مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

گاهی به جایی می رسیم که تهمت و غیبت را واجب می دانیم

17 تیر 1398 توسط مدیر النفیسه



خبرگزاری حوزه،یکی از سخنرانی های آیت الله مظاهری از مراجع تقلید را در باره غیبت و تهمت منتشر کرده است.
بخشی از این سخنان را می خوانید:

* کسی که پشت سر مردم غیبت کند، گناهش خیلی بزرگ است، اما فقط گناه نیست. آنکه پشت سرش غیبت کرده‌ایم، حقی به ما پیدا می‌کند که باید این حق را ادا کنیم. بسیاری از فقها می‌گویند باید به او بگویی من غیبت تو را کردم تا اینکه راضی شود، و این خیلی مشکل است. فتوای من اینست که باید جبران کنید، ولی لازم نیست به او بگویید غیبت تو را کردم یا به تو تهمت زدم زیرا بدتر می‌شود .

*لازم نیست به او بگوییم آبروی تو را ریختم و غیبت و تهمت و شایعه‌پراکنی کردم، اما جبرانش لازم است. جبرانش به اینکه از این به بعد غیبت نکنیم، بلکه تعریف او را بکنیم و پشت سرش از او دفاع کنیم. حسابی دفاع کنیم که دیگر پشت سر او غیبت نشود.

*راجع به شایعه و تهمت و دروغ و آبروریزی نیز همین است. گناهش خیلی بزرگ است. کسی مال کسی  را ببرد خیلی بد است، اما بدتر اینست که آبروی کسی را ببرد و این در پیش خدا و در پیش همۀ مردم بدتر است. مردم پول را برای آبرو و شخصیتشان می‌خواهند و ما اگر تهمت بزنیم و شخصیت کسی را بکوبیم و شایعه‌پراکنی کنیم و او را له کنیم، ‌از خوردن مال خیلی بدتر است.

* من از خانم‌ها و آقایان تقاضا دارم یکی از دعاهایتان همین باشد. به کسی که غیبتش را کرده‌اید و بدگویی او را کرده‌اید، دعا کنید. دعا برای خودش و دعا برای خانواده‌اش و دعا برای عاقبت به‌خیری او کنید تا جبران مافات شود.

*همه باید بدانیم که گناه این حقّ‌النّاس‌ها اگر از حق مالی بدتر نباشد، ‌کمتر نیست. بسیاری از مردم، مثلاً شما خانم‌ها و آقایان حاضر نیستید دزدی کنید. شخصیت شما اینطور نیست که اگر پول زیادی در مقابلتان باشد، ‌دست به پول‌ها بگذارید. اما گاه دیده می‌شود همین خانم و آقا که راجع به مال مردم خیلی مراعات می‌کند، راجع به آبروی مردم مراعات نمی‌کند. هم غیبت می‌کند و هم غیبت می‌شنود.

*هم تهمت می‌زند و هم تهمت می‌شنود. هم شایعه‌پراکنی می‌کند و هم شایعه را گوش می‌دهد… بعضی اوقات می‌رسد به آنجا که غیبت و تهمت و شایعه را واجب می‌داند. غیبت سیاسی، تهمت سیاسی و شایعۀ سیاسی، و بعضی اوقات می‌گوید واجب است این غیبت را بکنم و این تهمت را بزنم و این شایعه را پخش کنم.

 

قرآن می‌گوید: ورشکسته‌ترین انسان در دنیا و آخرت کسی است که گناه می‌کند، اما تخیل می‌کند که ثواب می‌کند. باید خیلی مواظب باشیم که گناهانی که عادت شده را ترک کنیم. بعضی اوقات هم شیطان جلو می‌آید و این گناهان را به عنوان ثواب جا می‌اندازد، یک دفعه دم مرگ ببینیم که بدهکاریم و چیزی هم نداریم و در عالم برزخ بسیار مشکل داریم و در قیامت نیز همۀ اعمالمان را بگیرند و به کسی بدهند که غیبتش را کرده‌ایم و به او تهمت زده‌ایم و شایعه‌پراکنی کرده‌ایم و آبرویش را برده‌ایم!

 

حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» بعضی اوقات در درس اخلاق روایتی را برای ما معنا می‌کردند. طبق آن روایت که ایشان نقل می‌کردند، اگر کسی غیبت کند و تهمت بزند و شایعه پخش کند برای یک مسلمان، در روز قیامت زبانش به اندازه‌ای دراز است که روی زمین افتاده و مردم این زبان را پایمال می‌کنند. بعد حضرت امام  می‌فرمودند: این زبان درازی یعنی زبانش دراز شده تا آنجا که آبروی مردم را برده است. به همان اندازه زبانش در روز قیامت دراز می‌شود و روی زمین می‌افتد و مردم این زبان را پایمال می‌کنند. گناه خیلی بزرگ است، اما متأسفانه گناه خیلی زیاد است. کسانی که اهل دلند و تقید به ظواهر شرع دارند، ‌غیبت نمی‌کنند، شایعه‌پراکنی نمی‌کنند و چیزی را که نمی‌دانند درست هست یا نه، ‌به دیگران نمی‌گویند و تهمت نمی‌زنند.

*حضرت امام یک بار در قم  نفسشان به شماره افتاد و درس نگفتند. تب مالت ایشان عود کرد و تقریباً یک هفته درس ما تعطیل شد. قضیه این بود که یکی از شاگردان حضرت امام که از فضلا بود، داغ و تند بود. او پشت سر یکی از مراجع حرف زده بود. به گوش آن مرجع رسیده بود و آن مرجع تقلید به حضرت امام گفته بود. حضرت امام به اندازه‌ای ناراحت شدند که می‌لرزیدند.

*غیبت، شاخ و دم ندارد، در روایات فرموده‌اند: «ذِکْرُکَ‏ أَخَاکَ‏ بِمَا یَکْرَهُهُ»؛ علما و مراجع و من جمله حضرت امام در کتب فقهی خود گفته‌اند: غیبت آنست که نتوانی در رویش بگویی و پشت سرش بگویی. اگر در رویش بگویی بدش می‌آید، بنابراین پشت سرش می‌گویی و این غیبت است. بالاتر از این، حضرت امام می‌فرمودند: هرچه در پیش مردم بد است، غیبت است. چیزی که پشت سر کسی بگوییم، ولو اینکه بدش نیاید، اما در پیش مردم بد باشد، غیبت است.

 نظر دهید »

مدّاحانِ جنجالی و فقرِ فرهنگی

03 تیر 1398 توسط مدیر النفیسه

مدّاحانِ جنجالی و فقرِ فرهنگی

 


فقرِ فرهنگی لزوماً با فقرِ اقتصادی و این دوّمی الزاماً با ساده زیستی قناعت همسنگ نیست. سلمانِ فارسی و عمّارِ مکّی و بِلالِ حبشی همگی از اصحابِ صُفّه بوده اند ؛یعنی همان چند نفر مهاجری که در حاشیه سکّویِ مسجدِ پیامبر، به تنگدستی شب را به روز می رساندند. امّا نه معرفتشان به همان حدّ ظاهرگراییِ محافلِ اهل خرافه محصور می شد و نه آدابِ معاشرت و سخن گفتنشان به اوباشِ مدینه می مانست.

چنین بود که گاهِ شهادتِ مُصعبِ عمیر که اشراف زاده ای اهلِ مکّه بود، اطرافیان پنداشتند رسولِ مکرّمِ اسلام به شهادت رسیده است. به همین دلیل پرچم انداختند و به سوی کوهِ اُحُد گریختند.

کیست که شهید بزرگوار چمران را بشناسد و از ادبِ محاوره آن گرامی خبر نداشته باشد؟ یا به کلامِ شهیدِ بزرگوار آوینی گوش فرا داده باشد و مجذوبِ کلامِ آن بزرگوار نگردد؟

و این سخن قرآن است که بادیه نشینانِ دور از فرهنگ و تمدّنِ بشری را در کفر و نفاق شدید تر می خواند واین کلام امامانِ معصوم است که رو کردن به خُلق و خویِ جاهلی را پس از هدایتِ الهی، تعرّب (بادیه نشینی و تمدّن گریزی) پس از مدنیّت می خواند. الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ‏ …

نفت، دایناسوری ست که در طول زمان بالغ و فروتن شده است! زندگی در سرزمینی که اقتصادش بر پایه نفت می چرخد، علاوه بر آوردن نفت سر سفره مردم، می باید زبانِ نفت را هم به مردم بیاموزد.

نمی شود که حاصل “شصت تا دویست و پنجاه میلیون سال” فشار عصبی و فیزیکی بر دایناسورهایِ سابق ( نفتِ لاحق) را با عباراتی چون “داره میریزه” بر سر سفره آورد.

سفره آدابی دارد که یکی از آن آداب، سخن گفتن به لهجه غیر اوباش است. این دو آیه را بخوانید: لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضا.قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذا. آن چنان كه همديگر را صدا مى‏ زنيد، پيامبر را صدا مزنيد. خدا مى‏ داند چه كسانى از شما در پناه ديگرى خود را پنهان مى‏ سازید. (سوره مبارکه نور/آیه کریمه ۶۳) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْض.أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ. اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، صداى خود را از صداىِ پيامبر بلندتر مكنيد و هم چنان كه باهمديگر بلند سخن مى‏ گوييد با او به آواز بلند سخن مگوييد، كه اعمالتان ناچيز شود و آگاه نشويد. (سوره مبارکه حجرات/آیه کریمه ۲)

فرض را بر این می گذارم که صدایِ همه مداحان همانندِ صوتِ امام سجّاد آسمانی ست ( که غالباً نیست)، و همه شان دوره سُلفژ و آواز را گذرانده اند (که اغلب نگذرانده اند)، و ادبیات همه شان به کلام بلاغت آمیزِ علی علیه السّلام در نهج البلاغه تن می زند ( که سخنِ بسیاریشان نمی زند)، و همه شان آن قدر سیاستمدارند که بین دمکرات و جمهوریخواه، بین حزب کارگر و محافظه کار، و بین سوسیال دمکرات و سوسیال مسیحی فرق بگذارند. یعنی بلدند که فرق قطب شمال و قطب جنوب در اسکیموها و پنگوئنهاست، نه در برف و یخ و امثال آن (که البته غالباً بلد نیستند). سخن من چیز دیگری است. یک جایِ دیگر هم نوشته ام.

برادران محترم مدّاحی که این “شغل” را وسیله “کسب” خود قرار داده اند، بینهم و بین الله از خود بپرسند که از شرحه شرحه شدن بدن مبارک ابا عبدالله راضی اند یا خیر؟! یعنی آیا در خَبایایِ وجود خود به اتّفاقی که مایه به وجود آمدن شغلشان شده رضا می دهند یا نه؟! برای مردمی که از صبح تا شب به دنبال لقمه حلالند، نماز ظهر- صلوةِ وُسطی- آنتراکتِ معنوی بین راه است. امّا نمی دانم برای کسی که بیست و چهارساعت روز - و هفت روز هفته - از معنویت “ارتزاق” می کند، وقتی هم برای “معنا” می ماند؟!

راقمِ این سطور فیلسوف و فقیهی مُکلاّست و از فلسفه و فقه و دستار امرارِ معاش نمی کند. برخلافِ من و کامنت گذارانِ ممیّزی شده ذیل این نوشته، برخی مدّاحان محترم “پول” می گیرند. برای چه؟! برای آنکه مردم را بخندانند و بگریانند و البته - اگر شد - دشنام بدهند. تا اینجای کار مسأله ای نیست. مسأله ای اگر هست، محلّ کسب درآمد است. فراقِ عزیزترین غایب عالَم را مایه کسب قرار داده اند.العیاذُ بالله شویِ تراژیک یا کمدی استند آپ که نیست. مسأله یک جنایت عمیق در حق بشریت یا تجلّی اعظم الوهی در شب میلاد است. با این مسأئل که نمی توان سرسری برخورد کرد. من نمی دانم که میزان آشنایی مبلّغین این چنینی با سیره امام تا چه حدّ است و چرا ورزش باستانی را - و نه مثلا آیین سخنوری را - به علی علیه السلام نسبت می دهند؟!

قبول دارم که اخلاق “فتوّت” جزء جدایی ناپذیر برخی زورخانه هاست، امّا این را هم می دانم که کودتای “شعبان جعفری” از بعضی زورخانه ها برخاست. می دانم که “دعای کمیل” اِنشادِ حضرت امیر است، امّا از این نکته هم آگاهم که دعا را در خلوت شب و بر سر چاه می خوانده اند، نه با آمپلی فایر و وسط بزرگراه. می دانم که حضرت، “حیدر کرّار” بود. امّا خطبه امام درباره “طاووس” را هم خوانده ام. می دانم که زرهِ امام پشت نداشت. از این هم با خبرم که به دعوت ابوسفیان برای سرنگونی ابوبکر پاسخ منفی دادند و وحدت مسلمانان را برحق خود مقدّم داشتند. و می دانم که نام شمشیرِ امام “ذوالفقار” بود. در عین حال از آن که صورت خود را به تنورِ نانوایی زنی وارد کرد که به او دشنام می داد آگاهم. شوهرِ زن، سرباز علی بود که در جنگ کشته شد و زن، تمام شوربختی خود را از خلیفه مسلمین می دید. علی علیه السلام از شرم به خود لرزید و - در عوض مقابله به مثل - آتش تنور را به چهره مبارک خود عرضه کرد تا آتش دوزخ الهی را یاد کرده باشد و از آن که سربازی در رکاب او جنگیده و فرزندانی یتیم از او به جا مانده و او بی خبر بوده به درگاه الهی توبه کند.

اسلامِ عزیز برخی ایّام و لیالیِ سال را از حکمِ سایر روزها و شبها جدا کرده، و فسوق و جدال و را در آن روزان و شبان قدغن فرموده. نمونه اش حرمتِ کشتنِ حشرات در دوران حجّ است و هم پرهیز از خشونت در ایّامِ ماه مبارکِ رمضان.

امّا مدّاحانِ عزیز هر مراسمِ مذهبی را در دو نسخه عرضه می کنند و مراسم ملّی آکنده از “غم” را به این ایّام می افزایند ( گرامی داشتنِ ایّامِ آغاز جنگ بر خلافِ روزهای پایان آن، و نوحه خوانی در ایّام گرامی داشتِ فتحِ خرّمشهر به جای شادی برای آزاد کردن تکّه ای از خاک میهنمان). ا

ین که کجایِ کار می لنگد که ماه‌های چهارگانه حرام (محرّم و رجب و ذی القعده و ذی الحجّه) عرصه درگیریِ مسلمانان می شود و مؤمنان حاضر در مِنا به آب خوردنی به خاک و خون کشیده می شوند، از نقص عقلِ برخی به ظاهر مسلمانان حکایت می کند که گریبانِ نفسِ امّاره را رها می کنند و یقه یکدیگر را می فشارند!

نسلی که از درک مفاهیم دیریاب و پیچیده عاجز، و از پی بردن به مفهوم و منطوق نهفته در پس عباراتِ با بافت وابسته و غیر مستقیم ناتوان است.

نسلی که نمی داند ابوالفضل العبّاس “حکیمِ آل محمّد” بوده و فضیلت او در قطع دستان مبارکش خلاصه نمی شده. نسلی که به” ذوالجناح” توسّل می جوید و خود را “سگِ” حسین می خواند. با “کفتر” های حرم رضوی همذات پنداری می کند و خطاب به زهرای بتول زبان به عربده می گشاید.

نسلی که “حدیثُ الحقیقه” کمیل بن زیاد نخعی را نمی شناسد و معنای دقیق فِقراتِ اولیه دعای کمیل را نمی داند و نسلی که با زبان “سجع” زینب بیگانه است.

امین میرزائی
 

 نظر دهید »

دفاع غلط از حجاب

28 خرداد 1398 توسط مدیر النفیسه

دفاع غلط از حجاب


این روزها که در غیاب «فرهنگ»، «غریزۀ» سرکش در حال ترک تازی است، گویا بیان ضرورت‌ حجاب در سبک زندگی مؤمنانه و نیکی‌ها دینوی و اُخروی آن کمتر ثمربخش است.


در این اوضاع نابسامان اجتماعی، بعضی ظاهربینان و ناآگاهان برای نهی از منکر و دفاع از حجاب، با تفکیک «دین» و «قانون» (مؤمن و قانون‌مدار) این‌گونه استدلال می‌کنند که «حجاب، قانون کشور است و قانون هم باید رعایت شود»، و نمی‌دانند چه اعتراف دردناکی می‌کنند.


این گروه به‌نادرستی تصوّر می‌کنند به دموکراتیک‌ترین شیوه مدافع و مُبلّغ «حجاب» هستند؛ «اگر شریعت‌مدار نیستید، قانون‌مدار باشید». اما باید به این‌ها هشدار داد که لطفاً در دفاع از حجاب به «قانون» پناه نبرید. چنین دفاعی پیش‌فرض‌ها و معنانی ناخوشایندی دارد: 
الف) حجاب قانون است، احتمالاً یعنی «حجاب» به‌عنوان یک شیوۀ پوشش که ریشۀ دینی دارد، دیگر «هنجار» و قاعده‌ای نیست که بیشتر مردمان از آن پیروی کنند و در نتیجه، اعضای جامعه (نه حکومت) فرد/افراد متخطّی را مجازات نمی‌کنند.
به بیان دیگر، حجاب دیگر امر نهادینۀ درونی نیست که هر کسی «خود» آن‌را رعایت کند، بلکه مجازاتِ حکومتی ضامن اجرای آن است. بدیهی است که حکمرانی پلیسی-قضایی هم نه مطلوب است و نه میسّر.
ب) تمامی شهروندانی که به قانون احترام می‌گذارند و به آن عمل می‌کنند، ضرورتاً باورمندانه این کار را نمی‌کنند و ممکن است بدون اعتقاد عمیق به قانون، مجری آن باشند. برای نمونه، قرار است رانندگان کمربند ایمنی خودرو را ببندند؛ چه به ضرورت بستن آن معتقد باشند و چه نباشند. اما آیا دربارۀ حجاب هم می‌توان به همین میزان بسنده کرد و از شهروندان، مانند بانوان گردشگران خارجی خواست به حکم قوانین ایران حجاب را رعایت کنند؟ 
حجابی که صرفاً به حکم قانون، و نه اعتقاد عمیق قلبی مراعات شود، کالبدی بی‌روح، ناقص، بی‌اثر و اداست. در این صورت احتمالاً با شهروندانی مواجه می‌شویم که حتی اگر چادر بر سر بیندازند، به گفتۀ امام جمعۀ مشهد در ماه رمضان (نهم خردادماه / بیست‌ودومین جلسۀ تفسیر سورۀ احزاب)، می‌شوند «چادری‌های بی‌عفت!»: «الآن بی‌عفتی در بین خانم‌های باحجاب ما رایج است، حجاب دارد اما عفّت ندارد، با مرد نامحرم دل می‌دهد قلوه می‌گیرد! این‌ها همه حرام و بی‌عفّتی است، ولو چادر به‌سر داشته باشد».
ج) قوانین موضوعه محترم و لازم‌الاجرا هستند، اما لایتغیّر نیستند (حتی قانون اساسی) و با رعایت ضوابطی، می‌توان بازنگری و دگرگون‌شان کرد.
تأکید بر وجه قانونی حجاب و تکرار این‌که «حجاب قانون است» و «اگر به آموزه‌های اسلام باور ندارید، به قانون احترام بگذارید» خواسته یا ناخواسته مخاطب‌ (فردی که مقیّد به ظواهر شرعی نیست) را به‌سمت تغییر قانون سوق می‌دهد؛ اقدامی که می‌تواند بسیار پُرهزینه باشد و شهروندان را مقابل حاکمان قرار دهد. بی‌بیان دیگر، «حجاب قانون است»، و «قانون قابل تغییر است»دو روی یک سکّه‌اند.
خلاصه، به قول استاد «رضا داوری اردکانی» اگر وضعی پیش آید که مردم بدی، جرم و گناه را عادی تلقّی کنند، با هیچ قانونی نمی‌توان از بدی، شر و جرم جلوگیری کرد: «جامعۀ فاسد با وضع قانون اصلاح نمی‌شود، چنان‌که جامعۀ صالح، چندان نیازی به وضع قوانین ندارد».

رضا دانشمندی

 2 نظر

آیا پرستویی در کار است یا خیر و اگر در کار است، پشت پرده اش چیست

21 خرداد 1398 توسط مدیر النفیسه

دو دستور کار مهم که پایان‌بندی قصه «پرستو»‌ها را شکل می‌دهد
 
آیا پرستویی در کار است یا خیر و اگر در کار است، پشت پرده اش چیست و ابعاد به کارگیری آن چقدر وسیع است؟ آیا با لشکر پرستو‌هایی مواجهیم که مقامات سابق و اسبق هم درگیرشان هستند یا اساسا همه این روایات‌، جزو موهوماتی برای سرپوش نهادن بر برخی انحراف‌ها از مسیر زندگی عادی زناشویی نیستند؟ 

بگذارید همین ابتدا یک نکته را توضیح دهیم: «پرستو» نامی است که دیگران برای این پدیده انتخاب کرده اند و ظاهرا چه موافقش باشیم و چه با آن مخالفت کرده و برای این مخالفت استدلال هم داشته باشیم، ناگزیر از استفاده آنیم.

به گزارش «تابناک»؛ اگر از این توضیح مقدماتی عبور کرده و از ورود به تاریخچه ماجرا یا بررسی اتفاقات مشابه در دیگر نقاط جهان و دیگر بحث‌های ساختاری یا حتی علل شناسانه صرف نظر کنیم، پدیده داغ این روز‌های جامعه به اتفاقی تبدیل خواهد شد که نیازمند پیگیری‌هایی ویژه است.

پدیده‌ای که درست یا نادرست با پرونده جنایی بر سر زبان عموم افتاد که نقش اولش، چهره‌ای بسیار نام آشنا بود؛ شهردار سابق تهران و وزیر اسبق که حالا از همه القاب دور شده و متهم ردیف اول پرونده قتلی است که با سلاح گرم به وقوع پیوسته و صدایش به گوش ساکنان دورترین نقاط کشور از پایتخت و حتی دیگر نقاط کره خاکی رسیده است.

جنایتی که موجب شده برای بسیاری از ایرانیان، پرستو دیگر آن پرنده مهاجر ریزجثه و چابک نباشد که در کتاب‌های درسی ابتدایی درباره اش خوانده ایم، که رخنه‌ای به زندگی زناشویی افراد باشد؛ رخنه‌ای بزرگ که می‌تواند تعابیر فراوان دیگری یافته و به تکثیر برخی نظر‌ها و حتی باور‌ها در جامعه منجر شود؛ مسیری که ظاهرا شروع شده و برخی با شتاب در آن گام برمی‌دارند!

این را می‌شود از اظهارنظر یکی از مسئولان سابق دریافت که تأکید دارد برای وی نیز پاپوشی از نوع پرستو دوخته بودند، یا از توییت همسر یکی دیگر از سیاسیون که در آن یادآوری شده شوهرش پرستو دارد و سرش به جای دیگری جز زندگی خانوادگی بند شده است؛ اظهارنظر‌هایی که نشان می‌دهند داستان پرستو‌ها مهم‌تر از چیزی است که به نظر می‌رسد.

مهم از این روی که به روایات‌ مطرح درباره «پرستو»، اعتبار می‌بخشد و کلیت ماجرا را، واقعی نشان می‌دهد؛ واقعیتی که ظاهرا تا کنون پنهان نگه داشته شده یا به تعبیر دیگر، آشکارسازی نشده بود و حالا با برخی ابعادش برملا شده است؛ انگاره‌ای که نخستین ضرورت ورود ویژه برخی نهاد‌ها و دستگاه‌ها به این ماجراست. ورود برای مشخص کردن واقعیت با تمامی ابعادش.

ورودی ضروری که مشخص خواهد کرد پرستویی در کار است یا خیر و اگر در کار است، پشت پرده اش چیست و ابعاد به کارگیری آن چقدر وسیع است؟ آیا با لشکر پرستو‌هایی مواجهیم که مقامات سابق و اسبق هم درگیرشان هستند یا اساسا همه این روایات‌، جزو موهوماتی برای سرپوش نهادن بر برخی انحراف‌ها از مسیر زندگی عادی زناشویی نیستند؟

نکته قابل تأملی که اگر بگوییم روشن شدن آن می‌تواند مانع تکثیر داستان‌های پرستودار در آینده شود، سخنی به اغراق نگفته ایم. داستان‌هایی که ممکن است برخی شان جنایی شوند یا رایج شدنشان، حربه‌ای جدید در اختیار سیاسیون قرار دهد که با آن به رقبایشان لطمه بزنند یا حتی از این‌ها ساده تر، دستاویز دم دستی افرادی شود که عدم پایبندی شان به کانون خانواده را با آن توجیه کنند و شاهد رفتارشان را از اظهارنظر مسئولان در این خصوص بیرون بکشند!

دورنمایی که بر اساس آن جا دارد، چشم انتظار ورود نهاد‌ها و دستگاه‌های عمومی هم باشیم؛ اقدامی که از جمله اهداف آن، می‌تواند حراست و حفاظت از کیان خانواده‌ها باشد؛ خانواده‌هایی که بی شک داستان‌های اخیر درباره پرستو به آن‌ها خدشه (ولو اندک و جزیی) وارد خواهد کرد و موجب شکل گیری سایه تردید و نگرانی در بطن بسیاری از آن‌ها خواهد شد.

سلسله اقداماتی مسئولانه که می‌تواند غائله برپا شده با اسم رمز پرستو را مهار کرده و مانع از شکل گیری پرونده‌هایی مفصل (مانند قتل‌های زنجیره ای) یا تکثیر پرستو در ادبیات روزمره جامعه شود؛ اقداماتی که می‌تواند پایان بندی داستان پرستو‌ها را شکل دهد.

 نظر دهید »

10 سال بعد از مناظره قرن ایران

15 خرداد 1398 توسط مدیر النفیسه

10 سال بعد از مناظره قرن ایران

 
عصرایران؛ احسان محمدی- 

اغراق‌آمیز نیست اگر مناظره خردادماه میرحسین موسوی و محمود احمدی‌نژاد را برای ما ایرانیان مناظره قرن نام بگذاریم. پیش از آن هم مناظره بود اما این همه رسانه نبود و فراگیر نشد و پس از آن هم بود اما این همه دو قطبی و جریان‌ساز نشد. اما پرسش اینجاست که یک دهه بعد از آن ماجرا، چه آموختیم؟

ده سال یعنی کودکی که آن شب به دنیا آمده حالا کلاس چهارم دبستان است. خواندن و نوشتن و جدول ضرب می‌داند و احتمالاً اگر نام مشاهیر خودمان را بلد نباشد، یکی دو جین بازیکن بارسلونا و رئال و لیورپول را حفظ است. دختر باشد به سن تکلیف رسیده اما ما چطور؟ اهل سیاست و رسانه. بزرگتر شده‌ایم؟ عمیق‌تر به ماجراها نگاه می‌کنیم یا کماکان درگیر جنگ ازلی_ابدی سیاه و سفید در سرزمینی هستیم که انگار رنگ خاکستری در جعبه مداد رنگی ذهن‌مان وجود ندارد؟

این یک نصیحت احلاقی نیست که از بس برخی افراط کردند که اندرزهای اخلاقی هم نخ‌نما شد ولی درنگ در یک رفتار است که به همه ما سرایت کرده است. موریانه تفرقه. موریانه دور شدن از هم به خاطر اختلاف‌نظر بر سر حمایت از این یا آن.

چند روزی است به عکسی قدیمی ( احتمالاً سال 76) نگاه می‌کنم که در خطبه‌های نماز، سیدمحمد‌خاتمی و ناطق‌نوری دوشادوش هم ایستاده اند. سرسخت‌ترین رقبای آن زمانه در کشاکش انتخابات. چه شد که حالا برخی از سیاسیون که در نظرگاه مردم سرنوشت مشابهی دارند، حتی حاضر نیستند در مراسم افطاری هم شرکت کنند؟

 

یکسال بعد در ۱۴ خرداد ۸۹ که هنوز محمود احمدی‌نژاد در باور برخی عصاره همه خوبی‌ها بود، در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) در حالی که سخنران پس از او سید حسن بود، با شیطنت، مثل مجری برنامه اعلام کرد که “گوش جان می سپاریم به سخنان رهبر معظم انقلاب".

نوه امام اما به روال برنامه از پیش اعلام شده، به جایگاه آمد و شعارها شروع شد. “نواده روح الله/سید حسن نصرالله". کسانی در حمایت از احمدی‌نژاد، نمی‌گذاشتند کلام او منعقد شود و تنها این جمله از او شنیده شد: “تا بوده همین بوده"… لحظاتی بعد، رهبری انقلاب به جایگاه آمد، نوه امام (ره) را به آغوش کشید و تلویحاً نسبت به “رواج بی اخلاقی ها” انتقاد کرد.

آشکار بود که آنها نه از حُب سیدحسن نصرالله که از بغض رابطه نزدیک نوه امام با اصلاح‌طلبان آن شعار را می‌دادند که حاوی پیام سیاسی صریحی بود. اما نتیجه؟ جز این شد که شکاف‌ها به گسل تبدیل شد؟

حالا بعد از ده‌سال و آن همه مقدس‌سازی یک چهره سیاسی در جای درستی ایستاده‌ایم که باز برخی دست به تقدیس چهره‌های دیگر می‌زنند؟ بخشی از توهمی که در رفتار و گفتار و کردار برخی چهره‌ها می بینیم، نتیجه همین مسخ ماست. این شیفتگی که آدم را کور می‌کند و هیچ عیبی در معشوقه‌مان نمی‌بینیم. 

 

کسانی که بی‌توجه به هشدارها احمدی‌نژاد را مقدس کردند و باعث شدند جوان‌هایی فریاد بزنند که “به بهشت نمی‌روند اگر احمدی آنجا نباشد” الان کجا کز کرده‌اند؟ چرا اگر باور دارند که رفتار امروز احمدی‌نژاد غلط است و به دیگران هم سرایت کرده، شجاعانه نمی‌آیند و اعتراف نمی‌کنند که اشتباه کردند؟ چرا دوباره آن رفتار را باز تولید می‌کنند؟ نمی‌دانند هر بار این بت‌سازی و بت‌شکنی چه میزان در دیوار اعتماد مردم ترک ایجاد می‌کند؟

اعتماد مردم، خمیرِ بازی نیست که بشود با آن قلعه ساخت و دوباره به هم ریخت و از نو ساخت. هر زنده‌باد و مُرده‌بادی که راه می اندازیم بخشی از اعتماد مردم را خدشه‌دار می کنیم. این کشور را دچار چندپارگی می‌کنیم. یادمان نرود این سقف بریزد روی سر همه ما می‌ریزد. روی سر بچه‌هایمان که می‌خواهند اینجا بزرگ بشوند و زندگی کنند نه اینکه خودشان را توی بشکه قایم کنند و در آرزوی زندگی در استرالیا، طعمه ماهی‌های اقیانوس شوند.

عرصه سیاست، عرصه قدیس‌ها نیست، از هاشمی و خاتمی و موسوی و روحانی تا ناطق‌نوری و قالیباف و احمدی‌نژاد و … همه قابل نقدند. انسانند و در معرض خطا بوده‌اند. چرا اصرار داریم این همه تقدس ببخشیم به آدمها که انگار هیچ عیبی ندارند و اگر کسی ایرادی گرفت به او یورش ببریم و خرخره‌اش را می‌جویم؟

بعد از ده سال به رفتار و گفتار و نوشتار خودمان نگاه کنیم، آیا حال این کشور را بهتر کرده‌ایم؟ در مسیر درستی به پیش می‌رویم؟ زحم‌های آن روزها را مرهم گذاشتیم یا رویشان نمک ریختیم؟ از آن مناظره چیزی یاد گرفتیم یا هنوز از آن به عنوان پتکی برای کوبیدن به سر مخالف‌مان استفاده می‌کنیم؟ انصاف بدهیم؛ در این ده‌سال پیش رفتیم یا در جای خود فرو؟

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 83
  • 84
  • 85
  • ...
  • 86
  • ...
  • 87
  • 88
  • 89
  • ...
  • 90
  • ...
  • 91
  • 92
  • 93
  • ...
  • 165
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • نارنج
  • سامیه بانو
  • رهگذر
  • Maryam

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 61
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 279
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 22
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس