خصوصيات مديريتي و رهبري پيامبر اسلام در قران
در علم مدیریت تعاریف مختلفی از رهبری ارایه شده است:
رهبری عموما به عنوان هنر تأثیر و یا جریان تأثیرگذاری بر مردم به نحوی که آنها بتوانند با تمایل در جهت اهداف گروهی کوشش نمایند
توصیف و تعریف شده است . (کونتز)
جیمز استونرو ادوارد فریمن رهبری را به گونه ی زیر تعریف کرده اند:«رهبری فراگردی است شامل هدایت کردن وتحت نفوذ قراردادن
اعضای گروه در جهت انجام وظایف وفعالیتها »
در واقع رهبری عبارت میشود از نفوذ در دیگران و ایجاد انگیزه درونی در انها جهت تحقق اهداف گروه
پیامبر اسلام در بعد رهبری مسلمانان ویژگیهای مهمی دارا بوده که در قران ذکر شده و ماهم برخی از انها را در این ایام
فرخنده میلاد ایشان ذکر میکنیم:
1-از میان مردم،مهربان ودلسوز مردم
لَقَدْ جَآءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ(سوره توبه ،آيه128)
ترجمه:همانا پيامبرى از خودتان به سوى شما آمده است كه آنچه شما را برنجاند بر او سخت است، بر هدايت شما حريص و دلسوز،
و به مؤمنان رئوف و مهربان است
نکات:(تفسیر نور)
_ رسولخدا برخاسته از ميان خود مردم است. «من انفسكم»
_ رسول خداصلى الله عليه وآله غمخوار امّت است. «عزيز عليه ماعنتم»
_ رهبران اسلامى بايد در سختیها و گرفتاریها با مردم همدل و همراه باشند. «عزيز عليه ماعنتم»
_ پيامبر خداصلى الله عليه وآله در هدايت و ارشاد مردم، سر از پانمیشناسد. «حريص عليكم»
_ از عوامل تأثير كلام در ديگران، خيرخواهى، دلسوزى،مهربانى، بى توقّعى و تواضع است. «عزيز عليه، حريص عليكم، رؤف رحيم»
_ رهبراسلامى تنها بر مؤمنان رئوف و رحيم است، نه بر همه كس، بلكه بر دشمن شديد و غليظ است. «بالمؤمنين رؤف رحيم»
فَلَعَلَّكَ بَخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُواْ بِهَذَاالْحَدِيثِ أَسَفاً (سوره كهف ،آيه6)
ترجمه:پس بيم آن میرود كه اگر به اين حديث (قرآن) ايمان نياورند، تو در پى آنان خود راهلاك كنى!.
نکات:تعبير «لعلّك باخع نفسك على آثارهم» نهايت دلسوزى پيامبر را میرساند. گويا پيامبربه شخصى تشبيه شده كه
میبيند عزيزترين افرادش از او جدا مىشوند و او با حسرت ازپشت سرشان به آنان نگاه میكند.
رهبر بايد در فكر اصلاح عقايد واعمال مردم و پيگير آن باشد. «على آثارهم»
2-بصیرت،تبعیت از قانون و عدم تبعیت از ناآگاهان
ثمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَآءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ(سوره جاثيه، آيه18)
ترجمه:سپس تو را بر شريعتى از امر (دين) قرار داديم، پس آن را پيروى كن و از خواسته هاى جاهلان پيروى نكن
نکات:
_كسى كه مسئول هدايت و ارشاد ديگران است، بايد نسبت به راه خود بصيرت وتسلّط كامل داشته باشد.
«على شريعة» (يعنى پيامبر تسلّط بر راه وشريعت دارد.)
_ پيامبر(رهبر) نيز بايد همچون ساير مردم از شريعت (آیین-قانون)پيروى كند.«على شريعةفاتبعها»
_ رهبر بايد با صلابت باشد و تحت فشار عناصرناآگاه و پيشنهادات جاهلانه قرار نگيرد
3-اعتماد به نفس
وقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْلَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْءَانُ جُمْلَةً وَحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَهُ تَرْتِيلاً(سوره فرقان، آيه32)
ترجمه:و كسانى كه كفر ورزيدند، (بهانهى ديگرى آورده و) گفتند: چرا (تمام) قرآن يكجا بر او نازل نشده
است؟ (غافل از آن كه ما) اين گونه (نازل كرديم) تا دل تو را به وسيله ى آن استوار كنيم و آن را
به تدريج و آرامى بر تو خوانديم.
نکته: رهبر بايد قلبى مطمئن، استوار وآرام داشته باشد. «لنثبّت به فؤادك»
خدا در قرآن با بيانى زيبا به كمالات روحى و علل پيروزى حضرت محمد (ص) در معركه رهبرى اشاره مى نمايد چه بهتر كه در اين بحث با صفات برجسته اين شخصيت الهى آشنا شويم:
4 ـ علاقه و دلسوزى به هدف
قرآن به علاقه قابل تحسين پيامبر بر هدايت مردم تصريح مى نمايد:
(فلعلك باخع نفسك على آثارهم إن لم يؤمنوا بهذا الحديث أسفا) (كهف/6) .
«شايد جان خود را به دنبال آنان آنگاه كه به رسالت تو ايمان نياورند از دست بدهى!» .
اين جمله حاكى از نهايت علاقه يك طبيب اجتماعى است كه در راه مداواى بيمار خود تا آن حد مى كوشد كه در پرتگاه هلاك و نابودى قرار مىگيرد
و در آيه ديگر مى فرمايد:
(و لا تحزن عليهم و لا تكن في ضيق مما يمكرون) (نمل/70) .
«بر گستاخى كافران غم مخور، از مكر و حيله آنان بر خود فشار مده» .
باز مى فرمايد:
(فلا تذهب نفسك عليهم حسرات إن الله عليم بما يصنعون) (فاطر/80) .
«جان خود را بر اثر شدت تأسف بر آنها از دست مده، خداوند از آنچه كه انجام مىدهند آگاه است» .
(فلا يحزنك قولهم إنا نعلم ما يسرون و ما يعلنون) (يس/76) .
«سخنان آنان تو را غمگين مسازد، ما از كارهاى پنهانى و آشكار آنان آگاهيم» .
آيات در اين مورد كه حاكى از علاقه عميق و فزون از حد اين رهبرى آسمانى به هدايت امت خود است
بيش از اينها است و ما براى فشرده گويى به همين اندازه اكتفا مىكنيم.
5-نرم خویی،گذشت و مشورت
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ
فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ﴿۱۵۹﴾آل عمران
فولادوند: پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرم خو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سخت دل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مى شدند
پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن زيرا خداوند توكل كنندگان را دوست مى دارد
نکات(از تفسر نور):
1- نرمش با مردم، یك هدیهى الهى است. «فبما رحمة من اللّه لنت لهم»
2- افراد خشن و سختگیر نمى توانند مردمدارى كنند. «لانفضّوا من حولك»
3- نظام حكومتى اسلام، بر مبناى محبّت و اتصال به مردم است. «حولك»
4- رهبرى و مدیریّت صحیح، با عفو و عطوفت همراه است. «فاعف عنهم»
5 - خطاكارانِ پشیمان و گنهكاران شرمنده را بپذیریدو جذب كنید. «فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم»
6- ارزش مشورت را با ناكامىهاى موسمى نادیده نگیرید. «وشاورهم»
7- در مشورتِ پیامبر، تفقّد از نیروها، شكوفایى استعدادها، شناسایى دوستان از دشمنان، گزینش بهترین رأى، ایجاد محبّت و علاقه و درس عملى براى دیگران نهفته است. «وشاورهم»
8 - ظلمى را كه به تو كردند، عفو كن؛ «فاعف عنهم» براى گناهى كه نسبت به خدا مرتكب شدند، طلب آمرزش كن؛ «واستغفرلهم» در مسائل سیاسى اجتماعى، آنان را طرف مشورت خود قرار ده. «وشاورهم»
9- استغفارِ پیامبر درباره ى امّتش، به دستور خداست. پس مورد قبول نیز هست. «واستغفر لهم»
10- مشورت، منافاتى با حاكمیّت واحد و قاطعیّت ندارد. «وشاورهم… و اذا عزمتَ»
11- در كنار فكر و مشورت، توكّل بر خدا فراموش نشود. «فتوكّل»
12- ابتدا مشورت و سپس توكّل، راه چاره ى كارهاست، خواه به نتیجه برسیم یا نرسیم. «شاورهم… فتوكّل… انّ اللّه یحبّ المتوكّلین»
در خصوص ایه 159 سوره آل عمران ،در تفسیر نمونه چنین آمده است:
“فرمان عفو عمومى
گرچه در این آیه یک سلسله دستورهاى کلى به پیامبر(صلى الله علیه وآله) داده شده و از نظر محتوا مشتمل بر برنامه هاى کلى و اصولى است ولى از نظر نزول درباره حادثه «احد» است; زیرا بعد از مراجعت مسلمانان از احد کسانى که از جنگ فرار کرده بودند، اطراف پیامبر(صلى الله علیه وآله) را گرفته و ضمن اظهار ندامت تقاضاى عفو و بخشش کردند.
خداوند در این آیه به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور عفو عمومى آنها را صادر کرد و پیامبر(صلى الله علیه وآله) با آغوش باز، خطاکاران توبه کار را پذیرفت.
در آیه مورد بحث، نخست به یکى از مزایاى فوق العاده اخلاقى پیامبر(صلى الله علیه وآله)اشاره شده، مى فرماید: «در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم نرم و مهربان شدى در حالى که اگر خشن، تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند» (فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ).
«فَظّ» در لغت به معنى کسى است که سخنانش تند و خشن است، و «غلیظ القلب» به کسى مى گویند که سنگدل باشد، و عملاً انعطاف و محبتى نشان ندهد.
بنابراین، این دو کلمه گرچه هر دو بمعنى خشونت است اما یکى غالباً در مورد خشونت در سخن، و دیگرى در مورد خشونت در عمل به کار مى رود و به این ترتیب، خداوند اشاره به نرمش کامل پیامبر(صلى الله علیه وآله) و انعطاف او در برابر افراد نادان و گنهکار مى کند.
پس از آن دستور مى دهد: «از تقصیر آنان بگذر، آنها را مشمول عفو خود گردان و براى آنها طلب آمرزش کن» (فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ).
یعنى نسبت به بى وفائى هائى که با تو کردند و مصائبى که در این جنگ براى تو فراهم نمودند، از حق خود درگذر و من براى آنها نزد تو شفاعت مى کنم، و در مورد مخالفت هائى که نسبت به فرمان من کردند، تو شفیع آنها باش و آمرزش آنها را از من بطلب!
به عبارت دیگر آنچه مربوط به حق تو است عفو کن و آنچه مربوط به حق من است من مى بخشم.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) به فرمان خدا عمل کرد و آنها را به طور عموم مشمول عفو خود ساخت.
روشن است: اینجا یکى از موارد روشن عفو، نرمش و انعطاف بود که اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) غیر از این مى کرد، زمینه براى پراکندگى مردم کاملاً فراهم بود، مردمى که گرفتار آن شکست فاحش شده بودند و آن همه کشته و مجروح داده بودند (اگر چه عامل اصلى همه اینها خودشان محسوب مى شدند) چنین مردمى نیاز شدید به محبت و دلجوئى و مرهم گذاشتن بر جراحات قلبى و جسمى داشتند، تا به سرعت همه این جراحات، التیام پذیرد و آماده براى حوادث آینده شوند.
موضوع مهم دیگر این که: آیه فوق به یکى از صفات مهم که در هر رهبرى لازم است اشاره مى کند و آن: مسأله گذشت و نرمش و انعطاف، در برابر کسانى است که تخلفى از آنها سرزده و بعداً پشیمان شده اند.
بدیهى است شخصى که در مقام رهبرى قرار گرفته اگر خشن، تندخو، غیر قابل انعطاف و فاقد روح گذشت باشد به زودى در برنامه هاى خود مواجه با شکست خواهد شد، مردم از دور او پراکنده مى شوند و از وظیفه رهبرى بازمى ماند، به همین دلیل على(علیه السلام) در یکى از کلمات قصار خود مى فرماید: آلَةُ الرِّیاسَةِ سِعَةُ الصَّدْرِ: «وسیله رهبرى گشادگى سینه است».(1)
بعد از فرمان عفو عمومى، براى زنده کردن شخصیت مسلمانان و تجدید حیات فکرى و روحى آنان دستور مى دهد: «در کارها با آنها مشورت کن و رأى و نظر آنها را بخواه» (وَ شاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ).
این دستور، به خاطر آن است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) ـ همان طور که اشاره کردیم، قبل از آغاز جنگ احد در چگونگى مواجهه با دشمن با یاران خود مشورت کرد و نظر اکثریت بر این شد که اردوگاه، دامنه احد باشد و دیدیم که این نظر، محصول رضایت بخشى نداشت. در اینجا بود که این فکر به نظر بسیارى مى رسید، پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آینده نباید با کسى مشورت کند.
قرآن به این طرز تفکر پاسخ مى گوید و دستور مى دهد: باز هم با آنها مشورت کن، هر چند نتیجه مشورت در پاره اى از موارد، سودمند نباشد; زیرا در بررسى کلى، منافع آن روى هم رفته به مراتب بیش از زیان هاى آن است و اثرى که در آن براى پرورش فرد و اجتماع و بالا بردن شخصیت آنها وجود دارد از همه اینها بالاتر است.
اکنون ببینیم پیامبر(صلى الله علیه وآله) در چه موضوعاتى با مردم مشورت مى کرد؟
گرچه کلمه «الأَمْر» در «شاوِرْهُمْ فِى الأَمْرِ» مفهوم وسیعى دارد و همه کارها را شامل مى شود، ولى مسلّم است پیامبر(صلى الله علیه وآله) هرگز در احکام الهى با مردم مشورت نمى کرد، بلکه صرفاً تابع وحى بود.
بنابراین مورد مشورت، تنها طرز اجراى دستورات و نحوه پیاده کردن احکام الهى بود، و به عبارت دیگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) در قانونگذارى، هیچ وقت مشورت نمى کرد، بلکه در طرز اجراى قانون نظر مسلمانان را مى خواست.
آن گاه، قرآن در ادامه مى افزاید: «به هنگام تصمیم نهائى باید توکل بر خدا داشته باشى» (فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ).
همان اندازه که به هنگام مشورت باید، نرمش و انعطاف به خرج داد، در موقع اتخاذ تصمیم نهائى باید قاطع بود.
بنابراین، پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتیجه مشورت، باید هر گونه تردید، دودلى و آراء پراکنده را کنار زد و با قاطعیت تصمیم گرفت و این همان چیزى است که در آیه فوق از آن تعبیر به عزم شده و آن تصمیم قاطع مى باشد.
قابل توجه این که: در جمله بالا مشاوره به صورت جمع ذکر شده (وَ شاوِرْهُمْ) ولى تصمیم نهائى تنها به عهده پیامبر(صلى الله علیه وآله) و به صورت مفرد ذکر شده (عَزَمْتَ).
این اختلاف تعبیر، اشاره به یک نکته مهم مى کند و آن این که: بررسى و مطالعه جوانب مختلف مسائل اجتماعى، باید به صورت دسته جمعى انجام گیرد، اما هنگامى که طرحى تصویب شد باید براى اجراى آن، اراده واحدى به کار افتد.
در غیر این صورت هرج و مرج پدید خواهد آمد; زیرا اگر اجراى یک برنامه به وسیله رهبران متعدد، بدون الهام گرفتن از یک سرپرست صورت گیرد، قطعاً مواجه با اختلاف و شکست خواهد شد، به همین جهت، در دنیاى امروز نیز مشورت را به صورت دسته جمعى انجام مى دهند، اما اجراى آن را به دست دولت هائى مى سپارند که تشکیلات آنها زیر نظر یک نفر اداره مى شود.
موضوع مهم دیگر این که: جمله فوق مى گوید: «به هنگام تصمیم نهائى باید توکل بر خدا داشته باشى»، یعنى در عین فراهم نمودن اسباب و وسائل عادى، استمداد از قدرت بى پایان پروردگار را فراموش مکن!
البته معناى توکل این نیست که انسان از وسائل و اسباب پیروزى که خداوند در جهان ماده در اختیار او گذاشته است، صرف نظر کند.”
نکته دیگری که در این آیه توجه مرابخود جلب کرد این است که مرجع ضمیر هم در فعل شاورهم فی الامر یعنی مخاطب مشورت پیامبر ،همان افراد خطاکاری هستند که خدا به پیامبرش دستور عفو انها را داده بود.واعف عنهم
و این یعنی در امور مردم باید با همه انها مشورت کرد نه فقط نیکان ومجاهدین و متقین و خواص آنها.
یا در هر گروه و سازمان یا تیم تخصصی باید نظر همه انها را دریافت کرد نه فقط خواص و موافقین فکری .
حتی مخالفین فکری و خطاکاران هم مخاطب مشورت هستند.
? «رهبران کینهساز و رهبران کینهسوز»
در قرآن کریم از دو نوع رهبری با دو شیوه متفاوت یاد شده است: نمونه یکی فرعون است که در مردم کینهسازی میکند و آنها را در آتش اختلاف میافکند: «وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً» (سوره قصص/4) تا مبادا قدرت متمرکز مردم برعلیه او بسیج شود.
نمونه دیگر رسول خداست که برای دفن کینهها همت میگمارد : «دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضَّغائِنَ» (نهجالبلاغه/خطبه 96)
او شخصیتی است که بذر انس و همدلی در مسلمانان میکاشت : «فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُم» (سوره آل عمران/103)
او به مردم میگفت که کینهها و تقابلها عذاب الهی است: «قل هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً» (سوره انعام/65) از این رو چندان صبر و مدارا و فداکاری میکرد که مبادا این عذاب نازل شود. چه اینکه امیرالمومنین (ع) نیز برای جلوگیری از وقوع این عذاب در برابر غصب حق خویش سکوت کرد: «لولا مَخافةُ الفُرقَةِ بَيْنَ المسلمينَ» (الأمالي للمفيد/155) او میتوانست از ولایت صرف نظر کند ولی نمیتوانست به شقاق بین مردم رضایت داده و به بهانه حق خود، مردم را به جان هم بیندازد.
پیامبر گوش شنوا برای همه جامعه حتی منافقان بود.قران در سوره توبه وقتی که منافقان او را گوش خطاب میکردند؛از این رفتار پیامبر دفاع می کند.
وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ ورَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
ترجمه
برخى از منافقان، پیامبر را آزار مىدهند ومىگویند: او سراپا گوش است. (و به سخن هر كس گوش مىدهد.) بگو: گوش دادن او به نفع شماست، او به خداوند ایمان دارد و مؤمنان را تصدیق مىكند و براى هر كس از شما كه ایمان آورد، مایهى رحمت است و آنان كه رسول خدا را اذیّت وآزار مىدهند، عذابى دردناك دارند.
در تفسیر المیزان چنین امده است:
“و اگر منافقين رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را (گوش ) ناميده اند، منظورشان اين بود كه هر حرفى را مى پذيرد و به حرف هر كس گوش مى دهد.
معنای جمله اذن خیرلکم آن است که استماع آنجناب استماع خيرى باشد يعنى به پاره اى از حرفهائى كه براى مسلمانان خير نيست گوش مى دهد، و ليكن صرفا به منظور احترام از گوينده گوش مى دهد و كلام او را حمل بر صحت مى كند تا هتك حرمت او را نكرده و خود نيز گمان بد به مردم نبرده باشد، و ليكن اثر خبر صادق و مطابق با واقع را هم بر آن بار نمى كند، يعنى اگر در سعايت كسى باشد آن شخص را مواخذه نمى كند، در نتيجه هم به حرفهاى گوينده گوش داده و او را احترام كرده، و هم ايمان آن مومنى را كه وى در باره او بدگوئى و سعايت كرده محترم شمرده است.
جمله یومن للمومنین
توضيح اينكه، ايمان به معناى تصديق است، و خداوند در جمله (يومن بالله ) متعلق ايمان را ذكر كرده، ولى در جمله (و يومن للمومنين ) متعلق را ذكر نكرده و نفرموده به چه چيز تصديق مى كند، همينقدر فرموده به نفع مؤمنين تصديق مى كند، و تصديقى كه حتى در خبرهاى زيان آور به نفع مؤمنين تمام شود اين است كه شنونده، مخبر را تصديق كند، نه خبرى را كه آورده، به اين معنا كه به مخبر وانمود كند كه من تو را راستگو مى دانم، هر چند در واقع خبر او را خبر نادرستى بداند و آثار صدق بر خبرش بار نكند.
و بعيد نيست كه مقصود از (مومنين ) جامعه مؤمنين باشد، هر چند در آن جامعه، افراد منافقى هم باشند؛ و بنا بر اين، مقصود از جمله (للذين آمنوا) مؤمنين حقيقى، و در اين صورت معناى آيه چنين مى شود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) كلام پروردگارش را تصديق مى نمايد، ولى كلام فرد فرد جامعه شما را على الظاهر تصديق مى كند، چون فرد فرد آنان حتى منافقين ايشان، جزو جامعه شمايند؛ و اين تصديق ظاهرى كه به نفع اجتماع است براى خصوص مؤمنين واقعى رحمت نيز هست، زيرا اين عمل، آنان را به راه راست دلالت مى كند.”
در تفسیر نور نیز پیام های زیر در خصوص ایه فوق درج شده است:
- به همه مردم اجازه ى سخن بدهید تا نگویند حاضر به شنیدن حرف ما نیستید، هرچند به ساده لوحى متّهم شوید.«یقولون هو اذن»
- از آداب گوش دادن، توجّه با تمام وجود به سخنانِ گوینده است. كلمهى «اُذن» به معناى آن است كه او سر تا پا گوش است.
- گاهى به خاطر مصلحتِ امّت باید از بعضى شنیدهها تغافل كرد.«اُذن خیرلكم»
- گاهى آثار تربیتى و اجتماعى یا سیاسىِ سكوت، بیش از برخورد و اعلام موضع است. «اذن»
- از صفات یك رهبر آگاه، سعه ى صدر، گوش دادن به حرف همه ى گروهها، برخورد محبّت آمیز با آنان، عیبپوشى و بازگذاشتن راه عذر و توبهى مردم است. «قل هو اُذن خیر»
- با روى باز و از روى خیرخواهى، شنواىِ سخن مردم باشید. «اُذن خیرٍ لكم»
- سكوت در برابر شنیدهها، همیشه نشانهى رضایت نیست. «اذن خیر لكم»
- اگر مؤمنى خبرى داد، سخن او را تصدیق كنید. «یؤمن للمؤمنین»
سیدکاظم فرهنگ