عصر ایران؛ جلیل بیات- یکی از جنجالی ترین جنبش های اجتماعی و فکری در قرن بیستم بدون شک فمینیسم است. در بُعد جنبش اجتماعی قطعا فمینیسم دستاوردهای مهمی همچون تغییر در وضعیت سیاسی، اجتماعی و حقوقی زنان و برخورداری آنها از حق برابر در فرصت های شغلی و اقتصادی داشته است.
این یادداشت با تایید این بخش از فمینیسم قصد دارد به نقد یکی از ادعاهای نظریه فمینیسم در روابط بین الملل بپردازد. لذا نویسنده مخالف برخی محرومیت ها و محدودیت های تاریخی علیه زنان بوده و از این نظر با فمینیست ها در تلاش برای برابری هم نظر است.
اما یکی از دعاوی برخی فمینیست ها در روابط بین الملل (و به خصوص شاخه رادیکال آن) این است که زنان، صلح طلب و مردان جنگ طلب هستند.
این باره فمینیست های اصولگرا معتقدند جنگ از ذهن مردان آغاز می شود در حالی که صلح را بهتر است در ذهن زنان جستجو کنیم. فمینیست های رادیکال نیز معتقدند از آنجا که زنان آرامش طلب و صلح جو بوده و نگران زندگی می باشند، لذا تنها امید نجات انسان در عصر جنگ های اتمی، زنان می باشند.
آنها جنگ و رقابت تسلیحاتی را محصول تفکر مردانه دانسته و لذا برای ممانعت از بروز جنگ های اتمی خواستار دخالت زنان در فرآیند تصمیم گیری هستند.
تفکری که زنان را بیش از مردان متمایل به صلح می داند، در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم رواج داشت. در سال 1915 یک فمینیست کانادایی گفته بود:
«اگر زنان در امور ملی و بین المللی صدایی داشته باشند، جنگ برای همیشه پایان می یابد.»
به طور کلی این دسته از فمینیست ها معتقدند اگر روزی زنان بر جهان حکومت کنند، زمین جای امن تری برای زندگی خواهد بود و اخلاق بیشتر رعایت خواهد شد. اما این دعاوی چقدر با واقعیت همخوانی دارد؟
اگر از این واقعیت که امروزه زنان در ارتش های بسیاری از کشورها حضور پررنگ دارند و هم پای مردان به جنگ و کشتار اقدام می کنند بگذریم، از عملکرد و موضع گیری های برخی رهبران و سیاست مداران زن نمی توان گذشت.
یکی از معروف ترین آنها مارگارت تاچر نخست وزیر اسبق بریتانیا است که به علت پافشاری بر سیاستهای اقتدارگرایانه و مقابله با قدرت گرفتن اتحادیههای کارگری در بریتانیا به «بانوی آهنین» مشهور شد. فراموش نکنیم که جنگ فالکلند میان بریتانیا و آرژانتین در دوره وی صورت گرفت.
ایندیرا گاندی نخست وزیر پیشین هند در سال 1971 به اتهام تقلب در انتخابات از سوی دادگاه محکوم شد اما برای خنثی كردن رای دادگاه، با اعلام وضع اضطراری هزاران نفر از مخالفانش را دستگیر و زندانی كرد و آزادی قلم و بیان و اجتماعات را محدود ساخت.
وی در 31 اكتبر 1984 به دست دو تن از محافظان سیك خود كشته شد. در آن زمان نظر اكثر تحلیل گران سیاسی این بود كه قتل گاندی به سبب سیاست سركوبگرانه وی در گسیل ارتش هند به معبد طلایى سیك ها در شهر اِمریتْسار و قتل عام بیش از 800 نفر از اعضای مسلح فرقه سیك بود.
نمونه دیگر گلدا مئیر (در ایران مشهور به گلدا مایر) نخست وزیر اسبق اسرائیل است که جنگ ۱۹۷۳ نتیجه تصمیم او بود. مئیر از حامیان نژادپرستی رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی محسوب میشد.
وی در دوره نخست وزیری به بهانه مقابله با تروریسم و تلافی ماجرای المپیک مونیخ 1972 دستور داد همه رهبران گروههای مخالف اسرائیل را ترور نمایند. همچنین گلدا مئیر در فوریه سال 1973 شخصا دستور حمله به یک هواپیمای مسافربری لیبایی را صادر کرد و طی آن 107 سرنشین هواپیما کشته شدند.
از سوی دیگر سوءاستفاده از قدرت و فساد مالی تنها مختص به رهبران و سیاست مداران مرد نیست. قدرت، قادر است و زنان را نیز فاسد کند.
برکناری «پارک گئون هی» از رئیسجمهوری کره جنوبی به جرم دریافت رشوه، برکناری دیلما روسف از رئیس جمهوری برزیل به جرم فساد مالی، و اتهام پولشویی به کریستینا فرناندز رئیس جمهور پیشین آرژانتین از جمله این موارد است. البته می توان این لیست را با زنان دیگری همچون بی نظیر بوتو، یولیا تیموشنکو و … ادامه داد.
اما شاید در حال حاضر مهم ترین زنی که می تواند بر ادعای فمینیست ها مبنی بر صلح طلب بودن زن ها خط بطلان بکشد آنگ سانسوچی رهبر میانمار است که به رغم دریافت جایزه صلح نوبل، با سکوت خود بر نسل کشی مسلمانان در این کشور صحه گذاشته است.
البته در این لیست نباید از نیکی هیلی غافل شد که به عنوان یکی از بانفوذ ترین افراد در سیاست خارجی آمریکا عَلَم جنگ علیه کره شمالی را بر دوش برداشته و علیه ایران نیز موضع گیری خصمانه می کند. هیلی رسما کره شمالی را تهدید به نابودی کرده است.
لذا باید گفت ادعای «برتری» و یا «صدق کامل» برداشت های ارائه شده از سوی یک جنبش اجتماعی مستلزم فرض نوعی «تناظر» میان دعاوی معرفتی آن و «واقعیت جهان خارج» است و وجود مصادیق متعارض و متناقض در جهان خارج با دعاوی معرفتی و نظری می تواند این نوع دعاوی را حداقل از دیدگاه یک ناظر بیرونی مخدوش سازد.
مصادیق گفته شده نشان می دهد شاید اگر ادعایی مبنی بر صلح طلب بودن زنان نسبت به مردان در ذهنیت برخی فمینیست ها شکل گرفته بیش از آنکه ناشی از جنسیت باشد، ناشی از عدم فرصت برابر برای کسب جایگاه های سیاسی و تصمیم گیری بوده است.
صریح تر این که هیچ بعید نیست اگر زنان در طول تاریخ به اندازه مردان در امور سیاسی و کشورداری تصمیم گیرنده بودند، به اندازه آنها نیز مرتکب جنگ، جنایت و فساد می شدند.