مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

10 پیشنهاد به پدر و مادرهایی که فرزند دانش آموز دارند

08 مهر 1402 توسط مدیر النفیسه

10 پیشنهاد به پدر و مادرهایی که فرزند دانش آموز دارند

 

با آغاز سال تحصیلی، بی مناسبت نیست بدون هیچ مقدمه ای، چند پیشنهاد را با پدر و مادرها در میان بگذاریم:

 

1 - بهترین راه برای درس خوان و مهم تر از آن، کتاب خوان شدن فرزندان تان این است که خودتان هم کتاب بخوانید.
همه مطالعات روانشناسی و حتی تجربیات فردی نشان می دهند که کودکان بیشتر از رفتارهای شما الگوبرداری می کنند تا از حرف ها و امر و نهی های شما.

حتی اگر اهل مطالعه نیستید، می توانید کتابی را در دست بگیرید و تظاهر به مطالعه کنید. این کار به ویژه برای کودکان پیش دبستانی بسیار اثرگذار است.

2 - از باورهای قدیمی دست بکشید. زمانی تمام خوشبختی فرزندان در این تعریف می شد که حتما به دانشگاه بروند و سپس با مدرکی که می گیرند، در یک جای خوب استخدام شوند.

اما امروز این الگو دیگر جواب نمی دهد. اولاً دانشگاه رفتن بسیار آسان تر از قبل شده و ثانیاً دانشگاه تضمین کننده آینده نیست.
بسیاری از افراد موفق در ایران و جهان، یا دانشگاه نرفته اند، یا دانشگاه را رها کرده اند یا در شغلی غیرمرتبط با رشته تحصیلی شان فعالیت کرده اند.

در آینده نیز اهمیت دانشگاه باز هم کمتر خواهد شد؛ بسیار کمتر از آنی فکرش را بکنید. استخدام ها و کارآفرینی ها، نه بر پایه مدرک تحصیلی که بر اساس مهارت های فردی خواهد بود کما این که هم اکنون نیز در بخش خصوصی، چنین روندی وجود دارد

با این الگوی فکری، دیگر به بچه هایتان برای کسب نمرات بالا فشار نیاورید؛ آینده بچه هایتان الزاماً از میان نمره های بالا نمی گذرد. بگذارید آنها در حد توان خود درس بخوانند و نمره بگیرند. در عوض آنها را با زندگی واقعی و مهارت های کاربردی بیشتر آشنا کنید.

3 - به جای فشار بر روی بچه ها برای کسب نمرات بهتر، آنها را به کوشش بیشتر تشویق کنید: “پسرم! دخترم! همین اندازه که می بینم تلاش می کنی برایم ارزشمند است. تو تلاشت را بکن، بعد از آن دیگر مهم نیست چه نمره ای می گیری.”
فرزند شما نباید احساس کند دوست داشته شدنش، تابعی از نمراتی است که در مدرسه می گیرد.

4 - اگر فرزندتان در امتحانی مثلاً 12 (یا حتی نمره کمتر)گرفت، این ادبیات پیشنهاد می شود:
خب! تو در 12 بخش عملکرد خوبی داشتی؛ آفرین. آن 8 نمره ای که نگرفتی، دارند با تو حرف می زنند که نقطه ضعف کارت کجاست. بهتر است، روی این بخش ها بیشتر کار کنی؛ چه خوب شد که 12 گرفتی و فهمیدیم گیر کار کجاست؟ من هم در دوران دانش آموزی گاهی نمرات پایین می گرفتم؛ اشکالی ندارد.
ضمناً اگر بعضی درس ها را دوست نداری، طبیعی است؛ قرار نیست همه ما همه درس ها را دوست داشته باشیم. پس اگر در بعضی درس ها نمره هایت پایین باشد اشکالی ندارد.

5 - بچه ها را هرگز و هرگز و هرگز با دیگران مقایسه نکنید. این کار تزریق سم در روح آنهاست.
بچه ها را با خودشان مقایسه کنید: “تو نسبت به قبل، تلاش کمتری داشتی، یا بیشتر تلاش کردی.”

6 - هیچ اشکالی ندارد در طول سال، گاهی به بچه هایتان اجازه دهید مدرسه نروند؛ مثلاً یک بار صبحی که خیلی خسته اند و یک بار هم زمانی که امتحان کلاسی دارند و درس شان را نخوانده اند. باور کنید آسیب اضطرابی که متحمل می شوند، بیشتر از نرفتن شان به مدرسه است؛ البته که قرار نیست این پیشنهاد به یک رویه دائمی تبدیل شود. نکته مهم این است که آنها باید با شما احساس راحتی کنند، حتی در نرفتن به مدرسه.

7 - در انجمن اولیا و مربیان مصوب کنید که از معلمان، به ویژه در مقطع ابتدایی خواسته شود تا حد امکان از دادن تکلیف شب خودداری کنند یا به حداقل بسنده کنند. همچنین برای روزهای تعطیل تکلیف ندهند. کودکان در ساعات غیر مدرسه، باید بیشتر بازی کنند یا به ارتباطات خانوادگی و اجتماعی بپردازند تا تکرار آنچه در مدرسه آموخته اند.

