مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

این روزها ما ایرانی‌ها کشتی شناس ترین مردم جهانیم

27 دی 1396 توسط مدیر النفیسه

وقتی همه چیز دان می‌شویم

این روزها ما ایرانی‌ها کشتی شناس ترین مردم جهانیم. بسیاری از ما که حتی می‌توانیم با ناخداهای معروف جهان نیز مناظره برگزار و در مورد علت غرق شدن یک کشتی بحث کنیم.
 

کشتی برای بسیاری از ما ناشناخته‌ترین وسیله حمل و نقلی دنیاست. اکثر ما تجربه سفر با ماشین، اتوبوس، قطار و هواپیما را داریم اما تقریبا تجربه سفر با کشتی را نداریم.

با این میزان اطلاعات اما بعد غرق شدن کشتی سانچی، ناگهان بسیاری از ما تبدیل به کارشناس ارشد کشتی‌رانی شدیم.

برخی از ما چنان از کشتی سخن می‌گوییم که انگار روی عرشه به دنیا آمده‌ایم. انگار شب‌ها را در کشتی صبح کرده‌ایم و هر روز طلوع آفتاب را بر روی یک نفت کش دیده‌ایم و لذت برده‌ایم.

 

آری، این روزها ما ایرانی‌ها کشتی شناس ترین مردم جهانیم. بسیاری از ما که حتی می‌توانیم با ناخداهای معروف جهان نیز مناظره برگزار و در مورد علت غرق شدن یک کشتی بحث کنیم.

این عادت ماست وقتی هر اتفاقی می‌افتد ما تبدیل کارشناس ارشد می‌شویم. یادتان هست وقتی پلاسکو آتش گرفت همه آتش نشان شدیم. وقتی هواپیما سقوط کرد همه ما خلبان شدیم. وقتی زلزله می‌آید همه زلزله شناس شدیم.

آنقدر به کارشناس شدن خود مطمئن هستیم که حتی حرف کارشناس‌ها را هم باور نمی‌کنیم و می‌گوییم آنها اشتباه می‌کنند یا می‌خواهند حقیقت را پنهان کنند.

نمونه بارز این رفتار را می‌شود در جامعه دید. در مترو، در اتوبوس، در تاکسی، در مغازه، در دانشگاه و …

جدا از این رفتار تقریبا همه ما در سه مورد کارشناس ارشد هستیم.

1️- سیاست: سیاست خوراک ماست. سال‌هاست که ما در امر سیاست عالم هستیم. چنان در مورد ساختار قدرت صحبت می‌کنیم که گویی دکترای علوم سیاسی داریم. این تحلیل‌های ما فقط مختص به ایران نیست. اینقدر که ما ایرانی‌ها در مورد ترامپ و سیاست‌های او حرف زدیم و تحلیل کردیم، علمای روابط بین الملل نظر نداده‌اند.

2️- معماری: امکان ندارد ما وارد یک ساختمان شویم و در مورد معماری آن حرف نزنیم. خانه‌ها را معمولا کسانی می‌سازند که درس اینکار را خوانده‌اند. یعنی اگر اتاقی را آن گوشه گذاشته‌اند، حتما حکمتی دارد اما ما بدون اینکه حتی آجری را جابه‌جا کرده باشیم، ایرادهای فنی از یک ساختمان می‌گیریم.

- 3️پزشکی:همه ما در درون خود یک پزشک داریم. از سرماخوردگی تا سرطان را درمان می‌کنیم. بسیاری از ما حتما چند بیمار را ویزیت کرده‌ایم حتی نسخه هم نوشته‌ایم. بعضی از ما حتی تشخیص پزشک‌ها را قبول نداریم و می‌گوییم آنها نمی‌فهمند. تو حرف من را گوش کن.

به امید روزی که یاد بگیریم تنها و تنها در مورد کاری که بلد هستیم اظهار نظر کنیم.

عصر ایران؛ مصطفی داننده-

 نظر دهید »

26 دی روز فرار شاه

26 دی 1396 توسط مدیر النفیسه

فرار شاه از ایران                                                                

 

بعضی از تحلیل گران خارجی سال 1975، یعنی اواخر سال 1353 و 9 ماهه ی اول سال 1354، را نقطه ی آغاز افول قدرت شاه در ایران می دانند. وقایعی كه در این سال رخ داد، به حسب ظاهر همه از نیرومندتر شدن موقعیت شاه و رژیم سلطنت در ایران حكایت می كرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه 20 میلیارد دلار رسید كه با قدرت خرید آن روز دلار، رقم هنگفتی به شمار می آمد. شاه با اعلام یك سیستم تك حزبی در اسفند 1353، حكومت مطلقه خود را بر كشور تثبیت كرد، آشتی با عراق و امضای قرارداد حل اختلافات دو كشور كه براساس بیانیه ی الجزایر تنظیم شده بود، به نگرانی های ایران از مرزهای غربی خود خاتمه داد، روابط ایران با همه ی كشورها اعم از شرق و غرب توسعه یافت و سیل سران و دولتمردان خارجی، برای بهره گرفتن از خوان نعمتی كه بر اثر افزایش ناگهانی درآمد نفت در ایران گسترده شده بود، به ایران سرازیر شد. در این میان درباریان، به فكر راه انداختن جشن های تازه ای افتادند. این بار پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوی را در آبان 1354، بهانه ای برای ریخت و پا ش های تازه قرار دادند. اسدالله علم یكی از معاونین خود، دكتر باهری را كه سوابق توده ای داشت برای سرپرستی برنامه های تبلیغاتی این جشن ها برگزید و ده ها  كتاب در وصف خاندان پهلوی كه هر یك با مقدمه ای با امضای علم آغاز می شد، انتشار یافت

 در فوریه ی سال 1976، یعنی در زمان حكومت فورد و یازده ماه قبل از آن كه كارتر وارد كاخ سفید بشود، یك هیئت تحقیقاتی از طرف سازمان اطلاعات مركزی امریكا (سیا) به سرپرستی «ارنست اونی» گزارشی درباره ی خاندان سلطنتی و ساختار حكومت در ایران تهیه كرد كه در تیراژ محدودی در مجموعه ی نشریات محرمانه ی سیا چاپ و بین مقامات سیا و بعضی مقام های بالای امریكا توزیع گردید.(2) در این گزارش، خانواده ی سلطنتی ایران «كانون عناصر فساد و هرزه و شهوتران» معرفی شده و بیش از همه به شرح احوال اشرف پهلوی  به عنوان با نفوذترین و در عین حال فاسدترین اعضای خانواده پرداخته بود و شاه، را زمامداری خودكامه كه به جز افراد خانواده ی خود فقط با ده، دوازده نفر، كه رأس آن ها امیر اسدالله علم وزیر دربارش قرار دارد، محشور است «فقط از این عده اطلاعاتی را كسب می كند. او با كسی مشورت نمی نماید و دیگران فقط مجری تصمیمات او هستند. ایران عملاً تیول چهل خانواده است كه مقامات دولتی و تجارت را تحت كنترل خود دارند و بعد از آن ها 150 تا 160 خانواده ی دیگر هم هستند كه در درجه ی دوم اهمیت قرار گرفته اند و رده ی دوم مقامات سیاسی و فعالیت های بازرگانی كشور را اشغال می كنند. مجموع این خانواده ها كه 200 خانواده می شوند، جایگزین قدرت و نفوذ 1000 فامیلی شده اند كه امریكایی ها در گذشته از آن به عنوان خانواده ی حاكم بر ایران نام می بردند. گزارش سیا در تشریح نهادهای سیاسی در ایران می نویسد:

«دولت و پارلمان در ایران فاقد اختیار و قدرت نهادهای مشابه در حكومت دموكراسی هستند و عملاً جز صحه نهادن بر تصمیمات شاه و اجرای آن نقشی ایفا نمی كنند.»

شاه بعد از روی كار آمدن كارتر در سال 1977، درصدد جلب رضایت وی برآمد. نخست دولت سیزده ساله ی هویدا را تغییر داد و جمشید آموزگار تحصیل كرده ی امریكا را به صدارت گماشت و راهی آن كشور شد. تظاهرات انبوه مخالفان هنگام ورود او به كاخ سفید كه موجب پرتاب گاز اشك آور از طرف پلیس و اشك ریختن كارتر و مهمانانش شد،

آغاز ناخوشی برای این سفر بود. اما شاه در همان دیدار نخستین با رییس جمهور جدید امریكا سر تسلیم فرود آورد و متعهد شد از افزایش قیمت نفت جلوگیری كند. در این مذاكرات، شاه جای هیچ گله و شكایتی برای امریكایی ها باقی نگذاشت، به طوری كه در بازگشت اعتماد به نفس خود را باز یافته و بار دیگر با خیال راحت بر اریكه ی سلطنت تكیه زده بود. ولی مشكلات اقتصادی و نابسامانی های ناشی از ریخت و پاش های گذشته از یك طرف و تشدید مخالفت ها با حكومت خودكامه و مفاسد و مشكلات ناشی از آن، به تدریج روند نهضتی را در جامعه شدت بخشید كه مهار آن روز به روز دشوارتر می شد. آموزگار در كار خود فرو مانده و هویدا هم كه به وزارت دربار منصوب شده بود، از هیچ گونه كارشكنی در كار دولت فروگذار نمی كرد و سرانجام با انتشار مقاله ی توهین آمیز نسبت به امام خمینی« قدس سره» در روزنامه ی اطلاعات در 17 دی 1356، كاری ترین زهر خود را به حكومت آموزگار ریخت.

  این مقاله به ابتكار هویدا تهیه و شاه بر انتشار آن صحه گذاشت و حتی لحن آن را تندتر كرد. سرانجام دولت آموزگار از كار بر كنار شد و شاه شریف امامی را كه مهره انگلیسی ها بود روی كار اورد تا بتوانددر كنار حمایت امریكا، رضایت انگلستان را نیز جلب نماید. انخاب شریف امامی به نخست وزیری هم هیچ یك از انتظارات شاه را بر نیاورد. عقب گرد ناگهانی رژیم در برابر مخالفان و آزادی مطبوعات، به گسترش فعالیت های مخالف رژیم انجامید. اقدام شتابزده ی رژیم در برقراری حكومت نظامی، فاجعه ی 17 شهریور میدان ژاله (شهدا) را آفرید. انعكاس جهانی این فاجعه رژیم را از اجرای مقررات حكومت نظامی بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه ای را به دنبال آورد.        

