1401؛ فقط مثل خودش!
1401؛ فقط مثل خودش!
ابتدای آن نوید روزهای خوبی را میداد؛ کرونای سرکش و جانسخت رو به زوال بود و امید داشتیم که میتوان به زندگی عادی برگشت. دستمزد کارگران هم که افزایش قابل توجهی داشت و میپنداشتیم که شاید همه چیز به سمت بهتر شدن میل میکند اما گویا این آرامش قبل از طوفان بود؛ طوفانی که پیش از بروزش نمیدانستیم چه تبعاتی برایمان دارد.
اردیبهشتماه بود که ارز ترجیحی حذف شد؛ آزاد شدن قیمتها و چندبرابر شدن کالاها و شوک تورمی پس از آن. دلسوزان هشدار میدادند و دولتمردان و بهارستانیها از مزیتها و فواید آن میگفتند اما شد آنچه که نباید میشد و این موج تورمی پس از آن، چنان سهمگین بود که یارانههای 300 و 400 هزارتومانی هم دردی را دوا نکرد.
به خرداد رسیدیم؛ خردادی که خیلیها علاقه دارند تا آن را خرداد پرحادثه بنامند اما حادثه خرداد 1401 اینبار سیاسی نبود؛ یک واقعه تراژیک اجتماعی؛ فروریختن متروپل در آبادان و آغاز مرثیهخوانیها و مویههای مجازی به سرکردگی سلبریتیها که این نمایشهای غیرقابل باور باعث شد اثرات اجتماعی آن حادثه دلخراش هم به حاشیه کشانده شود.
تیر و مرداد آن چنان خاص نبود؛ فقط چند موردی بود که نشانههای گسست اجتماعی را برایمان نمایان میکرد؛ درگیریهای عدهای بر سر حجاب در اتوبوس و پارکها و معابر عمومی که حکایت از برجسته شدن امری بود که میتوانست بهتر مدیریت شود.
به شهریور میرسیم؛ شهریوری که هم آغاز و هم پایانش قابل توجه بود. اوایل آن صحبت از احیای برجام بود و خبرها از توافقات تمام و کمال طرفین حکایت میکرد که علیرغم این تصورات، زیادهخواهیهای غرب در دقیقه 90، مانع از این کار شد. و اما به اواخر شهریور میرسیم؛ بازداشت دختری به نام مهسا امینی در تهران توسط نیروهای گشت ارشاد؛ انتقال به مقر پلیس امنیت اخلاقی و سکته او و متعاقباً فوت وی در بیمارستان. هر چند تلاش شد که ضرب و شتم را عامل فوت این دختر قلمداد کنند تا آتش خشم عمومی شعلهور گردد اما این ادعاها هیچ وقت اثبات نشد. فوت امینی و نفس وقوع این اتفاق، موجب اعتراضاتی شد که پیامد آن اغتشاش و درگیریهای خیابانی بود؛ در این بستر فرصت سوء استفاده مهیا شد و بسیاری که نسبتی با این واقعه غمناک اجتماعی هم نداشتند از این آب گل آلود به دنبال ماهیگرفتن آمدند.
مهر و آبان و آذر به قدری پر اتفاق بود که نمیدانیم مهمترین آن چیست؛ از حمله و آتشسوزی زندان اوین گرفته تا شورشهای دانشجویی و درگیریهای زاهدان و کردستان و شهادت غریبانه نیروهای مدافع امنیت و برخی شهروندان و حمله تروریستی به شاهچراغ و ایذه و … گوشهای از پاییز ملتهب 1401 بود. این سه ماه پاییزی به قدری عجیب بود که میتوان درباره آن هزاران کلمه نوشت.
اما التهاب این پاییز داغ در حوزههای دیگر هم خود را نمایان کرد. تیم ملی فوتبال از اواخر آبان در جامجهانی به میدان رفت و حاصل کارش 2 باخت و یک پیروزی بود؛ اما نکته مهم، شادی خیابانی عدهای پس از باختهایی بود که ایران به دست آورد؛ عدهای بیوطن که دیروز عزادار بودند، حالا برای برد رقیبان ایران شیهه میکشیدند؛ عدهای بسیار قلیل که باید از این رسواییشان تا ابد یاد کرد.
زمستان از راه رسید و همانطور که انتظار میرفت، سردی این فصل روی شورش زن، زندگی، آزادی اثرات خود را گذاشته بود؛ فصل دستگیریها از راه رسیده و کسانی که خونهای ناحقی بر زمین ریختند و در خیابانها نقشآفرینی کردند با مجازات روبرو شدند؛ چند تنی اعدام شدند و بسیاری روانه زندان. میخواستند به این بهانه دوباره خیابانها را ملتهب کنند اما هر چه تلاش کردند نشد. التهاب رخ داد اما این بار به جای کف خیابان در بازار ارز؛ دلاری که افسار آن پاره شده بود و کسی توانایی کنترل آن را نداشت. شیب قیمتها افزایشی و بسیاری در خیابانها صف میکشیدند تا سود کنند. تغییر رئیس بانک مرکزی هم چارهساز نبود و این دلار سر ناسازگاری داشت.
بهمنماه سه اتفاق مهم را به همراه داشت؛ آغاز فرآیند مولدسازی داراییهای دولت که بسیار پر سر و صدا بود، عفو بسیاری از محکومین و متهمان اغتشاشات و راهپیمایی پرشکوه 22 بهمن.
و اما آخرین ماه سال هم باید نشان میداد که 1401 با کسی شوخی ندارد؛ قرار است در تمام فصول و ماهها و هفتههای این سال، جامعه درگیر و مواجه با تشنج نباشد. مسمومیت گسترده و سریالی دانشآموزان، آخرین سکانس از این نمایش نافرم و بد ترکیبی بود که دیدیم و به ما نشان داد که جامعه ایران مستعد چه بحرانهایی است.
در واپسین روزهای این سال پرحادثه، با شنیدن خبری ناگهانی انگشت به دهان گرفتیم؛ ایران و عربستان با وساطت چین به توافق رسیدند و همین خبر بود که نشان داد دنیای سیاست تا چه اندازه شگفتانگیز و پیشبینی ناپذیر است.
1401 مثل خودش بود و به هیچ دوره دیگری شباهت نداشت؛ سالی بود که تجربه کردیم و غالب این تجربهها هم تلخ از آب درآمد. برای 1402 یک آرزو داریم؛ مثل 1401 نباشد!
سعید ونکی، گروه اجتماعی الف