8 - کیف بچه ها را تا حد امکان سبک کنید. حتی اگر لازم باشد، کتاب های قطور را به دو یا سه قسمت تقسیم و جدا جدا سیمی کنید. به ستون فقرات بچه ها رحم کنید.

9 - بچه ها به ویژه در فصل های مدرسه، بیشتر تحت فشار هستند؛ بنابر این به همدلی و همراهی والدین نیاز بیشتری دارند تا استرس های مدرسه را تخلیه کنند. برایشان وقت بگذارید، حرف بزنید، شوخی کنید و گاهی با هم بیرون بروید. بچه ها باید بدانند که شما پناهگاه شان هستید.

10 - و مهم از همه: کودکی و نوجوانی، شادترین دوران زندگی هر انسان است که دیگر تکرار نمی شود؛ هر کاری که می کنید، ملاک تان این باشد که شادی کودکی و نوجوانی را تباه نکنید. این سخن، به معنای ولنگاری تربیتی نیست؛ اتفاقاً تأکید بر تربیت اصولی کودکان و نوجوانان است زیرا تربیتی که شادی را از دوران کودکی و نوجوانی بزداید، اساساً تربیت نیست، بلکه نابودی امروز و فردای آنهاست.

هیچ کس حق ندارد شادی را از ساحت کودکی و نوجوانی بزداید، حتی پدر و مادرها و معلمان ، حتی پدر و مادرها و معلمان، حتی پدر و مادرها و معلمان.

عصر ایران ؛ جعفر محمدی 

 نظر دهید »

اگر با کودک سر و کار دارید ، حتما این مصاحبه را بخوانید ؛ کودک آزاری خیلی دور نیست!

24 تیر 1402 توسط مدیر النفیسه

اگر با کودک سر و کار دارید ، حتما این مصاحبه را بخوانید ؛ کودک آزاری خیلی دور نیست!

بدرفتاری با دانش‌آموزان در مدارس هم مصداق کودک‌آزاری است و با نام “کودک‌آزاری آموزشی” مشخص شده است. اینکه ما بچه‌‌ها را تحت فشار آموزشی قرار دهیم، شکلی از کودک‌آزاری است.

الان در نظام آموزشی ما، بچه‌ها تحت فشار یک رقابت بیمارگونه قرار دادند و ناچارند در این رقابت شرکت کنند و حقیقتاً از این حیث دارند آزار می‌بینند. ما چه به بچه فشار بیاریم برای قبول شدن در مدارس بهتر، چه او را به مدرسه نفرستیم، هر دو کارمان مصداق کودک‌آزاری است.

اینکه کسی فرزندش را در مدرسه ثبت نام نکند و یا برعکس، او را در کلاس‌های متعدد ثبت نام کند و بچه عملاً مجال بازی و تفریح را از دست بدهد، هر دو نادرست است.  

 

   هر چه جهان – و یا دست کم ذهنیت مردم جهان – دموکراتیک‌تر می‌شود، مسئله کودک‌آزاری و حقوق کودکان نیز جدی‌تر گرفته می‌شود؛ چه یکی از پیامدهای رشد فرهنگ دموکراتیک، بهبود وضعیت اقلیت‌ها و اقشار ضعیف‌تر جامعه است.

نیم‌نگاهی به پیمان‌نامۀ جهانی حقوق کودک، به خوبی نشان می‌دهد که بسیاری از رفتارهای بزرگسالان با کودکان، مصداق کودک‌آزاری است. علاوه بر اعمالی چون تجاوز جنسی و انواع بهره‌کشی‌ها از کودکان، تنبیه و تحقیر آنان توسط والدین و معلمان با انگیزه‌های تربیتی و آموزشی نیز، در دایرۀ کودک‌آزاری قرار می‌گیرد.

متن زیر قسمتی از مصاحبه‌ای است با دکتر رزیتا داوری آشتیانی شد. خانم رزیتا داوری، متخصص روانپزشکی کودکان است و از سوی رئیس انجمن روانشناسان ایران برای این مصاحبه معرفی شدند.

* کودک‌آزاری معنایش کم‌وبیش روشن است ولی شما ابتدا بفرمایید این مفهوم دقیقاً چه معنایی دارد تا بعد به سراغ سوالات بعدی برویم. 
 
- کودک‌آزاری هر رفتار و عملی است که موجب می‌شود کودک دچار آسیب جسمی، عاطفی و جنسی شود. این اعمال معمولاً توسط پدر و مادر و یا مراقبت‌کنندۀ اصلی کودک صورت می‌گیرد. همچنین گاهی انجام ندادن یک سری از وظایف از سوی والدین، موجب آسیب رسیدن به کودک می‌شود که این ترک فعل‌ها هم مصداق کودک‌‌آزاری است و تحت عنوان غفلت یا سهل‌انگاری توصیف می‌شوند. مثلاً غفلت از فراهم کردن نیازهای کودک در زمینۀ تغذیه، پزشکی، عاطفی و … پس کودک‌آزاری جنبۀ ایجابی و سلبی دارد.

