حکایت غم انگیز بیهویتی
12 دی 1396 توسط مدیر النفیسه
حکایت غم انگیز بیهویتیاز خیابان که به کوچه میپیچم، نگاهم با چشمان نگران دختر جوانی که کنار دیوار ایستاده و سیگاری لای انگشت دارد، گره میخورد. مرا که آشنا نمیبیند، نفس راحتی میکشد، سیگار را روی لبش میگذارد و پک محکمی میزند. برای سیگاری بودن، سن و… بیشتر »