آسانترین راه ممکن است دشوارترین راه باشد.
آسانترین راه ممکن است دشوارترین راه باشد.
روزی چکاوکی در جنگل آواز سر داده بود.
مردی با جعبه ای پر از کرم از آن حوالی می گذشت.
چکاوک از او پرسید:آسان
درون جعبه چیست و به کجا می روی؟
کشاورز گفت:
درون این جعبه کرم دارم و به بازار می روم تا آنها را بفروشم و با پول آن ها پر بخرم..
چکاوک گفت: من پرهای زیادی دارم، یکی از آن ها را می کنم و به تو می دهم و تو در عوض به من کرم بده تا مجبور نباشم دنبال کرم بگردم.!
کشاورز قبول کرد و کرم ها را به چکاوک داد و پر گرفت.
روزهای بعد این اتفاق چندین بار به وقوع پیوست، تا اینکه روزی رسید که چکاوک دیگر پری در بدن نداشت.!
حالا دیگر او نمی توانست پرواز کند و کرم شکار کند، چکاوک بسیار زشت شده بود و دیگر آواز نمی خواند و آن قدر منتظر کشاورز ماند تا از گرسنگی مرد.!
سرنوشت پذیران مانند چکاوک قصه ی ما، همیشه آسان ترین راه ها را بهترین راه می دانند، ولی سرنوشت سازان می دانند بهترین ها همیشه مترادف با آسان ترین ها نیست.!