 تیراندازی به سوی دانشجویان و دانش آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و كشته و زخمی شدن تعدادی از آن ها، تظاهرات بی سابقه ی 14 آبان را در تهران به دنبال داشت. شاه همان روز با هلیكوپتر بر فراز شهر پرواز كرد و پس از مشاهده  ی شعله های آتش كه از صدها نقطه ی شهر زبانه می كشید، به كاخ نیاوران بازگشت و سفیران امریكا و انگلیس را نزد خود فرا خواند تا تصمیم خود را به تشكیل یك دولت نظامی به آن ها ابلاغ كند. سفیر امریكا نظر موافق واشنگتن را با استقرار یك دولت نظامی اعلام داشت. سفیر انگلیس نیز گفت:

دولت انگلستان آنچه را كه اعلی حضرت به مصلحت كشور خود تشخیص دهند، تأیید می كند. شاه پس از این ملاقات حكم نخست وزیری ارتشبد ازهاری را امضا كرد و فردای آن روز ضمن اعلام تشكیل دولت نظامی گفت كه صدای انقلاب ملت را شنیده و قول می دهد كه اشتباهات گذشته جبران شود.

دولت نظامی در همان چند روز اول ناتوانی خود را در اداره ی امور كشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حكومت نظامی هم عملاً كارآیی خود را از دست داد، زیرا مقررات حكومت نظامی در مورد منع اجتماعات اجرا نمی شد.  حكومت نظامی به ویژه در مورد مطبوعات سختگیری كرد، ولی نویسندگان مطبوعات زیر بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند و مردم بیش از پیش برای آگاهی از آنچه در كشورشان می گذشت به رادیوهای بیگانه روی آوردند. گسترش موج اعتصابات در سراسر كشور، بخصوص صنعت نفت، مملكت را به حال فلج كامل در آورد و درآمد ارزی كشور به صفر رسید. شاه برای خروج از بن بستی كه در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ی ملی روی آورد و قبل از همه دكتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دكتر صدیقی پس از یك هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد. شاه از شاپور بختیار دعوت كرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار كامل و خروج شاه از كشور بعد از رأی اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر، تمام شرایط را پذیرفت.

 با روشن شدن جرقه های اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیام های مردمی به رهبری امام خمینی قدس سره و كشتار 17 شهریور و برگزاری مراسم چهلم های مختلف شهدا در تهران، تبریز، اصفهان ،مشهد و …، و اعتصاب كارگران شركت ملی نفت و چاپ مقاله توهین آمیز احمد رشیدی مطلق علیه امام« قدس سره»، كنترل امنیت كشور از دست نیروهای رژیم و حتی حكومت نظامی خارج شد و پایه های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه گردید.

در آن تاریخ همه ناظران سیاسی متفق القول  بودند كه حل بحران، با حضور شاه در ایران امكان پذیر نیست و رهبر انقلاب اسلامی، به هیچ عنوان حضور شاه و رژیم سلطنتی را تحمل نخواهد كرد. شاه نیز پس از عدم موفقیت دولت نظامیازهاری در برقراری نظم و آرامش و رقع اعتصاب ها كه اقتصاد كشور را فلج كرده بود، راه دیگری جز خروج از كشور نداشت. تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعت كنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رییس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت یازده و نیم صبح، شاه و همسرش، با یك هلیكوپتر وارد فرودگاه شدند.     

 شاه در مصاحبه ی كوتاهی به خبرنگاران گفت:(1)

«مدتی است احساس خستگی می كنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این كه خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اكنون آغاز می شود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترك می كنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی كه پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم كه دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق شود.»

در مورد مدت سفر گفت:

«این سفر بستگی به حالت من دارد و در حال حاضر دقیقاً نمی توانم آن را تعیین كنم.»

ساعت نیم بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترك كردند.

      در آخرین روزها فرح كوشید تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفویض مقام نیابت سلطنت به وی، طبق قانون اساسی جلب نماید. شاه نپذیرفت و گفت این كار مشكلی را حل نخواهد كرد. سرانجام شاه روز 26 دی 1357، فرار را بر قرار ترجیح داد. از اعضای خانواده ی سلطنتی تنها فرح مانده بود كه او نیز همراه همسرش از ایران خارج شد. پس از خروج شاه از ایران، موج شادی مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خیابان ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی این پیروزی بزرگ را جشن گرفت و رژیم سلطنتی كمتر از یك ماه پس از فرار شاه سقوط كرد و طومار عمر رژیم سرتاسر ظلم و جور 2500 ساله ی شاهنشاهی روز 22 بهمن 1357، درهم پیچیده شد.

پی نوشتها:

1-    غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ص 314-313.

2-    محمود طلوعی، پدر و پسر، ناگفته ها و ناشنیدنی ها از زندگی و روزگار پهلوی ها، ص 753-751.

 نظر دهید »

شهید حججی وارد کتاب‌های درسی می‌شود

25 دی 1396 توسط مدیر النفیسه

*شهید حججی وارد کتاب‌های درسی می‌شود*

معاون وزیر آموزش و پرورش گفت: زندگینامه شهید محسن حججی از سال آینده به محتوای کتب درسی پایه دوازدهم اضافه می‌شود.

به گزارش میزان، حجت الاسلام محی الدین بهرام محمدیان در خصوص معرفی اسطوره‌های دینی ـ فرهنگی در کتب درسی گفت: براساس برنامه کلی وزارت آموزش و پرورش، تقویت هویت اسلامی ـ ایرانی و انقلابی در محتوای کتب درسی اعمال می‌شود تا هویت افراد شاخص کشورمان معرفی و الگو سازی شود.

