یه ایده بامزه برای تخم مرغ سفره هفت سین
یه ایده بامزه برای تخم مرغ سفره هفت سین
یه ایده بامزه برای تخم مرغ سفره هفت سین
هشدار هواشناسی
از هفته آینده یک سامانه بسیا قوی بنام روز زن وارد کشور میشود
این سامانه موجب غرش بسیار شدید مردها و رعد و برق زنها ودر نهایت منجر به جاری شدن سیل عظیم زنها به سوی خیابانها ، و در نهایت آبگرفتگی معابر، مغازه ها ، خصوصا طلا فروشی ها میگردد که خالی شدن جیب مردها را در پی دارد لذا از آقایان عزیز خواهشمندیم تا آنجا که امکان دارد وارد خیابانها نشوند.
زمین گرد است یا زمان ؟؟
در ٤ سالگى … موفقیت یعنی: کثیف نکردن شلوار
در ٦ سالگى … موفقیت یعنی: پیدا کردن راه خانه از مدرسه
در ١٢ سالگى … موفقیت یعنی: داشتنِ دوست
در ١٨ سالگى … موفقیت یعنی: گرفتن گواهى نامه رانندگى
در ٣٥ سالگى … موفقیت یعنی: پول داشتن
در ٤٥ سالگى … موفقیت یعنی: پول داشتن
در ٥٥ سالگى … موفقیت یعنی: پول داشتن
در ٦٥ سالگى … موفقیت یعنی: تمدید گواهى نامه رانندگى
در ٧٠ سالگى … موفقیت یعنی: داشتنِ دوست
در ٧٥ سالگى … موفقیت یعنی: پیدا کردن راه خانه
در ٨٠ سالگى … موفقیت یعنی: کثیف نکردن شلوار
حالا به نظرتون زمین گرده !! یا زمان ؟؟
روزی مردی به سفر می رود و به محض ورود به اتاق هتل، متوجه می شود که هتل به کامپیوتر مجهز است. تصمیم می گیرد به همسرش ایمیل بزند. نامه را می نویسد اما در تایپ آدرس دچار اشتباه می شود و بدون این که متوجه شود نامه را می فرستد.
در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا آشنایان داشته باشد به سراغ کامپیوتر می رود تا ایمیل های خود را چک کند؛ اما پس از خواندن اولین نامه غش می کند و بر زمین می افتد.
پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش می رود و مادرش را نقش بر زمین می بیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد :
گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم
می دونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی. راستش آنها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به این جا می آد می تونه برای عزیزانش نامه بفرسته. من همین الآن رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا می بینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر این جا گرمه!
فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت
و گفت هندوانهای برای رضای خدا به من بده
فقیرم و چیزی ندارم …
هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد
و هندوانهٔ خراب و بدرد نخوری رابه فقیرداد.
فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمیخورد!
مقدار پولیکهبه همراهداشت
به هندوانه فروش داد و گفت به اندازهپولم به
من هندوانه ای بده…
هندوانه فروش هندوانه خوبی را وزن کرد
و به مرد فقیر داد.
فقیر هر دو هندوانهرا روبه
آسمان کرد و گفت خداوندا بندگانت را ببین…
( این هندوانه خراب را بخاطر تو داده
و این هندوانه خوب را بخاطر پول…! )