرف بزند به همین دلیل خطاهایش بیشتر می شود. همه عادل فردوسی پور نیستند و تند حرف زدن هم امتیاز نیست.
7️⃣ کودکانی که دچار لکنت زبان هستند را تشویق کنیم در میان جمع حرف بزنند.
8️⃣ اگر کودکی لکنت زبان دارد، او را سرزنش نکنیم بلکه تلاش کنیم با کمک گفتار درمانی راحت تر حرف بزند.
9️⃣ وقتی کسی که دچار لکنت است حرف می زند با مهربانی به او نگاه کنیم و تماس چشمی برقرار کنیم و نشان دهیم مشتاقانه و با صبوری حرف هایش را می شنویم.
? برای آنها دلسوزی نکنیم یا به صورت اغراق شده ای نسبت به آنها مهربان نشویم. فقط شرایط شان را درک کنیم و برای حرف زدن به آنها اعتماد به نفس بدهیم.
? برای اینکه انسان بهتری باشیم لازم نیست حتماً مدرسه بسازیم، با انگشت کوچک مان سوراخ یک سد را ببندیم، همه قرآن یا شاهنامه را حفظ کنیم یا سوپرمن باشیم، گاهی کافی است با کسی که دچار یک مشکل مادرزادی است با احترام و همدلی برخورد کنیم. همین!
✍️ احسان محمدی