سنگ صبور بودن هم اندازه دارد!
سنگ صبور بودن هم اندازه دارد!
آيا شما تاکنون نقش سنگ صبور کسي را داشته ايد؟ اصلا هرگز پاي درد و دل دوست و آشنا مينشينيد؟ اگر پاسختان مثبت است، بد نيست به اين پرسش هم جواب دهيد که در اين شرايط چگونه واکنش نشان ميدهيد و براي کمک با فردي که با شما درد دل ميکند چه ميکنيد؟ فقط شنونده هستيد؟ شايد باور نکنيد اما خيلي از ما در مواجهه با درد دلهاي ديگران رفتاري احساسي پيش ميگيريم که گاهي به ضرر فرد مقابل و حتي خودمان تمام ميشود.
ممکن است برخي از افراد که همواره ناراحتي دارند، سراغ شما بيايند و هميشه کلي درد دل داشته باشند و تا چشمشان به شما ميافتد، شروع به درد دل کنند و حتي در اين بين گاهي يادشان برود حالي هم از شما بپرسند تا جايي که بعد از هر ديدار با اين فرد از انرژي و شادي خالي شويد.اگر شما هم چنين افرادي ميشناسيد و از دستشان خسته شده ايد، بايد بدانيد اصلا لازم نيست هميشه نقش سنگ صبور را بازي کنيد و زندگي تان را با گوش دادن به درد و دلهاي تمام نشدني اين فرد به کام خودتان تلخ کنيد اما چگونه؟
دفعه بعد که دوستتان شروع به درد دل کرد خيلي دوستانه و مودبانه از او بپرسيد چه کمکي از دست شما براي حل مشکلش بر ميآيد؟ احتمالا اگر کمکي از دست شما بر آيد، دوستتان خواهد گفت و شما با توجه به توانتان به او بگوييد که ميتوانيد به او کمک کنيد يا نه.
اگر هم دوستتان گفت کاري از دست شما بر نمي آيد، در واقع، به طور غير مستقيم متوجه خواهد شد که شما تمايلي به ادامه اين بحث نداريد اما اگر باز هم شروع به دردودل کرد، شما هم مانند خودش عمل کنيد يعني شما پيش دستي کنيد و اين بار شما دردودل کنيد و به او اجازه دردودل ندهيد. شايد به اين ترتيب دوستتان متوجه شود شما هم مشکلات و سختيهاي خود را در زندگي داريد.
شايد بگوييد دلتان نمي آيد اين کار را انجام دهيد و ترجيح ميدهيد همچنان تا ابد سنگ صبورهميشگي اين دوستتان بمانيد، اما واقعيت اين است که با چنين تصميمي در واقع در حق خودتان ظلم ميکنيد چرا که شما ميتوانيد به اين فرد کمکي کنيد و با گوش دادن دائمي به اين دردودلها در واقع مدام خود را در معرض انرژي منفي قرار ميدهيد و اين کار به مرور ميتواند باعث نا اميدي، بدبيني و بي حوصلگي شما شود. بهتر است اين فرد از کمک يک مشاور يا روان شناس براي حل مشکلات خود بهره بگيريد. شما حق داريد زندگي شاد و آرامي داشته باشيد. البته اصلا بد نيست گاهي به دردودل يک دوست يا آشنا گوش دهيد اما اگر اين دردودلها هميشگي باشد اصلا به سود شما نخواهد بود و البته دوستتان هم نفعي نمي برد.
نسخه نپيچيد
همکارتان در حالي که به شدت از دست رئيستان عصباني است پيش شما ميآيد و شروع به بدگويي از رئيستان ميکند و شما هم با او همراه ميشويد و در حالي که به او حق ميدهيد عصباني و ناراحت باشد، شروع به بدگويي از رئيستان ميکنيد تا او را آرام کنيد.اگر شما چنين رفتاري را در اين شرايط در پيش ميگيريد، بايد بگوييم رفتارتان درست نيست و شما ناخواسته نه تنها ممکن است به شرايط بد و سوءتفاهمهاي همکارتان دامن بزنيد بلکه ممکن است خودتان هم وارد بازي اي شويد که شايد به ضررتان تمام شود.متاسفانه گاهي دردودلها بوي بدگويي به خود ميگيرد و بهترين گزينه اين است که در اين شرايط شما شريک بدگوييها نشويد.
اما رفتار درست چيست؟ اگر احساس کرديد در دل طرف مقابل بيشتر رنگ و بوي بدگويي دارد، بهتر است شما تنها به صحبتهاي او گوش بدهيد اما او را تاييد يا رد نکنيد.تنها کافي است نشان دهيد به حرفهاي او گوش ميدهيد و احساسات او را درک ميکنيد اما نيازي نيست در مورد رفتار رئيس يا همکارتان قضاوت داشته باشيد، در واقع تنها کافي است با او همدلي داشته باشيد.
گوش دادن نياز به مهارت دارد
وقتي پاي درد و دل به ميان ميآيد سه واژه «همدلي»، «همدردي» و «همزباني» معنا پيدا ميکند. همدلي در واقع يک مهارت است، مهارتي که شامل درک احساسات طرف مقابل ميشود اما بدون قضاوت، تاييد و يا رد، در واقع در همدلي نيازي نيست ما نظري درباره صحبتهاي طرف مقابل بدهيم.
اما همراهي همان طور که از خود واژه اش مشخص است به معناي اين است اگر کمکي از دستمان بر ميآيد براي فرد انجام دهيم.همدردي هم وقتي معنا پيدا ميکند که براي کسي رنجش و ناراحتي پيش آمده و نياز به همدردي دارد. به طور مثال فرض کنيد همکارتان فرزند بيماري دارد و رئيس تان به او مرخصي نمي دهد و ميگويد بايد اول کارش را تمام کند. اگر شما قبول کنيد به جاي او سرکار بمانيد و کارهايش را انجام دهيد با او همدردي کرده ايد و يا اگر قبول کنيد با او فرزندش را نزد پزشک ببريد با او همراهي کرده ايد.