کودک‌آزاری را معمولاً به چهار دسته تقسیم می‌کنند: فیزیکی یا جسمی، عاطفی، جنسی، سهل‌انگارانه (غفلت). غفلت شاید شایع‌ترین نوع کودک‌‌آزاری است. یعنی والدین نیازهای بچه را به درستی برآورده نمی‌کنند. کودک‌آزاری لزوماً عمدی نیست. والدین ممکن است به صورت غیر عمد موجب آسیب دیدن کودک شوند. مثلاً با این استدلال که ما داریم بچه‌مان را تربیت می‌کنیم، عملاً به ورطۀ کودک‌آزاری بیفتند.

بگذارید دربارۀ غفلت کمی بیشتر توضیح بدهم. وقتی که والدین نتوانند نیازهای غذایی کودک را برآورده کنند و غذای مناسب در اختیار او بگذارند، مثلاً فرزندشان نسبت به سنش وزن بسیار کمی دارد، و یا از نظر بهداشتی سر و وضع مرتبی ندارد و یا پوشش مناسبی ندارد، مثلاً والدینش او را در زمستان با یک لباس نازک بیرون آورده‌اند، مثل کودکان کار یا کودکانی که در کنار پدر و مادرشان گدایی می‌کنند و در سرمای زمستان لباس نازکی به تن دارند و یا کفش ندارند، و یا وقتی که والدین واکسن‌های بچه را به موقع و مرتب نمی‌زنند و یا بچه را به موقع به دکتر نمی‌برند، همۀ این‌ها مصادیق کودک‌آزاری است.

گاهی یک کودک یک هفته تب دارد ولی شما می‌بینی والدینش او را دکتر نبرده‌اند و سرانجام وقتی حالش به وخامت می‌گذارد، او را به اورژانس بیمارستان می‌آورند. یعنی به نیازهای پزشکی کودک در زمان مناسب رسیدگی نکرده‌اند. گاهی هم کودک سرپناه مناسبی ندارد. این غفلت‌ها دلایل متفاوتی دارد. گاهی والدین در سن نوجوانی بچه‌دار شده‌اند و نسبت به فرزندپروری آگاه نیستند. یعنی نمی‌دانند بچه‌شان چه نیازهایی دارد؛ چراکه هنوز نیازهای خودشان تامین نشده که ناگهان والد شده‌اند.

گاهی ممکن است پدر و مادر از هوش مناسبی برخوردار نباشند. گاهی اوقات پدر و مادر ممکن است اختلال روانپزشکی داشته باشند. مادری که افسرده است، واقعاً نیازهای بچه‌اش را نمی‌فهمد. و یا پدر و مادری که مواد مخدر مصرف می‌کنند، دنبال تامین نیازهای خودشان هستند و عملاً از مشکلات و نیازهای فرزندشان غفلت می‌کنند. مادرانی که در سن زیر 18 سال بچه‌دار می‌شوند، ممکن است احساس مادر بودن در وجودشان کمتر از حد متعارف باشد چراکه نیازهای رشدی خودشان هنوز برآورده نشده است.

چنین مادرانی، ممکن است هوشیاری لازم نسبت به نیازهای بچه را نداشته باشد. مادری که چند تا بچه دارد، به خوبی می‌داند که گریۀ بچه‌اش چه معنایی دارد. مثلاً این گریه، گریۀ غذا خواستن است و آن یکی گریه، یعنی بچه خوابش می‌آید. ولی مادری که سن پایینی دارد، گیرنده‌هایش به این علائم و سیگنال‌هایی که بچه می‌فرستد، حساسیت کمتری دارد. 

 

* جدا از عوامل محیطی، کودک‌آزاری می‌تواند ناشی از علل ژنتیک باشد؟

- نه. 

* مثلا ممکن است کسی ذاتاً سلطه‌جویی زیادی داشته باشد و کودک برایش ابژۀ مناسبی جهت اعمال سلطه باشد و تحت تاثیر همین علت، کارش به کودک‌آزاری بکشد.

- ما به این شکل به این موضوع نگاه نمی‌کنیم. ممکن است فرد کودک‌آزار اختلالات روانپزشکی داشته باشد. مثلاً پرخاشگری داشته باشد. فردی که اختلال دوقطبی دارد، پرخاشگر است و نمی‌تواند تکانه‌های خودش را کنترل کند.

* پرخاشگری ناشی از دوقطبی بودن، برآمده از علل ژنتیک است دیگر.

- بله، ولی هر بیمار دوقطبی‌ای کودک‌آزار نمی‌شود. آن بیمار دوقطبی‌ای هم که پرخاشگری شدید دارد و کارش به آسیب زدن فیزیکی به دیگران می‌کشد، ممکن است این رفتارش متوجه بزرگسالان هم باشد. یعنی علاوه بر کودکش، ممکن است همسر و همسایه‌اش را هم کتک بزند. در واقع او کودک‌آزار به معنای دقیق کلمه نیست. چنین فردی ممکن است به هر کسی، چه کودک چه بزرگسال، آسیب بزند. خطر او انحصاراً متوجه کودکان نیست.