                                                              

                                                                            

 نظر دهید »

آش رسانه های خارجی برای افکار عمومی در ایران

25 دی 1396 توسط مدیر النفیسه

آش رسانه های خارجی برای افکار عمومی در ایران

شاید در اقتصاد عمدتا دولتی و نفتی ما عجیب نباشد اگر هر ارگان و سازمانی برای خود خبرگزاری درست کرده و با هزینه بیت المال به تولید متن و صدا و تصویر اقدام کند. حضور چشمگیر اصحاب رسانه در نشست های خبری، وجود ده ها دوربین فیلم برداری و عکاسی و لوگوهای متعدد، علیرغم هزینه های فراوان آن، به امری نسبتا عادی تبدیل شده است. برای همین شاید خیلی فکر نکنیم که مخارج هنگفت رسانه ای مثل بی بی سی فارسی، شبکه ای مثل من و تو، بخش فارسی رادیو فردا، رادیو آمریکا، دویچه وله و صدها سایت اینترنتی تحلیلی و حقوق بشری و… از کجا تامین می شود. شاید به نظرمان برسد که دولت ها یا سرمایه گذاران غربی هم مثل ما سفره ای از درآمدهای نفتی پهن کرده و یارانه و بودجه توزیع می کنند. اما وقتی که بدانیم کوچکترین خروجی در غرب باید از روی حساب باشد و به قول دوستی، باید هر سکه را از زیر پای فیل خارج کرد (کنایه از سختی درآمد)، کمی بیشتر تامل کنیم.

در غرب شرکت های خصوصی باید به شدت فعالیت کنند، مواظب رقبا باشند و از همه اضافات و مخارج بزنند تا در عرصه فعالیت بمانند، اگر روزی به نتیجه برسند که سود کار یک نفر کمتر از حقوق دریافتی وی شده، تردیدی در کنار گذاشتن وی نخواهند کرد. بسته شدن شعب یک فروشگاه، ادغام یا کوچک کردن شرکت ها و جواب کردن کارمندان اموری عادی به شمار می روند. در بخش دولتی هم موضوع فرق عمده ای نمی کند به اصطلاح ما، کسی آش نذری نمی دهد و هیچ اقدامی بدون آن که فایده ای متناسب داشته باشد، انجام نمی شود.

با این نگاه، باید کاملا مطمئن باشیم که پشت سر هر یک از این شبکه ها و سایت ها، مقاصد خاصی نهفته است. هزینه های سنگین صدها هزار پوندی در ماه برای شبکه ای مثل من و تو یا بی بی سی فارسی تردیدی در مقاصد خاص تامین کنندگان مالی آن باقی نمی گذارد. منبعی که چنین بودجه سنگینی را تقبل می کند شخص یا سازمان یا دولتی نیست که دلش به حال مردم ایران سوخته و برای کسب ثواب اخروی و ترس از روز جزا اقدام به چنین کاری کرده باشد!

شبکه “من و تو” با تولید، ترجمه و پخش برنامه های جوان پسند و رنگارنگ، استفاده از چهره های خندان و کپی کردن از برنامه های پرمخاطب خارجی (مثل بفرمایید شام یا انتخاب استعداد خوانندگی) و … بدون آن که نگران چارچوب های اجتماعی و محدودیت های داخلی باشد، خوراک جذابی مثل فست فود تهیه کرده و در کنار آن با برنامه های خبری، میزگرد و طنزهای جهت دار تلاش داشته و دارد تا پیام مورد نظر خود را به مخاطب برساند. آن برنامه های جذاب همان اسب تروایی هستند که با آن به ذهن مردم وارد شده و بعد پیاده نظام خود را وارد کار می کنند.

پخش برنامه هایی مثل “تونل زمان” که به ظاهر برای یادآوری گذشته تدارک دیده شده، در حقیقت نشان دادن چهره ای رنگارنگ از ایران قبل از انقلاب با چاشنی نوستالژی و آهنگ های شاخص آن زمان است که به مخاطب یادآوری کند در آن موقع ایران چه جلال و جبروتی داشته و مردم در چه رفاهی بودند (بدون ذکر وضعیت آزادی های مدنی و سرکوب آزادی خواهان و معضلات اجتماعی). در کنار آن برنامه های متعددی برای تطهیر خاندان پهلوی تهیه و پخش شده است. انقلاب هم از زبان فرح دیبا شورش و خرابکاری خوانده می شود!

 

ساختمان شبکه من و تو در لندن

سیاه نمایی مشکلات داخلی (که غربی ها هم چندان از انواع آن بی بهره نیستند از قبیل بیکاری و فقر)، تزریق دائم یاس و ناامیدی و ناکارآمدی نظام، تاکید بر مشکلات زیست محیطی، آلودگی و گرد و غبار -نه از جهت انعکاس واقعیات بلکه با هدف آتش تهیه ای صورت گرفت که قبل از حمله بر مواضع خصم می ریزند تا در زمان لازم با کمترین تلفات به نتیجه برسند. اعتراضات اخیر در واقع نیش استارتی بود که با کمک سرمایه گذاری چند سال اخیر رسانه هایی مثل “من و تو” زده شد تا ببیند آیا می توانند موتور تقابل گسترده مردم با نظام را روشن کنند یا نه. آنها تلاش فراوانی کردند تا مردم را از هر دو جناح مطرح کشور ناامید کرده و سلطنت را را جایگزین آن معرفی کنند. آنها موسیقی های جذاب، مجموعه های پرمخاطب و رقص و آواز را از جعبه جادو درآوردند و در مقابل وضعیتی که در کشور ساخته بودند قرار دادند تا مردم هر چه بیشتر حسرت بخورند و ببنند که برخی هموطنان در خارجه به کجاها که نرسیده اند و ما هنوز نگران اجاره و قیمت تخم مرغ و مبلغ پرداختی برای سهام عدالت هستیم! البته و صد البته مقصر همه چیز هم نظام ماست و لابد اگر نبود، همه مردم مثل آنها از شادی رو پا بند نبودند!

