وقتی ریشه داشته باشی
وقتی ریشه داشته باشی
و توی خاک باشه
لبه ی پرتگاه میای ولی
ریشه هات نگهت میداره
ریشه، نوع شعور، تربیت، شخصیت، انسانیت
واقعی و شرف یک انسان است
و ربطی به پول و تحصیلات ندارد.
وقتی ریشه داشته باشی
و توی خاک باشه
لبه ی پرتگاه میای ولی
ریشه هات نگهت میداره
ریشه، نوع شعور، تربیت، شخصیت، انسانیت
واقعی و شرف یک انسان است
و ربطی به پول و تحصیلات ندارد.
داستان واقعیِ “وقتی که الاغ شدم”
تابستان سال 1389 بود.
در حال رانندگی بودم حواسم نبود. یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست.
همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمر ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشه های هر دو تامون پائین بود. یواشکی از کنار چشماش به من نگاه می کرد. منم مستقیم بهش نگاه می کردم.
گفتم ،آقا می دونستی الاغ ماده هست و خرها، نر هستند. تو باید به من می گفتی خر. دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هستی، چون الان داری زبان الاغ ها رو می فهمی که باهات صحبت می کنم.
سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم. …. یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت میخوام.
منم تو ماشین شکلات داشتم، براش پرت کردم تو ماشینش.
با اشاره ی اون، هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم، یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد.
این ماجرا می خواد بگه که کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام reactive، یعنی واکنش. و کلمه ی دیگری هست به نام creative، یعنی خلاقیت.
اگر دقت کنیم با جا به جائی حرف c، یک واکنش تبدیل میشه به یک خلاقیت(1).
یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی.
هم وقت مون رو می گرفت، هم هزینه ساز بود. رئیسم می گفت وقتی آخرش تو کلانتری با هم آشتی می کنیم، چرا الان آشتی نکنیم؟
میلیونها انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدن، ولی امروز کل اروپا هوای هم رو دارن و متحدن.
8 سال با عراقی ها جنگ کردیم، الان برادر ما شدن.
پس:
1-آخر هر جنگی صلحه
2- عاقل کسی است که از تهدید فرصت می سازه؛ ما هر دو تامون عاقل بودیم
3- فحش دادن، دلیل کسانی است که حق با آنها نیست
4- وقتی کسی عصبانیت می کنه، یعنی تونسته بر تو چیره بشه.
این داستان رو تو هر ترمی واسه دانشجوها تعریف می کنم و کلی با هم، لحظه الاغ شدنم رو می خندیم.
(1) اون c که تغییرش باعث تغییر رفتار و نتیجه روابط میشه، حرف اول choice هستش، یعنی انتخاب.
این تو هستی که انتخاب میکنی واکنش نشون بدی یا سکوت کنی یا لبخند بزنی یا روتو اونطرف کنی یا…
زن؛
مردی ثروتمند نمیخواهد
یا خوش چهره
و یا حتی شاعر!
او مردی را می خواهد
که بفهمد چشم هایش را
و اگر ناراحت شد
به سینه اش اشاره کند و بگوید:
“اینجا وطن توست…!”
همیشه!!!!
مراقب حرف هایی
که میزنی باش!!
مخصوصا وقتی
عصبی یادلخور هستی.
بعضی کلمات
همچو تَرکِشی می ماند
که کنارِ قلب می نشیند.
نمی کُشد!!
ولی…..
تاآخر عمر عذاب میدهد
به جای نابغه، خوشبخت تربیت کنید
چندی ست که خانواده ها در این تب و تاب افتاده اند که کودکمان را فلان کلاس و بهمان موسسه ثبت نام کنیم تا نابغه شود.و بعد از کلی رفت و امد نتیجه ای جز خشم و اضطراب و افسردگی برای کودکشان ندارد.
گیریم که کودک شما بتواند یک عدد 8 رقمی را در یک عدد 5 رقمی ضرب کند و جوابش را در یک صدم ثانیه بگوید، یا بتواند در 15 سالگی لیسانس بگیرد، یا حافظ کل دیوان حافظ و سعدی و مولانا شود….
آن وقت می تواند درست زندگی کند؟از زندگی لذت ببرد؟ مسایلش را حل کند؟ درست تصمیم بگیرد؟ دوست پیدا کند؟ اصلا می تواند بخندد؟
کودکان ما نیازی به نابغه شدن ندارند،
اما نیاز دارند که بدانند چگونه زندگی کنند.
نیاز دارند که توانایی هایشان را بشناسند و بتوانند آنها را بکار گیرند.
حقشان نیست بار آرزوهای از دست رفته ما را به دوش بکشند و کودکی شان فدای خواسته های ما شود.
حقشان این است که مطابق شخصیتشان پرورش داده شوند.
حقشان این است که شاد باشند و از زندگی لذت ببرند