عواملی که به کودک‌آزاری منتهی می‌شوند، سه دسته‌اند: عوامل مربوط به والدین، عوامل مربوط به کودک، عوامل مربوط به محیط.

مثلاً پدر یا مادری که افسردگی دارد و تحمل شیطنت کودکش را ندارد، ممکن است کودک خودش را به صورت کلامی یا فیزیکی آزار دهد. و یا ممکن است پدر و مادر اختلالات روانپزشکی دیگری داشته باشند که این اختلالات توام با پرخاشگری زیاد باشند، احتمال اینکه به کودکشان آسیب فیزیکی بزنند، بیشتر می‌شود.

عوامل دیگری هم دربارۀ والدین موضوعیت و اهمیت دارد. مثلاً والدین ممکن است سایکوپاتولوژی عمیقی داشته باشند. یعنی دچار مشکل روانشناختی بیمارگونۀ عمیقی باشند. اختلال شخصیت ضد اجتماعی، یکی از این موارد است. فردی که چنین اختلالی دارد، بسیار محتمل است به اشکال مختلف کودک‌آزاری کند؛ حتی کودک‌آزاری جنسی. مصرف مواد مخدر از سوی والدین نیز عاملی است که احتمال کودک‌آزاری را - چه به صورت غفلت، چه به صورت فیزیکی و عاطفی و جنسی – افزایش می‌دهد. این‌ها عوامل مربوط به والدین بود. 

* شخصیت ضد اجتماعی معمولاً چه کارهایی می‌کند؟

- معمولاً سابقۀ جنایی دارند. سابقۀ دزدی، مردم‌آزاری و کارهایی از این قبیل. این افراد معمولاً از دوران کودکی، رفتارهای پرخطر داشته‌اند. سابقۀ مصرف مواد مخدر، حیوان‌آزاری، آتش‌افروزی و اعمالی از این قبیل دارند. این افراد با این رفتارها بزرگ می‌شوند و درگیر فعالیت‌هایی می‌شوند که در بسیاری از موارد، کارشان به درگیری با پلیس می‌کشد. 

* ولی ژان والژان هم شخصیت ضد اجتماعی داشت اما پدر خیلی خوبی شد برای کوزت! 

- این‌ جور آدم‌ها استثنا هستند. ما دربارۀ یک موضوع کلی داریم حرف می‌زنیم. 

 

* گاهی فرد کودک‌آزار، شخصی به غیر از پدر یا مادر آن کودک است. اینکه کسی میل به آزار کودک دیگران را داشته باشد در حالی که خودش هم قبلاً بچه داشته ولی بچۀ خودش را اذیت نکرده، از کجا نشأت می‌گیرد؟

- بسیاری از این افراد خودشان در کودکی قربانی کودک‌آزاری دیگران بوده‌اند ……….

عصر ایران؛ هومان دوراندیش

 نظر دهید »

تأثیر احساس گناه والدین بر سلامت روان فرزندان

20 خرداد 1402 توسط مدیر النفیسه


گاهی برخی والدین نسبت به تربیت فرزندشان احساس گناه می‌کنند و تصور می‌کنند مادر یا پدر خوبی برای فرزندشان نبودند یا نیستند؛ اگرچه این احساس تا حدی طبیعی است اما تداوم آن می‌تواند سلامت روان فرزندان را به خطر بیندازد. 

به‌عنوان والدین، آیا گاهی اوقات احساس می‌کنید که به‌اندازه کافی برای فرزندتان خوب نبوده‌اید؟ آیا از اینکه فرزندتان را ترک می‌کنید و سرکار می‌روید، احساس گناه می‌کنید؟ آیا خودتان را با والدین دیگری که به نظر می‌رسد همه‌چیز برای فرزندشان فراهم می‌کنند، مقایسه می‌کنید و آرزو می‌کنید که‌ای کاش مثل آن‌ها بودید؟ آیا تابه‌حال به خاطر رفتار فرزندتان یا تنبیه او احساس گناه کرده‌اید و همچنان خودتان را سرزنش می‌کنید؟ این‌ها احساساتی است که بسیاری از والدین به دلیل عشق و علاقه به فرزندشان، با آن‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کنند.


درواقع، والدین به دلیل علاقه به فرزندشان از اینکه والد مناسبی برای او نباشند، می‌ترسند. به گفته دکتر ناهید کرمی، روانشناس کودک و نوجوان و مدرس دانشگاه، احساس گناه والدین تا حدی طبیعی است اما والدین باید مراقب باشند که درگیر شدن با این احساس می‌تواند آن‌ها را از شیوه تربیتی سالم دور کند و آسیب‌های مخربی را به دنبال داشته باشد.

برخی والدین بیشتر دچار احساس گناه می‌شوند
همه افراد ممکن است در مورد مسئولیت‌ها و وظایف خاصی که به عهده‌دارند ضعف‌هایی را در خود احساس کنند و درمقاطعی فکر کنند که وظایف خودشان را به خوبی انجام نداده‌اند و درنتیجه، احساس گناه کنند. یکی از این موارد، احساس گناهی است که درصد بالایی از والدین این حس را تجربه می‌کنند و شاید مقطعی درگیر این حس شوند.
 
 اگرچه درصد بالایی از والدین این حس را تجربه می‌کنند اما دکتر کرمی می‌گوید که برخی والدین بیشتر دچار احساس گناه می‌شوند: «والدینی که وسواس فکری زیادی دارند یا چالش ذهنی بالایی در اصول تربیتی فرزندشان را تجربه می‌کنند، بیشتر دچار احساس گناه می‌شوند. این دسته والدین، تربیت و رشد کودکان را کمالگرایانه بررسی می‌کنند و آن را بسیار دشوار و سخت می‌انگارند. همچنین والدینی که همیشه دلایل مشکلات زندگی‌شان را ضعف فرزند پروری والدین خودشان می‌دانند و تلاش می‌کنند که بهترین باشند و الگویی از والدین خود در تربیت فرزندشان برندارند نیز احتمالاً در تربیت فرزندشان بیشتر دچار احساس گناه می‌شوند.»

این روانشناس ادامه می‌دهد: «دسته دیگر، والدینی هستند که اضطراب بالایی دارند و همیشه منتظر و گوش‌به‌زنگ اتفاقات و بحران‌های غیرمنتظره هستند.»

کرمی یکی دیگر از دلایل احساس گناه در والدین را مقایسه با سایر والدین در رسانه‌های اجتماعی و اشباع از توصیه‌ها و اطلاعات زیاد می‌داند و می‌گوید: «این روزها شبکه‌های اجتماعی به یک مورد قدرتمند در ورودی اطلاعات برای عموم مردم تبدیل‌شده است. گاهی افراد در گروه‌های عمومی یا خصوصی مطالبی را در مورد کودکان، فرزند پروری، اصول تربیتی، کلاس‌های آموزشی متفاوت برای فرزندان، تفریحات بچه‌ها و… به اشتراک می‌گذارند که والدین مضطرب، بامطالعه این مطالب شاید احساس کنند که در مورد فرزند خود کوتاهی کرده و والدین کافی نبوده‌اند لذا احساس گناه در آن‌ها تشدید شده و سبب احساس شرم یا عذاب وجدان در آن‌ها می‌شود.»

او توصیه می‌کند: «والدین باید به‌طور مستقل در مورد کافی و خوب بودن خودشان تصمیم بگیرند و با دیدن تصاویری که گاهی ممکن است تاحدی ساختگی باشد، تحت تاثیرقرارنگیرند و خود را سرزنش نکنند.»

احساس گناهِ بیش‌ازحد مخرب است

کرمی احساس گناه در حد اعتدال را لازم و ضروری می‌داند و می‌گوید: «خیلی از والدین ممکن است احساس گناه را بارها و بارها در مورد فرزندشان تجربه کنند؛ تا وقتی‌که این تجربه عملکرد والدین را تحت‌الشعاع قرار نداده و باعث دقت بیشتر آن‌ها در مسائل مربوط به فرزندشان شود، لازم و ضروری است.»

احساس گناه بیش‌ازحد والدین مخرب است: «برخی والدین به دلیل احساس گناه بیش‌ازحد ممکن است به خواسته‌های فرزندان بیش‌ازاندازه بها دهند و آن‌ها را برآورده کنند، در این صورت فرزندان احساس ناکامی را تجربه نمی‌کنند و در جوانی و بزرگ‌سالی افرادی با اعتمادبه‌نفس پایین خواهند بود یا احساس ناامنی می‌کنند و در تعامل با افراد جامعه دچار مشکل می‌شوند.»

«برخی والدینی که بیش‌ازحد احساس گناه یا عذاب وجدان دارند، نمی‌توانند تصمیمات صحیح در مورد فرزند خود بگیرند و شاید آسیب‌های زیادی را در زندگی خود و فرزندان به وجود آورند و باعث شوند که فرزندانشان ازنظر سلامت روان دچار آسیب شوند.»

برخی عوامل باعث تشدید احساس گناه می‌شود

کرمی، عدم کنترل احساس گناه را عاملی در تشدید این حس می‌داند و می‌گوید: «اگر والدین نتوانند احساس گناه را در خود کنترل کنند، در برقراری تعامل مثبت با فرزندان ناتوان خواهند شد. این دسته والدین، هرروز شاهد فاصله گرفتن فرزندان از خود هستند و توانایی کنترل فرزندان و آموزش مهارت‌های صحیح برای زندگی آن‌ها را ندارند؛ درنتیجه این حس در آن‌ها بیشتر خواهد شد و عملکرد زندگی آن‌ها را به‌شدت کاهش خواهد داد.»

این روانشناس ادامه می‌دهد: «والدینی که درگیر اختلالات روانی هستند و نه خود توانایی از بردن این مشکلات را داشته و نه از مشاور و روانشناس کمک گرفته‌اند نیز می‌توانند باعث تشدید احساس گناه در خود شوند.»

در این موارد احساس گناه را باید جدی گرفت

به گفته کرمی، احساس گناه والدین معمولاً در چند ماه اول بعد از تولد فرزند اول آن‌ها وجود دارد و پس از مدتی برطرف می‌شود اما اگر این احساس از بین نرود، مخرب خواهد بود چراکه والدین دچار وسواس یا اضطراب می‌شوند و اثر مخرب آن، در تمامی مراحل زندگی خود و فرزندان به‌صورت زنجیره‌ای معیوب زندگی آن‌ها را دچار مشکل و آسیب خواهد کرد.

اگرچه احساس گناه والدین طبیعی است، اما زمانی که اجازه دهید این احساس گناه بر افکار و تصمیمات شما غلبه کند، ناسالم می‌شود. او می‌گوید: «زمانی که والدین توان انجام مسئولیت‌ها و وظایف روزمره خود و فرزندان را ندارند و آن‌قدر خود را ناتوان می‌بینند که در انجام کوچک‌ترین کارها و تصمیمات مستأصل می‌شوند، این احساس خطرناک می‌شود و باید آن را جدی بگیرند و به روان‌پزشک یا روانشناس مراجعه کنند تا قادر به حل این مشکلات یا تضعیف این احساس شوند.»


بر احساس گناه خود غلبه کنید

کرمی در توصیه‌ای به والدین می‌گوید: «والدین باید بدانند که هیچ‌کدام از ما کامل نیستیم و در موارد گوناگون ضعف‌هایی در انجام وظایف و مسئولیت‌هایمان خواهیم داشت، مهم این است که ارزش هدف‌های خود در تربیت و رشد کودکانمان را بدانیم و ارزیابی صحیح و مثبتی از خود داشته باشیم.»

او تأکید می‌کند: «والدین باید با افرادی تعامل داشته باشند که حس عذاب وجدان را در آن‌ها به وجود نیاورند و آن‌ها را قضاوت نکنند و درنهایت این خود آن‌ها باشند که برای نحوه برخورد با فرزندانشان و برآوردن خواسته‌های آنان تصمیم می‌گیرند؛ در این صورت والدین می توانند از احساس گناه پیشگیری یا آن را رفع نمایند.»
 
منبع: ایرنا

 نظر دهید »

ارزش و مقام دختر در کلام رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله

31 اردیبهشت 1402 توسط مدیر النفیسه

 نظر دهید »

چرا باید کتاب بخوانیم؟!

25 اردیبهشت 1402 توسط مدیر النفیسه

چرا باید کتاب بخوانیم؟!

 

 

دین اسلام و به طور کلی ادیان الهی بر محور کتاب، خواندن و مطالعه و آگاهی استوار شده اند، وقتی که دین الهی براساس خواندن و آگاهی استوار است، بنابراین فرهنگ کتابخوانی، فرهنگ ادیان الهی است. فرهنگ توجه به کتاب و معطوف شدن ذهن انسان به محتوای کتاب و دستاوردهایی که مطالعه و کتابخوانی دارند، جزئی از فرهنگ دینی است. اگر کتاب را از ادیان الهی خاصه اسلام بگیریم، چیزی از عناصر اصلی آن ادیان باقی نمی ماند، چون کتاب از منظر اسلام، «قرآن» است. کتاب یعنی همه ارزشها، کتاب یعنی قرآنی که همه فضائل انسانی و الهی در او جمع است. همه داستانهای خوب و الگوهای سرنوشت ساز و مطلوب انسانی در قرآن وجود دارد. کتاب یعنی مجموعه فضائل و دستاوردهای ذهن و اندیشه بشر.

اگر بخواهیم از نگاهی امروزین به موضوع کتاب بنگریم واقعیت این است که وقتی انسان کتاب می خواند و کتابخوانی به عنوان بخشی از زندگی و عادات و آداب او و خلقیات او تبدیل می شود، به دستاوردهای معنوی و حتی دنیوی بسیار خوبی می رسد. به دستاوردهایی که به ذهن و روح و حتی جسم او مربوط می شود. اولین فایده کتابخوانی، آرامش است. انسانهایی که در اثر ندانستن، کم توجهی به مسائل عالم دچار نوعی تزلزل و ناآرامی و شاید استرس و اضطراب هستند، با کتاب خواندن می توانند به ساحل آرامش برسند. انسانی که کتاب می خواند مثل فردی است که به دریای دانش می رسد. دریا به انسان آرامش می دهد، کتاب به عنوان منبع دانش، آگاهی نهادینه شده که نام آن معرفت است، هم به انسان آرامش می دهد. این آرامش باعث تمرکز می شود باعث تجمع همه قوای انسانی و استعدادهای انسان می شود و از تجمع و تمرکز قوای انسانی دستاوردهای بشری از لحاظ علمی و فکری به دست می‌آید، حتی دستاوردهای تمدنی، اختراعات و اکتشافات و … بر اثر این تمرکز به دست می آید. پس یکی از آثار و فواید خواندن کتاب، آرامش و کاهش اضطراب و تمرکز و … است. 

دومین فایده و کارکرد کتابخوانی تقویت قوای ذهنی و حافظه انسان است. کتاب خواندن انسان را به وادی‌های جدیدی می کشاند و ذهن انسان را از خستگی و دلمردگی و افسردگی نجات می دهد. تحریک ذهنی و فکری، ایجاد حرکت و رویش و پویش فکری کار کتاب است، چون کتاب حاصل اندیشه های دیگران است، در واقع انسان با کتاب علم دیگران را با علم خودش جمع می کند و سرجمع علم خودش و دیگران، بسیار بیشتر از علم خودش است. 



از طرف دیگر فایده دیگر این است که انسان حس همدلی و همراهی و هم احساسی با دیگران را می دهد. وقتی انسان با دیگران، جامعه و افراد فرهیخته با نویسندگان کتاب و خالقان اندیشه های نوین احساس مشترک پیدا می کند و همدلی می کند قطعا موجب دستاوردهای بعدی خواهد شد. جامعه آرام، همدل و همراه و همفکر ایجاد خواهد کرد. جامعه ای که حداقل نسبت به همدیگر خشونت؛ (چه خشونتهای کلامی و چه خشونتهای عملی) و نامردی نخواهند داشت.

کارکرد بعدی کتاب و کتابخوانی این است که به افزایش معلومات و آگاهی انسان کمک می کند، دایره لغات انسان با کتابخوانی بسیار رشد می کند و یکی از شاخص های مهم در ارتباطات اجتماعی و گفتگو با دیگران، این است که دایره لغات انسان اولاً گسترده باشد و ثانیاً دایره لغات مطلوبی باشد یعنی کلماتی که استفاده می کند دارای علمی و اخلاقی و معنوی باشد تا نسبت به کسانی که در اثر عدم مطالعه دایره لغات بسیار اندکی دارند و یا دایره لغاتشان کوچه و بازاری است و از عالم معنا و فکر و اندیشه و علم بهره ای ندارد، طبعا این دایره لغات به درد نمی خورد.

کتابخوانی حافظه انسان را افزایش می دهد، وقتی مرتبا ذهن و حافظه را درگیر مطالب جدید کنیم، حافظه تقویت می شود، بلکه ابعاد و جلوه هایی از حافظه که قبل از این فعال نمی شدند و به کار گرفته نمی شدند، با مطالعه کتب متنوع و با موضوعات مختلف می توان آن قسمتهای مغفول از ذهن و حافظه انسان، فعال شود و این ظرفیتها به فعلیت برسد. نتیجه همه این کارکردها را می توان این امر دانست که با مطالعه و کتابخوانی، دنیای انسان دنیای بزرگتری می شود. در بیاناتی از معصومین(ع) آمده است هر کسی که زبان دیگری بداند، یک انسان جدیدی می شود. وقتی شما چند زبان را بدانید، چند انسان در قالب یک انسان هستید، یعنی چند انسان در وجود یک نفر جمع شده است. 

کتاب که می خوانید انگار با جان انسانهای دیگر متحد شده اید، چون افکار و اندیشه های انسان، اصل وجود انسان را تشکیل می دهد. ای برادر تو همه اندیشه ای/ ما بقی خود استخوان و ریشه ای. وقتی که اصل وجود انسان اندیشه است و با اندیشه های دیگران شریک می شوید، با آنها یکتا و یکسان می شوید. به قول مولوی؛ متحد جانهای مردان خداست. مردان خدا که اهل اندیشه هستند، از طریق کتاب و تبادل اندیشه هایشان با هم متحد هستند. وقتی دنیای انسان، دنیایی از اندیشه ها و فرهیختگان شد، دنیای بسیار بزرگی روبروی او قرار می گیرد و بالاترین از این دنیا، دنیا و چیز دیگری نیست، لذا انسانهای مطالعه کننده و کتابخوان هرگز احساس کمبود و تنهایی و وحشت و نداری و فقر نمی کنند، چون دل و اندیشه شان همواره همراه با انسانهای فرهیخته، بزرگوار، وارسته و از دنیا رسته، بسیار والا و سربلند و سرافراز است. بنابراین هرگز احساس کوچکی و حقارت نمی کنند. دلیل این امر بزرگ شدن دنیای آنهاست، خروج از انزوا، تک روی، وحدت نفسانی و وحشت انسانی(وحشتی که در اثر تنهایی برای انسان ایجاد می شود) برایشان روی می دهد. وقتی که دنیای انسان بزرگ شد عزت نفس پیدا می کند و احساس بزرگی می کند؛ مثل قطره ای که به دریا متصل شده است. وقتی که به کتابهای اندیشمندان متصل هستید به دریایی از معنویت و علم متصل هستید، لذا احساس کمبود نمی کنید و همین باعث می شود که تفکر شما هم تفکر باز و گسترده ای باشد و محدود به محیط های کوچک و اندیشه ای بسته نباشد.