سایت ها و کانال های رنگارنگی هم که با عناوین مختلف دلسوزانه ای مانند حقوق بشر، آزادی زندانیان سیاسی، خبررسانی و افشای اختلاس ها و پشت پرده ها تشکیل شده و با آب و تاب فعالیت می کنند هدفی جز تبدیل مردم به ملتی مستاصل، بدبین، دلمرده و ناامید و بدگمان به همه چیز به ویژه مسئولان خود ندارند. برخی از ما هم ناآگاهانه ابزار دست آنها شده و شروع به تکثیر و ارسال مواد تولید شده در این کارگاه های غیرمجاز و با مواد تاریخ گذشته و سمی می کنیم. آنها با همین روش سربازان بی جیره مواجبی برای خود ساخته اند که معجون های ساخته شده توسط ایشان را به عنوان حقایقی مسلم توزیع می کنند.

اگر چه نباید همه تقصیر را برگردن این شبکه های هدف دار و دولت ها و اشخاص پشت سر آنها انداخت، گاهی ما با کم کاری، بی توجهی و سهل انگاری زمینه ساز طمع آنها می شویم. زمانی که دنیای مجازی با سرعت در حال رسوخ به همه ابعاد زندگی از اقتصاد و تجارت گرفته تا خبر و اطلاع رسانی و تفریح می شود، وقتی که خودمان می بینیم و ایراد می گیریم که چرا در جمع های خانوادگی هم افراد گوشی به دست هستند، آنگاه باز هم بر روش های قدیمی تبلیغ، برگزاری همایش و چاپ چند جلد کتاب و مجله یا حداکثر درست کردن چند وب سایت می کنیم. چند میهمان خارجی دست چین شده را دعوت می کنیم و تصورمان این است که آنها مبلغ ما می شوند در حالی که دشمن ما روی صفر و یک دنیای دیجیتال سوار شده و در هر گوشی موبایل و پشت هزاران سایت با حرف ها و تصاویر فریبنده به کمین نشسته است. کافی است در یکی از این شبکه های بسیار پرطرفدار مثل یوتیوب کلمه ایران، یا اسلام یا شیعه را جستجو کنید. چه خواهید دید؟ چقدر ما تولید محتوا کردیم، چه در بخش مردمی و چه دولتی و چه غیردولتی؟ چند ویدئو از حوزه های علمیه از مراکز فرهنگی و گردشگری، از پیشرفت ها، از دست آوردها و … در کنار پاسخ گویی به شبهات آن هم با روش های امروزی (و نه میزگردی و خطابه ای) از ما وجود دارد؟ ما به جای استفاده از این ظرفیت های بزرگ سرمان را گردانده و آنها را فقط فیلتر کرده ایم اما نمی توانیم این واقعیت را تغییر دهیم که آنها وجود دارند و مخاطبشان را هم به خوبی پیدا می کنند.

جوانان ما به مدد فیلترشکن یا سایر روش ها از جمله همان شبکه های ماهواره ای، همان هایی که نمی خواهیم ببینند را می بینند، ایمیل، بلوتوث توی مترو، پیام رسان، لوح فشرده و… هر چه هم تلاش کنیم در بسته نمی ماند. آیا این گناه ما نیست که وقتی جوانمان در این شبکه ها جستجو می کند هر چه می یابد را رقیبان، دشمنان یا حداکثر کسانی ساخته اند که دغدغه ای برای دین و جامعه نداشته اند؟ کوچکترین اتفاق منفی در فلان روستای کشور فورا تبدیل به ویدیو در یوتیوب، فیس بوک و بعد هم پیام رسان های موبایلی می شود. ما نه تنها دغدغه جواب نداریم بلکه دلیلی هم نمی بینیم داشته های خودمان را تبلیغ کنیم. کافی است که یک روحانی در هر سطحی از سواد، در جمعی ده نفره حرفی خارج از عرف بزند، اشتباه کند، حواسش پرت شود و از قضا یک موبایل دوربین دار هم در صحنه حضور داشته باشد، فردا صدها هزار بلکه میلیون ها نفر آن را خواهند دید و تیر زهرآگین دیگری به اعتقاد جوانان ما پرتاب می شود.

اخیرا سفر درمانی یکی از مقامات کشورمان به آلمان دست مایه تبلیغات علیه ما شده بود، رسانه های خارجی از جمله بی بی سی فارسی با انعکاس تجمع بیست-سی نفره جلوی مرکز درمانی، بعد تماس با پرفسور سمیعی و حتی پرسیدن از این که چرا این بیمار به درمانگاه شما آمده؟ چرا او را درمان می کنید؟ چرا با وی عکس گرفتید؟ بعد بررسی این که آیا می شود وی را در خارج دستگیر و محاکمه کرد، بعد طرح یک شکایت یک نماینده مجلس آلمان و مصاحبه با وی و … اقدام به فضاسازی گسترده کردند. این ماجرا پردازی رسانه ای که در ظاهر هدف اطلاع رسانی داشت، اما نیت موذیانه ای که آنها به دنبال آن بودند، جا انداختن این پیش فرض در ذهن مخاطب بود که مقام مورد نظر مجرم و متخلف است (کسی نپرسید که این اتهام درست هست یا خیر، بلکه همه جریان رسانه ای حول این نکته می چرخید که آیا می شود فلانی را نگه داشت و محاکمه کرد یا خیر؟! چون از ابتدا مجرم بودن مسلم فرض شده بود) در مقابل این حیله تردستانه، رسانه های ما چه کردند، صرفا خبر بازگشت این مقام به کشور و این که ایشان رضایتی نداشته برای رفتن بیان شد. چنین است که اندک اندک زهر بدبینی، زهر جدایی مردم و مسئولان وارد تفکر جامعه و به خصوص جوانان ما می شود ما هم دلمان خوش است که شبکه های ماهواره ای پارازیت دارند و سایت های آنها فیلتر شده، کافی است در مورد این ماجرا از اطرافیان خود سوال کنیم ببنیم از هر ده نفر چند نفر خبر ندارند.

تجمع حدود بیست نفر ضد انقلاب در برابر درمانگاه پرفسور سمیعی که مورد توجه شدید رسانه های مخالف قرار گرفت

مهم ترین نکته این است که متوجه باشیم راه و روش ها تغییر کرده، قبول کنیم که نه ما بی اشتباه بودیم و نه دشمنان ما سیاه مطلق هستند، باید به جای گره زدن مذهب و دین به همه امور اجرایی و سیاسی خطای افراد و گروه ها و جریان ها را به پای اشتباهات معمول انسانی گذاشته و ساحت مذهب و ارزش ها را از اشتباه افراد بری بداریم. نباید از اعلام اسامی خلاف کاران از مدیر مدرسه ای که دانش آموزی را تنبیه کرده و برکنار شده، تا پزشکی و وکیلی که تخلف کرده تا مامور نیروی انتظامی و قاضی و نظامی محکوم شده هراس داشته باشیم. اینجا است که ساحت همه کسانی که خلاف نکرده اند پاک خواهد ماند و از طرف دیگر هزینه ارتکاب جرم بالا خواهد رفت. باید فضای مجازی را رصد کنیم و ضمن تولید فراوان محتوا و حتی مدد جستن از دانش آموزان و دانشجویان بلکه الزام آنان، هر گونه شبهه و دروغ پردازی را به همان شیوه اما صمیمانه و دقیق پاسخ دهیم. مردم خودشان متوجه حقیقت خواهند شد. اگر در مورد پایان جنگ، اگر در مورد زندان ها و زندانیان شبهه افکنی می شود، به همه آنها پاسخ داده شود. حتی شده گروهی از جوانان دعوت و از آنها خواسته شود هر چه ایراد می دانند وارد کنند تا نکته ای سر بسته نماند، اگر هم جایی اشتباهی بود پذیرفته شود.

در کل از آنجا که “نیش عقرب نه از ره کین است، مقتضای طبیعتش این است” ما نباید از دشمنان چیزی جز دشمنی انتظار داشته باشم، اگر اینچنین نباشند جای تعجب دارد اما تعجب و اشکال از ماست که چرا جبهه واقعی جنگ امروز یعنی دنیای مجازی را عملا رها کرده ایم.
 حمید مقیمی، گروه تعاملی الف،

 نظر دهید »

زن در قرآن و اسلام همان زن در طبيعت است

24 دی 1396 توسط مدیر النفیسه

زن در قرآن و اسلام همان زن در طبيعت است
 
گفت‌وگويي منتشر نشده از استاد مطهري

 
شهيد مطهري در سال ١٣٥٢ با نشريه‌اي محلي به نام «فرصت در غروب» در مورد آثارشان گفت‌وگويي را انجام مي‌دهند كه در همان سال هم به چاپ مي‌رسد. شهيد مطهري در اين گفت‌وگو به حساسيت‌هاي خود در مورد حل معضلات فكري و پاسخ درخور به نيازهاي امروز و فرداي جامعه ايران مي‌پردازد.

تاريخ انجام اين گفت‌وگو به ٦ سال قبل از شهادت استاد و پنج سال قبل از انقلاب برمي‌گردد كه محور آن درباره آثار وي و به ويژه كتاب «مساله حجاب» و موضوع زن از ديدگاه اسلام است. متن اين گفت‌وگو كه به لطف علي مطهري فرزند شهيد مطهري و نايب‌رييس مجلس شوراي اسلامي در اختيار گروه «سياستنامه» روزنامه اعتماد قرار گرفت، براي اولين‌بار است كه بعد از انقلاب منتشر مي‌شود. اين گفت‌وگو قرار بود در روز هفدهم دي ماه، سالروز اعلام كشف حجاب توسط رضا خان منتشر شود كه اكنون با چند روز تاخير تقديم به خوانندگان مي‌شود.

خوب است سوالات‌مان را از اينجا شروع كنيم كه مجموعا تاليفات و آثار شما در چه قسمتي است و درباره چه موضوعي است؟

آثار و تاليفات من در موضوعات مختلف است. جامع مشترك همه آنها يكي اين است كه در زمينه فرهنگ اسلامي است و ديگر اينكه همه آنها در اثر يك احساس نياز در جامعه امروز مسلمان ايران به وجود آمده است. اين نيازها طبعاً گاهي با مسائل فلسفي سروكار دارد و گاهي با مسائل تاريخي و گاهي با مسائل فقهي و گاهي با مسائل اجتماعي يا اخلاقي. اين است كه آثار من تنوع پيدا كرده است. برخي فلسفي است و برخي فقهي و برخي تاريخي و برخي اجتماعي كه خودتان مي‌دانيد.

