امواج شایعه در دریای خزر
امواج شایعه در دریای خزر/ چرا شایعات بر گفتههای رسمی میچربد؟
توضیحات رییس جمهوری و وزیر خارجه درباره کنوانسیون رژیم حقوقی دریای خزر هم سبب نشده تمام شایعات مربوط به انصراف ایران از آنچه سهم 50 درصدی ما در دریای خزر خوانده میشود در فضای مجازی فروکش کند و همچنان برخی تصور میکنند سهم ایران از دریای خزر نصفانصف بوده و حالا به 13 یا 11 درصد تقلیل یافته است.
این در حالی است که آقای روحانی تصریح کرده روسیه به 17 درصد اکتفا کرده و کشورهای جنوبی همچنان به گفت و گو ادامه میدهند.
یعنی سهم ایران هنوز قطعی و مشخص نشده و آقای ظریف هم شایعه تعیین سهم 11 درصدی را تکذیب کرده و توضیح داده توافق فعلی تنها دربارۀ امکان کشتیرانی و ماهیگیری است و مناطق خاص و مشترک هر یک از 5 کشور ساحلی مشخص شدهاند وهنوز بر سر بستر و زیر بستر (منابع نفت و گاز) توافق نهایی حاصل نیامده است. ضمن این که اصل داستان در واقع رژیم انرژی است و اشتراکاتی که بر سر منابع داریم و نه امکان کشتی رانی یا ماهی گیری در همۀ دریا و هنوز تکلیف این فقره روشن نیست.
در این گفتار نمی خواهم به چند و چون این کنوانسیون بپردازم که در جای دیگر بر اساس داده های کارشناسان حقوق بین الملل می توان به آن پرداخت. این نوشته اما می خواهد به این پرسش پاسخ دهد که افکار عمومی چرا در این فقره «شایعات» را بر «اخبار رسمی» و فضای مجازی را بر رسانه های معتبر ترجیح می دهند؟
اول: این اتفاق هم یک نشانۀ دیگر از بحران اعتماد در جامعه ایرانی است. این مثال را در نشستی در دفتر مطالعات رسانه ها نیز آوردم. در شامگاه 17 شهریور 1357 فرمانداری نظامی تهران در اولین روز حکومت نظامی در اطلاعیه ای تعداد کشته های میدان ژاله را کمتر از 100 نفر اعلام کرد. بعدها روشن شد که رقم دقیق همین است.
اما چهل سال است که از چند هزار شهید 17 شهریور صحبت می کنیم. جدای این که 100 شهید در یک تظاهرات شهری عدد بزرگی است علت اصلی این بود که مردم به فرمانداری نظامی باور نداشتند و اصل حکومت نظامی را که در دل دولت آشتی ملی برپا شده بود مردود می دانستند. هر چه سرمایه اجتماعی کاهش یابد اعتماد به اخبار رسمی هم کم می شود.
کم اعتمادی به اخبار مربوط به دریای خزر را می توان نشانه ای از کاهش سرمایه اجتماعی و بحران اعتماد دانست. همان گونه که میشل فوکو متفکر فرانسوی هم که 17 شهریور 57 در ایران بود عدد 4000 کشته را ذکر کرد. در حالی که شهدا ساکن تهران بودند و طبعا پیکرهاشان به بهشت زهرا منتقل و دفن شد و آمار 4000 نفر دیده نمی شود.
آن بی اعتمادی به این خاطر بود که درست در چنین روزی در مرداد ماه و کمتر از یک ماه قبل از جمعۀ سیاه، شاه در یک کنفرانس خبری شمار معترضان را دوسه نفر اعلام کرده بود! دو سه هزار نفر نه، فقط دو سه نفر!
وقتی آن اعداد غیر واقعی اعلام شد اعداد دیگر هم غیر واقعی تلقی شد.
دوم: از سال 79 به این سو روند سترونسازی رسانههای مستقل پیگیری شده است. چه با اقدامات فردی که اینک در همان زندانی است که روزنامهنگاران را در آن بندی میکرد و چه به خاطر حساسیتهای فراوان و دلایل دیگر. وقتی رسانههای حرفهای سترون و عقیم شوند میدان به دست «فیک نیوزها» و شایعه پردازها میافتد. به تعبیر ناصر خسرو «چون نیک، نظر کرد پَرِ خویش در آن دید / گفتا ز که نالیم که از ماست که برماست…»
سوم: خیلی از ما ایرانیان با عدد و نقشه بیگانهایم. کافی است بدانیم هر یک از 5 کشور چقدر ساحل دارند. 5 عدد کاملا مشخص و با واحد کیلومتر است. مشکل تنها درباره ایرانیان داخل کشور نیست. مجری یک شبکه ماهواره ای فارسی زبان می گفت از میلیون ها کیلومتر دورتر به شما مردم ایران سلام می کنم و بنده خدا نمی دانست وقتی فاصله کره زمین تا ماه تنها 384 هزار کیلومتر است چگونه ممکن است از تهران تا لس آنجلس میلیون ها کیلومتر باشد؟!
خیلی ها شاید فکر کنند خزر همین بخشی است که ما در نقشه ایران می بینیم حال آن که بسیار بزرگتر است. چرا؟ چون در همۀ کلاس های درس نقشه نصب نکرده اند. همین حالا برای دفتر کارتان و حتی اتاق دختر یا پسرتان یا کلاس درس از مؤسسه گیتاشناسی نقشه تهیه کنید تا وقتی صحبت از اسراییل است بدانید دقیقا دعوا بر سر چیست و چرا می گویند باریکۀ غزه یا بلندی های جولان.
در سال 59 تا جنگ شروع شد روزنامۀ اطلاعات هر روز جدولی منتشر می کرد که نشان می داد چه تعداد ازهواپیماها و تانک های دشمن هدف قرار گرفته اند. اطلاعیه ها جدا جدا قابل قبول بود ولی وقتی جمع زدند بعد از چند ماه دیدند ارقام غیر قابل باور می شود چرا که گاه از تعداد کل تانک های عراقی فراتر می رفت! آن اطلاعیه ها البته با منطق تبلیغات جنگ سازگار بود اما عدد نهایی با واقعیت نمی خواند و انتشار جدول متوقف شد.
اگر از خردسالی با عدد و رقم و نقشه بزرگ شویم هر ادعایی را باور نمیکنیم. همان گونه که اگر بگویند در فلان بازی فوتبال یک تیم 30 گل به ثمر رسانده باور نمی کنیم یا اصل بازی را شوخی می پنداریم. اگر در کتاب های درسی بچه ها با نقشه کامل خزر و طول هر ساحل رو به رو شوند نیاز به توضیح اضافی نیست.
چهارم: در این قضیه با نگاه توطئهپندارانه می توان بی بی سی فارسی را به خاطر مصاحبه با آن آقای روس/تاجیک مسلط به زبان فارسی مقصر دانست که هر چند دوشنبه شب در مقام تصحیح و توضیح برآمد اما اثر منفی خود را برجای گذاشته بود. این شبکه البته بعدتر باز هم در صدد جبران برآمد و از جمله می توان به مصاحبۀ پُر نکتۀ امروز صبح با فریدون مجلسی اشاره کرد که اطلاعات مفیدی ارایه داد. هر چند که مسؤولیت گفتههای کارشناسان الزاما با شبکه نیست و نظرات متفاوت مطرح می شود.
پنجم: اعتبار صدا و سیما هم آن قدر تنزل کرده که توضیحات کارشناسان آن قانع کننده نیست. نگاه ایدیولوژیک و سیاستزده نمیتواند به افکار دیگران مجال دهد و باز خوب است که امثال دکتر هرمیداس باوند و فریدون مجلسی در گفت و گو با رسانههای ماهوارهای توضیح دادند. صدا و سیما سراغ اینها نمیرود تا خدای ناکرده مردم صدای لیبرالهای ملیگرا را نشنوند اما همین چهرهها بخشی از جامعه را از توهم نجات دادند.
ششم: یکی از تفاوت های کارشناسان با مردمان عادی در «هنر تفکیک» خود را نشان می دهد. من نویسنده اگر به یک کنسرت موسیقی بروم قادر به تفکیک صداها و سازها نیستم ودربارۀ کلیت کار و این که لذت برده ام یا نه نظر می دهم اما یک کارشناس موسیقی چنین نیست و می داند خواننده در کدام دستگاه می خواند. هنر تفکیک را اما به ما یاد نمی دهند و کسانی و دستگاه هایی اصرار دارند همه چیز را بر اساس کلیت و صفر و صد قضاوت کنیم و از این رو هنوز نمی خواهیم قبول کنیم اتحاد شوروی دیگر وجود ندارد و خیال می کنیم روسیه همان شوروی است. یا نمی خواهیم بپذیریم اسراییل یک کل نیست و درون خود تنوع دارد و در آن سرزمین هم دولت یهود هست هم دولت محمود عباس و هم حماس ولو این دو دولت اخیر زیر ضربات دولت اسراییل اند.
با این همه صحبت بر سر دریای خزر و منافع و سهم ما رخداد فرخنده ای است چون صبغۀ ایدیولوژیک ندارد و بحث عدد و رقم در میان است و به جای شعار و ادعا واقعیت ها باید بیان شود.
خیلی بد است که واکنش بخش قابل توجهی از مردم به خبرهای رسانۀ رسمی پاسخی از جنس بابا پنجعلی سریال پایتخت و با این لفظ باشد: الِکی میگه.
عصر ایران؛…