وقتی تفکر انسان در اثر بزرگ شدن دنیای انسان، گسترده شد، مهارتهای نوین تفکر پیدا می کند. تفکر باعث ایجاد دانش، علم و معلومات جدید می شود، یعنی انسان با دانسته های خودش به دانسته های جدید می‌رسد و مجهولات خودش را جمع می کند. علاوه بر اینکه به معلومات جدید می رسد قدرت تحلیل بهتر نسبت به وقایع و حوادث و امور مختلف پیدا می کند، یعنی کسی که با خواندن کتابهای مختلف به همه عوامل دخیل در موضوع و همه زمینه‌ها و اسبابی که باعث یک پدیده می شوند نظر می‌افکند و همه را می‌بیند، قطعا تحلیل جامع‌تری نسبت به کسی که از یک زاویه مسائل را می بیند، مثلا از زاویه شنیدن یا دیدن امور، چون محدوده دیدن انسان بسیار محدود و کم است، حتی دیدن مجازی انسان، یا دیدن از زاویه تلویزیون و موبایلهای دیگر، باز محدود است، یعنی دیدنی‌ها و شنیدی های انسان محدود است اما خواندنی های انسان وسیع است، با خواندن انسان به اعماق اندیشه و تحلیل دیگران و عواملی که برای امور قائل هستند و زمینه هایی که برای حوادث قائل اند، پی می برید و از این طریق دامنه اندیشه و تحلیل و قدرت تفکر تحلیلی بسیار بالاتر می رود و مسائل را آن طور که باید می بینید نه آن طور که دیگران خواسته اند. پس یکی از نتایج کتاب و کتابخوانی این است که انسان در برابر تحلیلهای غلط و یک سویه و در برابر تفسیرها و اندیشه های ساختگی می تواند مقاومت کند، می تواند از خودش قدرت ارزیابی و آزمون داشته باشد و نگذارد هر کس با هر اندیشه و تزویر و فریبی بتواند فکر او را سازمان دهد و تنظیم و دستکاری کند. بنابراین در اثر همه آنها به انسان قدرت ارزیابی و تحلیل و آنالیز دقیق مسائل داده می شود که با آن می تواند با قدرت تحلیل و ارزیابی بسیاری از مسائل را واکاوی کند و به دستاوردها و راه حلهای نوینی در مسائل مختلف دست پیدا کند. به هر حال اینها نکات مهمی است در مورد اهمیت مطالعه و کتابخوانی که باید مورد توجه قرار گیرد.


به نظر می رسد یکی از عناصری که می تواند به جامعه ما آرامش و استقلال و امنیت فکری، تحلیلی و شناختی بدهد، چون امنیت فکری و شناختی، مهمتر از امنیت فیزیکی است، این است که انسان اهل مطالعه باشد. انسانی که اهل مطالعه هست اهل مدارا و تحمل، تحلیل و سنجش دقیق مسائل است، لذا کسی که اهل مطالعه است، با سرعت تصمیم نمی گیرد، شتابزده برخورد نمی کند و مخالف خودش را به سادگی، تکفیر و محکوم نمی کند و مجال می دهد که دیگران سخن خود را بگویند و اندیشه شان را مطرح کنند و بعد با تأنی و تأمل و حوصله به تحلیل رفتار و اندیشه دیگران می پردازد و این امری است که جامعه ما به شدت به آن نیاز دارد.

روحیه تحمل و مدارا و استماع و گوش دادن به سخن مخاطب و پرهیز از پیش داوری، اتهام، دشمن تراشی، پرهیز از انتساب به دشمن و برچسب‌های دیگری که امروزه در جامعه افراد و گروه ها به همدیگر می زنند ناشی از نبود فرهنگ عمیق مطالعه، آگاهی و کتابخوانی است. کتابخوانی یعنی احترام به اندیشه و حرمت جان و سخن و زندگی دیگران. کتابخوانی یعنی حرمت اندیشه؛ از هر کسی که باشد از کوچک و بزرگ، از زن و مرد، از دختر و پسر، از اندیشمند و بیسواد و از باسواد و فرهیخته و عالم دهر. هر که باشد اندیشه او محترم است و باید مطرح و شنیده شود و در صورت لزوم و تصمیم جمعی به منصه ظهور برسد و در جامعه به آن عمل شود. طبعا اندیشه ها در یک آوردگاه منطقی و صحنه رقابت درست و عقلانی می توانند با همدیگر در رقابت باشند تا مردم بهترین اندیشه ها را انتخاب کنند. ان شاء الله جامعه ما در این مسیر موفق باشد.  

دکتر مصطفی عباسی مقدم

استاد علوم قرآن و حدیث دانشگاه کاشان

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 193
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • زفاک

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 17
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 36
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 32
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس