مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

ماجرای یک نشتیِ فرهنگی (لبوبو)

23 مهر 1404 توسط مدیر النفیسه

ماجرای یک نشتیِ فرهنگی

به گزارش ایسنا، استقبال از عروسک «لبوبو» واکنشی جهانی است که در ایران نیز متأثر از موج جهانی این پدیده، با این موضوع مواجه شدیم. این هیولای کوچک از دل داستان‌های یک هنرمند هنگ‌کنگی و با راهبرد هوشمندانه شرکت «پاپ‌مارت» به بازارهای جهانی راه یافت و بی‌راه نیست اگر بگوییم در ایران نیز به یک پدیده تمام عیار تبدیل شد. محبوبیتی لبوبو سبب شد این عروسک نه تنها ویترین فروشگاه‌های آنلاین را تسخیر کند، بلکه بهانه‌ای برای شکل‌گیری یک بازار پرمخاطب، بحث‌های رسانه‌ای داغ و پرسش‌هایی جدی در حوزه اقتصاد فرهنگ و نظارت بر این عرصه باشد.


آمارها درباره لبوبو چه می‌گویند؟
با این حال بررسی دقیق‌تر و عمیق‌تر نشان می‌دهد آنچه در ایران به‌ صورت گسترده رواج یافته، نه محصول اصلی و کلکسیونی «لبوبو»، بلکه نسخه تقلبی و قابل دسترس آن است که حتی با نام متفاوت «لفوفو» شناخته می‌شود. اما بحث‌ها بر سر این عروسک زمانی به اوج خود رسید که دو گزارش از رسانه‌های داخلی، با ارائه آماری متفاوت، تصویری پیچیده از مقیاس واقعی این بازار در کشور ترسیم کردند.

روزنامه‌ای مدعی فروش بیش از یک میلیون عدد لبوبو در ایران شد؛ آماری که در صورت صحت، نشان‌دهنده یک نفوذ فرهنگی و اقتصادی عظیم بود، اما در مقابل مرکز نمافر (گروه سیاست پژوهی و تحلیل داده) در تحلیلی اقتصادی، با برآورد ارزش بازار حدود ۱۰۰ میلیارد تومانی و در نظر گرفتن میانگین قیمت‌ها، آمار دیگری ارائه کرد و به عددی کمتر، یعنی حدود ۲۰۰ هزار عدد، اشاره کرد. این اختلاف اما بیش از هر چیز، واقعیت پیچیده بازار ایران و نبود داده‌های دقیق و قدرت بازارهای غیررسمی را نشان می‌داد. 

ادعای فروش بیش از یک میلیون عدد لبوبو با توجه به اینکه کل فروش شرکت «پاپ‌مارت» به عنوان تولیدکننده اصلی برای تمام منطقه اروپا، خاورمیانه و آفریقا در مدت مشابه حدود ۱.۱ میلیون عدد بوده، این آمار از فروش در ایران را غیرمحتمل می‌کند.

 یک نشتیِ فرهنگی
این بازار صد میلیارد تومانی اما بیش از هرچیز نشاندهنده «نشت» قابل توجه سرمایه فرهنگی و اقتصادی از اقتصاد خلاق داخلی ایران است. این حجم فروش، معیار کمّی دقیقی از تقاضای برآورده نشده در میان کودکان، نوجوانان و جوانان ایرانی برای نوع خاصی از محصول فرهنگی است که ویژگی‌هایی چون طراحی مدرن، قابلیت کلکسیونی (مجموعه‌داری) و ارتباط با روندهای جهانی را داراست.

این سرمایه می‌توانست به‌طور بالقوه از هنرمندان، طراحان و تولیدکنندگان داخلی حمایت کند. بنابراین، موفقیت لبوبو یا «لفوفو» در واقع یک کیفرخواست علیه ناکامی صنعت خلاق داخلی در تسخیر این بازار است و یک شکاف حیاتی در طراحی محصول، بازاریابی و درک روانشناسی مصرف‌کننده نسل جدید را برجسته می‌کند.

برای سیاستگذاران و مصرفکنندگان، درک تفاوت‌های محصول اصلی و نسخه‌های تقلبی رایج در بازار ایران ضروری است. این تفاوت‌ها تنها به قیمت محدود نمی‌شوند و ابعاد کیفی، ایمنی و حقوقی را نیز در برمی‌گیرند. جدول زیر یک تحلیل تطبیقی از این دو محصول ارائه می‌دهد.

 
 تحلیل تطبیقی از دو محصول لبوبو و لفوفو
این تمایزها نشان می‌دهد که بازار ایران با یک پدیده مصرفی کاملا متفاوت و بلکه خطرناک، آسیب‌زا روبه‌روست که پیامدهای خاص خود را در حوزه حقوق مصرف‌کننده، نظارت بر بازار و رقابت اقتصادی به همراه دارد.

درباره خالق لبوبو
نکته مهم اینکه پدیده لبوبو یک تب زودگذر نیست. موفقیت جهانی «لبوبو» ریشه در داستان زندگی و سبک هنری خالق آن یعنی «کاسینگ لانگ» دارد. او هنرمندی متولد هنگ‌کنگ است که در هلند بزرگ شده و این پیشینه دوگانه، عمیقا بر آثار او تأثیر گذاشته است. سبک هنری او ترکیبی از تأثیرات شرقی و غربی است که از افسانه‌ها و اساطیر اروپایی، به‌ویژه فرهنگ عامه اسکاندیناوی، الهام گرفته است. 

لبوبو چه زمانی متولد شد؟
شخصیت «لبوبو» در سال ۲۰۱۵ میلادی به‌عنوان بخشی از مجموعه داستان مصور «هیولاها» معرفی شد. این شخصیت یک موجود افسانه‌ای مهربان، اما بازیگوش توصیف می‌شود که قصد کمک به دیگران را دارد، اما اغلب به‌طور تصادفی باعث دردسر می‌شود. طراحی «لبوبو» نیز عامدانه دوگانه و جذاب است؛ با دندان‌های نیش‌مانند و لبخند شیطانی‌اش کمی ترسناک به‌نظر می‌رسد، اما چشمان درشت و معصومش حس دوست داشتنی بودن را منتقل می‌کند. این زیبایی‌شناسی که اغلب به‌عنوان «زشــت - بامزه» توصیف می‌شود از استانداردهای متعارف دوری کرده و با نسلی که به دنبال اصالت و پذیرش نقص است، ارتباط عمیق‌تری برقرار می‌کند.

یک عامل مهم در موفقیت جهانی «لبوبو»، ابهام فرهنگی ذاتی آن است. این شخصیت، برخلاف نمادهایی مانند «میکی ماوس» آمریکایی یا «هلو کیتی» ژاپنی، بار فرهنگی ملی قدرتمندی را به دوش نمی‌کشد. الهام از اساطیر اسکاندیناوی به این شخصیت هویتی تقریبا خنثی بخشیده است. این ویژگی لبوبو را به یک بوم سفید برای مصرف‌کنندگان جهانی تبدیل کرده که می‌تواند بدون اصطکاک فرهنگی در هر زمینه‌ای، در سطح جهان، ادغام شود و این امر پذیرش سریع آن را تسهیل کرده است، به عبارت دیگر، لبوبو محصول یک فرهنگ واحد و مسلط نیست بلکه محصول جهانی شدن است.

اما نقطه عطف کلیدی در تاریخ لبوبو، همکاری خالق آن با کمپانی معروف «پاپ‌مارت» در سال ۲۰۱۷ میلادی بود. پاپ‌مارت، که در سال ۲۰۱۰ در چین تأسیس شد، از یک فروشگاه خرده فروشی محصولات خلاق به یک غول فرهنگی ـ تجاری تبدیل شد که هنر را با سرگرمی درآمیخته است. این شرکت با کشف و تمرکز بر روی «اسباب‌بازی‌های هنری» و به‌طور مدل فروش «جعبه‌های شانسی» موفقیتی عظیم رسید.

اتکا به شانس؛ ساز و کار فروش بیشتر لبوبو
این مدل کسب‌وکار، یک راهبرد هوشمندانه و چندلایه است که بر اصول روانشناختی و اقتصادی دقیقی استوار است. سازوکار اصلی فروش، یعنی جعبه‌شانسی، بسته‌بندی‌هایی اســت که محتوای دقیق آنها تا پس از خرید برای مشتری مشــخص نیست. این مدل از محرک‌های روانشناختی قدرتمندی بهره می‌برد: «هیجان غافلگیری» ناشی از قطعیت نداشتن، غریزه ذاتی جمع‌آوری و «ذهنیت قمار» که با هر خرید، امید به دستیابی به یک جایزه نادر را زنده نگه می‌دارد.

این راهبرد با «کمیابی مهندسی شده» تقویت می‌شود؛ هر مجموعه استاندارد شامل یک یا دو نسخه مخفی یا کمیاب است که یافتن آنها بسیار دشوار و هیجان‌انگیز است. این کمیابی، یک بازار ثانویه قدرتمند ایجاد می‌کند که در آن، فیگورهای نادر می‌توانند چندین برابر قیمت اصلی خود فروخته شوند. این امر انگیزه «شکار» را در میان کلکسیونرها تشدید می‌کند. به این ترتیب یک خرید ساده به یک میل تبدیل می‌شود که مصرف‌کننده برای دستیابی به جایزه‌ای نادر، بارها و بارها در «بازی» شرکت می‌کند. 

بازی دیگر صرفا یک ابزار کودکانه نیست
نیروی محرکه اصلی بازار اسباب‌بازی هنری، جمعیت‌شناسی نوظهوری به نام «کودک بزرگسال» است؛ بزرگسالانی عمدتا از نسل Z که برای خودشان اسباب‌بازی و ابزار سرگرمی مانند فیگورها می‌خرند. این روند، یک محرک اقتصادی قابل توجه است.

کودک‌بزرگ‌سالان بخش بزرگی از فروش جهانی اسباب‌بازی را به خود اختصاص داده‌اند. این روند، نشان دهنده یک تغییر بنیادین در تعریف بزرگسالی است. بازی دیگر صرفا یک سرگرمی کودکانه تلقی نمی‌شود بلکه به عنوان ابزار هویت در بزرگسالی بازتعریف شده است. بر این اساس سیاست‌گذاران باید بدانند که ابزار اسباب ‌بازی و سرگرمی دیگر محدود به کودکان نیست و اکنون بخش مهمی از بازار برای بزرگ‌سالان است.

پدیده در ایران؛ ظهور بازار خاکستری «لفوفو»
فراگیری لبوبو در ایران از طریق کانال‌های رسمی صورت نگرفته است، زیرا شرکت تولیدکننده حضور جدی در خاورمیانه ندارد. در واقع، با مسدود شدن کانال‌های رسمی توزیع، تمام تقاضای ایجاد شده به سمت کانال‌های غیررسمی و بازار خاکستری مبتنی بر شبکه‌های اجتماعی مجازی هدایت شده است.

از سوی دیگر، مصرف‌کنندگان ایرانی که دسترسی آسان به بازارهای جهانی ندارند، به دلیل بالا بودن قیمت نمونه اصلی، تمایل بیشتری به خرید نسخه‌های تقلبی دارند. این پدیده ناشی از نفوذ دیجیتال است؛ جوانان ایرانی، به‌ویژه نسل Z از طریق پلتفرم‌هایی مانند اینستاگرام و تیک‌تاک با روندهای جهانی آشنا می‌شوند و دوست دارند آنها هم بخشی از این روند باشند.

لبوبو از کجا آنقدر معروف شد؟
جرقه اصلی که محبوبیت لبوبو را در سال ۲۰۲۴ میلادی به سطح انفجاری رساند «اثر لیزا» بود. زمانی که تصاویری از لیزا، عضو گروه معروف بلک‌پینک، منتشر شد که در آن چندین جاسوئیچی از سری لبوبو ماکارون به کیف خود آویزان کرده بود. این حرکت موجی عظیم میان میلیون‌ها طرفدار او در جهان به راه انداخت. گروه بلک‌پینک یکی از جهانی‌ترین نمونه‌های صنعت کی‌پاپ است.

این پدیده نشان دهنده یک سرریز فرهنگی است که به ابزاری برای بازاریابی و فروش یک محصول فرهنگی چینی در بازار ایران تبدیل شده است. این واقعیت نشان دهنده پیچیدگی و درهم‌تنیدگی زیست‌بوم‌های فرهنگی جهانی است. ایران دارای یکی از جوامع بزرگ و فعال طرفداران کی‌پاپ اســت. زمانی که لیزا با اکسسوری‌های لبوبو دیده شد، این روند به سرعت در میان طرفداران ایرانی او نیز فراگیر شد.

این تقاضای ناگهانی و شدید، توسط یک بازار خاکستری متشکل از واردکنندگان غیررسمی و فروشگاه‌های آنلاین که در واردات و فروش محصولات پرمخاطب جهانی تخصص دارند، شناسایی و تأمین شد. این فروشندگان، با وارد کردن عروسک‌ها و جاسوئیچی‌های لبوبو و بازاریابی در شبکه‌های اجتماعی، به گسترش محبوبیت آن کمک کردند.

موفقیت لبوبو درسی آموزنده برای جاه‌طلبی‌های صادرات فرهنگی ایران به شمار می‌آید. این پدیده نشان می‌دهد که مؤثرترین شکل قدرت نرم، اغلب طبیعی و تجاری است، نه دولتی. چنین الگویی، اهمیت مالکیت فکری مبتنی بر شخصیت را در عبور از مرزهای فرهنگی یک کشور برجسته می‌کند.

برای ایران که دارای تاریخ غنی از داستان‌سرایی و هنرهای تجسمی است، این یک فرصت از دست رفته در ارائه این میراث در قالب‌های مدرن و تجاری مانند اسباب‌بازی‌های هنری، سرگرمی یا تولید پویانمایی است که می‌تواند برای مخاطبان جوان جهانی جذاب باشد. بنابراین نکته قابل توجه این است که می‌توان از این روند برای تولید و صادرات سایر محصولات فرهنگی ایرانی درس گرفت تا در موارد دیگر با این سرعت قافیه را نبازیم.

پی‌نوشت: این گزارش با استفاده از اطلاعات مقاله «پدیده لبوبو در ایران؛ تحلیلی فرهنگی و چارچوبی برای سیاستگذاری در حوزه سرگرمی» نگارش شده توسط مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، تهیه شده است.

 نظر دهید »

زنها ما را پیروز کردند

07 مهر 1404 توسط مدیر النفیسه

🔴زنها ما را پیروز کردند


حقیقتا ما درباره نقش ارزنده زنان و مادران چه خانواده‌های شهدا و مردم در جنگ دوازده روزه کمتر نوشتیم !
این اتحاد و انسجامی که شکل گرفت در بستر دلسوزی‌های زنانه برای وطن بود !
مادری که نترسید
مادری که فرار نکرد
مادری که مشق مقاومت به فرزندانش یاد داد
مادری که به دنبال گزارش رفتارهای مشهود بود
مادری که یاد داد فقط به فکر خودمان نباشیم ..
مادری که دلداری داد
رجز خواند
همسری که به شوهرش قوت قلب رفتن به سایت موشکی داد
بگذار جزئی تر بنویسم که شاید یادمان نرود در جنگ زنان ایران برای وطن مادری کردند !

 نظر دهید »

رسالت امام حسن عسکری (ع) زمینه‌سازی برای آغاز فصل تازه‌ای از امامت بود

10 شهریور 1404 توسط مدیر النفیسه

                                                 

حجت‌الاسلام‌ والمسلمین ناصر رفیعی، استاد حوزه علمیه شامگاه یکشنبه ۹ شهریور در مراسم عزاداری شب شهادت امام حسن عسکری(ع) در آستان مقدس مسجد جمکران ضمن تسلیت این مناسبت به محضر حضرت ولی‌عصر (عج) اظهار کرد: امروز عزادار اصلی پدر بزرگوارشان، وجود مقدس امام‌ زمان (عج) هستند و همه شیعیان در این غم شریک‌اند.

وی با بیان اینکه عمر کوتاه ۲۸ساله امام عسکری (ع) سراسر در فشار، تبعید و مراقبت شدید عباسیان گذشت، تصریح کرد: هیچ امامی به‌اندازه ایشان تحت‌نظر و محدودیت نبود؛ حتی ارتباط شیعیان با امام بسیار دشوار و محدود بود و شیخ طوسی تنها سه شاگرد برای ایشان ثبت کرده است.

استاد حوزه علمیه گفت: امام حسن عسکری (ع) موظف بودند حضرت ولی‌عصر (عج) را از گزند دشمنان حفظ کنند لذا ولادت ایشان پنهانی بود و تنها افراد خاصی مانند احمد بن اسحاق اشعری قمی و عثمان بن سعید به دیدار آن حضرت نایل شدند.

امام عسکری (ع) شرایط جامعه را برای ورود به دوران غیبت آماده کردند؛ دورانی که امام حاضر و ناظر است، اما ظاهر نیست؛ همانند جاذبه و فرشتگان الهی که وجود دارند، اما دیده نمی‌شوند.

وی به بیان انتظارات امام حسن عسکری (ع) از شیعیان پرداخت و افزود: تقوا، تلاش در راه خدا، راست‌گویی، امانت‌داری، اهتمام به سجده‌های نماز، نیکی به همسایگان و تعامل صحیح با اهل‌سنت از مهم‌ترین توصیه‌های آن امام همام است.

استاد حوزه علمیه در پایان با اشاره به نامه‌های امام عسکری (ع) به شیعیان قم و نیشابور گفت: آن حضرت تأکید کردند شیعیان باید زینت اهل‌بیت باشند؛ با راست‌گویی، امانت‌داری و رفتار نیکو موجب جذب دیگران به مکتب اهل‌بیت (ع) شوند، نه آنکه با تندروی و توهین، جامعه را به تنش بکشانند.

                                      

 نظر دهید »

هفت تکلیف راهبردی

03 مرداد 1404 توسط مدیر النفیسه

👈 هفت تکلیف راهبردی

📢 پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت اربعین شهادت جمعی از هم‌میهنان، سرداران با کفایت نظامی و دانشمندان برجسته‌ی هسته‌ای به شرح زیر منتشر شد.

🖼 بسم الله الرّحمن الرّحیم

✏️ ملت سرافراز ایران!

✏️ چهلمین روز شهادت جمعی از هم‌میهنان عزیزمان، که در میان آنان سرداران با کفایت نظامی و دانشمندان برجسته‌ی هسته‌ئی بودند، فرا رسید. این ضربه را گروه حاکم خبیث و جنایتکار صهیونی که دشمن رذل و عنود ملت ایران است وارد آورد. بیشک فقدان فرماندهانی چون شهیدان باقری و سلامی و رشید و حاجی‌زاده و شادمانی و دیگر نظامیان، و دانشمندانی چون شهیدان طهرانچی و عباسی و دیگر دانشمندان، برای هر ملتی سنگین است. اما دشمن ابله و کوته‌بین به هدف خود نرسید. آینده نشان خواهد داد که هر دو حرکت نظامی و علمی شتابنده‌تر از گذشته به سمت افقهای بلند پیش خواهد رفت انشاءالله.

✏️شهیدان ما خود راهی را برگزیده بودند که گمان دستیابی به مرتبه‌ی والای شهادت در آن کم نبود و سرانجام به آنچه آرزوی همه‌ی فداکاران است رسیدند؛ بر آنان گوارا باد؛ امّا ناگواری آن برای ملت ایران بویژه خانواده‌های شهیدان و بویژه کسانی که آنان را از نزدیک می‌شناختند سخت و تلخ و سنگین است.

✏️در این حادثه نقاط درخشانی را نیز بروشنی میتوان دید. اولاً تحمل و صبوری و استحکام روحیه‌ی بازماندگان که در نوع خود جز در تحولات جمهوری اسلامی ایران دیده نشده است. ثانیاً استقامت و ثبات دستگاههای زیر امر شهیدان، که نگذاشتند این ضربه‌ی سنگین، فرصت‌ها را سلب و در حرکت آنان وقفه ایجاد کند. و ثالثاً شکوهِ پایداریِ معجزه آسای ملت ایران که در اتحاد و استحکام روحی و عزم راسخ آنان بر ایستادگیِ یکپارچه در میدان به ظهور رسید. ایران اسلامی در این حادثه یک بار دیگر استواریِ بنیان خود را نشان داد. دشمنان ایران آهن سرد میکوبند.

✏️ایران اسلامی به توفیق الهی روز به روز قویتر خواهد شد باذن الله.

✏️مهم آن است که ما از این حقیقت، و از تکلیفی که از سوی آن بر دوش ماست غفلت نکنیم.
▫️حفظ اتحاد ملی وظیفه‌ی یکایک ما است.
▫️شتاب لازم در پیشرفت دانش و فناوری در همه‌ی بخش‌ها وظیفه‌ی نخبگان علمی است.
▫️حفظ عزت و آبروی کشور و ملت، تکلیف بی اغماض گویندگان و قلم‌زنان است.
▫️مجهز کردن روزافزون کشور با ابزارهای حراست از امنیت و استقلال ملی، وظیفه‌ی فرماندهان نظامی است.
▫️جدیت و پیگیری و به نتیجه رساندن کارهای کشور وظیفه‌ی همه‌ی دستگاههای مسئول اجرائی است.
▫️هدایت معنوی و نورانی‌ کردن دلها و توصیه به صبر و سکینه و ثبات مردمی وظیفه‌ی حضرات روحانی است.
▫️و حفظ شور و شوق و شعور انقلابی وظیفه‌ی یکایک ما و بویژه جوانان است. خدای عزیز رحیم همگان را موفق بدارد.

✏️درود بر ملت ایران و سلام بر جوانان شهید، بر بانوان و کودکان شهید، و بر همه‌ی شهیدان و داغداران آنان.

والسلام علیکم و رحمةالله
✍️ سیّدعلی خامنه‌ای
3 مرداد 1404

 نظر دهید »

دامادی که حجله عروسی را فدای سنگر وطن کرد

13 تیر 1404 توسط مدیر النفیسه

دامادی که حجله عروسی را فدای سنگر وطن کرد
 
قدیمی‌ها می‌گفتند شگون ندارد تازه‌عروس به مجلس عزا برود ولی نگفتند تکلیف نوعروس ۴ روزه که دامادش را به شهادت رسانده‌اند، چیست؟ به گزارش تابناک به نقل از فارس؛ شنیده‌ام گوشه معراج شهدا خیمه‌ای برپا کرده‌اند.   برای شهدایی که همسر جوان دارند. برای آخرین قرار عاشقانه‌شان.

نمی‌دانم عروسی که در آن خیمه سر داماد را به بغل می‌گیرد، چقدر زمان دارد تا تمام حرفهایش را بزند؟ چقدر زمان دارد برای آخرین نگاه‌ها، آخرین نوازش، آخرین دیدار ولی می‌دانم هر چقدر هم وقت داشته باشد، باز زمان رفتن که می‌رسد، درمانده می‌ماند که نشد دل سیر نگاهش کند.

حالا این حکایت همسر ابوالفضل باروتچی است وقتی فقط ۴ روز از عروسی‌اش می‌گذرد و برای بدرقه دامادش به قطعه ۴۲ آمده است. وقتی مداح اعلام می‌کند ابوالفضل تازه‌داماد است، ولوله‌ای به پا می‌شود. روضه‌خوان با روضه قاسم، تازه‌داماد کربلا به استقبال پیکر می‌رود. همه از پیر و جوان شیون می‌کنند.

عروسی‌اش را لغو کرد،برای دفاع از وطن

مداح می‌گوید: دیشب که برای وداع به معراج رفته بودیم، عروس خانم، ابوالفضل را بغل کرده بود و می‌گفت: خیلی زود زندگی‌مان تمام شد. ابوالفضل سرباز وطن بود. قرار بود ۳۰ خرداد مراسم عروسی‌اش باشد. همه چیز آماده بود از کت‌وشلوار دامادی گرفته تا لباس عروس، سالن عروسی… جنگ که شروع شد، ابوالفضل طاقت نیاورد.   مراسم عروسی را لغو کرد و بدون جشن زندگی مشترک خودشان را شروع کردند.

بفرمائید نهار عروسی پسرم!

از مادر ابوالفضل اجازه می‌خواهم چند دقیقه صحبت کنم. سفیدی چشمم را خون‌گرفته ولی با آرامش می‌گوید: اجازه بدهید مهمان‌های عروسی پسرم را راهی سالن کنم بعد میام پیشتون. پدر عروس دستش را می‌گیرد و با خواهش بلندش می‌کند. نگران دخترش است. در فاصله چندمتری که می‌خواهد راه برود چند بار نزدیک است به زمین بخورد. زانویش توان ندارد. پدر دست دخترش را محکم می‌گیرد که بتواند راه برود و عروس را از دامادش جدا می‌کند. صبر می‌کنم تا مادر ابوالفضل خیالش از طرف همه مهمان‌ها راحت شود. می‌پرسم چطور خبر شهادت پسرتان را شنیدید؟

آن‌قدر جمعیت زیاد است که نمی‌توانیم نزدیک مزار شویم. کسی نمی‌تواند ضجه‌های مادر ابوالفضل را ببیند و بی‌تفاوت باشد. داماد که در مزار جا می‌گیرد و سنگ لحد را می‌چینند، امید عروس ناامید می‌شود. شهید بعدی در راه است و باید سریع‌تر مراسم را تمام کنند. اینجا روزهایی که شلوغ است، کسی حتی وقت عزاداری طولانی ندارد. باید شهید را به خاک بسپردند تا شهید بعدی که در سالن دعای ندبه است را بیاورند. همه برای تسلیت به دیدن عروس می‌آیند ولی حتی نای صحبت ندارد. اما مادر ابوالفضل هر مهمانی که برای تسلیت می‌آید با اصرار برای سالن دعوتش می‌کند و می‌گوید: اگر نهار نیایید ناراحت می‌شوم. این نهار عروسی ابوالفضل است. مهمان‌ها می‌مانند که چه بگویند. فقط اشک می‌ریزند و راهی سالن می‌شوند.

اسرائیل‌مرد نبرد نیست

مادر ابوالفضل با صدای گرفته‌اش می‌گوید: ساعت ۱۱ صبح صدای موشک آمد و چند جا را زدند. بچه من قسمت فرهنگی بسیج بود. من دل‌شوره گرفتم. بچه‌ام داماد ۴ روزه بود. تا جمعه مرخصی داشت. ما از ساعت ۲ به بعد مرتب زنگ زدیم و پیامک زدیم. به هیچ‌کداممان جواب نداد. نه پدر نه من. حتی جواب همسرش را نداد. به اینجای صحبتش که می‌رسد، می‌خواهد با کلمات ترسویی اسرائیل را به رخ بکشد با حرص می‌گوید: عروس بزرگم گفت مامان، اسرائیل ترسو، اسرائیل بی‌همه چیز، اسرائیلی که فقط بلد است موشک بیندازد، نمی‌تواند مستقیم بجنگد، بسیج مستضعفین را زده است. بچه من در بسیج کار می‌کرد. این را که گفت دل‌شوره‌ام بیشتر شد. ساعت ۵ که شد مرتب به پدرش زنگ می‌زدم. آخر یکی از همکارانش زنگ زد و نشانی خانه‌مان را خواست. ما تجربه دوران جنگ را داشتیم. می‌دانستم در جنگ نشانی را می‌پرسند یعنی می‌خواهند خبر شهادت بدهند. آنجا بود که فهمیدم که ابوالفضل یا جانباز شده یا شهید.

بچه‌م رفت پیش حضرت ابوالفضل(ع)

به ابوالفضل گفته بودم: مامان نرو. گفت: مامان نهایت شهید می‌شوم. تو راضی هستی؟ دلم نیامد مخالفت کنم. گفتم: وقتی تو راضی هستی، خدا راضی باشد. بچه ۴ روز دامادم رفت پیش حضرت ابوالفضل چون اسمش را ابوالفضل گذاشته بودم. اسم حضرت ابوالفضل که آمد به یاد قد رعنای ابوالفضلش می‌افتد. شروع می‌کند به قربان‌صدقه پسرش و می‌گوید: بچه‌ام رشید بود. ۱۰ نفر زیر تابوتشان بودند نمی‌توانستند بلندش کنند. خدا شاهد است من دیدم که پایشان می‌لرزید. نمی‌توانستند بلندش کنند. تمام محله از ابوالفضل تعریف می‌کردند. ۸ سال در یک محله زندگی می‌کردیم همه از پسرم تعریف می‌کردند.

سکوت کرده‌ام تا مادرشهید  حرفش را بزند. دوباره یاد عروسی ابوالفضل می‌افتد و می‌گوید: قرار بود ۳۰ خرداد عروسی‌اش باشد. می‌خواستیم کارت‌ها را پخش کنیم که جنگ اسرائیل شروع شد. گفت: مامان تالار را چه‌کار کنیم؟ گفتم پسرم اصلاً نگرانی ندارد. برو سرخانه زندگی‌ات. ان‌شاءاالله بعد ماه صفر برایت عروسی می‌گیریم.گفت: مامان بابا به قرض افتاده من خجالت می‌کشم از بابا. گفتم: اصلاً نگران نباش. یک چیزی بهت میگم، بمونه بین من، تو و خدا. من مثل کوه پشتت هستم. به بابا چیزی نگو. پدره می‌شکنه. من خودم از قدیم برای عروسی‌ات پس‌انداز کردم. نگاه به مزار ابوالفضل می‌کند. دیگر نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد با گریه می‌گوید: الان دارم برای پسرم عروسی می‌گیرم. با صدای بلند فریاد می‌زند: خدا لعنتشان کند. مثل مرد نیامدند بجنگند. مرد جنگ نبودند. به نامردی موشک زدند. اگر پسرم در میدان نبرد شهید می‌شد، ذره‌ای دلم نمی‌سوخت.

پدر ابوالفضل نگران همسرش می‌شود. از ما عذرخواهی می‌کند و مادر را به سمت مزار می‌برد. مادر می‌نشیند سر مزار. خادم‌های گلزار شهدا سعی می‌کنند آرامش کنند ولی  او کار خودش را می‌کند. زبان‌گرفته و با پسرش حرف می‌زند: مامان یادته می‌اومدی تا صدام می‌کردی؛ بهت می‌گفتم عشقم چی می‌خواهی. فقط بگو مامان حلالت کردم. من دیگه ناراحت نمی‌شم.

دامادی که حجله عروسی را فدای سنگر وطن کرد

ابوالفضل رفت، اما داستان او ناتمام نماند. داستان او، روایتی شد که سینه‌به‌سینه نقل خواهد شد؛ روایت نسلی که حجلهٔ عروسی‌اش را فدای سنگر وطن کرد. دشمن شاید با موشکی ناجوانمردانه، عزیزی را از ما گرفت، اما حماسه‌ای را به تاریخ این سرزمین هدیه داد. حماسه‌ دامادی که چهار روز پس از آغاز زندگی، جاودانگی را برگزید تا ایران، خانه‌ امن تمام عروسان و دامادهای آینده بماند. از این پس، هر جوانی که عاشق شود، هر پدری که برای پسرش آستین بالا بزند و هر مادری که در آرزوی دیدن روی ماه فرزندش در لباس دامادی باشد، وام‌دار این عشق چهار روزه و این عروسی ناتمام است. عروسی ابوالفضل باروتچی، نه در تالاری مجلل که  بر فراز دستان تاریخ برگزار شد و تا ابد ادامه خواهد داشت.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 64
آبان 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • دهقان
  • مرضیه کرنوکر
  • یکی بود یکی نبود
  • یاس کبود

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 28
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 39
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 28
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس