دنیا مانند گردویی پوچ
26 آذر 1396 توسط مدیر النفیسه
گویند :
ملا مهر علی خویی ، روزی در کوچه دید که دو کودک بر سر یک گردو با هم دعوا میکنند.
به خاطر یک گردو ، یکی زد چشم دیگری را با چوب کور کرد.
یکی از درد چشم و دیگری از ترس مجازات گردو را روی زمین رها کردند
و از محل دور شدند.
ملا رفت گردو را برداشت و شکست و دید ، گردو از مغز تهی است. گریه کرد. پرسیدند تو چرا گریه میکنی؟
گفت : از نادانی و حس کودکانه ، سر گردویی دعوا میکردند که پوچ بود و مغزی هم نداشت.
دنیا نیز چنین است ، مانند گردویی است بدون مغز ! که بر سر آن میجنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها کرده و برای همیشه میرویم.