آثار و تاليفات خود را از كي آغاز كرده‌ايد؟ اولين اثرتان كدام اثر است؟

من در آخرين سال اقامتم در قم به عنوان مقاله و كتاب قلم به دست گرفتم يعني در سال ٣١ هجري شمسي. اولين مقاله‌اي كه نوشتم در مجله‌اي بود كه در قم به نام «مجموعه حكمت» منتشر مي‌گشت و ظاهرا چند سالي بيشتر دوام نكرد. من اولين مقاله را در اولين شماره آن مجله تحت عنوان «محيط مساعد» نوشتم و بعد چند مقاله ديگر در تاريخ فلسفه كه در بخش مخصوصي در آن مجله كه عنوان «بخش فلسفي» داشت مي‌نوشتم و در همان خلال يعني در تابستان ٣١ شمسي مقارن با نيمه شوال ٧١ قمري پس از ١٥ سال و يك ماه قمري اقامت در حوزه علميه قم به تهران منتقل شدم.

اولين اثر علمي به صورت كتاب در تهران منتشر شد و آن پاورقي‌هاي مشروح و مفصل بر مقالات پرمغز و فشرده حضرت استاد علامه طباطبايي روحي فداه بود. آن مقالات در پاورقي‌ها مجموعا يك دوره خلاصه فلسفه است كه به نام «اصول فلسفه و روش رئاليسم» ناميده شد. استقبال فوق‌العاده‌اي كه از آن پاورقي‌ها و از آن كتاب شد مشوق اولي من در كار تاليف بود.

از آن كتاب، تاكنون ٤ جلد يعني اول، دوم، سوم و پنجم منتشر شده است. ممكن است بفرماييد علت عدم انتشار جلد چهارم چيست؟

اين سوالي است كه خودم هم نمي‌توانم به آن پاسخ بدهم، يعني خودم هم درست نمي‌فهمم چرا اينقدر به تاخير افتاد، جوابي جز اينكه بگويم توفيق نصيبم نشده ندارم. ولي اينقدر مي‌توانم به علاقه‌مندان اين كتاب مژده بدهم كه ان‌شاءالله قبل از پايان امسال زير چاپ خواهد رفت.

در سال ٤٧-٤٦ يك سلسله مقالات در مجله زن روز تحت عنوان «زن در حقوق اسلامي» از جناب عالي منتشر شد كه همان وقت علاقه‌مندان فراواني در همه ايران پيدا كرد. ممكن است اولاً به اصطلاح شأن نزول آن مقالات را بيان كنيد، ثانياً بفرماييد چرا آنها به صورت يك كتاب منتشر نشده؟

اين كه مي‌گوييد شأن نزول آنها چه بود، لابد از اين جهت است كه تعجب مي‌كنيد كه چگونه شد و چه مناسبتي پيش آمد كه من در مجله زن روز مقاله بنويسم. اين تعجب بجاست. جريان خاصي پيش آمد و آن اينكه از طرف آن مجله در حدود دو ماه پيش از شروع آن مقالات، سميناري تشكيل شده بود براي بررسي «مسائل خانواده و حقوق زن در جامعه امروز ايران» و بعد هم تصميماتي اتخاذ شد. خصوصاً يكي از سمينارچي‌ها يك قاضي دادگستري بود كه قبلاً كتابي در اين موضوع نوشته بود و من هم آن را خوانده بودم. او بيش از ديگران حرارت به خرج مي‌داد و يك طرح چهل ماده‌اي تهيه كرده بود كه شايد بيش از نود درصد بر ضد مسلمات اسلام بود و آن طرح را در آن مجله چاپ و اعلام كرد كه تدريجاً در يك سلسله مقالات از آن طرح دفاع خواهد كرد. اين طرح و آن سمينار و ساير سخناني كه از آن مجله و مجله‌هاي مشابه به گوش مي‌رسيد نگراني زيادي در محافل مذهبي و روحاني به وجود آورد. در همان ايام يكي از روحانيون مشهور و محترم به من تلفن كردند كه آيا حاضري از نوشته‌هاي اين مجله انتقاد كني يا نه؟ من گفتم حاضرم اما نه به صورت حاشيه‌نويسي بر گفته‌هاي ديگران، بلكه به صورت يك سلسله مقالات منظم و اصولي. و گفتم آن آقاي قاضي وعده كرده يك سلسله مقالات در دفاع از طرح خود بنويسد. من هم حاضرم در صفحه مقابل يك سلسله مقالات در دفاع از اصول اسلامي بنويسم. بنا شد آن شخص محترم با اولياء مجله تماس بگيرد و موافقت آنها را جلب كند و خوشبختانه موافقت شد ولي البته ابتدا

با نوعي تلقي از قبيل تلقي تلاشهاي مذبوحانه كه بگذار حرفهايشان را بزنند تا خودشان بفهمند حرفي ندارند. در سومين يا چهارمين مقاله بود كه مدير مجله تلفن كرد كه اين مقالات، عجيب انعكاسي پيدا كرده و جا باز نموده است. ٣١ مقاله در اين زمينه نوشتم.

اما علت چاپ نشدنش باز مربوط به خود من است. من به اميد اينكه آنها را تكميل كنم، با همه تقاضاهاي زيادي كه هميشه مواجه هستم، از چاپ آنها امتناع كرده‌ام ولي امسال چاپ شدن بعضي از آثارم بدون اجازه و اطلاع من سبب شد كه اندرز شركت انتشار را بپذيرم و براي چاپ بفرستم. فعلا در اختيار شركت انتشار است و شنيده‌ام مشغول مذاكره با چاپخانه‌اي براي قرارداد چاپ‌اند. البته در نظر دارم مقدمه‌اي مشروح بر آن بنويسم كه تا حدي جبران كسري مسائلي كه در آن مقالات طرح نشده است بشود.

ما با آثار چاپ شده شما آشناييم. ممكن است آثار چاپ نشده خودتان را اعم از آنكه فعلاً در دست تاليف است يا كارش تمام شده، ذكر كنيد و ما را در جريان بگذاريد؟

من اثري كه صد درصد تمام و آماده چاپ باشد ندارم. اگر صد درصد آماده بود چاپ شده بود ولي آثاري كه نزديك به اتمام است و طولي نمي‌كشد كه كاملا آماده چاپ خواهد شد عبارت است از:

١- جلد چهارم اصول فلسفه

٢- مقالات «سيري در نهج‌البلاغه» كه در مجله مكتب اسلام منتشر مي‌شود و بناست در قم چاپ شود.

٣- «مساله بردگي» بحثي است مشروح درباره آزادي و بردگي، و خصوصا بردگي از نظر اسلام. اين بحث، تكميل شده درسهايي است در انجمن اسلامي پزشكان.

٤- «اسلام و مقتضيات زمان». اينها نيز تكميل شده بحث‌هايي است كه در انجمن اسلامي پزشكان و جاهاي ديگر ايراد شده است.

٥- «مساله امامت». اينها نيز تكميل شده بحث‌هايي است در انجمن پزشكان.

٦- «سيره نبوي»

٧- «حماسه حسيني»

٨- «مساله ربا»

اينها و يك سلسله يادداشتهاي ديگر در زمينه‌هاي مختلف. چيزي كه خيلي مايلم فرصتي پيدا كنم و پس از يك بررسي چاپ كنم حاشيه‌اي بر «منظومه سبزواري» و تعليقاتي است بر «اسفار» تا خدا چه خواهد.

يكي از كتاب‌هاي شما «مساله حجاب» است. بنا بر آنچه قبلا گفتيد اين كتاب نيز در اثر احساس احتياج نوشته شده است. ممكن است درباره اين كتاب توضيحي بدهيد.

بطور كلي آنچه من در مورد وظايف يا حقوق زن نوشته‌ام زمينه اعتقادي دارد و لااقل زمينه اعتقادي‌اش بيش از زمينه عملي است. يعني در اثر اين احساس نوشته شده كه مساله زن در اسلام در اثر شناخته نبودن فلسفه اجتماعي اسلام و روشن نبودن برخي مسائل براي عموم از جنبه فقهي، سبب شده است كه برخي از اين رهگذر عليه معتقدات اسلامي نسل جوان خصوصاً طبقه زن تبليغ كنند؛ به عبارت ديگر مقررات اسلام را به عنوان نقطه‌ضعفي از نظر اصالت الهي اسلام مورد حمله قرار دهند. اين بود كه بر خود وظيفه و واجب ديدم كه منطق الهي و غيرقابل خدشه اسلام را در مسائل مربوط به زن روشن كنم. من احساس كردم كه مساله زن در اجتماع ما صرفا يك مساله عملي نيست، بالاتر است، با عقايد اسلامي سروكار پيدا كرده است. اگر تنها مساله عمل مطرح بود من اين قدرها احساس ضرورت نمي‌كردم.

شما كه در مورد زن تحقيق و مطالعه داريد ممكن است بفرماييد شخصيت واقعي زن در چيست و شخصيت كاذب زن كدام است؟

شخصيت واقعي زن در زن بودن و زن ماندن است و شخصيت كاذبش در تظاهر به مردي و به عبارت ديگر در مردنمايي است. در متن طبيعت نه مرد و نه زن به تصادف مرد يا زن نشده‌اند و چنين هم نيست كه يكي از اين دو كامل و ديگري ناقص آفريده شده است، بلكه هركدام به تنهايي ناقص و به وسيله ديگري و با ديگري كامل مي‌شود. اين دو مكمل يكديگرند. از وقتي كه گروهي از زنان ـ تحت تاثير تبليغات مرداني مزوّر كه هدف‌شان شكار كردن زن بود ـ چنين معتقد شدند كه مرد جنس كامل است و زن ناقص و زن بايد اين نقيصه خود را در جبهه مردان تكميل كند اين تظاهر به مردنمايي و شخصيت كاذب به وجود آمد.

زن و مرد به حكم اينكه هردو انسانند، استعدادهاي مشترك علمي، فني، مذهبي، اجتماعي و انساني دارند و هردو بايد اين استعدادها را پرورش دهند ولي به حكم اينكه «حساب شده» مرد مرد شده نه زن و زن زن شده نه مرد، در همه شؤون علمي و فني و مذهبي و اجتماعي تنوع استعداد جنسي مشهود است و هركدام بايد همان رسالتي را كه خلقت برعهده‌اش گذاشته انجام دهد. به قول الكسيس كارل «در هر سلول زن نشانه‌اي از جنسيت او هست» و لذا در هر سلول مرد هم نشانه‌اي از جنسيت او هست. زن در قرآن و اسلام همان زن در طبيعت است و هر راهي غير از اين منجر به تباهي زندگي خانوادگي و بالطبع زندگي اجتماعي مي‌شود و سرنوشت نهايي هم شكست است. من ترديد ندارم كه دير يا زود طرح واقعي اسلام در مورد زن در جهان عملي خواهد شد.

 ———————————–

پي‌نوشت‌ها:

١- [مرحوم حجت الاسلام محمدتقی فلسفی]

٢- [این کتاب به نام «نظام حقوق زن در اسلام» در همان زمان حیات استاد منتشر شد]

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 135
  • 136
  • 137
  • ...
  • 138
  • ...
  • 139
  • 140
  • 141
  • ...
  • 142
  • ...
  • 143
  • 144
  • 145
  • ...
  • 166
مهر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30    

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • دهقان
  • راز ملکوت
  • سحر

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 19
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 20
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 28
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس