دختری ایستاده بود زیر تیغ آفتاب
16 آبان 1396 توسط مدیر النفیسه
دختری ایستاده بود
زیر تیغ آفتاب
داشت دستمال میداد به دست مردم
روز چندمش بود نمیدانم
اما رنگ تیره شدهاش فریاد میزد
یکی دو روز نیست
که آفتاب، دست میکشد به روی این صورت
بیش از این حرفهاست.
هر کسی که میآمد
و دستمالی برمیداشت
دستی هم میکشید
روی سر این دختر کوچک.
به قدری مردم
نگاهش میکردند
و با لبخندهایشان
دل این دختر را به دست میآوردند
که من ناامید ناامید شدم
از آمدن تو.
شاید اگر کسی بود
که اشک این دختر کوچک را دربیاورد
در دم تو میآمدی
اما هر چه نشستم
جز لبخند روی لبش ندیدم.
دختر بچه با لبخندش زیباست.
کسی در این دیار
تاب دیدن اشک دختربچهها را ندارد.
چه مسیری است
از نجف تا کربلا در اربعین
که حتی
لبخندهای دختربچهها هم
روضۀ مکشوف است.