مدیرالنفیسه

  • خانه 
  • In the name of Allah the merciful and the compassionate 
  • تماس  
  • ورود 

خاطره ای از شهید مجید زین الدین

18 آبان 1396 توسط مدیر النفیسه

یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود و می رفترسید به چراغ قرمز .ترمز زد و ایستاد ‼️
یه نگاه به دور و برش کرد و رفت بالای موتور و فریاد زد :
الله اکبر و الله اکــــبر …نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب اشهد ان لا اله الا الله …

خلاصه چراغ سبز شد
و ماشینا راه افتادن و رفتن
من رفتم سراغش بهش گفتم: چطور شد یهو
حالتون خُب بود کهیه نگاهی به من انداخت و گفت:
“مگه متوجه نشدی ؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود
که عروس توش بی حجاب نشسته بود
و آدمای دورش نگاهش میکردن
من دیدم تو روز روشن
جلو چشم امام زمان داره گناه میشه
به خودم گفتم چکار کنم
که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه
دیدم این بهترین کاره !”
همین‼️
? خاطره ای از شهید مجید زین الدین

1510247645n00390579-b.jpg

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: شهدا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 <   >
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مدیرالنفیسه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی
  • احکام
  • امام خمینی
  • امام زمان (عج)
  • ایام مذهبی و ملی و مناسبتی
  • بارداری
  • بدون موضوع
    • نهج البلاغه
  • بهداشتی
  • تاریخی
  • تربیت کودک
  • تربیتی
  • تغذیه
  • حدیث
    • تربیتی
  • حکایت
  • خانه داری
  • خانواده
  • خانواده
  • سیاسی
  • سیره وسخنان بزرگان
  • شبهات
  • شهدا
  • طنز
  • طنز
  • عصر بخیر
  • فن بیان
  • قانون
  • قرآن
  • متن ادبی
  • مقام معظم رهبری
  • نشر کتاب
  • همسرانه
  • یک صفحه کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • سامیه بانو
  • شیوا عباسیان پاره سفلی

رتبه

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس